جنبش کارگری، تدافعی یا تهاجمی؟

پاسخ به پرسش نشریه آرش

نــــــــادرشکـیــــــبا

 

 

درحرکات کارگری طی یکی دو سال اخیر در داخل ایران، شاهد دیدگاهها و راه حلهای متفاوتی بوده ایم. نظر و ارزیابی شما از کم و کیف این حرکات و اعتراضات و دیدگاههای متفاوت چیست؟

 

با تشکر از دعوت شما برای این نظرخواهی . از قسمت اول سؤالتان شروع میکنم. ابتدا علاقمندم بر دومسئله تأکید کنم، اول اینکه رادیکالیسم یک حرکت را شکل آن تعیین نمی کند بلکه این مضمون حرکت یا مبارزه است که هر درجه از رادیکالیسم آن را به نمایش می گذارد، به عبارت دیگر میزان رادیکالیسم هر مبارزه با مضمون آن محک می خورد. این درواقع پاسخ به آن سؤالی است که این جا و آنجا طرح می شود که با وجود این همه حرکتهای رادیکال چرا خواسته ها اینقدر نازل است. گویی هر قدر حرکت خشن تر یا خونبارتر باشد، رادیکالتر است. علاوه بر این، تأکید بر این بحث از این جهت نیز مهم است که گاهی اهمیت این امر، از نظرها و تحلیلها پنهان می ماند. امری که در تعیین حرکتهای آتی برای جنبش کارگری و فعالین آن بسیار حائز اهمیت است، به عنوان مثال یک اعتراض کارگری که به عقب افتادن حقوقها صورت می گیرد و خود را در تظاهرات خیابانی متجلی می کند و با شعارهای تند زنده باد ، مرده باد هم همراه می شود و چه بسا ممکن است به درگیری خونین نیز بیانجامد، خطای فاحشی خواهد بود اگر صرف شکل این حرکت، بدون در نظر گرفتن مضمون و محتوای آن، مبنای نظرات و تحلیلها قرار بگیرد و تاکتیکهای آتی بر آن استوار شود. روشن است با پرداخت حقوقهای معوقه که محتوای مبارزه بود، این حرکت فروکش خواهد کرد و تحلیلها روی کاغذ خواهد ماند و چه بسا تاکتیکهای عملی آتی نیز که بر مبنا و پشتوانه این گونه حرکتها پی ریزی شده و سازمان یافته بود لطمات سنگینی ببیند. این سبک نگاه، سبک گرایشاتی است که در هر حرکت یا انقلابی گری و انقلاب می بیند یا هر حرکتی را با مهر رفرمیستی رد می کند. دوم اینکه وقتی از جنبش کارگری صحبت می کنیم، منظور آن جنبش اجتماعی است که طبقه کارگر در عمومیت خود در آن حضور دارد، نه نمونه یک یا چند کارخانه، یا این و یا آن محفل یا جمع کارگری، هر چند اینها جزء لاینفک جنبش کارگری محسوب می شوند اما فقط جزئی از جنبش کارگری اند نه عمومیت آن. تأکید به این اصل نیز از این جهت اهمیت دارد که گاها اینجا و آنجا، حرکتهای این یا آن کارخانه، این یا آن محفل و جمع کارگری و پیش روی ی اجتماعی آن به کل جنبش کارگری عمومیت داده می شود و مبنای نظرات و تحلیلها قرار می گیرد. بررسی و نقد همه جانبه این نوع نگاهها فرصت دیگری می طلبد، در اینجا فقط اشاره کنم که اگر این چنین نگرشی مبنای تاکتیکها و حرکتهای آتی جنبش قرار گیرد به سهم خود لطمات جبران ناپذیری به پیکر جنبش ما خواهد زد. متأسفانه تاکنون نیز جنبش ما از این دو نگرش انحرافی یاد شده کم لطمه ندیده است. فراوانند گرایشاتی که حرکت این یا آن کارخانه، این یا آن جمع کارگری و دستاوردها و پیش روی آن را به کلیت جنبش تعمیم داده اند و از آن نتیجه گرفته اند که«جنبش کارگری وارد فاز نوینی شده است» و یا «از این فاز به آن فاز عبور کرده است». به نظر میرسد این گرایشات بیشتر از تعلقات و علایق ایدئولوژیکی و فرقه ای خود سخن می گویند تا تحلیلی جدی از یک حرکت و یک جنبش.

 فرق است بین جرقه زدن یک اندیشه در یک جمع کارگری و یا پیش روی ی یک کارخانه در طرح خواسته هایش، با نهادینه شدن این جرقه و پیش روی در عمومیت طبقه و تبدیل شدنش به یک جنبش اجتماعی کارگری.

اما به بخش اول سؤالتان برگردم، اینکه ارزیابی من از کم و کیف حرکتها و اعتراضات چند ساله اخیر در داخل چیست. ما تاکنون با دو مضمون مبارزاتی شناخته شده در جنبش کارگری روبه رو بوده ایم، یکی مبارزات تهاجمی و دیگری مبارزات تدافعی طبقه کارگر. مبارزات تهاجمی، آن مبارزاتی اند که طبقه کارگر برای به دست آوردن امتیازات جدید و طرح خواسته های نوین به صف می شود. این صف آرایی از کوچکترین خواسته و امتیازات صنفی گرفته تا طرح عالی ترین خواستهای طبقاتی یعنی ملغای کار بیگانه و به طبع آن نشانه زدن زیباترین آرمان انسانی یعنی لغو تمامیت سلطه انسان بر انسان را در برمی گیرد. در این صف آرایی کارگران برای به دست آوردن آنچه تاکنون نداشته اند خیز برمی دارند، این مبارزه هر شکلی که به خود بگیرد که اساسا از قبل تعیین شده هم نیست، در مضمون تهاجمی این مبارزه تغییری ایجاد نمی کند. چه این مبارزه در شکل خاموش کردن دستگاهها و از کار انداختن تولید به مدت ده دقیقه بروز کند یا به شکل اعتصابات چند روزه یا تظاهرات خونین، مضمون آن تهاجمی است. همچنین طرح مطالبات و اهداف این مبارزه هم، هر درجه از خواستهای نوین را در دستور کار خود قرار دهد، تفاوتی در مضمون تهاجمی آن ندارد. از خواست امتیازات اندک صنفی در محیط کار گرفته تا عالی ترین خواستها. مسئله این است که کارگران برای به دست آوردن آنچه تاکنون نداشته اند به صف شده اند. اینکه چه میزان از خواستها و مطالبات نوین در اشکال مبارزه طرح می شود به ویژگی های درونی و بیرونی طبقه کارگر بستگی دارد.

در مبارزات تدافعی اما، طبقه کارگر در جهت به دست آوردن امتیازات جدید یا طرح دیگر خواستهای نوین صف آرایی نمی کند، بلکه این صف آرایی در دفاع از حقوق و امتیازات به دست آمده قبلی و برای حفظ آنها و از دست ندادنشان صورت می گیرد. بورژوازی وقتی شرایط را به نفع خود می بیند در پی بازپس گیری امتیازات داده شده قبلی برمی آید. سرمایه تلاش می کند به آنچه که طبقه کارگر در طول سالیان دراز و از طریق مبارزات در بزنگاههای تاریخی به دست آورده، یورش برد و به مرور این دستاوردها را باز پس گیرد. تفاوت نمی کند این یورش به کدام حقوق به دست آمده قبلی طبقه کارگر صورت می گیرد، سیاسی یا اقتصادی. از بازپس گیری حق غذای گرم یا سرویس و یا کفش ایمنی در یک کارخانه گرفته تا بازپس گیری حق اعتصاب، تشکل، اجتماعات، بیمه و غیره از یک طبقه. اینکه طبقه کارگر در مقابل حمله به حقوق سیاسی یا طبقاتی و یا صنفی خود صف آرایی می کند و یا اینکه چه شکلی از مبارزه را در دفاع از دستاوردهای قبلی به نمایش می گذارد، تغییری در مضمون دفاعی این مبارزه ندارد. مسئله این است که شرایطی پیش آمده که در این شرایط با تمام ویژگیهایش، توازن قوا به نفع طبقه کارگر نیست و در آن، طبقه کارگر دست پایین را دارد. در این مبارزه، بربستر چنین شرایطی، طبقه کارگر برای کسب امتیازات جدید یا طرح خواستهای نوین به خط نمی شود بلکه برای حفظ و از دست ندادن امتیازات و حقوق به دست آمده قبلی صف آرایی می کند. در این مبارزه طبقه کارگر پیش روی نمی کند و یا خواهان پیش روی نیست یا نمی تواند پیش روی کند، می خواهد عقب ننشیند، می خواهد مواضع قبلی را حفظ کند.

اینکه چه زمانی مبارزات طبقه کارگر مضمون تهاجمی و یا دفاعی به خود می گیرد یا وارد این یا آن فاز مبارزاتی می شود، به ویژگیهای تاریخی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی آن جامعه از یک سو و ویژگیهای درونی خود طبقه کارگر از سوی دیگر، بستگی دارد. ساختار، بافت و آگاهی طبقاتی، اعتماد به نفس، رونق و رکود تولید و موقعت بین المللی طبقه کارگر بخشی از این ویژگیهای درونی است. شرایط و ویژگیهایی از این دست است که بر شکل گیری این یا آن مضمون مبارزه مؤثر می افتد نه «فرمانهای تاریخی و سرنوشت ساز» نخبگان سیاسی که بر تحلیلهای کیلویی و ایدئولوژیکی ی از قبل تعیین شده، استوار است. بررسی چگونگی تأثیر این ویژگیها در مضمون مبارزاتی طبقه کارگر در این نوشته نمی گنجد، فقط تأکید کنم که این ویژگیها و تأثیر آن بر امر مبارزه نباید از نظر پنهان بماند، برعکس برای حرکتهای بعدی باید مورد توجه و تحلیل فعالین اندیشمند جنبش کارگری قرار گیرد.

بعد از این توضیحات حالا بپردازیم به مضمون این دوره از مبارزات و حرکات اعتراضی کارگران کشورمان. این اعتراضات که حدودا از سال     76   شروع شده، حول بیکارسازیها و به ویژه در عمومیت خود برای عقب افتادن مزد کار بوده است یا به عبارت دقیقتر ندادن مزد کار، چرا که فرق است بین اعتراض برای عقب افتادن حقوق و اعتراض به ندادن حقوق. به عنوان مثال اگر دراین یا آن واحد تولیدی کارفرما حقوق ماهیانه کارگران را با تأخیر 10 الی 20 روزه یا یک الی دو ماهه پرداخت کنند (که البته این شیوه پرداخت در خیلی از واحدهای تولیدی معمول شده است) و کارگران به این امر اعتراض کنند و خواهان پرداخت به موقع حقوقهای خود باشند، در این حرکت کارگران، به دیر به دیر پرداخت شدن حقوق خود معترضند، آنها می خواهند حقوقشان سر ماه پرداخت شود نه هر ماه با 15 الی 30 روزتأخیر و این روند هر ماه تکرار شود. کارگران در این اعتراض می گویند حقوق این ماه را همین ماه می خواهیم نه 20 روز دیگر، نه یک ماه بعد، چرا باید حقوق هر ماه با تأخیر پرداخت شود. اینجا کارگران اعتراض می کنند به عقب افتادن حقوقها و خواهان به موقع پرداخت شدن حقوقهایشان هستند. اعتراضات این دوره کارگران در عمومیت خود اما به عقب افتادن پرداخت حقوقها یا تأخیر در پرداختها نبوده بلکه به ندادن حقوقها بوده. از 7 ماه الی 24 ماه در مواردی بیش از دو سال، حقوق کارگران را نداده اند و کارگران به امید پرداخت حقوقشان در ماه بعد، کار کرده اند، ماه بعد به ماه بعد و...... تا اینکه بالاخره بعد از نامه نگاری های مختلف و شکایت و دوندگی، یا کارفرما اعلام ورشکستگی کرده یا گفته است که توان مالی برای پرداخت حقوقها را ندارد. بعد از طی این پروسه ها بوده که کارگران فهمیده اند که آقایان اصلا بنا ندارند حقوقها را بپردازند و دست به اعتراض زده اند. خوب روشن است که این اعتراضات به ندادن حقوقها بوده نه به تعویق افتادن حقوقها. در واقع پرداخت حقوقها به عقب نیفتاده بلکه حقوقها پرداخت نشده و مدیران و کارفرمایان اصلا بنا بر پرداخت هم نداشته اند. کدام حقوقهای عقب افتاده؟ حقوق عقب افتاده زمانی است که بنا باشد کسی آن را بپردازد. وقتی از پرداخت حقوقها به هر بهانه ای سرباز می زنند، تا بیش از دوسال کارگران را سرمیدوانند و حقوقشان را نمی دهند و نمی خواهند بدهند، این دیگر حقوق عقب افتاده و معوقه نیست. فراموش نکنیم که اینجا وآنجا هم اگر کارگران بخشی از این حقوقها را گرفته اند، با مبارزه و به زور بوده و در مواردی نیز بهای سنگینی داده اند، از حمله با گاز اشک آور و باتوم گرفته تا شلیک به صف کارگران و به خاک و خون کشاندنشان به خاطر خواست مزد کار.

با این توضیحات حال ببینیم مبارزات کارگران کشورمان از چه مضمونی برخوردار بوده است.

در این دوره از مبارزات کارگران و در عمومیت خود، هیچ یک از مضامین تهاجمی یا دفاعی مبارزه حاکم نبوده. *

 یعنی کارگران نه برای به دست آوردن امتیازات جدید یا طرح خواستهای نوین و به طبع آن پیش روی از مرز حقوقهای به دست آمده و تثبیت شده قبلی، صف آرایی کرده اند و نه برای دفاع از حقوق ودستاوردها و امتیازات به دست آمده قبلی اشان در مقابل تهاجم سرمایه.

فراموش نکنیم که مزد کاری که کارگران برای به دست آوردنش مبارزه کرده اند، خصیصه شناخته شده و ذاتی جامعه سرمایه داری است که اقتصاد آن برپایه کار مزدی قرار دارد. این به این معناست که نیروی کار به مثابه کالا تلقی می شود، سرمایه نیروی کار کارگر را می خرد، مزدی که به کارگر پرداخت می شود در قبال فروش نیروی کارش است و این مناسبات است که به تولید ارزش اضافه و استثمار می انجامد. این خصیصه جامعه سرمایه داری است و از بدو پیدایش آن با آن بوده است. یعنی دریافت مزد در قبال فروش نیروی کار صورت می گیرد نه از طریق مبارزه. آنچه که با مبارزه به دست می آید و تبدیل به امتیاز و حقوق جدید می شود بربستر از قبل موجود این خصیصه ذاتی سرمایه داری شکل می گیرد.

 در این دوره از مبارزات کارگران ایران اما، ما با مضمونی متفاوت روبه رو هستیم و آن مضمون استیصالی مبارزه است. در چنین مضمون مبارزاتی، کارگران از روی استیصال مبارزه کرده اند، یعنی نه با انگیزه تهاجم برای گرفتن امتیازات جدید یا دفاع از امتیازات به دست آمده قبلی، بلکه از روی لاعلاجی به خیابان آمده اند، برای نمردن و به پرتگاه نیستی سقوط نکردن. اجازه بدهید با بررسی وضعیت عینی روی مسئله بیشتر مکث کنیم. در همین دوره که مبارزات استیصالی کارگران جریان داشت، سرمایه تا توانست در عرصه های مختلف و در سطحی وسیع به طبقه ما حمله برد. این حملات از حمله به معیشت کارگران از طریق تعیین دستمزد زیر خط فقر گرفته تا به قوانین مختلف بیمه های اجتماعی، با بیکارسازیهای گسترده، قراردادهای موقت کار و سفید امضا را جایگزین حقوق استخدامی کرد و از این طریق تمامی حق و حقوق و امتیازاتی که کارگران در طول سالیان دراز به دست آورده بودند مانند بیمه درمان، بیمه بیکاری، مرخصی های سالیانه و تعطیلات هفتگی، حق مسکن و.... پایمال کرد و از آنان بازپس گرفت. کارگران کارگاههای 5 نفره و به دنبال آن کارگاههای ده نفره و هم چنین کارگران قالی باف را (با هر تعداد کارگر) از شمول قانون کار خارج کرد. این تاخت و تاز بر موقعیت و دستاوردهای طبقه کارگر ایران تحت شرایط ویژه ای صورت گرفت که بررسی همه جانبه این شرایط ما را از بحثمان دور می کند، فقط اشاره کنم که قیمت بالا و بی سابقه نفت، واردات گسترده که به وسیله سردمداران قدرت و به منظور سودهای افسانه ای صورت گرفته است و به طبع آن تخریب تولید** بخشی از این شرایط بود.

حال اگر در چنین شرایطی کارگران برای دفاع از دستاوردها و امتیازاتی که تاکنون به دست آورده بودند، صف آرایی می کردند، مثلا برای مخالفت با خارج کردن کارگاههای 5 نفره یا ده نفره و یا مواردی دیگراز این دست، این صف آرایی مضمون دفاعی داشت چرا که کارگران در دفاع از دستاوردهای قبلی و به یغما نرفتن این دستاوردها صف آرایی کرده اند. مزد اما، امتیازی نیست که از طریق مبارزات قبلی به دست آمده باشد تا مبارزه برای گرفتن آن مضمونی دفاعی داشته باشد بلکه جزء سرشت مناسبات سرمایه داری است و اتومات باید پرداخت شود. اساسا صبر و انتظار 7 ماه تا 30 ماه برای پرداخت حقوقها و کار کردن در این مدت بدون دریافت حقوق از روی لاعلاجی صورت می گیرد. وقتی کارگران روزانه با بیکارسازیهای گسترده و تعطیلی واحدهای تولیدی و قراردادهای موقت کار روبه رویند و شاهد سرنوشت هم طبقه ایهای بیکار شده خود و لشکر عظیم کارگران بیکار در پشت درهای کارخانه هستند، از روی لاعلاجی، نگرفتن مزد کار را به امید پرداخت در ماه بعد تحمل می کنند، تحمل می کنند تا شاید ماه دیگر یا ماه بعدی مزدشان پرداخت شود. خود این تحمل از روی لاعلاجی و استیصال صوردت می گیرد. کارگران توازن قوا را به نفع خود نمی بیند، می ترسند با هر نوع اعتراضی همین کار را هم از دست بدهند، از این روست که لاعلاجانه صبر پیشه می کنند، والا در شرایط عادی مگر می توان کارگران را پشت در حسابداری برای پرداخت حقوق یک ساعت دیرتر معطل کرد. صبر و تحمل از روی لاعلاجی دامنه اش از 7 ماه تا بیش از 30 ماه طول می کشد تا کارگران می فهمند که کسی بنا ندارد اصلا حقوق آنها را بدهد و این در شرایطی است که کارگران دیگر امکان زندگی بخور و نمیر را هم از دست داده اند. وضعیت به نقطه ای می رسد که هر نوع امکان قرض و نسیه کردن هم از بین می رود، نقطه پرتگاه به عدم از اینجا آغاز می شود، از روی لاعلاجی صبر کردن، به نقطه پایان خود می رسد و جای خود را به از روی لاعلاجی اعتراض کردن می دهد، چرا که اگر امکان زیستن وجود داشت این اعتراض باز هم به عقب می افتاد. گرسنگی، فقر، فحشا و نیستی در کمین می نشیند، راه عقب نشینی هم مسدود است، پشت سر پرتگاه و نابودی همه چیز است. در این نقطه است که مبارزه با مضمون استیصالی آغاز می شود. شرایط و ویژه گیهای دوره ای مبارزه، اینچنین مضمون مبارزاتی را رغم می زند.

اما مبارزه از روی استیصال، آیا یکسره منفی است، آیا مبارزه با مضمون استیصالی تماما بی ارزش است؟ هر چند مبارزه با مضمون استیصالی، امتیاز و حقوق جدیدی نسیب طبقه نمی کند و خواسته های نوینی را طرح نمی کند یا در دفاع از امتیازات قبلی ی به دست آمده صورت نمی گیرد، اما با این همه پاسخ سؤال با صراحت منفی است. نخست اینکه فرق است بین ساکت ماندن و دچار انفعال شدن و یا خودکشی کردن از روی استیصال (چیزی که اینجا و آنجا به شکل خودسوزی، خودزنی با چاقو، حلق آویز کردن خود در محل کارخانه و اشکالی از این قبیل بروز کرده) با مبارزه کردن از روی استیصال. باید توجه داشت که کارگران از روی استیصال مبارزه کرده اند نه منفعل بوده ا ند و اگر خواسته ای هم متحقق شده حاصل همین مبارزه بوده والا همان مزد هم پرداخت نمی شد. دوم اینکه بستگی به شرایط مشخص و ویژه گیهای آن، این مبارزه ظرفیت ارتقاع دارد. سوم اینکه موانعی برسر راه حملات بی وقفه سرمایه ایجاد می کند و هر مانع بیانگر این است که سرمایه بداند که هر قلع و قمعی را به سادگی و سهولت نمی تواند انجام دهد، خود این می تواند حملات و نقشه های بعدی سرمایه را به عقب بیاندازد و آن را با مانع روبه رو سازد.

امروز طبقه کارگر ایران با شرایط پیچیده و دشواری رو به روست و همین شرایط است که مبارزات کارگران را به سمت مضمونی استیصالی می راند یا به آنها تحمیل می کند.

اما به بخش دوم سؤالتان برگردم. نخست باید تأکید کنم که من برخلاف دیدگاهی که معتقد است در جنبش کارگری یا در بین طبقه کارگر دو گرایش وجود دارد، رفرمیستی و رادیکال، معتقدم که به نسبت وسعت جایگاه کارگران در تولید و موقعیت اجتماعی اشان (به ویژه در شرایط ایران) گرایشات مختلف وجود دارد و نمی شود به سادگی آنها را دو شقه کرد و آنها را رد یا قبول کرد. به ویژه روی معیارهای رادیکال یا رفرمیست بودن، باید مکث کرد. اینکه کدام حرکت یا شعار رادیکال است یا نیست و یا برعکس، به ویژه باید توجه داشت که یک شعار یا یک حرکت در شرایطی می تواند رادیکال باشد و همین شعار یا حرکت در شرایطی دیگر غیر رادیکال. نمی توان با معیارها و الگوهای از پیش تعیین شده و ایدئولوژیک به ارزیابی حرکتها پرداخت و پدیده ها را سفید و سیاه دید. به عنوان مثال تحت پوشش شعارهای زنده باد، مرده باد یا زیر چتر حرکتهای سرنگون طلبانه صرف، گرایشاتی را می شود دید که جزبه بازسازی مجدد سرمایه و سلطه نمی انجامد.

بخش دوم سؤال شما گویا به چند کمیته تازه تشکیل شده و نقطه نظراتی که حول و حوش آن شکل گرفته، نظر دارد. در این رابطه باید تأکید کنم که به اعتقاد من و به ویژه در شرایط کنونی جامعه ما، هر فعال کارگری اندیشمند، هر کمونیست و سوسیالیستی که از منظر خودسازمان یابی و خودرهایی طبقه کارگر بر بستر آگاهی طبقاتی نهادینه شده کارگران، به جنبش کارگری می نگرد از هر نوع حرکتی که به سازمان یابی کارگران و تشکل سازی آنها (در جهت منافع کارگری هر چند اندک) منجر می شود، دفاع  میکند، خواه این تشکل انجمن ورزشی یک کارخانه باشد که تمام حرکاتش درخواست تعمین اوقات ورزش تیم اشان در ساعت کار روزانه از کارفرماست، خواه انجمن و تشکلی باشد که فقط مبارزه خود را تماما حول قراردادهای موقت محدود کرده و خواستش، از مطالبه امنیت شغلی فراتر نمیرود یا انجمنهایی که فقط در جهت پی گیری خواستهای تفریحی، بهداشتی و از این قبیل تشکیل  میشوند.

عمیقا براین باورم که هر نوع برخورد تحقیرآمیز و تخطئه گرایانه در این رابطه به هر بهانه و دلیل و با هر توضیح و تفسیری به نفع سرمایه تمام خواهد شد و روی ریل منافع این طبقه قرار خواهد گرفت و عمیقا به جنبش کارگری و منافع آن لطمه می زند. به عنوان مثال جمعی از کارگران ورزشکار را در یک کارخانه سودده در نظر بگیرید که خواستشان از مدیریت یا صاحب سرمایه این است که می خواهند ساعات تمرین تیم کارخانه از ساعات کار روزانه تعمین شود یعنی ساعات تمرینات ورزشی جزء ساعات کار محسوب شود(نمونه همین مثال را من خودم در جریانش بوده ام) این کارگران برای پیشبرد خواستشان کمیته یا انجمنی تشکیل می دهند و خواستشان را از طریق این تشکل طرح می کنند. موضع کارفرما این است"نفستان از جای گرم بلند می شود. کارگران کارخانجات دیگر حقوقشان تا دو سال عقب می افتد و دارند از گرسنگی می میرند، خیلی از کارخانجات، کارگران استخدامی را بازخرید اجباری می کنند و کارگران قراردادی ی بدون سرویس، غذای گرم و ..... به کار می گیرند. حالا شما آمده اید در این شرایط کمیته ساخته اید و خواهان ورزش در ساعات کار روزانه شده اید. و درنهایت تیم ورزشی را هم منحل می کند" حالا گرایشی را در نظر بگیرید که از موضع به اصطلاح "رادیکال" به این حرکت کارگران می تازد و برخورد تحقیرآمیز و تخطئه گرایانه و اتوریتر با این تشکل و خواستهای آن دارد. استدلال این گرایشات این است" در شرایطی که صدها هزار تن از کارگران بیکار شده اند و روزانه از طریق بیکارسازیها خیل عظیمی از کارگران به صف بیکاران اضافه می شوند. در شرایطی که فقر و گرسنگی، خانواده های کارگری را به سمت پرتگاه میراند. در شرایطی که  دیگر آسیبهای اجتماعی در کمین است و به خیل عظیم کودکان کار، روزانه اضافه می شود و....... در شرایطی که در همین کارخانه دهها خواست مهمتر وجود دارد، عده ای با علم کردن ورزش در ساعات کار به این همه خواستهای کارگری دهن کجی می کنند و... این کمیته یا انجمن، خواسته یا ناخواسته آب به آسیاب سرمایه میریزد و خواسته های اصلی کارگران را لاپوشانی می کند و آن را منحرف می سازد"

اینکه اهداف این موضعگیریها چیست، از روی"خیرخواهی" یا "ارتقاع مبارزه" و..... اصلا مهم نیست، مهم نتیجه این برخوردهاست و همسویی آن. نتیجه هر دو نمونه این برخوردهای نفی گرایانه و تحقیرآمیز، یکی است، دهنه زدن به خواست و خودسازمان یابی کارگران و پیش روی آنهاست.***

بعد از این تأکید، به بحث کمیته های تشکیل شده و نقطه نظرات حول و حوش آن برگردم. واقعیت این است که تاکنون بحث نظری خاصی از هیچ یک از کمیته ها به شکل رسمی و با امضاء کمیته انتشار نیافته. اینجا و آنجا مباحثی مطرح شده ولی این مباحث، نظر شخصی فعالین کمیته ها بوده تا نظر رسمی این یا آن کمیته. آنچه که به شکل رسمی مطرح شده، اطلاعیه هایی است که از طریق هر دو کمیته انتشار یافته. آنچه که می توان از مجموعه بحثهای فعالین آن دریافت، این است که گرایشات مختلفی در هر دو کمیته وجود دارد که این البته طبیعی است و غیر از این شاید عجیب باشد. در سبک کار البته اختلافاتی وجود دارد که گویا با نقدهای نظری، بخشی از این اختلافات نیز مرتفع شده. به عنوان مثال این دو نظر که"باید تشکل را ساخت و از دولت خواست که آن را به رسمیت بشناسد یعنی قبول تشکل را باید به دولت تحمیل کرد باا نظر دیگر که خواهان این بود که دولت باید زمینه ایجاد تشکل را فراهم کند" (نقل به معنی) به هر حال اختلافاتی بین دو کمیته وجود دارد اما به اعتقاد من برای نظر دادن حول گرایشات این دو کمیته و نقطه نظراتش باید منتظر مباحث نظری رسمی و مدون حول گره گاههای جنبش کارگری از سوی دو کمیته بود.جنبش کارگری ما عرصه ها و زوایای بیشماری دارد که این دو کمیته می توانند رسما به آن بپردازند و نقطه نظراتشان را حول آن بیان کنند. این مباحث نظری حول گره گاهها و زوایای مختلف جنبش کارگری از یک سو میزان نزدیکی و دوری این دو کمیته را بیان می کند و از سوی دیگر، دیگر فعالین و علاقمندان جنبش کارگری را به این یا آن کمیته نزدیک می کند. در عرصه عمل نیز که یکی از معیارهای شناخت و به طبع آن زمینه نزدیکی و دوری است، باید گامهای عملی آینده این دو کمیته را دید. باید دید در گامهای عملی این دو کمیته سرنوشت خود را به چه گره می زنند و قطب نما حرکتشان چه سمتی را نشان می دهد و چگونه در جهت آن حرکت می کنند. اما از این دو محک شناخت که بگذریم، بافت هر یک از این کمیته ها (به خصوص اینکه هر دوی این کمیته ها به مضمون مستقل بودن تشکلات کارگری تأکید دارند یا آن را طرح می کنند) بسیار مهم است و می توان روی آن بحث کرد، به ویژه اینکه تشکلات مستقل کارگری و مضامین آن امروز به یکی از چالشهای نظری جنبش کارگری تبدیل شده است و در آینده نیز این چالشها عمق بیشتری پیدا خواهد کرد ویقینا به یکی از اجزاء جدی قطب بندی جنبش کارگری بدل خواهد شد. یک قطب آن گرایشی خواهد بود که بر استقلال طبقاتی این تشکلات(مستقل از سرمایه) و مستقل بودنشان از دولت و احزاب تأکید می ورزد و خود را با جنبشهای نوین کارگری و دستاوردهای آن تعریف می کند و قطب دیگر طیف گرایشاتی که بر مبنای موقعیت طبقاتی و وابستگی های نظری و ایدئولوژیکی اشان یکی از این دو اصل را نفی می کند و بر عدم استقلال این تشکلات به اشکال مختلف تأکید می ورزند. به بیان روشنتر، به انقیاد کشیدن و مطیع کردن تشکلات مستقل کارگری از طرف دولت، سرمایه و احزاب (از حجره های کوچک سیاسی گرفته تا وزارتخانه های بروکراتیک بزرگ چپ سنتی مدعی کسب قدرت، از حجره های کوچک تا وزارتخانه های راست مغلوب) از یک سو و دفاع از هویت و صفات جوهری و طبقاتی این تشکلات به مثابه ابزار مبارزه طبقاتی در دست طبقه کارگر، از سوی دیگر، محتوای این نبرد خواهد بود. هر درجه از پیش روی و پیروزی در این نبرد، لیاقت و شایستگی، شعور و آگاهی طبقاتی طبقه کارگر و فعالین آن را به نمایش می گذارد. در این نبرد کارگران نشان خواهند داد تا چه میزان به منافع مستقل خود آگاهند و از آن دفاع می کنند.

تأکید بر بافت و مضمون تشکلات مستقل از این جهت هم مهم است که در کشور ما کم نیستند واژه هایی که از طرف جمهوری اسلامی و در جهت منافع آن قلب شده اند و به این طریق بار مفهومی، جامعه شناختی و بار طبقاتی واژه را از آن تهی کرده اند و به خورد مردم داده اند. در زمینه کارگری هم واژه ها را برمبنای خواست و منافع خود تغییر داده اند و متأسفانه بعضی ها هم خواسته ناخواسته دنبال این واژه ها افتاده اند و آنها را راحت به کار می برند. به عنوان مثال جامعه کارگری، پیش کسوت کارگری، خویش فرما، کارآفرین و....... نمی خواهم به اصطلاح دعوای لغوی کنم ولی اینها خواسته اند بار سیاسی طبقاتی لغات را تهی کنند و به دنبال آن بار و مضمونی را که واژه های تقلبی به همراه خود دارند، فرهنگ کنند و از طریق آن منافع سیاسی خود را تأمین کنند. در واقع جمهوری اسلامی با قلب لغات اهداف سیاسی خود را دنبال میکند. به عنوان مثال همین جامعه کارگری. چرا سردمداران و تئوریسین های خانه کارگر، جامعه کارگری را به جای طبقه کارگر می نشانند. اول اینکه بار سیاسی و طبقاتی از خود اشاعه می دهد و به خودآموزی کارگری کمک می کند، دوم اینکه اساسا این کلمه مزاحم خانه کارگر، کارها و اهدافش است. جامعه کارگری از نظر رژیم و طراحان این واژه ها، یعنی مجموعه ای که با تولید و کار ارتباط دارند، از محجوب و صادقی که خود صاحبان و سهامداران چند واحد تولیدی بزرگ هستند، تا پنجکی اطلاعاتی، صاحب چند تولیدی کوچک، همه جزء این جامعه محسوب می شوند. از تئوریسین های خانه کارگر که به کشف واژه ها و به بافتن تئوری های ضد کارگری برای مهار زدن به جنبش مشغولند تا قمه کشان مزدور خانه کارگر که در صورت لزوم به عنوان یک" جمع کارگری" به این یا آن اجتماع حمله می کنند، همه و همه جزء جامعه کارگری اند. نمی شود واژه طبقه کارگر به جامعه کارگری تغییر نکند و آقای محجوب و صادقی نمایندگان آن باشند. با مضمون اقتصادی و سیاسی  واژه طبقه کارگر و تشکلات آن جور در نمی آید که چند سرمایه دار و مشتی ارازل و اوباش ادعای نمایندگی آن را داشته باشند، برای این منظور باید این واژه ها تغییر کند. یا واژه پیش کسوت کارگری را در نظر بگیرید که خانه کارگری ها به دهنها انداخته اند. چرا از واژه زورخانه ای و اصطلاح صوفیه استفاده می کنند. فعال کارگری، کارگر آگاه، کارگر مبارز، کارگر پیشرو و..... مفهوم و مضمون این واژه ها با سرشت خانه کارگر و خانه کارگریها در تناقض است، در عین حال که بار سیاسی خود را دارد و فرهنگ خود را اشاعه می دهد. خانه کارگر و سردمداران آن بنا به ماهیت اشان بیشتر خوش دارند تا رابطه کار و سرمایه رابطه ای زورخانه ای باشد تا میدان کشمکش طبقاتی، همچنین خوش دارند، رابطه بالایی ها با پایینی ها رابطه پیش کسوت و مرید، اصطلاح صوفیه باشد تا رابطه برابر و شانه به شانه دو فعال و مبارز کارگری. چرا که پیش کسوت را نمی شود نقد کرد یا عزلش کرد و یا مخالفت و .... فقط باید به کراماتش چشم دوخت و فیض برد. از این واژه های قلب شده فراوانند، قصد بررسی تک تک آنها را ندارم. این دو مورد را از آن جهت مثال زدم که به اهمیت مضمون تشکلات مستقل کارگری در این شرایط تأکید کنم. به استقلال این تشکلات از سرمایه، دولت و احزاب. به ویژه اینکه این دوره جنبه بدعت گذاری نیز پیدا کرده و برای آن دسته از کارگرانی که با تشکلات مستقل کارگری آشنا می شوند مضمون و مفهوم این تشکلات و به طبع آن بار سیاسی آن بسیار مهم خواهد بود.

وقتی صحبت از تشکلات مستقل کارگری می کنیم، استقلال طبقاتی آن یکی از ارکان اصلی این نوع تشکلات است. یعنی مستقل از سرمایه، چه کوچک و چه بزرگ. این تشکلات با رشد و تکامل مبارزه (چه به لحاظ نظری و چه به لحاظ عملی)به مثابه تشکلات نوین طبقه از خود کارگران برمی خیزند و در مقابل آن ساختارهایی که بهره کشی را تحت نظم درآورده اند (اتحادیه ها و احزاب آزمایش پس داده ی تاکنونی که در قدرت بوده یا هستند) قد علم می کنند و آنها را به چالش می کشند. این تشکلات به مثابه ابزار ضروری اند که در جهت برآورده کردن هر درجه از خواست کارگران بربستر شرایط ویژه هر دوران عمل خواهند کرد. چنین تشکلاتی نمی توانند در درون خود و از بدو پیدایش،  عناصر سرمایه را (چه کوچک و چه بزرگ، چه حقیقی و چه حقوقی) در خود داشته باشند و فعالین آن مدعی شوند که خواهان تشکلات مستقل هستند. مثالی ساده شاید مسئله را روشنتر کند. فرض کنیم قرار است تشکلی ساخته شود که بخشی از فعالین آن پیمان کاران یا کارگاه داران کوچک هستند که کارگاههای زیر ده نفر کارگر دارند. حال این فعالین قرار است سر تعیین مزد روزانه و ساعات کار و... به عنوان نماینده کارگران کارگاههای زیر ده نفربا اتحادیه کارفرمایان این کارگاهها مثلا برسر میز مذاکره بنشینند. واقعا در این مذاکره کارفرمایانی که از طرف کارگران بر سر میز مذاکره نشسته اند چه مقدار از منافع فردی و طبقاتی خود حرکت خواهند کرد و چه مقدار از منافع فردی و طبقاتی کارگران یا به عبارت روشنتر کارگران کارگاههایی که خودشان صاحبان آن هستند. (صرف نظر از اینکه کارگران در این مذاکره اساسا نماینده ای ندارند) هر درجه از امتیاز دهی به کارگران در این مذاکره با منافع فردی و طبقاتی خود مذاکره کنندگان که به اصطلاح از طرف کارگران هستند، در تضاد خواهد افتاد. مسئله بسیار ساده است، با مسئله پیچیده ای روبه رو نیستیم که فهم آن برای بعضی ها بغرنج باشد. مسئله این است که هر میزان بهبود مزد یا کم شدن ساعت کار و... در این مذاکره، خود کارفرمایان که از طرف کارگران و به نیابت از کارگران در این مذاکره هستند، زیان خواهند دید و از عکس آن سود نسیبشان خواهد شد. قرار بوده است که در این مذاکره(به عنوان مثال) هر جمعی از منافع طبقاتی خودش حرف بزند، از آن دفاع کند نه بعضی از همین کارفرمایان بیایند و بر مبنای مصلحت و منافع خویش حرفی بزنند(پیدا کنید نخود سیاه را). هر درجه از حضور سرمایه چه به لحاظ حقیقی و چه به لحاظ حقوقی ، تشکلات کارگری را از استقلال طبقاتی تهی خواهد کرد و آن را به نفع سرمایه به انقیاد خواهد کشید. این مسئله ای نیست که فعالین اندیشمند کارگری در میدان اصلی مبارزه نسبت به آن بی تفاوت باشند و این اصلی است که کمیته پی گیری باید تکلیفش را با آن روشن کند، این اولین قدم است.

در شرایط کنونی، با واردات عظیمی که از طریق اسکله های خصوصی مافیای قدرت که به منظور کسب سودهای کلان و تخریب صنعت و تولید صورت می گیرد، علاوه بر اینکه بافت طبقه کارگر ایران را مورد حمله قرار می دهد و به آن لطمه می زند، به منافع بورژوازی کوچک صنعتی نیز آسیب می رساند. سرمایه های کوچک نه آنقدر پرتوانند که به رقابت با واردات بپردازند و از این تاخت و تاز در امان بمانند و ورشکسته و زمین گیر نشوند و نه آنقدر سرمایه دارند که با تبدیل شدن به اجزای سرمایه سوداگر و دلال به سمت آنها سوق پیدا کنند و تأمین منافع کنند. در واقع حیات بخشی از لایه های این بخش از بورژوازی کوچک به موقعیت طبقاتی اشان گره خورده است. از طرفی این لایه به لحاظ اجتماعی سیاسی نیز آنقدر قدرتمند نیست که با تشکیلات سیاسی و اقتصادی خود در مقابل این تاخت و تاز قد علم کند، در چنین شرایطی و در جهت تعمین منافع خود به سمت طبقه کارگر و تشکلات آن سوق پیدا می کنند که با استفاده از قدرت کارگران و تشکلات آنها بتوانند منافع خود را تأمین کنند. این کولی گیری حتما نباید با حضور نمایندگان حقیقی این لایه صورت بگیرد بلکه از طریق نمایندگان فکری آن نیز می تواند صورت پذیرد. کم نیستند کسانی که تحلیل فوق را دست مایه نظریه ای قرار می دهند که از آن یا تشکلات به اصطلاح کارگری مشترک بیرون می آید و یا حضور نمایندگان بورژوازی را در درون تشکلات مستقل کارگری بلامانع می بینند. اما برای بورژوازی کوچک اگر مبارزه با واردات و غلبه بر آن تمامی هدف یک تشکل یا مبارزه محسوب می شود، برای طبقه کارگر اولین قدم است.

 در همین دوره ازمبارزات کارگران ایران که با بی تشکلی صورت گرفته، بورژوازی صنعتی چه کوچک و چه بزرگش به اندازه کافی از کنار این مبارزات بی سنگر و بی سامان سود برده، قرار نیست در شرایط وجود تشکلات مستقل کارگری همچنان این روند ادامه یابد. مبارزاتی که بر علیه ندادن حقوق یا بسته شدن کارخانه صورت گرفته منجر به وامهای کلانی شده که سرمایه دار تماما یا بخشی از این وامها را به سمت واردات یا برج سازی سوق داده یا اگر در مواردی در جهت راه اندازی کارخانه استفاده شده، واضح است که از راه اندازی مجدد یک کارخانه و سود ده شدن آن چه مقدار سود حاصل سرمایه می شود و چه مقدار نسیب یک کارگر.

 

 

  *به جز چند مورد مشخص که نمی شود آن را به کل حرکتهای اعتراضی این دوره تعمیم داد. برجسته ترین این حرکتها، حرکت اعتراضی کارگران شرکت واحد بوده که در دفاع از سندیکای خود سازمان یافت و تشکیل مجمع عمومی خیابانی که به دلیل ممانعت نیروی انتظامی از ورود کارگران به دفتر سندیکا، شکل گرفت، زینت بخش این دوره از مبارزات کارگران شرکت واحد بود. این مجمع عمومی در حالی برگذار شد که قبلا رهبران ارگان سرکوب (خانه کارگر) با چاقو و زنجیر و حمایت نیروی انتظامی به محل سندیکا حمله کرده و نمایندگان کارگران را مورد ضرب و شتم و جراحت شدید قرار داده بودند. در این حمله صادقی یکی از سردمداران خانه سرکوب درصدد برآمده بود زبان اسانلو یکی از نمایندگان سندیکای کارگران شرکت واحد را با تیغ موکت بری ببرد. این عمل وحشیانه جراحت شدیدی بر زبان و گردن نماینده کارگران شرکت واحد به جای گذاشت. این مبارزات که در دفاع از سندیکای قبلا ساخته شده و تثبیت این دستاورد و تحمیل آن به دولت به شمار می رفت با مضمونی دفاعی و تهاجمی همراه بود. همچنین برگزاری اول ماه مه 83 از سوی شورای هماهنگی برگزارکننده اول ماه مه همراه با هماهنگی ها و خواسته های آن و شکل گیری چند کمیته اخیر از طرف جمعی از کارگران با مضمون پیش روی صورت گرفته است. 

 

      ** سردمداران و سیاست گذاران جمهوری ولی فقیه علاوه بر این که از واردات، سودهای افسانه ای نصیب خود می کنند در عین حال به لحاظ سیاسی و تداوم حاکمیت خود، از تخریب تولید سود میبردند. جمهوری ولایت فقیه خوب فهمیده است که رشد صنعت و رونق تولید به همراه خود، طبقه کارگر قدرتمندی به وجود خواهد آورد که با مطالبات و طرح خواستهای نوین پا به عرصه وجود خواهد گذاشت که به طبع آن جنبش های نوین اجتماعی مثل جنبش زنان، دانشجویی و جوانان و ....... نیز به مثابه جنبش سراسری جوانه خواهد زد و مطالبات عقب افتاده خود را خواهد خواست. در چنین شرایطی فرهنگ ولایت فقیهی  ی حاکم بر جامعه شخم خواهد خورد و پایه های نظام و فرمانروایی فقها به لرزه خواهد افتاد، از این روست که حکام ایران از تخریب تولید سود می برند و رشد صنعت را مهار کرده اند و صنعت و تولیدی تحت کنترل و مهار شده می خواهند. این تخریب آگاهانه و با برنامه در  هر دوره ای با بهانه و توضیحاتی از قبیل نوسازی و بازسازی، بهینه سازی، خصوصی سازی، عدم رقابت تولید داخلی با تولیدات خارجی و غیره دنبال شده است که عده ای را هم به دنبال خود کشانده است.

 

***به نقد همه جانبه این برخوردها و تأثیر آن در جنبش کارگری می توان در مقاله ای مستقل پرداخت. فقط اضافه کنم که این نوع برخوردهای تخطئه گرایانه و اتوریتر عموما به منظور مرعوب کردن و برای بیعت گیری و به انقیاد کشیدن فعالین این یا آن حرکت صورت می گیرد و با توجیه هایی از قبیل تلفیق عنصر آگاهی با حرکتهای خود به خودی و.... همراه است که در نزد فعالین حرکت جز به آنتی پاتی نسبت به برخورد کننده نمی انجامد. روشن است که این بحث نه تنها نافی برخوردهای سالم و مبارزات نظری تئوریک نیست بلکه نقدهای نظری که پای در تحلیلهای جدی دارند، لازمه جنبش کارگری است.

 

انتخاب عنوان از نشریه آرش، شماره 93 و 92