پاسخ طبقه كارگر به اين توحش و بردگي محض چيست

                                                              مظفر محمدي

كارگر را در عوض كاري كه كرده و مزدي كه نگرفته و طلب ميكند،‌ شلاق و كتك ميزنند و تحقير ميكننند. دختر دانشجو را دم در دانشگاه به بهانه بدحجابي ميكشند،‌ پاسخ طبقه كارگر به اين  توحش و بردگي مطلق چيست؟
همين ديروز بيش از هزار كارگر چند شرکت صنایع نساجی ورشکست شده استان قزوین، در برابر ساختمان مجلس شورای اسلامی، تظاهرات كردند. کارگران فریاد  زدند راضی به مرگ هستیم، جانمان را بگیرند.
اين كارگران دست کم هشت ماه است حقوق نگرفته اند، ناهار آنها قطع شده، سرویس ایاب و ذهاب ندارند، از لباس کار نیز محروم هستند، ماههاست حقوق نگرفته اند، و حتی در فضای کارخانه، از سرمای شدید در رنج هستند. مدیریت کارخانه نیز آنها را به باد کتک می گیرد و شنیدن ناسزا و فحش ، بخشی دائم از زندگی روزمره آنها در محل کار است.

این اعترافات را خبرگزاری حکومتی ایلنا امروز منتشر کرده است. این کارخانه ها، در سالهای اخیر با عنوان خصوصی سازی، به دست اعوان و انصار مقامات رژیم اسلامی افتاده اند، و آنها بیگاری و بردگی از کارگران را شدت‌ بخشيده ‌‌‌اند.                         
خبرگزاری ایلنا همچنین اعتراف کرد که پولهای کارگران در صندوقهای قرض الحسنه تعاونی های مسکن و مصرف نیز توسط مدیران، کارفرماهای جدید، برداشت و مصرف شده است. اين خبر را در كنار آخرين اخبار  كار و زندگي و مبارزه  بخشهاي ديگر كارگران بگذاربد. كارگران شاهو در سنندج  بيش از 10 ماه است حقوق نگرفته اند. كارگران كارخانجات نساجي كردستان نزديك به دو ماه است در اعتصاب بسر ميبرند . آنها  با فشار پليس و توطئه هاي كارفرما و گرسنگي و خستگي دست و پنجه نرم ميكنند. كارفرما به جاي تامين حقوق كارگران  خسارت دوران تعطيلي كارخانه را  از كارگران ميطلبد! كارفرمايي كه كارگران را مجبور كرده است به خاطرگرفتن  ابتدايي ترين حقوقشان و براي مداواي بيماريهاي ربوي و شنوايي شان  كه به دليل محيط آلوده و غيربهداشتي كار به ان مبتلا شده اند و براي رهايي از مرگ تدريجي دست به اعتصاب بزنند، اكنون خواستار خسارت است! توحش و برده داري و بيشرمي از اين بالاتر؟!
اين سرنوشت و تلخ تر از آن هم سرنوشت اكثريت عظيم طبقه كارگر شاغل و بيكار در سراسر ايران است
از  قزوين تا سنندج و تهران و تبريز تا جنوب و شمال كشور همه جا همينطور است. اما متاسفانه طبقه كارگر در مقابل اين موج تعرض به
سطح معيشتش متحد نيست و در مقابل خفقان و سركوب سياسي تحميل شده به جامعه ، ساكت است. كارگر ظاهرا دستش به  كلاه خودش است ، در حالي كه كلاهي براي كسي باقي نمانده است ، از كارگر و  فرهنگي و  دانشجو و كارمند و جوان و زن همه يك سرنوشت دارند: توحش سياسي و فلاكت اقتصادي.
هر فابريك و كارخانه به تنهايي با اين شرايط فلاكت بار دست و پنجه نرم ميكند اما راه به جايي نميبرد. كارگران شاهو  و نساجي كردستان همچنان كارگران نساجيهاي قزوين و شمال و كارگران ماشين سازيها و شركت واحد و ...  تنها و منفرد و متفرق ، اعتراض ميكنند، اعتصاب ميكنند، راه پيمايي ميكنند و تجمع راه مياندازاند و هر دوره اعتصاب هفته ها و ماهها طول ميكشد و بر اثر ان هم گرسنگي تشديد ميشود و هم كمر كارگران يكي يكي خم ميگردد.
تازه موج جديد حمله به دستاوردهاي مردم شروع شده است.  دختر جوانى به اسم آزاده را به جرم بدحجابي  دم در دانشگاه كشتند، نمايندگان كارگران متحصن را بارها بازداشت و كتك كارى كرده اند، كارگران سقز را به جرم برگذارى اول ماه مه به حكمهاى سنگين محكوم ميكنند، دستگير شدگان اعتراضات كردستان را يكى يكى دارند حكم مى دهند، در دانشگاهها دختر و پسرها را از هم جدا مى كنند، كارتن خوابهاي خيابانهاي تهران را با اردنگ اينور وانور ميكنند، براي تحويل جنازه دختر جواني كه بر اثر بي پولي خانواده اش در بيمارستان مرده از خانواده اش پول ميخواهند!!...
  تعرض تنها به كارگر محدود نشده است. حرمتي براي كسي نگذاشته اند. جنبشهاي اجتماعي كارگر و دانشجو فرهنگي و پرستار و جوان و زنان  را يكي يكي و تنها به زانو در مياورند و سركوب و مرعوب ميكنند.  با مبارزات پراكنده و اين و ان فابريك و بخش كارگري نه معيشتي تامين ميشود و نه حرمتي محفوظ نگه داشته ميشود.
بايد به اين پروسه دردناك هر كه براي خودش و  به تنهايي خاتمه داد. كارگران هر بخش در هر اعتراض و مبارزه خود بايد دست به دامان كارگران بخشهاي بغل دستي خود شوند. كارگران و فعالين كارگري بايد يخه همديگر را بچسپند و ول  نكنند. فلاكت پاياني ندارد و با روي كارآمدن يك دولت پليسي و سركوبگر تمام عيار هيچ اميدي به بهبود اوضاع نميرود.
تنها با متحد شدن وسيعتر كارگران وفراتر از هر فابريك و حتي شهر و اعتصابات كارگري در حمايت از همديگر ميتوان كمر ر‍ژيم ضد كارگرو ضد انسان و انسانيت و مدنيت  را خم كرد. اعتصابات سراسري و سياسي كارگران ميتواند و بايد به داد اين وضعيت برسد و  به اين اوضاع خاتمه دهد. طبقه كارگر بايد به ناجي خود و كل جامعه و مردم تبديل گردد. هر كارخانه و يا هر بخش طبقه كارگر به تنهايي حتي ناتوان از گرفتن حقوقهاي معوقه اش است. ناتوان از ممانعت از قراردادهاي موقت و اخراج دايمي است و ناتوان از ممانعت از بي حرمتي و تحقيري است كه روزمره به اين طبقه صاحب اصلي جامعه تحميل ميشود.
پاسخ كساني كه كارگر را به خاطر مبارزه و اعتصاب شلاق ميزنند و  به باد ناسزا و فحش ميگيرندو شبانه از ديوار خانه فعالين و نمايندگان كارگران بالا ميروند و در مقابل چشمان بهت زده و مرعوب همسر و كودكانشان دستگير ميكنند و  تهديد و شكنجه ميكنند، اعتصاب هر گروه و بخش كارگر براي خودش نيست. متفرق بودن كارگران نقطه ضعف اصلي ما در مقابل دشمن كاملا منسجم و متحد است. آنهاهمه دست به دست هم داده اند از وزير و وكيل و پاسدار و اطلاعات و نيروي انتظامي و دادگاه و زندان و اداره كار و حراست و استانداري و فرمانداريها و امام جمعه ها ... همه و همه  مشغولند تا كارگران و مردم را در مقابل فلاكت و تحقير و سركوب ساكت نگه دارند. پس زدن اين موج حمله مداوم تنها با اتحاد سراسري مراكز بزرگ كارگري از شركت نفت و ذوب آهن و ماشين سازيها و پالابشگاهها و تا كارگران شهرداريها و حمل و نقل و نانواييها ... ممكن است.
بايد به دشمن نشان داد، بايد به بورژوازي و دولتش نشان داد كه صاحب اصلي جامعه كيست؟ اگر كارگر شهرداري كار نكند زباله از سر و كول اغايان و اعوان و انصار مفتخورشان بالا ميرود.  اگر شركت واحد بايستد و اگركارگر شهرداري كار نكند شهر برق و اب و گرما ندارد. شهر ميميرد. اگر كارگر نفت تنها يك روز اعتصاب كند و شيرهاي نفت را ببندد شاهرگ حيات ننگين اين دزدان و مفتخوران را كه  از اين سرمايه بي انتها تغذيه ميكنند از نفس مياندازد. بايد يه اين جانيان نشان داد كه قدرت جامعه كجا خفته است. اين قدرت را كسي عهده دار نخواهد شد.
اين اتحاد سراسري در كوتاه ترين مدت مساله دستمزد و حقوقهاي معوقه و آزادي تشكل  اعتصاب را حل خواهد كرد كاري كه اعتصابات هر چند وسيع و  گسترده و هميشگي اما متفرق و هر بخش و شركت و كارخانه براي خودش جواب نداده است و نميدهد.
به ميدان امدن طبقه كارگر متحد و يكپارچه نه تنها تعرض بي افسار سرمايه و دولت را به سطح معيشت كارگر مهار ميكند و حقوقش را از گلويش بيرون ميكشد بلكه نقطه قدرت، اميد  و جهشي هم خواهد بود براي جنبش آزاديخواهانه و برابري طلبانه كليت انسانهاي جامعه. اين ابراز وجود قدرتمند و متحدانه،  طبقه كارگر را به ناجي خود و كل جامعه از خطر فلاكت بيشتر و از خطر فروپاشي مدنيت جامعه ... تبديل ميكند.
طبقه كارگر نيروي اصلي جنبش سرنگوني و رهايي جامعه است. طبقه كارگر متحد، صاحب اصلي جامعه و مبشر آزادي و برابري براي همه، براي زنان، جوانان،  و همه آحاد جامعه است.
طبقه كارگر يكپارچه و متحد را تنها فعالين و رهبراني تامين و تضمين ميكنند كه فراتر از محل كار و فابريك و حتي شهر خود را ميبينند ، چشم به مراكز كليدي كار ميدوزند و سراغش ميروند و دستها از همه سوي به طرف هم دراز ميشود. خودمشغولي در اين و ان صنف كارگر براي حل مشكلات صنفي و محلي و فابريكي تا كنون نشان داده كه ديگر كارساز نيست. حل اين مشكلات و خاتمه انها به اين گره خورده است كه كارگران مراكز كليدي و بزرگ چشمانشان را باز كنند و سرهايشان را بلند كنند و كليت طبقه شان را ببينند و كليت جامعه را ببينند و همه به هم كار داشته باشند. و همه نياز به هم را درك كنند و نياز جامعه را درك كنند و به آن جواب بدهند.
طبقه كارگر به مثابه طبقه قدرتمند و صاحب جامعه بايد ظاهر شود نه به مثابه كارگر منفرد و يا كارخانه و فابريك منفرد. طبقه كارگر منفرد و متفرق برده اي بيش نيست وهر بلايي ميتوانند سرش بياورند. بلايي كه امروز سر كارگران شاهو و نساجيها از كردستان تا قزوين و شمال و همه جاي كشور اورده اند تنها بلايي براي اين بخش كارگري نيست، بلكه تعرض و توهين و سركوب كل طبقه ما است. درد طبقه كا رگر مشترك است. اين درد بردگي مزدي است. و راه رهايي طبقه كارگر هم مشترك است. اعتصابات سراسري و بهم پيوسته و اتحاد سراسري طبقه كارگر،  نه تنها براي تعيين سرنوشت خود و پايان بيحقوقي اش بلكه براي تعيين سرنوشت كل جامعه تعيين كننده است.
غولهاي خفته كارگري در شركت نفت و مراكز كليدي كار بايد بيدار شوند. بي تفاوتي طبقه كارگر به سرنوشت هم طبقه ايهايش در اين و ان بخش و فابريك و محل كار بايد خاتمه يابد. تعرض به هر تك كارگر تعرض به كل طبقه ما است. تحقير هر تك كارگري، اخراج هر تك كارگر و دستگيري هر تك كارگري امر همه طبقه كارگر است. بردگان مزدي ناجيان خود و بشريتند، چرا كه نبض جامعه تنها با كار انها ميزند. بدون كار كارگر جامعه ميميرد.  با سر برآوردن طبقه ما و ر هبري سياسي جامعه، سرمايه داري ميميرد و جامعه ميشكفد. ما چشم به دنياي آزاد و برابر دوختيم. با چشمان باز به اين آينده شكوهمند و رهايي و خوشختي بنگرييم. و همزمان خودمان را براي نبردي سرنوشت ساز با جمهوري اسلامي مسبب اين تبعيض و بيحقوقي و تحقير و اين فلاكت و گرسنگي و نابرابري، اماده كنيم.
آينده ايران را اگر طبقه كارگر رقم بزند ديگر نه خبري از حقوقهاي معوقه و فلاكت و تحقير خواهد بود،‌ نه خبري از پاشيدن مدنيت جامعه توسط فدراليستها و قومپرستها و نه اثاري از بردگي مزدي باقي خواهد ماند. جامعه ازاد و برابر ارمغان انقلاب  كارگري و كمونيستي براي بشريت متمدن نه تنها در يك كشور، در ايران،  بلكه طليعه نوين عروج  سوسياليسم در جهان معاصر خواهد بود.
طبقه كارگر ايران در مقابل اين سوال بزرگ و اين انتخاب شكوهمند قرار دارد. اين كار اين و آن صنف و اين و آن فابريك و حتي اين و آن اتحاديه و سنديكاي صنفي  نيست. اين كار سنديكاليسم نيست. اين كار طبقه متحد و متشكل كارگر در بعد سراسري و كشوري است. اين كار كارگران مراكز حياتي و كليدي مانند نفت وماشين سازيها و سوخت و اب و برق و خدمات و حمل و نقل و شهرداريها و نانواييها و ... است.
كارگر براي اين اتحاد و خيزش سازمانش را دارد. سرمايه داري طبقه كارگر را در گردانهاي متعدد و زير سقفهاي كارخانه ها و شركتها و معادن و در بخشهاي خدمات و توليد و توزيع گرداورده است. هيچ  قشر و طبقه و گروه اجتماعي به اندازه طبقه كارگر سازمانيافته و بهم بافته و جمع و جور نيست.
مجامع عمومي كارگري، تشكل پايه و اتحاد شكوهمند و  قدرتمند كارگران را در هر محل كار از كوچك تا بزرگ تامين كرده و ميكند. نمايندگان منتخب مجامع عمومي و فعالان و رهبران كارگري پيكهاي وحدت و انسجام و همبستگي كارگري در ميان كارخانه ها و شركتها و كل طبقه كارگر در سطح سراسري خواهند بود. اين كار نياز به پروسه طولاني ندارد. اين كاري بسيار ممكن و ساده و عملي و يك داده  و تجربه شده است. اين كار ميتواند همين امروز شروع شود.  يك روز تعجيل  در اين كار يعني يك روز زودتر پايان فلاكت، تحقير و بردگي،‌يعني يك روز زودتر پايان سركوب و شكنجه و زندان و خفقان و يك  روز زودتر بدست اوردن ازادي و برابري...
طبقه كارگر يا اين كار را ميكند و به ناجي جامعه تبديل ميشود، يا خودش و همراه كليت جامعه زير دست و پاي  اسلاميستهاي جديد، فدراليستها و بورژوازي پوست انداخته رنگارنگ  له خواهد شد و  نسل بعد از نسل ديگر بردگان مزدي و زنان و مردان اسير تبعيض و نابرابري ، سرنوشت امروز ما را خواهند داشت.


20 آبان 84 (11 نوامبر2005)


mozafar.mohamadi@gmail.com

www.mozafarmohamadi.com