بحران سیاسی و سیاست چپ در آلمان

صحبت از سرمایه داری

 Ekkehard Lieberam

 

 

بخش دوم

برگردان ناهید جعفرپور

ایجاد ضدقدرت تشکیلاتی ایدئولوژیکی

 

در بخش اول مقاله اکه هارد لیبرام پروفسور حقوق سیاسی و سخنگوی فوروم مارکسیستی ایالت زاکسن و عضو حزب چپ آلمان که در ماهنامه تازه های مارکسیستی شماره ماه دسامبر( شماره 64) چاپ خواهد شد، در باره نتایج انتخابات اخیر آلمان و این منطق که سرمایه داری مهار  گسیخته دوقطبی شدن سیاسی ، اجتماعی جامعه آلمان را شدت بخشیده است بحث و تجزیه تحلیل شد.

 

 

از زمان انتخابات ایالت نورد وست فالن در تاریخ 22  ماه مه 2005 ، دو حادثه مهم توانست وضعیت سیاسی آلمان را تغییر دهد.

اولین حادثه اعلام موضع گرهارد شرویدر صدراعظم آلمان بود. وی درست شب قبل از انتخابات گفت که میخواهد رهبری انتخابات مجددی را بعهده گیرد. دومین حادثه موفقیت حزب چپی بود که   کمی قبل از انتخابات ابراز وجود نموده بود. اعضای حزب چپ متشکل بودند از اعضای ناراضی ومایوس ازحزب سوسیال دمکرات که از حزب بیرون آمده بودند به اضافه فعالین چپ اتحادیه های کارگری. حزب چپ  بعنوان بدیل انتخاباتی برای اجرای عدالت اجتماعی در آلمان وارد میدان شد وموفق شد با وجود عدم ثبات در ساختار داخلی اش و بدون موقعیت مالی مناسب در حدود 2/2 درصد آراء را که چیزی در حدود 181886 رای می شد از آن خود کند که مسلما این پیروزی مهمی برای این حزب بود. همچنین کاندیدای حزب " پ د اس" توانست 9/0 درصد آراء یعنی 72982 رای را بخود اختصاص دهد. این مسئله بخوبی بیانگر این بود که در انتخابات آلمان غربی پتانسیل اعتراضی بزرگتری از آراء حزب پ د اس وجود دارد.         

در دور دوم انتخابات، بنیان گذاران اولیه حزب چپ و حزب پ د اس برای این که در مرز 5%  باقی نمانند اجبارا با هم یکی شدند. در انتخابات شهری در لیست انتخاباتی حزب چپ که از سوی حزب پ د اس اعلام شد، بغیر از شهر برلین نمایندگان مشهور " و آ اس گ "  در ردیف های اول قرار داشتند. همچنین در میان این نمایندگان افرادی از حزب کمونیست آلمان " د کا پ " و همچنین چپ های بدون حزب مستقلا دیده می شدند. در این مدت تعداد اعضای حزب چپ بیش از 10000 نفر افزایش یافت. اسکار لافونته عضو سابق حزب سوسیال دمکرات که در ماه یونی وارد حزب چپ شده بود و همچنین کئورگ گیزی بعنوان دو شخصیت بالای معرف حزب تازه تاسیس شده چپ در اذهان افکار عمومی آلمان  جای گرفتند. رهبران سیاسی حزب چپ قوی و مصمم در تمامی آنجا هائی که سیاست نئولیبرالی به دیگران حمله می کرد حاضر شده و لزوم تغییر سیاست آلمان را بیان می نمودند. اما به محض این که صحبت از مقدمات این تغییر سیاست می شد ضعیف می شدند. حزب چپ با برنامه انتخاباتیش بعنوان حزبی ضد جنگ و حزبی برای رفاه اجتماعی  وارد گود انتخابات شده بود و شعار ایده اجتماعی نوینی را تبلیغ نمود. منظوراز ایده نوین اجتماعی، جایگزینی بدیلی اجتماعی ، دمکراتیک بجای  سیاست ائتلافی بزرگ هفت سال گذشته بود که در این راه بدیل های مشخصی هم اعلام نمود.


سیستم را زیر علامت سئوال بردن
حزب چپ تا به این جای قضیه خوب پیش رفت. اما کسی که می خواهد جامعه و جهان را تغییر دهد  و از حزب چپ نام می برد در ابتدا برای این که لایق این نام باشد باید به این سئوال پاسخ دهد  که چگونه  و با کدام نیروهای اجتماعی می خواهد سیاستی را که  بیش از دو دهه است انهدام خدمات اجتماعی و جدیدا سیاست پیش برد جنگ را به پیش می برد متوقف سازد. اما آنطور که مبارزه انتخاباتی نشان داد، حزب چپ از تمامی نیروهای اجتماعی که بر علیه نئولیبرالیسم حرکت می نمایند و چهره نئولیبرالیسم را عریان می کنند و خواهان تغییر شیوه تولید سرمایه داری  و تغییر قدرت طبقاتی هستند،عقب مانده است. در حالیکه سوسیال لیبرالی چون هریبرت پرانتل و یا هاینر گایسلر  به مقایسه شرایط کنونی با آنچه کارل مارکس گفته است می پردازند و در گفته های مارکس انتقادی تعیین کننده  بر علیه سرمایه داری می یابند،  حزب چپ در انتقادش به نئولیبرالیسم اخلاق منشانه  حرکت می کند.            
چگونگی روند مبارزات انتخاباتی و کار پارلمانی چپ و بطور کل سیاست چپ باید امروزه هدفمند یک بخش از روشنگری باشد که  کارل مارکس در باره آن سخن گفته است. چپ باید بطور واقعی بدنبال علاج وضعیت مردم باشد واز منافع و خواست های اکثریت شهروندان جامعه دفاع کند. چپ باید  مشکلات واقعی و تمامی چیزهائی که به این مشکلات مربوط می شوندرا در دستور کار خود قرار دهد.  مشکلاتی که در اثر مناسبات  سیستم سرمایه داری به وجود آمده است مانند بیکاری جمعی، تبعیضات اجتماعی و همچنین فضای تنگ و محدود وجود سیاسی چپ ها در جامعه و .......

بیان این مشکلات باید به نحوی باشد که تمامی کسانی که مورد حمله سیاست نئولیبرالی قرار گرفته اند آنرا بفهمند و درک نمایند. به زبان ساده تر چپ باید زبان مردم تحت فشار باشد.

 

قطبی شدن اجتماع ، بحران اقتصادی و سیاسی ، چپ ها را مجبور می نماید که بیشتر از همیشه با بیانی سیاسی صریح عمل نمایند و به لحاظ تئوری و عملی فکر شده وارد میدان مبارزه گردند.

اگر سیاستمداران حزب چپ آنطور که دیدیم از این حرکت می کنند که مجادلات سیاسی را باید بویژه بر سر قابلیت مالی یک برنامه جایگزین اجتماعی به پیش برد، آنزمان شاید بتوان سیاست آنان در انتخابات گذشته آلمان را فهمید.

زمانیکه گئورگ گیزی در سخنرانی انتخاباتی اش، همواره " روح نئولیبرالی حاکم بر زمان حال" را بعنوان انگیزه سیاست نئولیبرالی رسوا می کرد، این دقیقا ما را بیاد مفهوم فقر از دید طرفداران عرفان می انداخت.

 

 اگر امکان یک تغییر جهت سیاسی به ویژه وابسته به تغییرات در سیاست حزب سوسیال دمکرات " اس پ د " تا سال 2009 باشد، در این صورت این برای سیاست چپ معنی تاخیر در خطر می دهد و یک چنین موقعیتی خیلی ساده می تواند سرپلی برای یک تغییر جهت در مسیر سازش باشد. به مناسبات تعیین کننده میان امکانات سیاست چپ و مناسبات قدرتی طبقاتی یعنی بطور کل میان سیاست و اقتصاد با یک چنین پیشرفتی و عملکردی هیچگونه توجه ای نمی شود. بقول ماکس هورک هایمر: " کسی که از نئولیبرالیسم حرف می زند ، نباید در باره سرمایه داری سکوت کند".

 

ایجاد ضد قدرت
 با این وجود اقلیتی قابل توجه از مزدبگیران و بیکاران در 18 سپتامبر با توجه به منافعشان حرکت کردند به این مفهوم که آنان  سیاست انتخابات را از دامنه یک سویه سرمایه آزاد ساختند. آنها با اعتراض خود در مقابل تقسیم کار احزاب طرفدار کارتل های نئولیبرالی ایستاده تا بدین وسیله بتوانند به سیاست های تا کنونی مهر غیر قانونی زده و با به ثبت رساندن یک فراکسیون چپ در پارلمان قدمی مثبت در راه  استقلال سیاسی و در روند خود آکاهی  و مبارزه عملی سیاسی طبقه مزد بگیربردارند. اینکه این روند در مجموع چگونه پیش خواهد رفت به بسیاری از عوامل دیگر وابسته خواهد بود.  

اماباید توجه نمود که نئولیبرال ها هم بیکار نخواهند نشست و به هیچ وجه روند عکس العملی آنها به پایان نرسیده است. آنها تلاش خواهند نمود در نتیجه یک ائتلاف بزرگ متشکل از احزاب " س د او" و " س اس او" و همچنین " اس پ د " به خواسته ها و روند خود ادامه دهند. فراموش نکنیم که سرمایه داری بعد از تغییر راه اجتماعی وبعد از پیروزی رقیب سوسیالیستی، در سرتاسر جهان بخود آمده و شروع کرده است به تازیدن. امری که در آن بخوبی تبحر دارد: استثمار، دنیا را به جنگلی خشگ تبدیل کردن، جنگ افروزی، تلاش برای خروج از بحران و..... خلاصه تلاش می کند که تمامی برنامه اش را به اجرا درآورد.

اینکه سرمایه داری از بین نمی رود در مرحله نخست به این ربط دارد که دیگر مخالفی سازمان یافته قابل ارزش ندارد  1

 

هیچ راه دیگری وجود ندارد جز اینکه این موقعیت ضعف ضد قدرت را قدم به قدم از سر گذراند. در این راه باید خطرات بسیاری را پشت سر گذاشت. سیاست چپ زمانی می تواند به قدرت برسد و از حجم واقعی خود برخوردار شود که نماینده منافع مزدبگیران باشد. به ویژه گروه های بزرگ در حال رشد اجتماعی چون مزدبگیران فقیر، بیکاران فقیرو شهروندانی که در حاشیه اجتماع قرار گرفته اند. در این راه باید توجه کند که با اعلام توافقات طبقاتی دولت اجتماعی  توسط نئولیبرالیسم، جبهه طبقاتی و همچنین جبهه های سیاست ( بعنوان رابطه میان طبقات در رابطه با قدرت و دولت) همواره روشنتر وهمواره جدال آمیز تر گشته است. " توافقات" با سیاست انهدام خدمات اجتماعی خود در این شرایط انهدام خدمات اجتماعی است.  نقطه حرکت یک سیاست چپ کاری و برا و عملکردش در پارلمان، باید بر روی ساختن ضد قدرتی ایدئولوژیکی و تشکیلاتی بر علیه کسانی که بر مسند قدرت نشسته اند متمرکز باشد. 

سیاست چپ برای مبارزه در راه تبدیل شدن به یک ضد قدرت احتیاج به اتحادیه های کارگری دارد. احتیاج به حجمی وسیع از خودآگاهی طبقاتی و مبارزات طبقاتی از پائین دارد. مارکسیست ها بی توجه به اینکه چه وابستگی سازمانی دارند و در چه شکلی فعالیت می کنند باید این مبارزه سیاسی و مباحث وابسته به آن را انجام دهند. سیاست چپ نباید  این کاراکتر را داشته باشد که تنها به عنوان وسیله ای برای احقاق حقوق  مزدبگیران و بیکاران وارد میدان شود بلکه وی علاوه بر این وظیفه باید برای گرفتن قدرت سیاسی از دست کسانی که بر قدرت هستند هم مبارزه کند. چپ اگر درست مثل ماجرائی که در برلین اتفاق افتاد بخواهد در سیاست نئولیبرالی سهیم باشد و از این کار خودش هم راضی و متشکر باشد در این صورت نه تنها نیروی پشت سرش را از دست می دهد بلکه اعتماد مردم را هم از دست خواهد داد. بجای این چپ باید توانائی سیاسی خود را به همه ثابت نماید. 2  

بحث بر سر اشکال مختلف مبارزه سیاسی چپ باید بطوری قوی انجام پذیرد. چپ باید مشخص نماید که از چه شانس هائی برای مبارزه با نئولیبرالیسم، میلیتاریسم ، برای رفرم های اجتماعی و دمکراتیک در چهارچوب همین مناسبات اجتماعی حاضربرخوردار است. با زبانی ساده تر چه شانس هائی در فضای  نهاد های سیاسی موجود وجود دارد و همزمان چه نقشی مبارزه غیر پارلمانی خواهد داشت.

 

در یک بررسی واقعی  در باره شرایط کنونی سرمایه داری افسار گسیخته و ضعف های  ضد قدرت باید به این مسئله توجه گردد که شکاف ها و فروپاشی های پایان قرن اخیر باعث شکل گیری و ثبات هژمونی رهبریتی در جهان گشته است که تحت آن همچنین رابطه طبقات و همچنین سیاست بین المللی تغییر نموده است. 3 

سیاست نئولیبرالی همچنین عکس العمل بحران ارزشی  موجودسرمایه ، برانباشت سرمایه، بر درجه سود، برهرچه بیشتر بین المللی شدن سرمایه است. سیاست نئولیبرالی شکل تغییر یافته سیاست شهروندی نیست بلکه بیانی از تغییرات اساسی درساختارهای هژمونی طلب و مناسبات قدرتی است.4  شرایط باز تولید تغییر یافته جهانی شده سرمایه و شکل کلی و زیربنائی از سیاست شهروندی در حال حاضر و آنطور که پیداست به طور طولانی مدت است.

 

 مصیبت این است که اگر نشانه های بحران سیاسی کنونی را بعنوان بحران وجودی نئولیبرالیسم بخوانیم و قبول کنیم که این سیاست  در آینده از طریق تغییرات رفرمیستی اجتماعی اصلاح خواهد شد.. سیاست نئولیبرالی سیاستی ضد اصلاحات اجتماعیست و در سرتاسر جهان نتیجه شکست فاحش در مبارزه بر سر جامعه همبسته است. این آرزو که می توان بعد از شرویدر و بعد از اینهمه فشار های اجتماعی  به یک جامعه سوسیال رفرمیستی رسید تنها یک رویا و خیال و همزمان دیدی غلط است.

اگر بخواهیم وظایف در اساس درست را بجای آلترناتیو سیاست چپ  یعنی" برتری اقتصادی" توسط برتری سیاسی"جایگزین کنیم نباید آن وظایف را سهل و آسان بگیریم و یا تنها بعنوان یک خواست مطرح نمائیم . قطعا تمامی تجارب تاریخی هم نشان داده اند که همیشه سرمایه قدرت مطلق نبوده است و چپ ها و کارگران هم در بیقدرتی همیشگی قرار نداشته اند اما این تجربیات تاریخی هم همچنین به ما نشان داده اند که بعد از فروپاشی سوسیالیسم شوروی بعنوان سیستمی جهانی تغییرات اساسی در وضعیت جهان رخ داد وبه کمک دولت ها اجرای منافع سرمایه  شدت و حدت  گرفت.


برتری اقتصادی

سیاست دولتی و قانون گذار جامعه سرمایه داری بیانی از مناسبات نیروهای طبقاتی و نتیجه مشخص مبارزات تاریخی است. اما تنها به این خلاصه نمی شود بلکه دولت ها رو بنا ها هستند. آنها از میان مناسبات تولید به وجود می آیند. رابطه مستقیم صاحبان شرایط تولید با تولید کنندگان .

اگر تئوری مارکسیستی سیاست بعنوان اساس  سیاست چپ است در این صورت چپ باید سیاست را دقیقا نسبت به نحوه تولید سرمایه داری و تغییرات آن تعیین نماید.

 

سیاست چپ نباید توجه و تمرکزش تنها درجهت تغییر " روبنای سیاسی" باشد. دولت و دستگاه بوروکراسی اش ، احزاب، اتحادیه سرمایه داران ، تمامی سیاستمداران نقش آفرین و همچنین جنبش های مردمی در هم تاثیر متقابل می گذارند و دقیقا تحت تاثیرات متغییر بنیان های اجتماعی  و بنیان های اقتصادی شان قرار دارند. تاریخ احزاب آلمانی به هیچ وجه تاریخ احزاب چپی چون سوسیال دمکرات ها و سبزها نیست که در ابتدا بعنوان نمایندگان پائین جامعه وارد میدان شدند و بعد پشت حکومت گران قرار گرفتند. نباید در باره این مباحث سکوت نمود. ادعای حزب سوسیال دمکرات و سبزها در هنگام مبارزات انتخاباتی مبنی بر چپ بودن آنها تنها ادعائی پوچ است و به هیچ وجه رابطه ای با عملکردهای سیاسی آنها ندارد. در واقع تمامی سخنان شرویدر و مونته فرینگ در ایام انتخابات چیزی دیگر جز آماده کردن شرایط برای یک ائتلاف بزرگ نبود.

 

مبارزات غیر پارلمانی
حزب " پ د اس" در مسیر شرکتش در سیاست نئولیبرالی بعنوان حزب دولتی در دو ایالت آلمان و همچنین به عنوان فراکسیون مجلس آلمان، زمانیکه رئیس اسبق این حزب رولاند کلایوس از جرج دبلیو بوش بخاطر اعتراض سه نماینده مجلس به جنگ معذرت خواهی نمود، به هیچگونه پیامدی نیاندیشید. البته شانس جدیدی هم وجود دارد. آنهم زمانی است که فراکسیون چپ در مجلس 16 آلمان لایحه ای را به تصویب رساند که بدون اما و اگر منافع کسانی را تامین نماید که آنان را انتخاب نموده اند ومبارزه در پارلمان را بعنوان تجهیز مقاومت غیر پارلمانی می دانند. اما بدون فشار از پائین این اتفاق نخواهد افتاد . هشدار رزا لوگزامبورگ  مبنی بر :" ناتوانی آکسیون های کاملا  پارلمانی" برای امروز هم صادق است.7

پیروزی حزب چپ بطور قطع در شرایط کنونی نتیجه یک جنبش اجتماعی بود. همچنین انتخابات 18 سپتامبر مفهوم مبارزات غیر پارلمانی را کاملا مشخص نمود. آنچیزی که برای پیروزی سیاسی حزب چپ در آینده از اهمیت بالائی برخوردار و تعیین کننده است این است که "بر خلاف خواست مناسبات اقتصادی"  مقاومت های اجتماعی بر علیه نئولیبرالیسم روشنتر و قوی تر بشوند.

 

زیرنویس ها:

1/ سومین جلد کاپیتال مارکس تصحیح جدید
2/ حزب سوسیال دمکرات، برنامه،برلین 2003،صفحه 52

3/ اف . دپه ، مقاومت،جنبش های اجتماعی و اتحادیه های کارگری در سرمایه داری حاضر ، مارتس 2005 ، صفحه 10

4/ همان نوشته صفحه 11

5/ هاور، مارکسیست و سیاست ، هامبورک2004،صفحه 33

6/ آگنولی، تز هائی در باره ترانس فورماسیون دمکراتیک، مجله دانشجویان برلین شماره 31 سال 1968

7/  رزا لوگزامبورگ، ضربه پشت ضربه، مجموعه آثار، جلد 3 ، برلین/ آلمان شرقی 1973 ،صفحه 170