در لایروبی طویله اوژیاس                               ابراهیم نِیاکان

 

آرزوی اتحادوهمگامی دیرزمانیست که با جذبه ی جادویی خود نیروهای درون جنبش چپ ایران را وا داشته تا کورمال، کورمال بدنبال دست یابی به آن، کج راه های بی سرانجامی را بپیمایند.  

شکل گیری- اتحادانقلابی نیروهای کمونیست و چپ ایران- در شرایطی انجام گرفت که بسیاری از سازمانها و نیروهای کمونیستی وجنبش چپ ایران گویا به این باور رسیده  بودند که پراکندگی موجود درمیان نیروهای  انقلا ب از جمله عوامل مهّم، در کنُدی پیش برد مبارزات سیاسی وانقلابی، دست کم در خارج ازایران است، بنا براین بایستی تدبیری اندیشید و راه چاره ای یافت. بر این باور، حاصل مجموعه ی کوششها  سرانجام به تشکیل نهادی به نام           اتحادانقلابی نیروهای کمونیست و چپ ایران انجامید.

این روند در آغاز شوروشوق تازه ای در میان فعالین سیاسی واعضای برخی از این سازمانها بوجود آورد.

امید و چشم داشت از این مجموعه میرفت تا تبدیل به طرحی نوگردد وراه کارهای تازه ای را در پهنه ی همکاری و هم یاری و در یک بازو کردن نیروهای مبارزه در مقابل رژیم جمهوری اسلامی به ارمغان بیاورد. 

اما روند حرکت چند ساله وعملکرد نیروهای تشکیل دهنده ی این اتحاد نشان داد که این تشکل آن ساختاری  نبود که آرزوی آن را داشنتد.  میان گفتارتا کردار وعمدتاً مراد از پیوستن به چٌنین جمعی دره ای عمیق وجود داشت.

 در حقیقت اتحاد انقلابی با کمی گذشت از همان آغاز حرکت دچار بحران ساختاری گردیده بود.

 نیروهای تشکیل دهنده ی آن از یک جنس نبوده و با چشم داشتهای متفاوتی به تشکیل آن همَّت گمارده بودند.

نیرویی که در این میان بیشتر از سازمانهای سیاسی رُخ می نمود افراد مستقل از تشکیلاتهای موجود بودند. این افراد در بسیاری از موارد نقش موتور حرکتی واحد ها را درعمل به عهده داشتند، تا اینکه برخوردهای بی تفاوت وغیر جدی سازمانهای درون اتحاد سرانجام دلسردی عمومی را سبب گردید، تا جایی که امروزه بیش ازچند واحد ازمجموعه ی واحد های اتحاد انقلابی فعال نیسنتد. از خود می پرسیم که این بحران ساختاری یاد  شد چیست و چگونه توا نست

 روحیه ی همبستگی و شور مبارزه را به افول بکشاند؟

حقیقت اینست که خواست تشکیل نهادی بمانند اتحاد انقلابی نیروهای... دارای دو ویژه گی بود. نخست آنکه این امر در بطن خود اعترافی به نا توانی پیشبرد مبارزه عمومی ازجانب سازمانهای تشکیل دهنده آن بود که این به نوبه خود امری مثبت است و نشان از هشیاری انقلابی را در خود دارد. دوم اینکه این نیروها با هدف جذب عناصرفعال مبارزه برمحورخواستهای خویش به این امر اقدام کرده باشند. سازمانهای سیاسی غیر فعال یا اگر بهتر بگوئیم (سازمانهای سیاسی سابق) که عمدتا ً جز یک نام نمودار دیگری از آنها بازتاب اجتماعی ندارد، جهت سبک کردن فشار از شانه های چند عنصر هنوز پا بر جا در این گروه ها، به این مجموعه پیوسته باشند.

 آنچه دست کم عملکرد چهار سال گذشته اتحاد انقلابی نشان میدهد، این است که بخش دوم این احتمال بیشتر جنبه قالب داشته است. اتحاد انقلابی قرار بود که فرآیند مبارزات سازمانها و نیروهای درون آن باشد ( عمدتا ً در حوزه های علنی فعالیت های مبارزاتی). قرار براین بود تا آنچه را که یک سازمان به تنهائی قادر به انجام آن نیست این مجموعه به یاری یکدیگر ممکن سازد. انتشار یک نشریه تئوریک در دستور کار قرار گرفت تا فرای نشریات موجود سیاسی تحلیل گر باشد و راه کارهای سنجیده تری را ارائه دهد. یک نشریه بحث (شاید بتوان گفت درونی) جهت طرح نظرات درون اتحاد واز این طریق ایجاد فضای بحث جدی و شناخت بیشتر از دیدگاههای درون اتحاد انقلابی سامان پذیرد.

افزون بر این وظیفه مبارزه ای پیگر و قاطع علیه نظرات سازش با جناح های رژیم ج.ا.ا. و... بوده است و...

( جهت آشنایی بیشتر بهتر است به مصوبات اتحاد موجود در سایت اتحادانقلابی مراجعه شود).

اما آنچه حاصل کار شده است دیگر نه می توان نام اتحاد بر آن نهاد ونه اینکه انقلابی است، بلکه نیرویی همانند بسیاری ازارگانهای مانده ازحرکت، همچون تابوتی در میان دشت مبارزات همیشه جاری درون ایران بر زمین مانده است. شورای همآهنگی اتحاد که بایستی رهنمود حرکت واحدها و یا همآهنگ کننده فعالیت واحد ها باشد، دربیشتر موارد پس از بروز حادثه و پایان یافتن آن به صدا در می آید. چنین بنظرمیرسد که بیشتر به جای متمرکز کردن انرژی خود و واحد ها درجهت حمایت از  مبارزات کارگران و زحمتکشان درون ایران به  گرایشات فکری خود و سازمانهای سیاسی خویش که امروز پسندیده تر است اگر بسیاری از آنها را - سازمانهای سیاسی سابق-  خطاب کنیم دل مشغول داشته اند.  با نوشته های بی محل " به سرگرمی های ابتدایی دل مشغول کرده اند" و بجای تحلیل شرایط ونشان دادن راه کارهای مبارزاتی با نصیتهای پدر بزرگ گونه میخواهند رضایت خاطر فعا لین انجمن هایی را بدست آورند که در بهترین حالت  نقش سازمانهایی نظیرNGO را ایفا میکنند که آلت دست سیاستهای سوسیال دمکراسی اروپائی شده و با دعوت از مٌبلغان دوم خردادی (بخوان مُبلغان رژیم جمهوری اسلامی) زیر پوشش مبادلات فرهنگی، یا دفاع از حقوق زنان سهمی از بریز و بپاشهای "فرهنگی" اُروپا را نصیب خویش می کنند.

امروزه اتحاد انقلابی  بیشتر محل ایجاد اعتباربرای برخی ازاینگونه  سازمانها شده است تا اینکه تلاش در ایجاد پٌلی به سوی مبارزات درون ایران.  بروز چنین فضایی یقینا ً بدون علت مادی نیست. این اوضاع  و احوال، شرایطی  نیست که با زیرکی و یا تردستی یک یا دو نفر امکان پذیر شده باشد. علت اساسی آن همانا دره ای عمیق است که میان عمکرد یک سازمان انقلابی و یک  "گروه سیاسی سابق" که میخواهد اعتبارو موجودیت خویش را از دهان دیگران بشنود وحاضر است بخاطراین امر "مقدس" هرچیزی را قربانی کند. شاهد این ادعا، نوشته های شورای هماهنگی اتحاد انقلابی وعملکرد آن بویژه پس از نشست چهارم میباشد. امروزه اتحاد انقلابی همچون نعش یک شهید روی دست سازمانهای درون آن مانده است، نه می توانند آنرا بر زمین بیاندازند و نه دیگر تاب و توان حمل آنرا دارند.

نگاهی به سازمانهای درون اتحاد و فعالیت اعضاء این سازمانها بخوبی نشان دهنده ی میزان جدی بودن آنها در اعتقاد به کار مشترک، و جمعی بودن مبارزه است.

درایجاد اندک دست آورد مبارزاتی اتحاد انقلابی، از میان سازمانهای موجود می توان گفت که رفقای فدائیان اقلیت نقش فعالی داشته اند. سایرسازمانها یا با انتصاب یکی از اعضاء خویش به همکاری با اتحاد بسنده کرده اند و یا در بسیاری موارد اعضاء اکثراین گروها از شرکت در اکسیونهای اتحاد هم دریغ کرده اند.

 آن بحران ساختاری که یاد شد بازتاب خود را در عمل نشان داده است. اعضاء این نیروها درحال جابجایی اجتماعی و فکری نیز قرار گرفته اند، صرفنظر از یکی دوعنصردیرپا در میان آنها سایراعضاء آنان یا باوری به اینگونه اعمال ندارند و یاعلیرغم خشمشان ازامپریالیسم این گونه مبارزات را به آینده ای نامعلوم حواله میدهند.

هرعنصر مبارزی ازخود می پرسد که چرا چٌنین میشود و راه برون رفت ازاین بحران چیست وچه باید ومهم تر از آن چه میتوان کرد؟  در گذشته ای نه چندان دور، اگربرای نمونه اتحاد شوروی ( یا روسیه ) سابق ادعای سوسیالیست بودن می کرد کمتر سازمان انقلابی آنرا باور داشت و در بسیاری موارد نیز، یکی ازنکات بحث و جدایی ها ی بسیاری در درون جنبش چپ ایران بوده است. اما امروز هر فردی یا عنصری می تواند خود را سازمان سیاسی و حتی انقلابی بنامد و کسی هم اعتراضی نداشته باشد. نه خواست عمل مبارزاتی ازآن میرود و نه برنامه و چشم انداز آینده لازم دارد. سایر نیروها هم با کمی بیشتر از کمال میل نام خویش را در کنار نام آن قرار میدهند و در اینجا تشکیل "اتحادی-انقلابی" هم با یکدیگر میدهند(البته کافیست که خود را سلطنت طلب نداند ودرحرف خواستارسرنگونی جمهوری اسلامی باشد).

حضورگروهایی از این دست که دربهترین حالت عملکردی بیش از سازمانهایی موسوم به - NGO - دارا نیستند، بیشترین مشکلات را بر سر راه اتحاد انقلابی ایجاد کرده است.

 در گذشته عملکرد هر گروه یا سازمان سیاسی نمودارجدی بودن آن سازمان بود. اگراین اصل درست را امروز هم بکار گیریم و پیش از بر پا سازی تشکیلاتی جدید، عملکرد مبارزاتی ونه تنها ادعا ها و یا آرزوها را در نظر بگیریم بطور یقین بسیاری ازمشکلاتی که امروز گریبان اتحاد انقلابی را گرفته است پیش نمی آمد. جریانی که قادر نیست حتا یک اطلاعیه ساده، بمناست اول ماه مه را بموقع و بدوراز کلی گویی بنویسد، چگونه ممکن است که در یک وحدت عمل واتحاد بزرگترمانعی جدی در پیشبرد کار مبارزه نباشد؟

اینگونه حاتم بخشی ها در برسمیت شناختن یکدیگر بازتاب کار را به حوزهای جدی مبارزه نمی کشاند و تنها محملی برای رفع دلتنگی های فردی خواهد بود وهمه چیزراهم در محدوده ی تنگ گروهی باقی خواهد گذارد، آنگاه هم که بازتاب بیرونی پیدا کند حرکتی در واپسای حوادث است که بیشتر آدمی را بیاد حکایت آن مُرغ فربه ای میاندازد که دیگر پرواز نمیتوانست وبرای تشریح محیط پیرامونی خویش که قرار بود از فراسوی آسمان انجام گیرد، سردربرف فرو میکرد و دنیا را تنگ وتاریک وهمگون می دیدید. در حالی که سیمُرغ مبارزات مردم در فراسوی بلندی ها در پرواز است. البته که غم انگیز است و دردآور، اما اگر باوری جدی به مبارزه ای طولانی و پیگیر وجود داشته باشد و بطوریقین اتحاد جدی درعمل برمحور واقعیت موجود و نه ذهنیت مجازی، می شود با یک نیروی اندک هم بسیاربهترعمل کرد، خرد جمعی را به کمک گرفت و یک بازو  به حمایت مبارزات طبقاتی رفت.

حقیقت اینست که، خواست واجباردر وحد ت  در پاسخ گویی به وظایفی است که یک نیرو یا فردی به تنهایی قادر به انجام آن نیست.  اما این وظیفه و ضرورت چگونه تعیین میگردد؟

وظایف سیاسی در رابطه با اوضاع مشخص سیاسی، ضرورت و امکانات نهفته در آن تعیین می شوند و بر این راست شیوه های عمل در رابطه با نیروهایی که عمل می کنند تعیین میگردد نه  اینکه تعیین وظایف در حیطه ذهن صورت پذیرد و درهمان حیطه هم راه حل ارائه شود.

اگرهراتحادی وظیفه خود را از درون همین رابطه ( ضرورت و امکانات عملی خود) تعیین کند، آنگاه آن دسته از گروه ها یا سازمانهایی که عملاً ً فعالیتی ندارند و نیرویی بالقوه هم به حساب نمی آیند سد راه نخواهند بود.

اتحادانقلابی اگر بخواهد از بن بست موجود خارج شود ناگزیراست نخست تکلیف خود را با اینگونه پدیده ها روشن کند. دوم وظیفه اعضاء و سازمانهای تشکیل دهنده آنرا براساس امکانات موجود نه ذهنیات آنها بوضوح درمصوبات خود بیان نماید. البته این در صورتی است که هنوز نیروهای درون اتحاد باوری به کار جدی زیر پوشش اتحاد یا عمل مشترک داشته باشند و بویژه آنرا بصورت یک تشکیلات جانبی سازمان خویش ارزیابی نکنند، و یا آنرا محملی جهت جذب عناصر خارج از تشکیلات خود ندانند.  

متاسفانه آنچه تاکنون در جهت اتحاد و اتحادعمل ها صورت گرفته، پیش از آنکه به سرانجام برسد آغاز به فروپاشی کرده است.....

                 ‏2005‏/نوامبر‏/30

ابراهیم نِیا کان

 ebr_niakan@yahoo.com

__________________________________________________