ا.منوچهری

 

 

نگاهی اجمالی به شانزدهم آذر۱۳۳۲وشعارمرکزی آن روز "اتحاد، مبارزه، پيروزی" چه درس هایی می توان آموخت؟

 

                                                                                 

 

                                                                                  "... هشیارمی شوند،

 

                                                                                         بیدارمی شوند،

 

                                                                                         با خواب رفتگان،

 

                                                                                        ازجای می جهند،

 

                                                                                        آن مردگان مرگ ... "

 

                                                                                                  ( نیمای یوش)

 

 


       ژان پل سارترازجنبش دانشجويی ماه مه۱۹۶۸فرانسه تحليل متفاوتی ارائه می دهدومی گويد:" اين جنبش آموخت که بايدبه سمت مردم برويم وباايشان درآميزيم وهمان چيزهايی رابخواهيم که آنان می خواهند" (۱)

    
 آيامی توان ارزيابی سارتررادرراستای وضعيت جنبش دانشجويی ايران ازديربازترين ايام بعنوان اصل راهنمامعياردرهم آمیزی این جنبش(دانشجویی) با مردمان ایران دانست؟


        دراين مقاله همه تلاشم اين خواهدبودکه بابررسی خواستگاه جنبش دانشجويی ونگاهی به مرکزی ترين شعارهاومطالبات دانشجويان طی بيش از۵۰ سال پيش(۱۶آذر۱۳۳۲) به اين سو،به پرسش فوق تاحدی نظراندازیم!

 

 

 

                               

 

 

 


      يک ارزيابی ازوقوع انقلابات دنیا، به ما نشان می دهد، که انقلاب ايران رانبايد به ماننديک پديده تصادفی وجداازعوامل ديگردید، بلکه بعنوان نتيجه منطقی رویکردهای قبلی، درعين وابستگی بشرايط زمانی ومکانی آن موردتجزيه وتحليل قرارداد. وتا حدی ريشه های اقتصادی واجتماعی انقلاب رامطالعه وازآن طريق دورنمای آينده رانشان داد.ازهمین روی انقلاب را یک معادله روانشناسانه نمی باید دانست، انقلاب یک معادله اجتماعی است.


       ازميان حوادث تاريخی شگرف کشورما، انقلاب مشروطيت ايران،موقعيت برجسته ای دارد۰اين انقلاب بمثابه نقطه تحول واقعی درساختاراجتماعی وسياسی ايران تلقی مي گرددودرجريان زایش اين انقلاب، ملت مابراستبداد قرون وسطايی خودکامگان فائق آمدند۰ توده ها به پا خواستندوبادشمنان داخلی وخارجی مبارزه کردند، قربانی دادندوپيش رفتند۰ ولی بعلت نداشتن تشکيلات رهبری کننده، بعلت ناديده انگاشتن حفظ سنن انقلابی،کوته نظری وخيانت گروهی که ريشه نهضت رادردست داشتند،آنراازمسيرواقعی اش منحرف کردندوبارديگراستبدادراحاکم ساختند۰

   
 درهمين زمينه باقرمومنی می نويسد: " اگريک انقلاب اجتماعی نبردی باشدبرای انتقال قدرت ازدست يک طبقه اجتماعی به دست طبقه ديگر، جنبش مشروطيت ايران يک انقلاب اجتماعی است۰جنبش مشروطيت مبارزه خونين طبقات متوسط وسرمايه داری شهری ايران عليه فئوداليزم بود۰اين جنبش ازلحاظ سازمانی هدفش برانداختن قدرت فئودال واستقرارا حکومت پارلمانی بورژوايی بود، وسرانجام پس ازطی نشيب هاوفرازها به سازش ميان فئوداليزم بورژوا زده وسرمايه داری بزرگ تجاری ــ که يک پايش به زمين چسبيده بودــ خاتمه پذيرفت وازلحاظ شکل سازمانی به استقرارمشروطه سلطنتی بورژواــ ملاک منجرشد۰۰۰۰" (۲)

 

     
           درپیشزمینه این انقلاب، روحانيون عليرغم موقعيت خويش درپيش ازمشروطيت درستيزبااستعماروواقعه رژی که تا درون دربارشاه، احکام شان تاثيرگزاربود به تحریم مصرف تنباکوتا منتهی الیه دربارهم پیش رفت،بعد تربخشی ازهمین روحانیت درشرايط خيزش انقلابی ازمشروطه به" مشروعه" روآورده ودرکناردرباروملاکان جای گرفت: " روحانيت، که بظاهرجمع يکپارچه وجامعه بسته ای است درآستانه انقلاب، برچسب وابستگی طبقاتی صفوف، آن ازهم گسيخته می شود: درباريان وملاکان آن جانب استبداد رامی گيرند؛ صاحبان نفوذوقدرت معنوی درکنارسرمايه داران بزرگ سازشکارقرارمی گيرندوبرای آنکه نشانی ازخودبجا گذرانده۰گاه بدنبال کلمه مشروطه اصطلاح " مشروعه" رابرآن می افزايند۰۰۰" (۳)

        درزمینه معرفی سیمای انقلاب مشروطه ایران تعبیررضا براهنی شنیدنی تراست:" نهضت مشروطیت انبارباروتی بود درمرزپوسیدگی،وموقعی که منفجرشدارکان تحجرفکری را،اگرنه بکلی،ازخیلی لحاظ ها،نابود کرد. بزرگترین تاثیرمشروطیت،درجهت اجتماعی بود...مشروطیت حادثه ای بودتا مردم ایران،ظرفیت قرنها پنهان مانده اجتماعی خود را کشف کنند،وانسانی که سرش را می انداختد به پائین وبه کسب وکارخود ادامه می داد،فهمید که درنهاد اوچیزی به عنوان ظرفیت اجتماعی وجود دارد."مشروطیت" به فردی که درطول قرون آگاهی درستی به چگونگی ازبین بردن معضلات اجتماعی حیات خود نداشت،آموخت که دست روی قلب خودبگذارد وبداند که چیزی اجتماعی درآن می تپد وچیزی اجتماعی ازمرکزقلب به سوی تمام بدن،درون خون وگلبولهای خون، جریان پیدا می کند وازفرق سرتا نوک پا راازحرارت وصف ناپذیری سرشارمی کند. این حرارت ازیک دلال اسب، ستارخان می سازد،چرا که آن دلال اسب،چیزی اجتماعی که ازدینامیسم تاریخی برخورداراست دروجود خود پیدا می کند وبرای پرکردن آن ظرفیت اجتماعی،تفنگ دینامیسم دردست می گیرد"(۴ ) 

 

                ويامحقق گرانقدرآقای يحيی آرين پوردرزمينه شکل گيری مقدمات انقلاب مشروطيت می آورد: "۰۰۰ روشنفکران وآزاديخواهان ايران، که ازمدتهاپيش فقرمادی ومعنوی کشوررادريافته ونگران اوضاع بودند، درخارج ازکشوردست به قلم بردندوبه وسيله روزنامه وکتاب به روشن کردن مردم وتربيت فکرآنان پرداختند۰۰۰ميرزاملکم خان باانتشارروزنامه قانون که درلندن چاپ می شدو... ترجمه مقالات ونمايشنامه های ميرزافتحعلی آخوندزاده ورسالات واشعارميرزاآقاخان کرمانی وکتابهای حاج ميرزاعبدالرحيم طالبوف، که اصول علمی واجتماعی رابه زبانی ساده بيان می کرد و۰۰۰تکانی که اين امربه افکارايرانيان داد۰۰۰بدين سان ميل به دگرگون کردن وضع کهنه وفرسودگی زندگی اجتماعی ومدنی،که بذرآن ازهمان نيمه های اول قرن سيزدهم هجری پاشيده شده بود، به تدريج وتانی نشوونماکردوانقلاب مشروطيت رابه وجودآورد" (۵)



        فکردمکراسی درايران قبل ازمشروطيت به اين سوبااين جمله معروف اززبان پيشگامان مشروطه خواهی بيان شد، خواست دمکراسی " حکومت مردم برمردم " برمبنای " حاکميت قانون" رااصل بشناسيم۰

   
 پرسش اين است:آياتصور" حاکميت قانون"  به خودی خودضمانت وجودی دمکراسی راتامين می نمايديانه؟ واقعيت اين استکه: حکومت قانون به خودی خود ضامن دمکراسی نيست۰زيرا که نظامات ديکتاتوری نيزازديرباز، اساساخودرامبتنی برپذيرش قانون وقرارداد های گوناگون می دانند، ولوقانونی که درآن حقوق همه آحادوطبقات مردم يکسان نباشد۰به زبان ديگر، حکومت قانون مساوی باعدم استبدادونفی ظلم می تواند باشدولی فی النفسه ضامن دمکراسی نيست۰ دمکراسی، چنان که ازلفظ آن برمی آيد، اصولابه معنای مشارکت توده مردم دراداره اموراست۰

       
 به اين ترتيب قانون اساسی برآمده ازانقلاب مشروطیت دربرابراستبدادمحمدعلی شاهی وبه توپ بسته شدن مجلس برآمده ازانقلاب وژاژخواهی "مشروعه "خواهان به قهقراه کشیده شدوآزادیخواهان یکی پس ازدیگری به بند کشانیده شدند ودودمان قجرجای خود را به نیروی کودتاگر۲۹اسفند داد.

 

              دردوره جدید: " هنگامی که رضا خان وسید ضیاء دست به کودتا زدند،رضاخان هیچ ملکی نداشت. ولی در۱۳۲۰که ازقدرت کناره گیری کرد،مالک پنجهزاروششصد پارچه ملک بود" (۶) این مقدارزمین تقریبا معادل ده درصد کل زمینها، متعلق به بخش خصوصی ونیردولت بود. گرچه ازجهت کیفی(موقعیت ،منابع آب،تولید)درواقع بیشترازدرصد پیش گفته بود.


      رضاشاه باهمه اقتدارش به کمترين لغزشی که درجانبداری ازآلمانی ها(هيتلر)ازخود نشان داد، همانها که اورابرسرتخت گمارده بودند، همانهابسرعت اوراپس زدندوسلطنت را به فرزندش منتقل نمودند۰شرايط اجتماعی سالهای بعدازرضاشاه رادکترکاتوزيان اينگونه می نگارد: "ازهمان دم که رضاشاه کنارگيری خودرااعلام کرد، حتی پيش ازآنکه کشورراترک گويد، نمايندگان مجلس که جای برگزيده شدن ازسوی مردم، بيشتربه وسيله دولت دست چين شده بودند، زدن اتهام ديکتاتوری، خودکامگی، فسادوچپاول اموال خصوصی به ويراآغازکردند" (۷) با اینهمه رضا خان ازاریکه قدرت به جزیره موریس تبعید شد.

 

              شاه جوان درچنين شرايطی قبول مسئوليت به اوواگذارشد" سالهای ۱۳۲۰تا۱۳۳۲رابه بهترين وجه می توان دوره فترت ناميد۰زمين داران وسياستمداران محافظه کار،دراتحادی غيررسمی با دستگاه مذهبی، نيرومندترين وبانفوذترين گروه اجتماعی کشورراتشکيل دادند۰ شاه جديد تااندازه زيادی متکی به اتحاديادشده بود، هرچندافزايش قدرت شخصی خودراازطريق ارتش وپشتيبانی خارجی نيزپی گيری می کرد" (۸) برای برجستگی بخشيدن به فضای موجودسلطنت پهلوی، بازپرداختن حوادث عمومی آن سالها به جوانان اهميت زيادی داشته ودارد۰ تاریخ نانوشته غیرسلطنتی ،یکی ازمهمترین رخدادهای اجتماعی ما را اعتراضات دانشجویی پس ازشهریور۱۳۲۰رااعتراض علیه دولت هژیردرخرداد۷ ۱۳۲معرفی می کند .دراین ماه راهپیمایی اعتراضی دانشجویان دانشکده های حقوق وفنی دانشگاه تهران به سمت مجلس واجتماع آنها درمیدان بهارستان شروع شد وسپس سایرمردم به آنها پیوستند. بطوری که درآن سال(۷ ۱۳۲)اتحادیه دانشجویان حزب توده اعتصاب صنفی وسیاسی گسترده ای درسراسردانشگاه دراعتراض به ممنوعیت فعالیت سیاسی درمحیط دانشگاهی را سازماندهی کرد۰ صرفنظرازهرموضعی که ما نسبت به حزب توده داشته باشیم۰این حزب درآن سالها جزومحدود احزاب مطرح جامعه روشنفکری کشوربوده است واین واقعیتی است که آدمی با مشخصه مهندس بازرگان می گوید: " حزب توده سنگراصلی خود رادانشگاه قرارداده بودوحداکثرقدرت توده ای ها درهمان سنوات ۱۳۲۴ تا۱۳۳۰، ازحکومت قوام تا دولت ملی جناب دکتر محمد مصدق بود. ما ازهرطرف، ازناحیه دانشجویان،استادان،کارمندان،پیشخدمت ها درمحاصره بودیم. شاگردهای توده ای باشگاه دانشگاه را تصرف کرده بودند."هرچند که من برآنم این نه امتیازی برای حزب توده بلکه ضعف پایگان جنبش مطالباتی کشورما ردآن مقطع را نشان می داد که به دلیل جوان بودنش به تشکیلات مستقل اش نمی اندیشید ، رهبری حزب برپایه درک کمینترنی، استقلال عمل جنبش های اجتماعی درامرسازمانیابی آنان را به رسمیت نمی شناخت وسعی وتلاششان براین بوده واست که همه تحرکات احتماعی را زیرمجموعه خود معرفی کرده تا خود را حزب محبوب الغلوب معرفی گرداند. دریغا که این درک همواره به بسیج ارتجاع حاکم برعلیه آنان وهرنوع حرکت مطالباتی انجامید. این نوع وابستگی درکنارسیاستهای مماشات گرانه حزب درمنتسب نمودن همه تشکل های اجتماعی به خود، وسیله می شد تادربزنگاه وگردنه های خوف انگیزارتجاع شاهنشاهی ، طعمه گرگان شب پرست نگردندوهربارکه دیکتاتوری اقتضاء نمود، نئشه سربردارکردن فرزندان برومند جامعه مان را، با اعلام غیرقانونیت این حزب ،همه ابزارهای علنی جنبش را که ، سردمداران آن حزب منتسب به خود می دانستند ازدم تیغ نگذراند. حزب توده هیچگاه نتوانست، استقلال امرسازمانیابی این همه نیروی عظیم اجتماعی رابرسمیت بشناسدوآنان را زیرمجموعه خودقرارندهد. شاید وبیگمان بزرگترین اشکال،ایراد،نقد ی را که متوجه این حزب معین وهرجریان دیگرکه اینگونه بیاندیشد؛بتوان دراین عبارت خلاصه کرد: وابسته ساختن این تشکلات به خودومحترم نشمردن استقلال عمل آنان وعدم رسمیت آزادی عمل اتحادیه وهرگونه تشکل وموجودیت خود جنبش دانشجویی بیماری زا وآسیب پذیراست – واین بحث مستقل دیگری را می طلبد – می توانم بگویم؛ اینگونه وابسته سازی های حزبی وگروهی، بیماری کودکی واغوا گرانه فرقه ای درهرمرحله ازجهت گیری سیاسی وسقوط فکری حزب وهرجریانی به هرسمت ، ظرفیت عظیم مبارزاتی جنبش دانشجویی،زنان،جوانان وکارگران را نیزبا خود به همان سمت می کشیدومی کشاندواین درس مهمی ایست که جنبش ما ازشقه شقه کردن فعالیت نهادها وجنبش های پایه ای خود ازدهها سال پیش به اینسو، برتن زخمی خویش داشته وداردومی رود که امروزبا این نگاه فرقه ای وانحصارطلبانه برای همیشه وداع کند.

 

             رژیم پهلوی درمقابل بی ثباتی دوران فترت خویش که با فرارپدرودرصحنه ماندن جنبش های اعتراضی درسطح جامعه ایران همواره رخ می نمود؛ به وسعت یابی شکاف بین دولت ها دامن می زد بطوریکه " درفاصله سالهای۱۳۲۰و۱۳۳۲ دست کم هفده(۱۷)کابينه برسرکارآمدند وبدون دستآورد چشمگيری که مايه اعتبارشان باشد ازکارکناررفتندوکشمکش های سياسی بيشتربه شيوه ويرانگرتاسازنده جريان داشت۰دولت مصدق(۱۳۳۳تا۱۳۳۰)برای برپايی يک دمکراسی پارلمانی دست به تلاش زد۰اما بامشکلات جدی اقتصادی ونيزدشمني شاه، بخش هايی ازارتش، زمينداران، دستگاه مذهبی، انگليس ودست آخرآمريکا روبه روشد۰ترکيب اين عوامل به سقوط مصدق درپی کودتای مشهور ۲۸مرداد۱۳۳۲انجاميد" (۹) دربارودولت بعدازکودتاوازميان بدرکردن دولت محمدمصدق، سرکوب بيمانندی نيزدرارکان عمومی جامعه آغازکردند، دستگيری وزندان واعدام افسران توده ای،وآزادی خواهان چندی،اعدام دکترحسین فاطمی ومحاکمه دکترمصدق، عملکرد شاهانه را بنمايش گذاشت۰" دردهه پس ازکودتا، شاه رژيمی اقتدارگرراباپشتيبانی زمين داران، ارتش ودستگاه مذهبی رهبری کرد۰وابستگی اقتصادی وسياسی ايران به آمريکا افزايش يافت۰ درفاصله۱۳۳۲تا۱۳۳۹شاه بابهره گيری ازدرآمدهای منظم نفت(هرچند سرشارنبود)وکمک های مالی وفنی آمريکا، توانست قدرت شخصی خودرادربرابرمتحدان ومشارانش افزايش دهد" (۱۰) درارزیابی ازعامل کودتای شاه ودرباروقدرت های خارجی ، ازقول مسعود بهنود آمده است: " کودتای ۲۸مرداد۱۳۳۲نقطه پايانی برآزادی۱۲ساله ملت گذاشت۰اين آزادی نسبی را، پس از۲۰سال ديکتاتوری، ملت در۲۵شهريور۱۳۲۰بااستعفای رضاشاه به دست آورده بود" (۱۱)  با اينهمه رژيم برآمده ازکودتا، ازهرفرصتی بهره می جست، تاجامعه ايران آنروزرا پذيرای کودتاچيان معرفی کند۰انتخاب صحن دانشگاه وبه صف کردن نخبگان جامعه، هميشه درمعادله شاهانه جاداشت۰      

 

            پس ازکودتا، زمینه رودرویی دانشجویان با دولت ودربارحادثه ۱۶آذر۱۳۳۲بود که به قتل۳ دانشجووزخمی شدن دهها نفرانجامید.دراین روز،دانشجویان دانشگاه تهران،دراعتراض به تجدید روابط دیپلما تیک با بریتانیا وآمریکا ودعوت ازریچارد نیکسسون، معاون رئیس جمهوری وقت آمریکا، برای سفربه ایران،باشعارهای:" نفت مال ماست"،" دست نظامیان ازدانشگاه کوتاه" تظاهرات کردند.دراین روزدانشجویان دراعتراض به ورودنظامیان به صحن دانشگاه وساختمان دانشکده ها،کلاسهای درس خودراترک کردندوهمین که اولین شعارضدرژیم کودتا درفضا طنین انداخت. عوامل شاه دانشجویان جسوروپیش صحنه رابه گلوله بستند وسه تن جان باختند. احمد قندچی دانشجوی آزادی خواه واز طرفداران دکترمصدق،مصطفی بزرگ نیا عضو کمیته مرکزی سازمان جوانان حزب توده ومهدی شریعت رضوی ازکادرهای سازمان جوانان حزب توده بود که درتجاوزنظامیان جان باختند.


      درمطبوعات داخل کشوربعدازکشتار۱۶آذروقدرقدرتی شاه درصحن دانشگاه درمحافظت ازمهمانان آمريکايی، اظهارات چندی ازآمريکائيان درموردشاه ودستگاه خونريزارتش ايران گزارش شده است ازجمله: "۰۰۰تکيه گاه اصلی رژيم ارتش است۰ارتش برای حفظ رژيم لازم است۰۰۰تمام کوششها برای راضی نگهداشتن افسران بکارمی رودوبرای آنها امتيازاتی مانندتخفيف درقيمت اتومبيل وسايروسائل زندگی وهمچنين درعوارض گمرکی قائل ميشوند۰ درايران کمک نظامی مادرواقع برای مقابله باخارج نيست بلکه بداخل متوجه است۰۰۰ماسياستی راتعقيب می کنيم که درماهيت خوديک عمل حفاظتی است تاحکومت شاه بتواندازنظرسياسی درصف اتحادضدشوروی باقی بماند۰هدف اصلی ماحمايت ازايران وتدارک جنگ جهانی نيست بلکه حفظ حکومت شاه است که متحدماست" (۱۲) 


       دراين ميان نکته ای برای نسل جوان برآمده ازانقلاب۵۷ برجسته می نمايد؛ وآن بازشناسی تاريخ معاصروشناساندن ديگرباره آن درمقابل ادعای ورشکستگان به تقصيرنظام پيشين همچون" داريوش همايون"ازوزراي دولت پهلوی وامروزهم مدعی برگشتن تاج وتخت سلطنتی، تلاش بی مثال وی برای لاپوشانی کرده های دیروزی خوددرخیلی ازعرصه ها وبویژه دربازنگری به گوشه هایی ازتاریخ مثلا کودتای ۲۸مردادسال۳۲،۱۶آذرهمان سال ویا۲۱آذر۳۵ورخدادهای اجتماعی و تاريخی ديگردارند۰


        اينان مدعي اند درمقابل کارکرد منفی ودهشتناک امروزين نظام جمهوری اسلامی که کم هم نيستند، نبايد برای گراميداشت ياداين روزها، "عاشورای کربلايی" ديگری راه انداخت وسينه زد۰ درمعيت ايشان دانشمندان نابغه ای سينه مي زنندکه تا ديروزادعای تقابل با نظامات ديکتاتوری را داشتند ولی اينگارامروزبوی کباب شنيده اندتاباامثال "داريوش همايون" ها همصدا گردند تاجنايت ننگين ۱۶آذر۱۳۳۲فردای بعدازکودتاکه شاه شان فرش قرمزبه زيرپای اربابان کودتاگرآمريکايی پهن کرده بودند وآن جنايت دانشکده فنی دانشگاه تهران راآفريدندراازاذهان جوانان جامعه ماپاک نموده وآن جنایت خوفناک را به گرد فراموشی بسپارند وتنهاهوراکش۱۸تيرجانيان جمهوری اسلامی باشند۰غافل ازاینکه دانشجوی آگاه شعارمی دهد:" ۱۸تيرما،۱۶آذرما است" ۰

             بگمانم جنبش دانشجويی پديده خاص جوامع امروزی است وبيش ازپيش مي توان آنرا با بافت آرمانخواهی اين نسل سنجيد وتا حدی آنرابارهيافت سياسی نقشه مندبه داوری کشاند.

 

               آنچه را که ازدیربازتا به امروزدرفرانسه(پاریس)،کره جنوبی،ایران،چین وسایرکشورها درعرصه دانشجویی حادث شده است،به تناسب رویداد هرکشوری ، وجه مشترکات محدودی را می توان درآنهایافت ، ولی خودویژه گی تمامی این جنبش ها درشجاعت واراده گرایی این نسل است که باید با آگاهی به آن پرداخت وازتجارب جنبش های اجتماعی موجودآموخت . دراين ضمن آدمی بامشخصه هاناآرنت می نويسد:" طغيان دانشجويان پديده ای جهانی است۰ولی تجليات آن درکشورهای گوناگون ودانشگاههای مختلف، صورتهای متفاوت داشته است۰پيدا کردن وجه مشترک اجتماعی برای اين نهضت امکان پذيرنيست، ليکن بايداذعان کردکه آنچه افراداين نسل راهمه جاازلحاظ روانی ممتازمی کند، شجاعت محض، اراده ای شگفت انگيزبرای عمل واطمينانی به همان ميزان اعجاب آوربه امکان دگرگون سازی است" (۱۳) آنچه به آرمانخواهی ودریافت سیاسی اولیه مبارزات دانشجویان ما برمی گردد. طرح شعارضداستثماری " نفت مال ماست" ودرحوزه زندگی دانشگاهی خود ،" کوتاه شدن دست نظامیان ازدانشگاه " را به میان می کشند. دررودررویی با دولت نیز، تجمعات خیابانی واعتراضی دربرابرمجلس راسازمان می دهند. اینها آن نکات قابل توجه استکه تحت هیچ شرایطی نبایدرنگ ببازد. تهاجم به دانشجویان درآستانه۱۶آذرهرسال،که با گرامیداشت یاد پیشگامان جنبش دانشجویی کشورمان روبروست. درکمتردانشگاه وکوی دانشجویی نبوده که زنده نگهداشتن سنن مبارزاتی توجه دانشجویان رابه خود جلب نکرده باشد. خواسته های دانشجویان دراین گذرگاههای تاریخی سرریزمی شود. بررسی ابعاداین خواستها،درهربرهه اززمان،اعمال دیکتاتوری ونظامیگری دورژیم پهلوی وجمهوری اسلامی ،قبل وبعد از۱۶آذر۳۲به اینسو،درزمینه طرح پایه های مطالبات صنفی وسیاسی ،اجتماعی وآموزشی شان،دستگیر،زندان ،شکنجه،اخراج ازدانشگاهها،اعزام به سربازی اجباری درنقاط بد آب وهوا، فعالین دانشجویی را با خود روبروساخته است. نقش دانشجویان دردوره سالهای دهه چهل وپنجاه ، قبل ازانقلاب با درآمیزی جنبش چریکی وسوسیالیستی وهمراهی بانگرش دکترشریعتی ومجاهدین به اشکال مختلفی خود را نشان داده است.  دانشجویان درآستانه انقلاب بعنوان بازوی توانمندنبردهای خیابانی، به قدرت بسیجگرانقلاب مردم تبدیل شدندوبا رفتن بدرون مردم وسازماندهی حرکات موضعی درجنوب شهروپخش اطلاعیه های سازمانهای ضدرژیمی وافشاءگری های روزانه برعلیه نظام ، مردم را به اعتصاب سیاسی فرا می خواندند. ازآنروزها تا به امروزما با شدت وضعف هایی دراین جنبش روبروبودیم که بازپرداختن به همه آنها دریک مقاله ممکن نیست.

 

       همین حد میتوان گفت: ما امروزبیش ازهرچیزنیازمند تغییراتی پایه ای واساسی درگفتار،کردار،رفتارومنش خودبرای دست یابی به کانال های ارتباطی راهگشا هستیم. ما نیازمند آنیم که یک سازماندهی نووسازمانیابی عظیم ومستقل بربسترتجارب با ارزش جنبش طبقاتی برای پایه ریزی تعییرات اساسی، مسئولیت پذیری های آگاهانه،بر بستر تجارب جهانی داریم. ما ناگزیم که اشتباهات گذشته را تکرارنکنیم. من به سهم خویش هیچ نسخه ای ازقبل آماده وپیچیده شده ای رادربرابرم ندارم. ولی اگرامروزدرجهان درنده وخونچکان سرمایه که میلیون ها میلیون انسان،هرروزوهر لحظه ، زیردست وپا له وخرد می شوند،شعار" جهان دیگری ممکن وضروریست" زمینه تدارک دوران سازتغییراتی عظیم را دربرابرگردش چرخه سرمایه فراهم می آورد، پس دانشجوی ما نیزمی تواند با گزینش وکنکاش آگاهی بدرون طبقه ای نقب زنند که فاعل این اقدام وپاسخگوی قدرتمند این نقش پذیری تاریخی است.

 

           آنچه به پایه جنبش دانشجویی ودرشرایط امروزبه پیشروی جنبش اجتماعی کارگری برمی گردد،بسترمناسب ولازم رافراهم می آورد. دانشجویان می توانند وبایدبرسرمشارکت ،دفاع،همکاری با جنبش کارگری درجامعه وایجاد هماهنگی وهارمونی با جنبش سوسیالیستی – کارگری درسطح جهانی وخاصه نظم بخشی به پشتیبانی فعال ازاعتراضات زنان،جوانان،آزادی خواهان معتقد به نظم نابرابراجتماعی ومخالف وجنگ مدافع صلح، رشد نئولیبرالیسم اقتصادی، رهایی ازستم ملی،جنسی ومذهبی ازموضع طبقاتی ،دفاع ازمحیط زیست سالم،برابری حق شهروندی و دوستی وعشق ورزی درکائنات رژیم سنگساروقصاص، بیش ازهرچیزبه سازمانیابی مستقل خودو تعمیق طبقاتی تشکلات خویش باورپیدا کند.

 

         می توان وباید به ظرفیت وپتانسیل موجود درون تحرکات پراکنده دانشجویی،اولا پل زد وآنرا بسطح یک اتحادیه یا شورای مستقل کشاند ودرفرصتی مناسب پایه ریزی کنفدراسیون دانشجویان سراسرکشوررابنا نمود. ثانیا موانع دست وپا گیردرنظم بخشی به ساختارآنرا دشوارنساخت. توافقات جمعی را بدورازبزرگ نمایی های رایج برای تحقق یک هدف پایه ای وآن تحکیم ارتباطات وبسترسازیهای حرکت های مشترک وسیع که راه پیشروی جنبش طبقاتی کارگران را تسهیل نماید، می باید بیش ازپیش به افق امروزین کارمبدل گردد.

 

         این همه دشوارمی نماید. می فهمم واقعیت های اجتماعی سرسخت وموانع فراوان اند ولی باید یخ های ذهنیت ها منجمد شده را ذوب کرد وبه آهنگ مستقل،سازی دگرزد. امروزه روزدانشجویان می توانند دربرابر"افتراق و .پراکندگی" های موجود، که محصول وجودی همین نظام سرمایه داری جمهوری اسلامی است ،باید " اتحاد وهمبستگی طبقاتی " همگانی را بربسترشعار" اتحاد،مبارزه وپیروزی " به ضرورتی دوران سازبدل نمایند!

 

      دانشجویان برای پایه ریزی یک جنبشی چابک وکارا،باید بتوانند،آگاهی ابرازنظردرست تبلیغی راازدست سوداگرانه رژیم بربسترتشکل سا زیهای موهوم ودانشجوسازی مصنوعی که ازدل نهاد سازی های بعدازجنگ وسهمیه بندی آزاد فراهم آمد،موشکافانه گذرکنند وبی چهره گی نظام را دراین زمینه به جهانیان بشناسانند.

 

       درسالهای اخیرگماشتن یک شبه فعالان دانشجویی درویترین تشکل ها ومیزگردها،که همان عوامل ریزودرشت رژیم اند، لازم می آمد که افشاء می گشت. درهمین زمینه زندانیان دانشجویی که چند واحد دانشجویی راهم پشت سر نگذاشته دردرون زندان به نام دانشجو ، خود به عامل فشارزندانی سیاسی بدل می گردندتا چهره مبارزاتی دانشجو را خراب کرده وبه کارکرد ضد تاریخی رژیم، اعتبارناداشته بخشند. علم کردن نمایندگان دانشجویان وگسیل آنان به خارج ازکشور وراهیابی یک روزه آنان درسطح رهبری جریاناتی که عمدتا توسط محافل مشکوک سازماندهی می شوند. بی آنکه این جماعت درهیچ یک ازدانشگاهها وموسسات عالی کشور، سابقه تحصیل وپشتوانه مبارزاتی داشته باشند!اینهمه را می توان به ردیف ازطریق اطلاع رسانی آگاهانه به مردم ایران وافکارعمومی چهارتاپنج میلیون ایرانی مهاجروتبعیدی بازشناساند که هرکدام ازآنان با دهها جریان جامعه میزبان خود مناسبات فرهنگی وسیاسی دارند ومی توانندپشتوانه کارزاری عظیم برای پیکاراین مرحله کارشما باشند.

 

          دانشجویان ما باید نیک دریابند؛ همانگونه که شاه با ساواکش دانشجوی قلابی می ساخت وبه درون ما می فرستاد. رژیم اسلامی نیزسازمانهای اطلاعاتی وامنیتی موازی اش را درهرکوی وبرزنی راه انداخته،وبا ساختن " دانشجویان مادرزادی"  بمثابه نوعی جنبش موازی سازی بدلی درمقابل کاراکترحقیقی شما، شبیه سازی می کنندوباعلم کردن دفترودستکی برای خوددرهررسانه خارجی به نام "فعال جنبش دانشجویی" آوازه گری می نمایند. مگرهمین نظام به نام کارگردهها تشکل ریزودرشت ودست سازواطلاعاتی نظیر" خانه کارگر"،" شوراهای اسلامی کار"، " انجمن های کارگران"،" حزب اسلامی کارگران"،" انجمن های صنفی کارگران مسلمان" نساخته است.؟ پس قادراست برای شما نیزچنین کند که بیشک کرده اند.

 

         پس باید درمقابل جریان سازی های عوامانه رژیم که مسیرواقعی مبارزه شما راهم درداخل وهم درسطح خارج ازکشورمنحرف می کنند، جریان واقعی وتحول طلب دانشجویی به همه ما مردمان ایران بطورشفاف ولحظه به لحظه آگاهی برساند تا ما نیزبا دست پرعمل کنیم.

 

        اگردانشجوازپایه طبقاتی واجتماعی اش جدا نشده ومنزوی نگردد وحاضربه همکاری با گرایشات بورژوایی و حتی عموم خلقی نشود بلکه به صف آرایی طبقاتی بیاندیشد وباتکیه برجنبش کارگری وجنبش های اجتماعی موجود  درون کشورراه بردوهمواره ازمطالبات ومبارزات توده های پائین جامعه جانبداری نماید، ای بسا که بتواند به نیروی کنشگرودخالت گروپرظرفیتی بدل شود، که امرعمق یافتگی مبارزه طبقاتی راغنا بخشندوبه پشتوانه جدی طبقه اجتماعی ما کمک ویاری رسانند.

 

        مبارزه جداازتوده ها ویا دنباله روی ازسرشت پوپولیسم عموم خلقی که مورد نقد ماست ، تنها ازهمین زاویه فراهم می آید که بگوییم ؛ به صرف اینکه سرنوشت هرمبارزه ای را نیروتعیین می کند، پس باردیگر"همه با هم" راه بیافتیم ،تا این مبارزه را به ثمربرسانیم . ما حق نداریم تجربه ناکام وآزموده شده را دوچند باره بیازماییم. درایران امروزبرای مبارزه با استبداد وبرای دمکراسی، حتی دمکراسی لیبرالی بورژوایی، باید به نیروی پائین جامعه واعماق آن چشم داشت. چرا که بدون مشارکت مستقیم وهدفمند آنان ، هیچ تغییری ممکن نمی گردد. امروزدمکراسی تنها می تواند با معیارخود حکومتی اکثریت عظیم جامعه برای اکثریت عظیم ،آنهم به معنای کنترل ونظارت،مشارکت واداره همه جانبه همان پا برهنه گان بدست خود آنان درتمامی سطوح سیاسی،اقتصادی، فرهنگی جامعه متحقق گردد. امروزدرنبرد طبقاتی موجود،تنهابااقتدارکامل رای دهنده گان برمنتخبین شان درسطوح نمایندگی شان ، می توان حکومت را بر حکومت کننده گان ناممکن ساخت. واین مادامی فراهم می یابد که با فراهم آوردن تشکل آزاد خود با آزادی تشکل کارگران وزحمتکشان جامعه دهم آمیزیم. ماباید بتوانیم به درون جامعه مان برویم وبا آنان پیوند بخوریم . وبقول ژان پل سارتر:" بايد ... باايشان درآميزيم وهمان چيزهايی رابخواهيم که آنان می خواهند" 

 

   

 

منابع مقاله:

 

         


  ۱ ــ (افکارجديدژان پل سارتر،کتاب توس،ج۳،پائيز۱۳۵۲، ص۳۱)

 

     ۲ــ ( باقرمومنی ، ايران درآستانه انقلاب مشروطيت، ص۴)

 

۳ــ (باقرمومنی، ماخذپيشين، ص۱۱)                                  

 

۴ــ ( رضا براهنی ، طلا رد مس ، چاپ دوم، انتشارات زمان ،ص۱۹۹)

 

۵ ــ ( ازصباتانيماتاريخ ۱۵۰ادب فارسی، يحيی آرين پور، چاپ پنجم، سال۱۳۵۷، جلد اول، ص ۲۲۵و۲۲۶) 

 

 ۶ ــ خداداد فرمانفرمائیان درگفتگو با حبیب لاجوردی ، درمجموعه تاریخ شفاهی ایران

 

   ۷ ــ (محمدعلی کاتوزيان، تضاددولت وملت، نظريه تاريخ وسياست درايران، ترجمه عليرضا طيب، نشرنی، چاپ اول تهران، سال۱۳۸۷،۲۳۰) 

 

 ۸ ــ ( محمدعلی کاتوزيان، ماخذپبشين، ص ۲۳۱) 

 

   ۹ــ (محمدعلی کاتوزيان،ماخذ پيشين)

 

 ۱۰ــ (محمدعلی کاتوزيان، ماخذپيشين، ص ۲۳۱) 

 

  ۱۱ ــ (مسعود بهنود، ازسيدضياءتابختيار، چاپ پنجم، سال۱۳۷۰، ص۴۰۷) 

 

۱۲ ــ (روزنامه اطلاعات،ازقول والترليپمان مفسرمعروف آمريکايی،۷ دی ۱۳۳۲)

 

۱۳ــ (هاناآرنت،کتاب خشونت، ترجمه عزت الله فولادوند، تهران خوارزمی، سال۱۳۵۹، ص۳۲)