نگاهي
به فيلم
خداحافظ لنين
خيلي
دور بودن از
زمين
احمد زاهدی
لنگرودی
روز
پنجشنبه 17 آذر 1384
از كانال يك
تلوزيون
جمهوري
اسلامي فيلمي
بخش شد، ساختهي
"ولفگانگ
بكر" به نام "خداحافظ
لنين". اين
فيلم از
پرفروشترين
آثار سينمايي
سال 2002 در آلمان
و سراسر اروپا
بود. نمايش
اين فيلم در
ايران، بحث و
جدال بسياري
را در پي داشت.
اين مختصر، نگاهي
خواهد بود به
اين فيلم، خدا
حافظ لنين.
1. مقوله: "خدا
حافظ لنين
فيلمي
رئاليستي با
مايههاي
كميك است
دربارهي
خانوادهاي
در آلمان شرقي
به هنگام
اتحاد دو
آلمان و فروپاشي
بلوك شرق، پدر
مدتهاست به
آلمان غربي
گريخته و از
او اثري نيست،
مادر هفت ـ
هشت ماه است
كه به كما
رفته و از
رويدادها بياطلاع
است، خواهر و
همسرش دچار
روزمرگي و بحران
هويت هستند و
پسر سعي ميكند
براي بهبود
سريعتر حال
مادر وضعيت
اجتماعي
سياسي جامعه
را بهمانند
قبل نشان دهد.
بنا براين
نطفهي طنظز
تلخ فيلم، در
همنجا شكل ميگيرد،
همه چيز بايد
مثل گذشته
نشان داده
شود. و البته
گذشته، گذشته
و همه چيز به
سرعن در حال
تغيير است.
2. خيار شور:
ماجراي پيدا
نشدن خيارشوري
با مارك
كارخانههاي
آلمان شرقي اوج
طنز تلخي است
كه كارگردان
ماهر و زيرك
فيلم برگزيده
تا هجوم
وحشيانهي
سرمايهداري
به بلوك شرق
را بهنمايش
درآورد. نظامي
كه حتا
خيارشورهايش
را هم به
جامعه مصرفي
حقنه ميكند.
و خيار
شورهايش طعم
خوبي ندارند.
مادر كه نقش
او را "كاترين
ساس" ايفا ميكند
و جداً
شاهكاري مي
افريند،
هوادار سرسخت اتحاد
جماهير شوروي
است و بوده؛
پس همه چيز در
ذهناش معناي
مكانيكي از
كار و توليد
براي رهايي بشر
و توهم ويراني
سرمايه داري
در آلمان غربي
است. و پسر
موظف است اين
اوهام را حفظ
كند ( ظنز تلخي
ديگر) او از
دوست فيلمساز
و آماتورش كمك
ميگيرد، تا
صحنههايي را
بيافريند كه
واقعي نيستند.
او قوطيهاي
قديمي مواد
خوراكي را از
زبالهها جمع
ميكند و در
آن مواد
خوراكي
اروپاي غربي
را ميريزد و
طبعاً به
عنوان
كالاهاي
آلمان شرقي به
خورد مادرش ميدهد،
تا باورش شود،
سوسياليسمي،
واقعاً موجود
است. كه البته
نيست، و بوده،
آن كه بوده
سوسياليسم
واقعي نبوده،
واقعاً موجود
بوده!
3. ذهنيت تا
عينيت:
كمونيسم در
عمل با آنچه
در ذهن
روشنفكرها ميگذشت،
متفاوت درآمد!
چرا؟ سالها
از فروپاشي
حكومت
ايدئولوژيك
در سرزمين روسيه
ميگذرد و
هزاران برگ
سند در اين
باره منتشر
شده است. نقص
نه در
ايدئولوژي
بلكه در
ايدئولوژي زدگي،
بيماري حكومتهاي
خودكامه
بوده، نقص نه
در انقلابِگري
لنين، كه در
حكومت
انقلابي و
تحميل انقلاب
و تحميق تودهها
است كه از دل
خود استالين
بيرون ميدهد.
بحث در اين
است. ذات
ايدئولوژي به
مثابهي
توليد فكري
انساني، هيچگاه
نابود نميشود،
اما زماني كه
هر ايدئولوژي
بخواهد حاكم شود،
و حاكم شود و
با دستيازي
به روشهاي
ماكباوليستي
قدرت را قبضه
كند، پيشاپيش،
محكوم به
فناست. حال چه
لنين باشد، چه
هيتلر، چه
خميني. و آنچه
ولفگانگ بكر،
رندانه، در
فيلم خداحافظ
لنين، به آن
پرداخته همين
است. زوال
حكومت
ايدئولوژي و
نه زوال
ايدئولوژي،
چرا كه آن پسر
و دوست فيلمسازش
ـ كه ميتواند
نمادي از خود
بكر هم باشد ـ
تصوراتشان را
از سوسياليسم
در فيلمهاي
قلابي كه براي
اغناي مادر ميسارند
به خوبي نشان
ميدهند،
آرماني كه
دركار نيست
ديگر؛ و چرا؟
چرايي كه
بسيار سكوت
بعدش لازم
است. بسيار
سكوتي كه با
مرگ مادر و
نابودي
سوسياليزم
واقعاً موجود
بوده! گويي
چون رازي سر
به مهر تا ابد
باقي خواهد
ماند.
4. با اين همه:
خدا حافظ لنين
فيلمي ضد
كومونيستي
نيست، فيلمي
در دفاع از
سرمايه داري
است. اگر جهان
را دو قطبي
نبينيم و به
افقهاي
بيشتر فراروي
بشريت معاصر
باور داشته باشيم
در مييابيم كه
ميشود بر
عليه كمونيسم
نبود و از
سرمايهداري
دفاع كرد.
دفاع از
سرمايه داري
دربرابر توحش
گولاكها
لازم است، اما
خطاي ولفگانگ
بكر در همينجاست.
او "خدا حافظ
لنين را ميسازد
براي اينكه
سرمايهداري
واقعاً موجود
و متوحش
معاصر، اجازه
نميدهد نقد
شود يا اگر
نقد شود در
سينما، به
عنوان نمونه
نه مانند خدا
حافظ لنين در
بوغ و كرنايش
ميكنند كه
مانند فيلمهاي
ديويد لينچ،
نمايش آن را
براي كودكان و
نوجوانان و
جوانان و ...
ممنوع ميكند
نظام سرمايه
داري، نظامي
كه پرچم سرخ
داس و چكش را
به زير ميكشد
و پرچم سرخ
كوكاكولايش
را جايگزين ميكند
و كردهاست! و
چه وقيحانه.
5.
ديوار:
سوسياليسم
احتياج به
ديوار ندارد؛
اين جملهاي
است كه پسر و
دوست فبلمسازش
در دهن آن
فضانوردي ميگذارند
كه در فيلم
جعلي آنها كه
براي مادر
ساختهاند
رئيس جمهور
جديد جمهوري
آلمان شرقي
شده است. به
هر حال امروز
كه ديوار
(برلين)
ريخته، سوساليزم
هم رفته و
سرمايه داري
با سياستهاي
نئو
ليبراليستياش
پيروز و افسار
گسيخته و بيپروا،
ميتازد،
لنلن را نه
نقد، بلكه هجو
ميكند و فيلم
خداحافظ
لنين، خود
هجويهاي بر
اين يورش
سرمايه داري
بر لاشهي
سوسياليسم
است. بنا بر
اين موضع خالق
اثر، همواره و
هوشمندانه از
نظر مخاطب
آگاه احتمالي!
وشيده ميماند.
ديواري فرو ميريزد
و شهرونداني
از شرق به سوي
غرب يورش ميبرند،
زاويه دوربين
را عوض ميكنيم
و شهرونداني
از غرب را
نشان ميدهيم
كه بهسوي شرق
هجوم ميبرند.
اين تمام ايدهي
فيلم خداحافظ
لنين است. وه
چه ايدهيبكر
و نابي. نماهاي
واقعگرا در
پي مضامين
ذهني و فرا
واقع فيلم، آنجايي
كه مادر،
پريشان و
پرسان براي
نخستين بار به
خيابان ميآيد
بعد از بيهوشي
و هليگوپتر
نظامي غولپيكري
نيمهاي از
مجسمهي لنين
را از فراز سر
مادر عبور ميدهد
و لنين گويي
براي آخرين
بار با يكي ار
آخرين هوادارانش
بدرود گويد
برايش دست
تكان ميدهد،
بخشي كاملاً
فراواقعي در
ميان فيلمي است،
واقعي. و يك از
درخشانترين
فصول فيلم را
تشكيل داده.
6. گفتگو: غالب
گفتگوهاي
فيلم، نقشي
ساده و پيشبرنده
دارند. و
بعضاً كنايي
يا غلوآميز
هم جلوه ميكنند.
اما اوج
گفتگوها كه
همين خصليت
كنايي را نيز
دارد در
گفتگوي پسر با
رانندهي
تاكسيايي
است كه روزي
فضانورد
مشهوري بوده؛
پسر از او ميپرسد:
اون بالا چطور
بود؟ و فضا
نورد پاسخ ميدهد:
اون بالا (فضا)
خيلي خوب بود،
فقط از زمين دور
بود؛ و ديگر
ارتباط
فرامتني اين
دالوگ با رويدادهاي
بلوك شرق كه
ظاهراً خوب
بودند و اما
از واقعيت
فاصلهي
زيادي داشتند
و ارتباط متني
اين با
رويدادهاي
فيلم عيان
است. طنز تلخ
طرح شده در
فيلم در ديالوگها
و تصاوير ـ به
عنوان نمونه
تصاوير مطب
دكتر، يا
گفتگوي پير
مردي كه وقتي
پسر را در
زبالهها ميبيند
كه دنبال قوطي
قالي مواد
خوراكي است،
هر بار با
متلكي تاسف خود
را از فروپاشي
ميگويد ـ
كاملاً مشهود
است.
7. خطر: ولفگانگ
بيكر ميگويد
كه: «خطر ظهور
فاشيسم در
اشكال مختلف،
همواره وجود
دارد» . اين
اشكال مختلف
از سرمايه داري
را در بر ميگيرد
كه فاشيستي
مثل هيتلر را
ميسازد تا
كمونيسم كه
استالين را و
مذهب كه خميني
و بنلادن را.
همانطور كه
هشدار
ولفگانگ بيكر
در سال 2002 كه
فيلم خداحافظ
لنلن را نمايش
دادند درست از
آب درآمد و
امروز تاچر
معاصر آلمان!
خانم آنگلا
مركل ، نمايندهي
راست افراطي،
بر راس امور
آن كشور است.
اساساً حكومتها
و دولتهاي
ايدئولوژيك
نيستند كه
مردم را بيهويت
ميكنند،
سرمايه داري
انسان را بيش
از هر سيستم اجتماعي
ـ سياسي ديگري
دچار ازخود
بيگانگي و بحران
هويت كرده و
خواهد كرد.
اينكه
اروپاي شرقي
بعد از جنگ
دوم چه بود و
يا چه ميتوانست
باشد، بحثي
دقيق و طولاني
است. "خدا حافظ
لنين" سعي
دارد با نگاهي
انساني و فارغ
از ايدئولوژيهاي
مسموم و اغلب
موهوم، به
راهكاري
انساني دستيابد.
سوسياليسيم
بايد باشد، نه
به آن شكل موجود
اسبق، بلكه به
ان شكلي كه
انسان تصور ميكند،
سوسياليسمي
مهربان و
انساني براي
اينكه مادر
زنده بماند.
8. سرما: فيلم
خداحافظ لنين
با تصاويري از
ساختمانهاي
سيماني و سرد
برلين شرقي
تمام ميشود
كه بخش عظيمي
از آنها هنوز
برجا و برپا
هستند، گرچه
ميان بسياري تابلوهاي
تبليغاتي
كمتر ديگر
ديده ميشوند.
اما فيلم
اينجا در دفاع
از سرمايه
داري بر ميآيد
كه در فصل يكي
مانده به آخر
در شب، خاكستر
مادر را در
هوا پخش ميكنند
و صبح فردا
تصاويري از
ساختمانهاي
سرد و سيماني
ـ نماد بلوك
شرق ـ مي
بينيم و فيلم
تمام ميشود.
اين بدان معنا
است كه روح
مادر در آن
سيمان سرد
منجمد شده
باشد؟! نميدانم،
شايد. و آيا
منجمد نبوده و
جز اين بوده؟!
نميدانم،
شايد...
9. ديگر: وبلاگ
نسل فردا
مقالهاي
نوشته با نام "خداحافظ
لنين، سلام
سوسياليسم"
كه مدخل بحث
مفصلي شده بين
مدعيان حمايت
از حقوق لنين
و مخالفان كه
خواندني و
خنديدندي است.
اميد كه خواننده
اين خرده بر
من ببخشد كه
اين قلم دچار اسهالي
سخت است و
گرافه بسيار
نويسم. پس تا
ديوار فرو
نريخته و پتهي
ما بر آب همي،
درز ميگيريم
و الباقي
حوالت به فواد
خان شمس ميدهيم
تا مبحث ادامه
دهد و با
مدعيان
مجادلات كند!!!