رويه
و نمايهي
جنبش امروز
دانشجويي در
ايران
احمد
زاهدي
لنگرودي
با
احترام به
نويسندگان
بيانيه 20 آذر
دانشگاه
تهران
پس از
قيام، در نطفه
خفته، كور و
بيحاصل،
شورش ناگزير 18
تير و در پي آن
هيچ دستاوردي
دست دانشجوها
را نگرفت و
نگرفته، حتا
جنبشي حاصل
نشد كه نقطهي
اتكايي باشد،
چرا كه با
تكيه بر
نيروهاي طبقاتي
و اجتماعي و
حاصل برآيند
تضادهاي آنان
نبود. حاكميت
اما در اين
ميانه، ضربهي
سهمگيني را
چونان شوكي
بزرگ متحمل
شدهست.
دريافت كه
سربازان ارتش
بيست ميليونياش
كه روزي اميد
امام امت
بودند، اگر
توجه نشوند،
سرنيزهها را
بهسوي
فرماندههان
خواهند گرفت.
و حريمهاي
ممنوع را در
مينوردند.
حاكميت
استبدادي پس
از ضربهاست
تنها، كه درمييابد
تا چه حد منحط
و نابود شدنيست.
از اين منظر و
به دليل شوك
بزرگي كه قيام
دانشجويي 18
تير بر پيكرهي
حكومت وارد
آورد، آن، بي
شباهت به انقلاب
دانشجويي مه 68
در فرانسه
نيست.
كارگزاران
فرهنگي سياسي
جمهوري
اسلامي، پرسشگري
يا نقادي
گروهي يا
انفرادي
دانشجويان را
كما بيش و تا
آنجا كه مخل
منافع نظام
نباشد، تحمل
ميكنند؛ اما
زماني كه صحبت
از تغيير و
تحولطلبي يا
مخالفت
بنيادين بهميان
آيد، عملكرد
حكومت،
عملكردي حذفياست.
و هم آن
مقدار نخست را
در بوق و
كرناي آزادي
بيان هم چنان
به ابتذال
كشيده كه تاب
آوردناش
مقدور نميشود.
شيوهي
ادارهي
«پادگاني»
دانشگاهها و
انتخاب
گزينشي
دانشجو، راه
را براي خلاقيت
و انگيزه را
جهت تحصيل علم
يا توليد دانش،
از دانشجوها
گرفته و ميگيرد.
و حاصل چون هماكنون،
فضايي تيره و
تار و سراسر
ياس و نوميدي
خواهد بود؛
فضايي اما در
ظاهر آرام،
آرامشي پيش از
توفان،
توفاني كه
مسلماً نتيجهاي
جز ويراني بهبار
نخواهد آورد.
تهيهي
ليست سياه
دانشجويان
فعال سياسي يا
مخالف، تفكيك
فراقانوني و
سليقهاي
جنسيتي و
فعاليت كميتههاي
انظباطي ـ كه
فعالترين
بخش وزارت
علوم،
تحقيقات و فنآوري
هستند ـ نشاندهندهي
روح خشك و
استبداد زدهي
حاكم بر
فضاهاي
دانشگاهي
كشور است.
نسل
دانشجوهاي كه
بعد از 18 تير به
دانشگاهها و
مراكز آموزشي
وارد شدهاند،
آناني كه جز
شنيدهها يا
ديدن تصاوير
آن شبهاي
خونين ـ
مشهورتر،
تصوير جواني
كه پيرهن خوني
رفيقاش را
بالاي سر
گرفته ـ دركي
از آن قيام
ندارند. و
البته طبيعي
هم هست، در
دفتر تحكيم به
انشعاب و در
ميان
دانشجوهاي
مستقل به
انزوا كشيده
شدند.
امروز
فضاي كلي
دانشگاههاي
ايران، فضاي
نارضايتيست.
نارضايتي
عمومي از وضع
موجود كه از
مهمترين
دلايل آن
افزايش تعداد
دانشجوها،
بدون افزايش
امكانات
آموزشي در
دانشگاهها
است. بنابراين
آن نارضايتي و
اعتراض سياسي در
18 تير كه خود
زادهي
اتمسفر دوم
خرداد بود، جاي
خود را به
اعتراضات
صنفي و آموزشي
داده كه
اساساً جاي
طرح آن، نخست
در دانشگاهها
و در بين
دانشجوهاست.
آشوب گستردهي
مهرماه 1384 در
دانشكدهي
فني دانشگاه
آزاد نجفآباد،
كه در اعتراض
به تفكيك بيشرمانه
و هتاكانهي
جنسيتي توسط
ماموران
امنيتي در
دانشگاهصورت
گرفت، نمونهي
بارز اين تغيير
رويكردها
است. بند 4 بيانيهي
دانشجويان
دانشگاه
تهران در 20
آذر كه بهمناسبت
روز دانشجو
صادر شده هم
اشاره به
آپارتايد
جنسي ميكند
كه باز نشاندهندهي
پيوند و بستگي
خواستها و
خاستگاههاي
جنبش مستقل
دانشجويي است.
آنچه
همواره و هم
از سوي حكومت
به عنوان جنبش
دانشجويي
مطرح شده و ميشود،
طيفي گزينشي
شامل فعالان
بيخطر دفتر تحكيم
بوده و هست كه
هر زمان نگاهي
به قدرت داشته
و دارند و هدفشان
از فعاليتهاي
دانشجويي
نمادين و اغلب
بيثمر،
تمرين و
دنباله روي از
نقش و بازي
سياسي بزرگان
است. يك ـ دو
گروه كوچك و
ناچيز با
عناوين
نمايشي،
تاريخ مصرف
گذشته، چون
عدالتخواه و
اينگونه هم
در دانشكدهها
ساز مخالف كوك
ميكنند و نيز
بهناگزير و
به دليل ضعف
تئوريك همان
روش سابق دفتر
تحكيم را پي
گرفتهاند و
ميگيرند.
مثلاً اما
آنها به حكومت
وابسته نيستند
و به «چيز»
ديگري وابستهاند.
و كلاً مشكلي
را در وضع
موجود نميبينند
و با وضع
موجود مشكلي ندارند،
ايناست كه
درگيري كمتري
هم نسبت به
حتا تحكيميها
با حكومت
دارند، چرا كه
تا زماني كه
وابستگي به
بالائيها
وجود داشته
باشد، از اين
دست نيروها،
خطري نخواهند
داشت.
از
ديگر سو،
انزواي
دانشجويان
فعال، خودكشيهايي
كه آمارش در
ميان
دانشجوها روز
به روز بيشتر
ميشود و فرار
مغزها كه ضربهي
جبران
ناپذيري است و
خواهد بود هم،
ساختاري
تنيده در خود
و گُم ميآفريند
كه نخبه كشي
را از بدو
پيدايش
انديشه، در
همان دانشگاه
اخته ميكند.
طيف
دانشجوهاي
اصلاحطلب،
آنها كه
هوادار
اصلاحات
حكومتي دو
خرداد بودند،
شاخهي
جوانان و
دانشجويي
مشاركت و
امثالهم....
اكنون به شدت
سرخورده شدهاند،
آنان توان
تحليل اينرا
كه چرا معين
يا هاشمي در
انتخابات راي
نياوردند،
ندارند. از
آنجايي كه اين
گروه فاقد انديشهي
ديالكتيكي،
تحليل مبتني
بر تاريخ و
تحليل طبقاتي
هستند، درك
اين موضوع را
كه احمدي نژاد
در خوشبينانهترين
حالت و با
پذيرفتن صحت و
سقم انتخابات
و تاثير
شعارهاي عوام
فريباش حاصل
يك پيروزي
بناپارتي
است، و بر
خلاف وعدهها
و ظواهر و
گفتارش حامي نا
خودآگاه!
منافع نظام
سرمايهداري
جهاني،
ندارند.
آن بخشي
از جنبش
دانشجويي كه
نگاه به بالا
داشته باشد،
پيشاپيش شكستخورده
است،
متاسفانه
بيشتر با هدف
كسب قدرت
سياسي است كه
دست به فعاليت
ميزنند و
پيشاپيش، در
فضاي فاقد
احزاب آزاد
سياسي، شكستشان
حتميست.
نتيجه آن ميشود
كه منافع صنفي
بهانهي بازي
قدرت ميشود
تا مثلاً
شيرازيهاي
تحكيم وحدت،
در خيال خود
صاحبان مناصب
حكومتي فرداي
اين كشور
باشند.
ضربه
و شوك بزرگ
ديگري در راه
است كه نشانههاي
آن كما بيش در
گوشه و كنار
ديده ميشود.
در ايران عصر
ما نيز همانند
پاريس دوران دوگُل،
دانشجوها هم
با رئيس ! مشكل
دارند و نميپذيرندش
و هم با پليس
كه ابزار
سركوب آنان
است.
آنچه
دانشجوهاي
مستقل و
فعالين امروز
جنبش دانشجويي
نيازمند آن
هستند، امكان
و فضايي است
كه بتوانند
گروهها و
تمايلات
مختلف
دانشجويي را
از صنفي و سياسي
گرفته تا
حقوقي و
اجتماعي، حول
محور يك اتحاديه،
سنديكا و در
نهايت
كنفدراسيون
واحد و عين
حال متكثر
دانشجويي،
فارغ از
ديدگاه نظارتي
از بالا، گرد
آورند. كه حكومت
بايد بداند
دانشجو و
حركات
دانشجويي
صرفاً
براندازش
نيست، اگر
ضعفي در ساختار
حكومتي است،
كه هست، و
بسيار هم، و
بيشمار هم؛ و
از آن است كه
خطر سرنگوني
تهديداش ميكند،
بايد خود شكند
كه آئينه
شكستن خطاست.
دانشجويان
به سازمان
فراگيري ميانديشند،
و به سوي
كنفدراسيوني
رفته و خواهند
رفت كه هدف آن
نه كسب قدرت
سياسي، و
عملكرد آن نه
عملكردي حزبي و
نه منفعلانه
كه به بالائيها
باج بدهد،
بلكه هدفاش
سازماني
فراگير از
دانشجوها
براي ادارهي
امور خود تا
سرحد ادارهي
دانشگاهها و
مراكز آموزشي
توسط
دانشجوها و
برقراري آزادي
و برابري در
فضاي دانشگاه
است. تا آن
سازد كه ديگر
ساختار قدرت
را در حيطهي
آموزش و
دانشگاهها
كاري نباشد.
باشد كه بشود.
احمد
زاهدي
لنگرودي