خانه کارگر و جنبش مستقل کارگری

 

امیر پیام

 

 

اگر چه تاکنون مقالات بسیار و نیز موثری در افشای تاریخ و ماهیت و عملکرد خانه کارگر و شوراهای اسلامی کار نوشته شده است، اما لازم است که بطور مستمر به این تلاش ادامه داد. بویژه اکنون که جنبش مستقل طبقه کارگر ایران به حرکت درآمده و دسیسه   چینی های خانه کارگر و شوراهای اسلامی علیه این جنبش نیز شدت یافته است، تحرکات اینها را باید بدقت دنبال نمود و افشا کرد.

 

 خانه کارگر و شوراهای اسلامی از سه ناحیه زیر فشار سنگینی قرار گرفته اند که اضمحلال و فروپاشی آنها را به احتمالی قریب به یقین بدل نموده است. پیش از هر چیز آبروی نداشته اینها در مراکز کار آنچنان بر ملا شده که مورد کینه و نفرت میلیونی کارگران قرار دارند. از آن سو از طرف دولت احمدی نژاد و وزیر کارش پس زده شده اند. هیچ درجه ای از التماس وتهدید خانه کارگریها تا اینجا قادر به کسب موافقت وزارت کار با نتیجه انتخابات کانون عالی شوراها نشده است. اینکه وزارت کار شوراهای اسلامی و خانه کارگر را مرخص کند و درمقابل به جامعه اسلامی کارگران میدان دهد، و یا با ایجاد تغییراتی در بالای خانه کارگر و شوراهای اسلامی عناصر مطلوب خودرا بکارگمارد هنوز معلوم نیست. اما آنچه روشن است اینکه باند مسلط علیرضا محجوب و حسن صادقی رفتنی هستند. عامل سوم اما جبهه برپایی تشکل های مستقل کارگری است که با تشکیل سندیکای کارگران شرکت واحد اتوبوس رانی تهران و حومه پر صلابت پا به میدان گذاشته است. سندیکای واحد از همان ابتدا با نفی شوراهای اسلامی کار آغاز شد. جز این هم چاره ای نبود. شعار «سندیکای مستقل ایجاد باید گردد» بدون شعار «شورای اسلامی منحل باید گردد» نمی توانست راه خود را باز کند و پیش برود. به این ترتیب خانه کارگر و شوراهای اسلامی خود را در برابر عروج خیره کننده حرکت کارگران برای بر چیدن بساط و درهم پیچیدن طومارشان یافته اند.    

 

بر متن این شرایط خردکننده است که اخیرا عناصر شناخته شده این جریان به تقلا افتاده اند. ابولقاسم سرحدی زاده در مصاحبه با ایلنا و علیرضا محجوب در مصاحبه با ماهنامه تولید، هر دو بیش از هر چیز بر استعداد و توان و امکان این جریان در سرکوب جنبش مستقل کارگری تاکید و خصلت سرکوبگرانه آنرا برجسته می کنند. مخاطب سرحدی زاده دولت است.او تلاش دارد تا با نشان دادن اهمیت و مطلوبیت خانه کارگر و شوراهای اسلامی در سرکوب و کنترل جنبش کارگری حمایت از دست رفته دولت را جلب کند. او یاد آوری می کند به همان ترتیب که در سال 60 توانستند با سرکوب جنبش کارگری «دوام انقلاب» را تضمین کنند امروز هم نظام برای حفظ خود به آنها نیاز دارد. او به دولتیان هشدار میدهد که مخالفین امروزی خانه کارگر همچون گذشته «نیروهای مارکسیستی و ضد انقلاب اند و در جهت خلاف آرمانهای امام خمینی و انقلاب اسلامی حرکت می کنند». 

 

مخاطب محجوب اما جنبش مستقل کا رگری و بویژه پیش قراول آن یعنی سندیکای شرکت واحد است. بهمراه پرونده سازی بی آبرو و شناخته شده علیه منصور اصانلو،   این فرزند شریف  طبقه کارگر ایران،  محجوب به حرکت مستقل کارگری هشدار می دهد که چنانچه در چارچوب مورد نظر او حرکت نکند غیر قانونی بوده و به این حرکت غیر قانونی نیز خانه کارگر راسا به شیوه غیر قانونی نیز برخورد خواهد کرد. محجوب منظور خود از برخورد غیر قانونی اش به حرکت مستقل کارگری را چنین بیان می کند:«هنگام بالا رفتن دزد از دیوار اگر با اسلحه هم کشته شود،قتل نیست».

 

پایین تر به محتوای تهدیدات محجوب می پردازم، ابتدا اما تاکید به یک حقیقت آشنا در باره خانه کارگر و شوراهای اسلامی ضروری است. این حقیقت که سرکوب تحرکات مستقل کارگری خصلت اصلی و ماهیت خانه کارگر و شوراهای اسلامی هر دو با هم به مثابه یک نهاد ضدکارگری اند.  اینها ابزار سرکوب جنبش کارگری اند. آنجا که ریاکارانه خود را مدافع کارگر می نمایانند تنها در شرایطی است که به کنترل کامل اوضاع اطمینان دارند. در غیاب این اطمینان، آشکارا ابزار سرکوبند. تاکید دائمی بر خصلت سرکوبگرانه  این نهادها ضروری است چرا که متاسفانه گاها شاهدیم در برخورد به اینها ماهیت سرکوبگرانه آن پنهان میشود.

 

سرکوبگری خانه کارگر و شوراهای اسلامی نه صرفا متوجه گروه وسازمان و حزب و ایدئولوژی خاصی که باز هم جنایتکارانه است، بلکه علیه آرزوها و آمال، علیه خواسته ها و مطالبات، علیه مبارزات و تلاشها، علیه فعالین و رهبران راستین طبقه کارگراست. اینها علیه میلیونها برده مزدی در ایران و علیه خود طبقه کارگراند. این کارگر ستیزی را امروز در عربده جویی علیرضا محجوب،این زباله حاشیه جنبش کارگری ایران، علیه سندیکای واحد و منصور اصانلو میتوان دید. این عربده جویی در حالی است که خصلت ناب و اصیل و کارگری سندیکای واحد و حقانیت و شرافت تلاش آنها برای کاستن از فلاکت تحمیل شده آنقدر درخشان است که حمایت هر کس با ذره ای انسانیت را برانگیخته است.

 

تاریخ پیدایش این جریان نیز شاهدی بر این حقیقت است. خانه کارگر و شوراهای اسلامی بر پایه سرکوب خونین جنبش مستقل طبقه کارگر بنا شدند. روایتی که اینها از اعمال آندوره خود ارائه میدهند اینست که گویا صرفا کمونیستها را به خون کشیدند. این اگر چه  حقیقت تکاندهنده تاریخ معاصر ایران و نشان ماهیت سرپا ضدانسانی نظام حاکم است، اما همه حقیقت اینست که اینها در همان حال کل جنبش مستقل طبقه کارگر نیز را به خون کشیدند. کمونیسم با جنبش کارگری و جنبش کارگری با کمونیسم عجین شده و در هم تنیده و یکی بودند. با هیچ دقت جراحی نمی شد اینهارا از هم جدا کرد. این درهم تنیدگی طبیعی ترین چیزی بود که رخ داد. چپ سکولار و سوسیالیسم و کمونیسم با هر تعریف و ضعفی که داشته باشند تنها یاران و حامیان و مدافعان منافع کارگری اند. همیشه قدرت و نیرومندی مبارزات و جنبشهای کارگری در پیوند و درآمیختگی با سوسیالیسم و کمونیسم بوده است. از جنیش های مذهبی و ناسیونالیستی و لیبرالی و محافظه کاری چیزی جز سرکوب و فلاکت و فریب و حقارت  نصیب طبقه کارگر نشده است. تجربه دو نظام سلطنتی و اسلامی در ایران سرشار از درسهای اثباتی برای این حقیقت است.

 

پیوند کمونیسم و جنبش کارگری در انقلاب 57 آنقدر عمیق بود که خواب را از چشمان حاکمان نوظهور ربود.  شوراها و سندیکاها و کمیته های اعتصابی مخفی و علنی در مراکز کارگری که با سازمان دادن اعتصابات بزرگ سرنگونی سلطنت را تسریع کردند متشکل و متاثر از کارگران چپ و سوسیالیست و کمونیست بودند. در مراسم اول ماه مه بهار آزادی به فراخوان همین کارگران چپ و سوسیالیست و کمونیست فقط در تهران بیش از صد هزار نفر پاسخ مثبت دادند. همه شوراها و سندیکاهای کارگری که پس از انقلاب سر بلند کردند تحت نفوذ و هدایت و متاثر از همین جنس از کارگران بودند. تا پیش از آغاز سال شصت، یعنی تا پیش از تعرض خون بار سران کنونی خانه کارگر به جنبش مستقل کارگری، این سوسیالیسم بطور کلی بود که حرف اول و آخر را در جنبش کارگری می زد. اسلامی ها که بعدها به «مقام و رهبر» کارگری جلد عوض کردند هیچ نقش و جایگاه و ریشه و نفوذی در جنبش کارگری نداشتند. به این بی ارتباطی آنها با جنبش کارگری، ایلنا به نقل از میر حسین موسوی اینگونه اقرار میکند که:«طیف مذهبی کشور با ترس از رونق کمونسم در فضای کارگری، تشکلات و فعالیتهای کارگری را رها کرده بودند». ورود اینها به جنبش کارگری با سرکوب خونین آن آغاز شد.

 

بنابراین می بینیم که ماهیت خانه کارگر و شوراهای اسلامی، چه در گذشته و چه حال، چیزی جز توطئه علیه مبارزات مستقل کارگری وتلاش برای از هم پاشیدن و سرکوب آن نیست. توجه به این ماهیت سرکوبگرانه و ضدکارگری یک رکن اساسی در برخورد به آنهاست. یعنی تشکل مستقل کارگری در تقابل آشکار با خانه کارگر و شوراهای اسلامی و با نفی همه جانبه آنها بنا میشود. راه وسطی موجود نیست، و یا اگر باشد چیزی جز فریب و توطئه علیه جنبش مستقل کارگری نیست.  

 

تهدیدات محجوب علیه سندیکای واحد روشن است. این تهدیدات را باید در نظر داشت چرا که اینها بهر حال اهل چاقو و کلت و ککتل مولوتف اند. اما بحکم شرایط نوین جنبش کارگری ایران و رزمندگی و اتحاد کارگران شرکت واحد، این تهدید ها تماما برخاسته از استیصال و در ماندگی محض است. در ورای عربده های وی عجز و لابه را میتوان دید. محجوب از سندیکای شرکت واحد مطالبه دارد و مطالبه او نیز حداقلی است. حال که با فریادهای «شورای اسلامی منحل باید گردد» میخ های تابوت شورای اسلامی کار شرکت واحد یکی پس از دیگری کوبیده میشود، محجوب بدنبال اینست که  عناصراش حداقل بخشی از پروسه جدید تشکل یابی باشند. او پذیرفته است که شورای اسلامی کار رفتنی است، اما دنبال سهمی در پروسه جدید است و میخواهد که برای همین سهم از طرف سندیکایی ها برسمیت شناخته شود.

 

میگوید طبق قانون یکی از سه تشکل شورای اسلامی و انجمن صنفی و یا نمایندگی کارگری در هر محیط کار قانونی است. با نام سندیکا مخالف است اما  در همان حال مکررا تاکید دارد انجمن صنفی همان سندیکاست با نام متفاوت. او اصرار دارد که اگر سندیکایی ها میخواهند شورا را منحل کنند باید به مجمع شورا رفته و از این طریق آنرا عملی کنند و نه با جمع آوری طومار. چرا که مکانیزم انحلال شورا در خود شوراست و یادآوری میکند که « دو سوم کارگران باید در مجمع حضور یابند و اگر حضور نیابند خود بخود شورا منحل میشود». از آنجا که بخوبی میداند چنانچه  سندیکایی ها تصمیم بگیرند از این مسیر بروند بسادگی قادرند با بسیج نیرو شورا را منحل کنند. از اینرو پیشاپیش قید شورای اسلامی را زده است و در گام بعد اعلام میدارد « مجمع کارگران (یعنی سندیکایی ها) یا به مجمع عمومی انتخابات(شورا) در آینده می آیند، یا نمی آیند، نیامدند، انجمن صنفی تشکیل میشود».

 

او امیدوار است که اگر چنین شود: 1- با آمدن سندیکایی ها به مجمع شورا و برای انحلال آن، نفس وجود شورای اسلامی کار و حضور خانه کارگریها به عنوان بخشی از صورت مسئله و شریک ماجرا برسمیت شناخته میشود. 2_ شورا به انجمن صنفی ای تبدیل میشود که از زیر مجموعه های خانه کارگراست و اینها میتوانند بر آن کنترل و نظارت ودر بدترین حالت حداقل دخالت را داشته باشند. اینکه محجوب به انحلال شورا و تشکیل انجمن صنفی از طریق مکانیزم شورا اما توسط سندیکایی ها تن میدهد در حالی کاملا می داند اگر این پروسه عملی شود، حتی آن انجمن صنفی ای که از آن بیرون آید دیگر از جنس انجمن های صنقی زیر مجموعه خانه کارگر نخواهد بود، تنها استصال مطلق این جریان را به نمایش می گذارد. کارگران شرکت واحد خانه کارگر را با «شورای   اسلامی منحل باید گردد و سندیکای مستقل ایجاد باید گردد» به مرگ گرفته اند و محجوب  با « شورای اسلامی منحل شود و انجمن صنفی ایجاد شود» به تب راضی شده است. اما محجوب خیلی دیر به صرافت ا ین ترفند افتاده است. قطار تشکل مستقل کارگران ایران، بهمت جانفشانی های کارگران قهرمان شرکت واحد و سندیکایشان، سه سال است که بحرکت درآمده و آژیر آن در سراسر جنبش کارگری ایران طنین افکنده است.

 

ترفندی که توضیح داده شد نمونه ای از تلاش هایی است که برای ممزوج نمودن جنبش مستقل کارگری از یکسو، و جریان ضد کارگری خانه کارگر و شوراهای اسلامی و  انجمن های صنفی وابسته به آنها از سوی دیگر در جریان اند. این تلاشها متکی اند بر:1- برسمیت شناسی هر دو طرف بعنوان تشکلات کارگری، 2- پنهان کردن ماهیت سرکوبگرانه خانه کارگر و شوراهای اسلامی، 3- تلاش برای ایجاد تعامل و همگرایی بین ایندو. این تلاش ها به همان اندازه خانه کارگر و شوراهای اسلامی ضد کارگری و علیه منافع طیقه کارگراند. اینها تلاشی اند صرفا برای حفظ و نجات خانه کارگر و شوراهای اسلامی کار از زیر ضرب فزاینده جنبش به پا خواسته طبقه کارگر. تلاشگران این خط چیزی نیستند جز همدستان و یاران این دو نهاد سرکوبگر و ضد کارگری. باید آنها را پیگیرانه شناخت و افشا نمود. چراغ راهنما و مسیر جنبش کارگری را کارگران شرکت واحد تعیین کرده اند.  با اتکا به نیروی خود و نیز حمایت های بین المللی طبقه کارگر، و با انحلال شوراهای اسلامی کار، تشکل های مستقل کارگری را در محیط های کار برپا کنیم.          

 

 

امیر پیام

Jan21/06