چرا حماس به پیروزی رسید؟

 

وريا بامداد، 17 فوريه 2006

 

پيروزی جنبش بنيادگرای حماس در انتخابات پارلمانی دولت خودگردان فلسطين در ماه ژانویه ی سال جاری، فراتر ار خاورمیانه واکنش بسیاری از رهبران سیاسی جهان را برانگيخت، زيرا پس از حذف ماده ی نابودی اسرائيل از منشور سازمان آزادی بخش فلسطين و به رسميت شناخته شدن موجوديت حقوقی و سياسی از جانب فلسطينی ها جريانی در صدر قرار می گيرد که در ظاهر امر هم چون جمهوری اسلامی کمر به نابودی اسرائيل بسته است، و هم از اين روی است که رهبران اروپا و آمريکا به صدا در می آيند. جرج بوش که خود را مدافع انتخابات آزاد پارلمانی می داند و در هم آهنگی با اسرائيل محمود عباس رئيس جمهور دولت خودگردان فلسطين را برای برگزاری انتخابات پارلمانی زير فشار می گذاشت، ضمن پذیرش پيروزی حماس گفت اگر حماس به قرارداد صلح با اسرائيل پای بندی نشان ندهد آمريکا از مذاکره با او سر باز خواهد زد، کشورهای اتحاديه اروپا و در صدرشان آلمان هم،  که سالانه برابر نيم ميليارد يورو به دولت خودگردان فلسطين کمک می کنند همين موضع را بيان داشتند و وزير امورخارجه ی آلمان ضمن ديدار از اسرائيل و فلسطين و گفت و گو در تل آويو و رام اله از تماس  با رهبران حماس سر باز زد و بار ديگر  تاکيد نمود مادام که حماس از شناسائی حقوقی اسرائيل خودداری ورزد، تحريم  آلمان و اتحاديه اروپا  برجای خواهد ماند، و شماری از نماينده گان پارلمان اروپا خواستار حذف کمک های اين اتحاديه  به دولت خودگردان فلسطِين شدند.  

 پیروزی جريانی که در طی ده دسالی که از امضای قرارداد اسلو می گذرد پا به پای راست ترين و افراطی ترين احزاب اسرائيلی با انجام عمليات انتحاری به سهم خود پيش رفت گفت و گوهای صلح را سد نموده، نمی تواند مورد بی اعتنائی باشد و اينک همه گان بيم آن دارند که با تکيه ی حماس بر قدرت حکومتی، سرزمين آشوب زده ی فلسطین و خاورميانه گرفتار آشوب های تازه گردد و موج دیگری از خشونت بر عرصه ی سیاست منطقه سایه افکند، به ويژه بيم آن می رود که بازتاب اين پيروزی در جبهه ی احزاب اسرائيلی هم، که  با مرگ شارون ناروش تر است،  رشد باز هم بيش تر جريان های بنیادگرای یهودی، و تقويت  قطب  دست راستی های افراطی را  به دنبال داشته باشد و پيروزی جناح راست بلوک ليکود به رهبری ناتان ياهو را ممکن سازد، قطبی از ليکود که با تخلیه سرزمين های اشغالی، برچیدن شهرک های یهودی نشین در غرب اردن  و حق حاکميت يک دولت ناوابسته ی فلسطینی مخالفت جدی دارد.

پرسشی که مطرح است این است. چرا حماس به پیروزی رسید و اکثریت مطلق نماینده گان مجلس را ار آن خود ساخت و چرا مردم فلسطین در یک  انتخابات آزاد حماس را که جنبشی است نوپا و افراطی  بر الفتح و سازمان آزادی بخش فلسطین با سنت مبارزاتی طولانی  ترجیح دادند.

پيروزی حماس را نخست بايد در شکست قرارداد صلح ديد و واکنشی دانست  منفی از جانب توده ها به پی آمدهای  صلح ناتمام، و نتيجه ی منطقی سرخورده گی همه گانی  نسبت به آن، زيرا  به موجب قرارداد صلح اسلو که در 1994 در کاخ سفيد با حضور بيل کلينتون رئيس جمهور ايالات متحده آمريکا، به امضای  ياسر عرفات رهبر سازمان آزادی بخش فلسطين و اسحاق رابين نخست وزير وقت اسرائيل  رسید،  می بایستی در یک ظرف زمانی پنج ساله کلیه سرزمین های اشغال شده در جنگ شش روزه که تنها 22 در صدر خاک فلسطين را در بر می گيرد، از قوای اشغال گر اسرائیلی  تخلیه می شد و اداره ی امور داخلی به يک دولت خودگردان فلسطينی واگذار می شد و دولت خودگردان فلسطینی پس از تخليه کامل سرزمين های اشغالی در طی اين پنج سال به دولتی با حق حاکمیت ملی مبدل می شد، پنج سالی که به دوازده سال رسيده و هنوز هم از صلح واقعی و استقلال فلسطينی خبری نيست، و بنيادهای لازم برای اداره يک کشور فراهم نيامده و از آن چه هم که اسرائيل در سال های اشغال ساخته بود و يا دولت خودگردان با بهره گيری از ياری های اتحاديه ی اروپا  زير بمباران های مداوم و يورش بولدزرهای شارون جز ويرانه ها چيزی بر جای نمانده است.

 قرارداد آشتی اسلو، هم در جبهه ی احزاب فلسطینی ایجاد شکاف نمود و هم در جبهه ی احزاب اسرائیلی، دليل اين شکاف هم روشن بود، زیرا  در قرارداد صلح اسلو و  توافق نامه های پس از آن، چه گونه گی بقا و یا برچیدن شهرک های یهودی نشین درنوار غزه و ساحل غربی رود اردن، و حق حاکميت بر  شهر تاریخی بیت ال مقدس عربی، یا اورشلیم شرقی درابهام ماند، مساله ای که هنوز هم برای هر دو جانب درگیری با حساسیت فراوان دنبال می شود. اپوزیسیون اسرائیل با ترکیبی از احزاب راست افراطی و یهودیان بنیادگرای مذهبی  از یک سوی، و اپوزیسیون فلسطینی با ترکیبی از جریان های چپ لائیک تحت پشتیبانی سوریه و بنیادگرایان مذهبی تحت پشتیبانی جمهوری اسلامی و سعودی از سوئی دیگر، ناروشن ماندن مسائل مورد اختلاف میدان را برای رشد اپوزیسیون از هر دو جانب فراهم ساخت. ترور اسحاق رابین نخست وزیر وقت و امضا کننده ی قرارداد صلح از حزب کارگر د رجریان یک گردهم آیی انتخاباتی،  و پیروزی بلوک لیکود به رهبری ناتان یاهو، در انتخابات پارلمانی  تیر خلاصی بود بر پیکر قرارداد اسلو، و زمینه ساز دومین انتفاضه، و تجلی هر چه بیش تر جریان حماس در عرصه ی سیاست فلسطین و خاورمیانه، حماسی  که در جریان انتقاضه ی نخست و با پشتیبانی سازمان آزادی بخش فلسطین و شخص عرفات توسط شيخ  ياسين رمضان بنياد گذاشته شد و در پرتو  مخالفت با قرارداد اسلو به تريج نضج گرفت!  اما قرارداد اسلو که با موجی از سرور و شادمانی استقبال شد با روی کار آمدن بلوک لیکود به بن بست رسید و بازگشت حزب کارگر به رهبری ژنرال باراک هم   نتوانست آن را از بن بست موجود رها سازد، ناروشنی چشم انداز  آینده ی صلح،  و بلاتکلیف ماندن  وضعیت شهر تاریخی بیت ال مقدس و تشديد درگیری های دو طرف، با عوامل ديگری دست به دست هم داد و به سهم خود روی گردانی هر چه بيش تر توده های فلسطينی  از سازمان آزادی بخش فلسطین ودولت خودگردان فلسطینی را به بار آورد.

دومين سبب  تجزیه جبهه ی آزادی بخش فلسطین است که هرگز ترمیم نشد، جریان چپ فلسطینی شامل جبهه ی خلق برای آزادی فلسطین و جبهه ی دموکراتیک خلق که سهم مهمی در مبارزه ی سیاسی و نظامی چهار دهه گذشته داشتند، نه به جریان صلح پیوستند که در کنار دولت خودگردان باشند،  ونه به جریان ترور پیوستند در کنار جریان های بنیادگرای مذهبی، در نتیجه عاطل ماندن نیروهای چپ در صحنه ی سیاست به نوبه ی خود، میدان مبارزه را دربست به انحصار جریان های اسلامی درآورد، به طوری که انشعاب بخشی از نیروهای ال فتح که به نام تیپ شهدای "ال اقصی" عمل می کند نتوانسته است  در موازنه ی قوا موثر باشد و وزن جریان لائیک را به زيان بنيادگرائی اسلامی بالا ببرد و تازه پس از اعلام پيروزی حماس است که توده های هوادار خود را در مخالفت با رهبران دولت خود مختار به ميدان می کشاند و فساد انان را عامل پيروزی حماس بر می شمارد.

سوم باید از شکست دموکرات ها و به پيروزی جمهوری خواهان آمريکا ياد نمود که دست اسرائيل را برای سرکوب فلسطينی ها باز گذاردند  و با روی کار آمدن دوباره ی بلوک لیکود به رهبری ژنرال آریل شارون، نخست وزیر در حال مرگ کنونی،  که به خشونت طلبی شهرت دارد و در جریان اشغال لبنان، در 1982 در سمت وزیر جنگ اسرائیل دست فالانژهای لبنان را برای قتل عام اردوگاه های صبرا و شتیلا و کشتن زنان و کودکان بازگذارد، قرارداد صلح اسلو به کاغذپاره ای مبدل شد.   

   با روی داد 11 سبتامبر 2001، ايالات متحده ی آمريکا در اتخاذ موضعی کينه توزانه عليه شخص عرفات، دست  شارون را برای اشغال دوباره ی سرزمین های فلسطینی باز گذارد و یاسرعرفات رهبر جنبش فلسطین و رئیس دولت خودگردان فلسطین  در مقر حکومتی نیمه ویران خود در رام اله تا هنگام مرگ در سه ساله پايانی در حالتی نیمه بازداشت به سر می برد به طوری که خارج از مقر حکومتی  هيچ امنيتی نداشت. تجاوز دوباره و چندباره ی نظامی اسرائيل به سرزمين های تخليه شده ی فلسطين راه را برای کاربرد خشونت متقابل حماس گشود و اين سازمان در پناه دولت خودمختار و هم دلی نيروهای امنيتی،  با سازمان دادن گروه های انتحاری  و گسيل به داخل اسرائيل و هدف قراردادن زنان و کودکان اسرائيلی از يک سوی در نقش قهرمان توده های سرخورده از صلح ظاهر می شود و از سوئی ديگر در پرتو دريافت کمک های شايان توجه سری، از صعودی ها و جمهوری اسلامی، با ارائه ی خدمات درمانی، بهداشتی و اجتماعی،  خلا شبکه های خدماتی دولت خودگردان را که در زير بمباران های گسترده و يورش روزانه ی تانک ها و بولدزرهای مهاجم اسرائيلی  متلاشی  می شود، پر می نمايد و به جلب قلوب از توده های بی پناه و درمانده می پردازد.

اما از همه مهم تر به نقش روانی تبليغاتی جمهوری اسلامی بايد پرداخت، سران کنونی جمهوری اسلامی پیش از آن که به قدرت برساند، از موضع تعصب مذهبی  خود را دوست دار فلسطِنی ها می دانستند و دشمن اسرائيل و پس از رسیدن به قدرت از موضع بهره برداری سیاسی،  تا با تکرار شعارهای ضد صهيونيستی، آمريکا را به پای سازش با خود بکشانند.  آنان در طی يک دوره ی  هشت ساله  بر طبل جنگ کوبيدند تا از طريق عراق به قدس برسند و فلسطين را آزاد سازند، و تمام تلاش آنان معطوف به اين مساله است که مبارزه ی مردم فلسطين را اسلامی جلوه دهند تا در حل دعواهای خاورميانه  به عنوان يک طرف دعوا به بازی گرفته شوند و هم از نفوذ نيروهای چپ و دموکرات در جنبش فلسطين بکاهند.  در شرايط کنونی که هم که در داخل کشور با گسترش دامنه ی نارضايتی توده ها مواجه اند، و هم بر سر غنی سازی اورانيوم با کشورهای اروپائی و آمريکا درگيرند، بر روی مساله فلسطين خيمه زده اند.

 با آغاز دوران رياست جمهوری محمود احمدی نژاد،  که در پرتو پشتيبانی هارترين جناح روحانيت و با گسترده ترين تقلب های انتخاباتی،  با شعارهای مستضعف پناهی  در صدر قوه ی اجرائيه نشسته است  جنگ تبليغاتی عليه اسرائيل و پشتيبانان خارجی اش  اوج و شتابی تازه گرفت  و با شعار نابودی اسرائيل و حذف اسرائيل از نقشه جغرافيائی جهان، و گسيل يهوديان از اسرائيل به آلمان و يا اتريش، از زبان رئيس يک دولت  بزرگ خاورميانه ای اين اميد کاذب يک بار ديگر در ميان توده های فلسطينی  بال و پر می گيرد که اسرائيلی ها را می توان از خاورميانه تاراند و با روی کار آمدن حماس که متحد جمهوری اسلامی ايران است چه بسا جمهوری اسلامی خود برای تحقق نابودی اسرائيل به ميدان درآيد، و به مصدق دروغ هر چه بزرگ تر، حماس از  شعارهای گوبلزی احمدی نژاد ميوه می چيند.

نکته ی ديگری را هم که در شکست انتخاباتی ال فتح و پيروزی حماس  نبايد از قلم انداخت و اسرائيل هم به سهم خود در بزرگ نمائی آن دست دارد، آلوده گی گرداننده گان دولت خودمختار فلسطين و رهبری ال فتح است، که در روی گردانی توده ها از رهبران تاکنونی و گرايش آنان به  حماس نقش اساسی دارد. مرگ ياسرعرفات، جدا از اين که چهره ی کاريزمای دولت خود مختار را از ميان برداشت،  پرده های فساد مالی  را هم تا حدودی به  کنار زد و درگيری محمود عباس و احمد قرای با همسر عرفات برای بازگرداندن بخشی از ماليه فلسطينی ها که در اختيار شخص عرفات قرار داشت،  بخشی از  کمک های به غارت رفته را عريان تر ساخت و اسرائيل با بزرگ نمائی آن و تبديل آن به ارقام نجومی  برای خراب ساختن چهره ی عرفات که سمبل تاريخی ملت فلسطين است در پوشش  مبارزه با فلسطينی ها  به ياری حماس برخاست

سازمان آزادی بخش فلسطين تحت رهبری ال فتح و در صدر ال فتح شخص عرفات، در طی يک دوره ی چهل ساله از کمک های سخاوت مندانه ی شماری از سرمايه داران فلسطينی، و نيز کمک های کم و بيش قابل توجه شيخ نشين های حوزه ی خليج فارس، ليبی، تونس، ال جزاير  و کشورهای اردوگاه سوسياليستی برخوردار بوده و به دليل شرايط پيچيده ی مبارزاتی و غلبه ی شيوه های غيردموکراتيک در اداره ی امور،  کنترل دقيقی بر اين کمک ها و چه گونه گی مصرف آن ها در کار نبوده است، و  در شرايطی  که اکثريت مردم فلسطين چه در اردوگاه های خارج از سرزمين فلسطين و چه در حوزه ی حکومتی دولت خودگردان، تحت فشار محاصره ی اسرائيل  برای امرار معاش روزانه ی خود در تنگنا قرار دارند، رده های بالای اداری، نظامی و امنيتی دولت خودگردان، که اغلب آن ها مهاجرينی هستند که پس از امضای قرارداد صلح و خروج مرحله به مرحله ای اسرائيل به داخل  بازگشته اند از رفاهی غيرقابل مقايسه با ديگران برخوردارند و در کنار آلونک های عهد عتيق کاخ ها ست که سر به هوا می کشد و  ويلاهاست که ساخته می شود، و آن چه که به جائی نمی رسد فرياد اعتراض همه گانی  است به فساد مالی و رهبران فاسدی که در پرتو پشتيبانی عرفات و محمود عباس مقام های اداری و امنيتی خود را حفظ می کنند و اين رهبران حماس هستند که هنوز چنين آلوده گی هائی را پيدا نکرده اند و تهی دستان  آنان را الگوی می دانند از انقلابی گری و پاک دامنی!  و همه ی اين مسائل دست به دست هم می دهند تا حماس به پيروزی برسد.

اما نبايد پنداشت که رهبران حماس آن چنان ديوانه باشند که کمر به نابودی اسرائيل بسته باشند، آنان اگر چه منتقد سخت کوش سياست های تا کنونی سازمان آزادی بخش فلسطين و دولت خودمختار هستند، اما  آن ها هم چيزی  یبيش تر از سرزمين های اشغالی در 1967 را نمی خواهند و مثل ال فتح به همان بيست در صد خاک فلسطين رضايت دارند و اين جانب اسرائيلی هست که تن به مصالحه ی اصولی نمی دهد و هر روز به بهانه ای از تخليه سرزمين های اشغالی سر باز می زند.  بی گمان، جريان حماس  پس از قبضه قدرت راه ال فتح را پی می گيرد و آن چه را که رهبران حماس تا کنون مطرح ساخته اند يعنی خروج اسرائيل از تمام سرزمين های اشغالی 1967،  اصلی اصولی و منطقی است و اسرائيل با سرباز زدن از تخليه ی کامل سرزمين های اشغالی و پافشاری برای نگه داری بخش شرقی اورشليم و شهرک های بزرگ يهودی نشين در ساحل غربی  و ديوارکشی به دور فلسطينی ها و تصرف باز هم بيش تر زمين های فلسطينی ها،  هم قراردادهای صلح را با بن بست مواجه ساخته است و هم شرايط را برای روی کار آمدن حماس فراهم!