به مناسبت درگذشت هري مگداف

علیرضاثقفی

12/2/2006

 

 

 

چند روز پيش دوستي به ديدنم آمده بود و از اينكه كشورهاي كوبا و ونزوئلا به نفع ايران در پرونده هسته اي آژانس بين الملل راي داده بودند گله مي كرد كه چرا اين كشورها وضعيت داخلي ما را درك نمي كنند و نمي دانند كه مردم ايران با چه وضعيتي دست و پنجه نرم مي‌كنند و روشنفكران ايران و به اصطلاح نيروهاي چپ در چه شرايطي قرار دارند.

واقع مساله اين است كه نيروهاي چپ و سكولار در ايران مدت 25 سال است كه در شديدترين شرايط ممكن درتاريخ دويست ساله گذشته ي جهان قرار داشته اند. قتل عام هاي دسته جمعي دهه‌ي 60 ‏‌اعدام هاي دسته جمعي زندانيان سياسي ،قتل نويسندگان و روشنفكران، دستگيري و تبعيد اجباري هزاران روشنفكر فعال حاصل برخوردهاي سركوبگرانه ي حكومت مذهبي با مخالفان چپ بوده است . وجود گورستان هاي دسته جمعي و اعتراف مسئولان به وجود گورهاي دسته جمعي كشف نشده ‏ , در حقيقت حاكي از قتل عام روشنفكران دو نسل از مبارزان است. هر چند در اين زمينه بسيار گفته شده است و امروزه در نوشته هاي اصلاح طلبان حكومتي نيز اين مسائل تاييد مي شود، اما با همه اين احوال كشورهايي همانند كوبا و ونزوئلا كه به اصطلاح چپ هستند در مجامع بين المللي مدافع حكومت مذهبي ايران قلمداد مي شوند. اين معما چيست؟

معماي ايران تنها اين يك مساله نيست. معماي ديگري هم وجوددارد كه حل آن ساده تر از مساله فوق نيست و آن اينكه نيروهاي چپ و روشنفكر اكنون در تمامي كشورها  د رفعاليت ضد جنگ مشاركت دارند و با تمام نيرو امريكا و متحدانش را محكوم مي كنند. اما نيروهاي چپ و طرفداران حقوق بشر و مبارزان با سابقه‌ي چپ در ايران بيشتر درگير مسائل داخلي  كشورشان هستند و از اين جهت شايد بتوان گفت كه چپ جهاني در جبهه مقابل چپ ايران قرار گرفته است. آيا واقعا چپ هاي ايران كه سابقه درخشاني درمبارزه با امپرياليسم دارند و پايه گذاران مبارزه اي سرسخت با نفوذ سرمايه داري جهاني در منطقه بوده اند‏, اكنون هم‌راستا با امپرياليسم شده اند؟ قدري بايد به پيشينه‌ي تاريخي اين مساله برگرديم تا شايد مساله روشن تر شود. هر چند من اعتقاد ندارم كه چپ ايران بيشتر درگير مسائل داخلي خود شده است و به مساله جنگ توجه ندارد. اما ممكن است در شرايط خاص مساله اي برجسته تر به نظر برسد و از ديدگاه عده اي كه در گير مسائل پراتيكي هستند,‏‌اهميت بعضي مسائل بيشتر باشد و كساني كه  از بيرون به مساله نگاه مي كنند ، اهميت موضوع و شرايط را آن چنان كه بايد و شايد مشاهد نمي كنند.

حدود دو دهه پيش ، در آن هنگام كه نيروهاي چپ دسته دسته اعدام مي شدند و گروه هاي ضدامپرياليستي درایران به خاك و خون كشيده مي شدند و زندان ها و شكنجه گاه هاي ايران پر از آنان بود، ودرظاهر حکومت ایران باگروگان گیری اعضائ سفارت امریکا رودر روی ان کشور قرارگرفته بود!  مسائل ايران كنترا بود كه حكومت مذهبي ايران رانجات داد. درانزمان مبارزين ضد امپرياليست بيش از يك دهه عليه نفوذ امريكا در ايران جنگيده بودند . هزاران كشته و زخمي وزنداني داده بودند. آنان مستشاران امريكايي را ترور مي كردند ‏ انان را مي ربودند و در شرايطي بس خفقان آور به مبارزه با نفوذ امپرياليست ها ادامه مي دادند اما پاداش خود را احکومت ضد امریکائ در جريان ايران كنترا به بدترين وجهي گرفتند و در سكوتي وهم انگيز همراه با تقويت ضدانقلابيون نيكاراگوئه و سركوب جنبش هاي انقلابي خاور ميانه و آمريكاي لاتين آنان نيز قتل عامي وحشتناك را از سر گذراندند. آن چه باعث تحكيم نظامي جديد درايران شد از يك طرف قرارداد الجزاير  بود كه ميان حكومت جديد ايران و امريكا در 1981بسته شد وطی ان گروگان های سفارت امریکاازادشدند وروابط پنهانی ایران وامریکا اغاز شد و  از طرف ديگر جواز سركوب انقلابيون بود كه از طرف امپرياليست ها صادر شد.

اكنون چگونه مي توان همه آن مسائل را به فراموشي سپردودرشرائط جدید مخالفت حکومت مذهبی وامپر یالیست هارا به راحتی باور کرد. تقويت و تحكيم بنيادگرايي مخصوص ايران نبود و در سراسر كشورهاي خاور ميانه و آسيا يك سياست كلي به پيش رفت كه نتيجه مستقيم آن تقويت و انسجام نيروهاي بنيادگرا بود و ازاين نيروها در هر كجا كه لازم شد بر عليه نيروهاي چپ ومترقي استفاده شد. حافظه تاريخي ما آنقدر ضعيف نشده است كه چگونگي شكل گيري تاروپود اين حكومت ها را فراموش كنيم. پاداش كشتار و قتل عام سياسي رندانيان سياسي در ايران را در سال ,1988 حكومت مذهبي با دريافت وام هاي كلان گرفت وهمراه با آن تاييد صندوق بين المللي پول و حمايت بانك جهاني را دريافت كرد. حكومت مذهبي با اين كشتار به عرصه جهاني شدن قدم گذارد.درست يك سال پس از اين كشتار بود كه سياست هاي تعديل اقتصادي كه نام برنامه هاي صندوق بين المللي پول در ايران بود به اجرا در آمد. اما حكومت مذهبي كه ترس سرنگوني داشت و پايگاه داخلي خود را ضعيف مي ديد, از همان زمان برنامه اي مخفي براي دست يابي به انرژي هسته اي را به پيش برد. اين برنامه ريزي براي دست يابي به سلاح هسته اي در حقيقت ترس از عدم توانايي براي حفظ وتداوم حكومت بود. حفظ و تداوم حكومتي كه دقيقا با تكيه بر سلاح هاي ايران كنترا و قتل عام انقلابيون كاملا مورد سوال قرار گرفته بود.

ايران كنترا در داخل كشور ايران و پيش مردم به خوبي با يك  طنز توصيف مي شد. در آن هنگام طرفداران حكومت مذهبي سردمداران دولتي و حكومتي را با عبارت( يار امام ) مورد تاييد قرار مي دادند. اين طنز مي گفت: ريگان و مك فارلين واردكنگره امريكا شدند و نمايندگان كنگره به پاخواسته و شعار دادند ( صل علي محمد يار امام خوش آمد. ) و آن دو در جواب گفتند ( ما اهل كوفه نيستيم امام تنها بماند مگر ريگان بميرد امام تنها بماند( اهل كوفه در نزد ايرانيان به پيمان شكني معروفند.) اين مساله اشاره به آن بودكه تداوم حكومت مذهبي بدون حمايت امريكا و بخصوص جناح جمهوري خواه آن امكان پذير نبوده است. اكنون اين مساله نياز به اثبات چنداني ندارد و دلايل زيادي نمي خواهد تا مشخص شودكه حكومت مذهبي و گروه هاي بنياد گرا موردتاييد محافل امپرياليستي بوده اند. امورزه توده هاي شهرنشين كه سال ها ظلم و ستم حكومت مذهبي را تحمل كرده اند و توان مقابله با آن را نداشته اند از اينكه اين حكومت حامي قدرتمند خود را از دست داده است و از چشم ولي نعمت ديروزي خود افتاده است ‏‌خوشحال هستند. مردم ايران از جنگ حكايت نمي كنند ودر قلبشان از ورود ارتش بيگانه به هيچ وجه احساس شادي نمي كنند اما از تضعيف شكنجه گران خود خوشحالند. معلوم نيست از اين همه انسان كه دستشان قطع شده و در خيابان هاي امروز ايران شاهد آن هستيم , چه تعداد با حكم دادگاه و چه تعداد در حوادث به اين روز افتاده اند.تعداد کسانی که باحکم دادگاه شلاق خورده اندحدواندازه ندارد وشلاق به حکم عادی دادکاهها تبدیل شده است وتعداد زنان وکودکان اعدام شده ازحد واندازه خارج است . اما موضع گيري دراين زمينه حداقل درنزد مردم ما وجهي دوگانه دارد .از طرفی جنگ ويراني و بي خانماني به بار مي آورد و ورود ارتش بيگانه به هيچ وجه مورد استقبال نيست , از طرف ديگر تحمل اين حكومت پس از دو دهه و نيم به كابوس هر روزه مردم تبديل شده است. و طرفداران حكومت در اقليتي كامل قرار دارند وكساني جز نيروهاي امنيتي و سردمداران حكومتي نيستند. لازم به ذكر است كه اين حكومت يكي از وسيع ترين نيروهاي نظامي و امنيتي را دارد.

حال هر موضعي كه گرفته شود مساله اي پيش خواهد آمد. اگر خواهان خلاص شدن از حكومت مذهبي به هر قيمتي باشيم هم راستا با جنگ طلبان جهاني قرار مي گيريم . موضعي كه بعضي از نيروهاي داخلي و خارجي اتخاذ كرده اند و عمدتا نيروهاي راست طرفداران وضع موجوددر پي آن هستند.و اگرد ر جانب مخالفان جنگ به هر قيمتي باشيم قطعا دركنار حافظان حكومت موجود قرار خواهيم گرفت. اين موضع هر چند از جانب حكومت مذهبي خوش آيند است , اما هيچ گونه پاداشي به آن داده نمي شود. زيرا دسپوتيزم اين حكومت آن چنان وحشتناك است كه هيچ چيز جز اطاعت محض در همه زمينه ها رانمي پذيرد.

آن چه مي ماند اين است كه چه ضرورتي دارد كه موضع گيري خودمان را باهمراهي و يا عدم همراهي با نيروهاي ارتجاعي بسنجيم. نيروهاي ارتجاعي همواره سعي بر آن دارند كه ديگران را يا مطيع خود و يا مخالف خود بدانند. آنها مي گوينديا با ما هستي پس بايد در همه زمينه ها اطاعت كني و يا بر ما هستي . يا ما را تاييد مي كني كه بايد در صف ما با دشمنان بجنگي و يا آنكه دشمن ما هستي و با تو خواهيم جنگيد. اين دقيقا موضع ارتجاعي است .

اما موضع نيروهاي مستقل و ترقي خواه چپ چيست؟ موضع آنها كه به نفي وضع موجود نشسته اند كدام است؟

قطعا اين موضع نمي تواند با هم سويي و عدم هم سويي با ديگران تعبير وتفسير شود. اساسا اين گونه تقسيم بندي و اين گونه برخورد كه اگر فلان موضع را بگيري همراه با فلان نيروي ارتجاعي خواهي شود ريشه درعدم اعتماد به نفس و عدم استقلال چپ دارد. چپ اگر مي خواهد موضعي داشته باشد , قطعا بايدمستقلانه باشد. و بر مبناي تحليل از مناسبات موجود استوار باشد و هم زمان با آن استقرار نظام آينده را در همه زمينه ها مورد توجه قرار دهد. موضع گيري او بايد همراه با برنامه اي باشد كه براي آينده دارد.و نه آنكه مواضع روزمره و ژورناليستي  داشته باشد. اما نظام آينده چيزي نيست كه ريشه هاي آن درنظام موجود قابل روئت نباشد. وبه طوركامل بايك ديوار نفوذناپذير از واقعيات موجود جدا نشده است. ما نمي‌توانيم از نظام آينده صحبت كنيم و در يك حركت اجتماعي به منافعي كه مي تواند در بستر اجتماعي موجب حركت عمومي مردم شده بي توجه باشيم.

روزگاري نه چندان دور هر كشور و يا مردمي كه با امريكا مبارزه مي كردند به نوعي در جبهه شوروي قرار داشتند و براي شوروي كافي بودكه در بلوك امريكا نباشي . از همين جهت تئوري راه رشد غير سرمايه داري به راه افتاد و در اين گونه راه رشد هر گونه جنبش انقلابي از پاي در مي آمد . چه بسيار انقلابيون دركشورهايي با راه رشد غير سرمايه داري قرباني رابطه نزديك با شوروي شدند و چه بسيار حكومت هاي مياني ( ليبي , سوريه , سودان, عراق و ...)با تئوري راه رشد غير سرمايه داري سال هاي سال به قلع و قمع انقلابيون پرداختند. بدون آنكه صداي حكومت شوراها بلند شود. آن زمان نيز مبارزه با چنين حكومت هايي همراهي با آمريكا و امپرياليسم محسوب مي شد.

هري مگداف جزو آن دسته از نظريه پردازاني بود كه هيچ گاه راه رشد غيرسرمايه داري را به عنوان راهي به سوسياليسم نپذيرفت و هيچ گاه مخالفت با شوروي را همراهي با آمريكا به حساب نياورد.او در برابر اردوگاه به اصطلاح سوسياليسم موضع داشت. از اينكه اين مساله او را در كنار امپرياليسم قرار مي دهد باكي نداشت. اود ر يك زمان هم با امپرياليسم مبارزه مي كرد و هم اردوگاه سوسياليسم را نفي مي كرد و متناسب با شرايط پيش آمده انگاه كه  ضروري بود لبه تيز حمله را به سوي امپرياليسم نشانه مي رفت (مانند جنگ ويتنام و مساله كوبا) و موضع يك چپ مستقل را حفظ ميكرد. ودر بهار پراگ به اردوگاه سوسياليسم حمله مي‌كرد. زيرا در آن زمان اين تانك هاي شوروي بود كه مردم اروپاي شرقي را سركوب مي‌كرد. او همراه با دوست همرزمش پل سوئيزي پرچم سوسياليسم مستقل را سال ها برافراشته نگه داشت. امروزه چپ مستقل نمي تواند از حمايت مردم تحت ستم ايران دست برداردد تاآنكه در كنار امپرياليست ها قرار نگيرد. و نيز نمي تواند جنگ را محكوم نكند از ترس آنكه در كنار نظام مذهبي قرار گيرد. موضع چپ مستقل بايد حفظ شود و از اينكه موضع مستقل او ممكن است به طرفداري از يكي از دو اردوگاه ارتجاعي تعبیر شود نمي‌تواند دست از استقلالش بردارد.

ما وحدت نيروهاي ارتجاعي را در سركوب چپ مستقل و آزاديخواه بارها تجربه كرده ايم و اين تجربه را با زمين خونين شكنجه گاه ها وميدان هاي اعدام لمس كرده ايم. بار ديگر به تجربه‌ي آن نياز نداريم.

در شرايط حاضر كه همه چيز موقتي و گذرا به نظر مي رسدومواضع دیروزی وامروزی نیروهای ارتجاعی ثبات ندارد    انسجام نيروهاي اجتماعي مترقي , انسجام چپ مستقل چه براي مقابله با ارتجاع مذهبي و يامقابله با ارتجاع جهاني ضروري تر از هر چيز براي مردم مااست. اگر اين حركت مستقلانه را باهدف معين و مشخص بپذيريم ممكن است راه هايي را انتخاب كنيم كه از ديدگاه يك ناظر بيروني چندان مورد تایید قرار نگیرد. و يا از آن به هم سويي با يك قطب ارتجاع تعبير شود. ما از آن باك نداريم كه موضع مستقلانه ي ما به جانب داري از يك قطب ارتجاع تعبير شود. آن چه حركت آينده ما را تضمين مي كند همان حركت مستقلانه است كه دو وجه نيروهاي واپسگرا را درهر شرايط معين بتوانيم مورد توجه قرار دهيم. اين شرايط معين است که حركت ما را در بستر زمان مشخص مي كند.

مثال ساده اي در اين زمينه مطلب را روشن مي كند.حكومت مذهبي به مردم مي گويد چون شرايط جنگي است بايدهر گونه حركت اجتماعي درداخل كشور سركوب شود و هر گونه حركتي كه دولت را تضعيف مي كند بايد به كنار گذارده شود و اين مساله را به از هم پاشيدن كليه نهادهاي مدنيومردمی  مستقل كه با رنج و مرارت و با سختي و مبارزه در طي ساليان بوجود آمده است تعبير مي كند. او مي گويد اگر مخالف جنگ هستيدفعلا كليه فعاليت هاي مستقل نهادهاي مدني ومردمی  را كنار بگذاريد و هر كس كوچكترين حركتي در اين زمينه بكند در خط امريكا و متجاوزين است .درمقابل ما  مي گوييم مخالفت با جنگ تنها از طريق تقويت نهادهاي مدنيومردمی  مستقل امكان پذير است. از انجا كه خطر جنگ وجود دارد تنها نهادهاي مدني مستقل هستند كه مي توانند مردم را در جنگ بسيج كنند و پايه هاي جامعه را محكم نگه دارند. و از هرج و مرج و از هم پاشيدگي جامعه جلوگيري كنند. تنها نهادهاي مدني ومردمی هستند كه در هر شرايط حافظ حقوق مردم اند و با گسترش نهادهاي صنفي و سنديكايي و مدني مي توان به مردم اميد وروحيه داد تا با ارتش بيگانه مقابله كنند و در برابر سياست هاي جهاني سازي چه جهاني سازي با شيوه حكومت مذهبي و چه جهاني سازي با شيوه عريان امپرياليستي از حقوق مردم دفاع كنند. در اينجا حركت مستقل به هيچ وجه  نمي تواند كوتاه بيايد و بگويد حال كه جنگ است از هر گونه حركت در جهت تشكيل نهادهاي مردمی دست برداريم. بلكه دقيقا برعكس مقابله با جنگ تنها از طريق گسترش نهادهاي مرذمی  امكان پذير است . و ما به جد مي گوييم اگر مخالف جنگ هستيد بايد سنديكاها, نهادهاي صنفي و مردمی را تقويت كنيد و با تقويت اين نهادهاست كه نشان مي دهيدد مخالف جنگ هستيد. در اينجا مردم نيز دو شيوه مقابله با جنگ را به خوبي در مي يابند وبا حركت هاي مستقلانه به تقويت بنيادهاي  جامعه كمك خواهندكرد. باتقويت نهادهاي مردمی  اشغالگران و جنگ طلبان حتي در صورت پيروزي نظامي با اعتصابات سراسري ومقاومت مردمی  مجبور به عقب نشيني خواهند شد. پس اين تقويت نهادهاي مردمی  و صنفي وسنديكايي است كه مي تواند بيشترين و وطولاني ترين مقاومت را در برابر اشغالگران و جنگ طلبان سازمان دهد.

به همين جهت اعلام مي كنيم كه مخالف جنگ به هر صورت هستيم . اما شيوه مقابله ي ما با جنگ با شيوه واپس گرايان به هيچ عنوان يكي نيست. و اگر واپس گرايان در چنين شرايطی  دست به سركوب و نابودي نهادهاي مردمی  مي زنند اين آنها هستند كه ثابت مي كنند جنگ‌طلبند و عملا زمينه را براي تهاجم قواي نظامي خارجي اماده مي كنند. اگر صلح طلبي و مخالفت با جنگ تنها با ادعا امكان پذير بود, امپرياليست ها بزرگترين صلح طلبان هستند. اما اگر مساله حركت صلح طلبانه است تاريخ تمدن بشر ثابت كرده است كه تنها نهادهاي مدني ومردمي مستقل بزرگترين نيروي مقاومت در برابر هر جنگ تحميلي و هر تهاجم خارجي هستند. به همين دليل است كه حفظ موضع مستقلانه ضرورتي است كه بايدهر چه بيشتر بر آن تاكيد كرد. به همين دليل است كه ماطلقا از حركت هاي سنديكايي و تشكل هاي مردمی  به شدت حمايت مي كنيم.

اما باید روشن کنیم که منظور ما از نهادهای مردمی و مستقل  چیست .نهادهای مستقل  که من از آن به عنوان نهاد مردمی تعبیر می کنم تا تفاوت آن ها با ان جی او ها و نهادهای دست ساز نولیبرالیسم مشخص شود دارای مشخصات روشنی است . این نهاد می تواند نام شورا،سندیکا،انجمن و یا هر نام دیگری داشته باشد.و در شرایط موجود کشور ما نام مهم نیست. زیراگاه ممکن است بر اثر سال ها دیکتاتوری وتبلیغات دستگاه های دولتی در باره بعضی اسامی حتی در میان مردم حساسیت وجود داشته باشد. اولین مشخصه ی نهاد مردمی نحوه شکل گیری آن است. این نهادها در جریان خواست های مردم از حکومت شکل گرفته ومیگیرد. یعنی آنگاه که مردم و یا گروهی از مردم خواسته های خودشان را از حکومت چه به صورت یک حرکت آرام اجتماعی ، یا یک نافرمانی مدنی یا یک شورش عمومی مطرح می کنند قطعا در طی حرکت نمایندگان خود را نیز انتخاب خواهند کرد. این نمایندگان می توانند در یک صنف یا در یک رسته برای منظور مشخص انتخاب شوند. این نمایندگان می توانند رهبری سندیکا شورا،انجمن ، کانون و یا هر نهاد مردمی دیگر را بدست گیرند. و در چریان تداوم اعتراضات و بدست اوردن خواسته ها نیز قطعا از جانب مردم قابل تعویض خواهند بود.پس اولین مشخصه این نهادهای مردمی  آن است که در جریان خواسته مشخص مردمی از حکومتگران شکل بگیرند. دومین مشخصه ی این نهادها آن است که نمایندگان آن انتخابی بوده و قابل تعویض باشند. سومین مشخصه این نهادها استقلال آنها از قدرت و جناح های مختلف آن می باشد.این نهادها می توانند در زمینه های مختلف شکل بگیرند در زمینه حقوق کارگران ،حقوق صنفی و بخش های مختلف اجتماعی ، حقوق زنان و کودکان وحفظ محیط زیست و...که هم اکنون در ایران هر چندبه صورت کوچک و به شکل نیمه رسمی و غیر رسمی وجود دارند. که براثرسال ها مبارزه توانسته اند خودشان را حفظ کنند. گسترش چنین نهادهایی برای مقابله با جنگ وطرفداری از صلح ضروری است. چیزی که قدرتمندان تحمل آن را ندارند. ولی مردم نیزچاره ای جز تشکیل آنها ندارند.

بار دیگر تاکید می کنم که مخالفت با جنگ یعنی بسط و گسترش چنین نهادهای مردمی .از نظر مردم ما صلح طلب بودن هیچ تعبیر دیگری ندارد. اما تشکیل نهادهای مردمی یک مساله است و پذیرش آن از سوی نهادهای قدرت مطلقه مساله دیگری است.قطعا در شرایط متفاوت و در مراحل مختلف برخوردهای حکومت با این نهادهای مردمی متفاوت خواهد بود. در آن دوران که نهادهای مردمی بر مبنای اقتصاد متفاوت از حکومت شکل گیرد جزبا برخورد آنتاگونیستی نمی تواند خود را تثبیت کند. زیرا برخورد دو اقتصاد که یکی بومی   ودیگری اقتصاد سرمایه داری جهانی است در جهت تثبیت خود نمی تواند غیرآنتاگونیستی باشد.در چنین شرایطی یعنی برخورد دواقتصاد از بیخ و بن متفاوت هر گونه تلاش برای ایجاد نهادهای مردمی قطعا با برخورد قهرآمیز حکومت روبرو خواهد شد. چیزی که تا قبل از دوران جهانی سازی (گلوبالیزیشن) در ایران همواره شاهد آن بوده ایم. اما با گسترش شهرنشینی وایجاد کلان شهرها در دو دهه اخیر در ایران ضرورت نهادهای مستقل آن چنان خود را بر تداوم حیات اجتماعی تحمیل می کند که حکومت با همه مطلق بودن در درازمدت چاره ای جز پذیرش این نهادها ندارد.بخصوص در شرایط حاد و بحرانی که قدرت دولتی در بسیاری از حوزه های اجتماعی تقلیل می یابد. (من این بحث را در جای دیگر دنبال کرده ام) پس از دو جهت می توان بر ضرورت تشکیل نهادهای مردمی تاکید داشت که اساس آن ضرورت مادی و روابط اجتماعی تولید است که دراین مرحله ازانکشاف اجتماعی چاره ای جزپذیرش آن از طرف قدرت  حکومتی نیست  ودومین ضرورت تشکیل این نهادها وجود همان شرایط بحرانی و دفاع از صلح و مخالفت با جنگ است که در این شرایط بیش از هر چیز خود رانشان می دهد ومردم ما را پیش از پیش در جهت تشکیل این نهادها مصمم می سازد.