در بیست و هفتمین سالگرد انقلاب بهمن

 

اکبر تک دهقان

5 اسفند 1384- 24 فوریه 2006

 

بیست و هفت سال دیگر از پیروزی قیام 22 بهمن سال 57، و سرنگونی دیکتاتوری سلطنتی گذشت. هدف فوری این خیزش عظیم، در هم شکستن دیکتاتوری طبقات حاکمه، برچیدن سلطه سرمایه امپریالیستی، ایجاد قدرتی متکی بر ارگانهای اقتدار توده ای، از این طریق دموکراتیزاسیون کامل جامعه و هموارساختن راه تحولات بنیادی در کشور بود. انقلاب بهمن اما در ادامه خود قادر به پیشروی نگشته، با استقرار رژیم اسلامی و تحکیم سلطه آن از طریق جنگ و کشتارهای دسته جمعی، در سالهای 60 تا 67، با شکست مواجه گردید.

 

مبارزات انقلابی در ایران که از سال 49 با عملیات نظامی در سیاهکل آغاز شد، در 22 بهمن 57 در گام اول به بار نشست. همه آنها که پس از تثبیت قدرت امپریالیسم در کودتای 28 مرداد سال 32، به سرکوب مردم، شکنجه و کشتار کمونیستها و مبارزین پرداخته، خواب یک سلطه جاودانی را میدیدند، ناچار شدند با چشمان خود فروریختن کاخ شاهان و امیران را در روزهای قیام مسلحانه نظاره کنند. انقلاب بهمن نشان داد هیچ قدرت سرکوبگری قادر نیست پس از آنکه مبارزات انقلابی در مسیر تقویت و اوج گیری قرار گرفت، به حیات ننگین خود ادامه دهد. قدرقدرتی و درنده خویی طبقات حاکمه تا زمانی امکان ترور مردم را دارا است، که توده های مردم و پیشگامان انقلابی آن به مبارزه مستقل و آگاهانه توسل نجسته، و به همین دلیل به قدرت متشکل خود و ناتوانی نیروهای سرکوبگر پی نبرده اند.

 

انقلاب بهمن پس از سرنگونی رژیم سلطنتی اما، در جلوگیری از سلطه دیکتاتوری تروریستی- مذهبی و استقرار یک نظام دموکراتیک از ادامه خود باز ماند؛ از آنجا که جناح دیگری از سرمایه داری ایران و متحدین امپریالیسم بر دستگاه دولتی مسلط گردید. طبقه سرمایه دار ایران که از وحشت یک انقلاب توده ای، بویژه قیام مسلحانه 22 بهمن و ظهور شوراهای کارگری بر خود لرزیده بود، با تکیه بر پشتیبانی امپریالیسم و بقایای رژیم سلطنتی، به سرکوب آشکارا فاشیستی رادیکالیسم آزاد شده از طریق انقلاب بهمن روی آورد. در این شرایط  مبارزات مستقل توده ای، گام به گام در برابر سرعت گیری استحکام سلطه رژیم اسلامی، عقب نشست. دلیل این روند فاجعه بار، عدم تشکل یافتگی سیاسی طبقه کارگر بمثابه یک طبقه اجتماعی، و غلبه جناح دیگری از طبقه سرمایه دار ایران بر سرنوشت مبارزات مردم بود. بورژوازی متوسط و خرده بورژوازی ارتجاعی که در شرایط سلطه علنی سرمایه انحصاری در سیاست واقتصاد، از موضعی ارتجاعی به صف اپوزیسیون رانده شده بودند، با بخدمت گیری دستگاه ارتجاعی مذهب، بر مقدرات انقلاب سوار شدند. این نیروی ارتجاعی، در شرایط وضعیت انقلابی  در اتحادی علنی با قدرتهای امپریالیستی قرار گرفته، به نماینده جدید طبقات حاکمه برای حفظ مناسبات موجود از تعرض توده ها، فرا روئید. هدف این ائتلاف ارتجاعی، از همان آغاز چیزی جز جلوگیری از وقوع یک قیام مسلحانه و مقابله با قدرت گیری توده های مردم نبود. در شرایط فوق تنها و تنها یک طبقه کارگر متشکل، قادر به جلوگیری از سرنوشت بعدی این انقلاب، بود.

 

طبقه کارگر جدید ایران از دهه 30 و بویژه دهه 40 به بعد، در شرایط تسریع توسعه سرمایه داری از یک طرف، و فروپاشی بقایای مناسبات فئودالی در پی رفرم ارضی از سوی دیگر، شکل گرفت. این نیروی  بزرگ اجتماعی  با روی آوری به شهرها و گسترش کار صنعتی، نه با سنتها و مناسبات دموکراتیک، بلکه با سلطه یک دیکتاتوری تروریستی، روبرو گردید. طبقه کارگر جدید اما، قادر نبود فرهنگ مبارزه سیاسی  در جامعه را بیکباره تغییر داده، خود سمت و سوی تحولات سیاسی را تعیین کند. سنت مبارزه سیاسی در کشور، هنوز از نقش بورژوازی ملی در دوره ملی شدن صنعت نفت متأثر بوده، در شرایط عقب نشستن کامل حزب توده از شرکت در مبارزه، حتی تقویت شده بود. پیوستن هر چه بیشتر سایر بخشهای غیرانحصاری بورژوازی به این سنت سیاسی، علیرغم فروپاشی اقتصادی کامل بورژوازی ملی، باز هم به سنگین شدن هر چه بیشتر نقش آن بمثابه اپوزیسیون بورژوایی رژیم سلطنتی انجامید. از این طریق نیز در مبارزات سیاسی در کشور یک اتوریته کم و بیش حاضر و آماده از بورژوازی ارتجاعی وجود داشت. پیوستن تدریجی خرده بورژوازی ارتجاعی، که بوِیژه به دستگاه مذهب نزدیک بوده، و جناح افراطی آن در اتحادی دیرپا با بورژوازی تجاری قرار داشت،  اپوزیسیون شبه فاشیستی را از یک پایگاه اجتماعی پرشمار برخوردار نمود. سرکوب و ترور علیه کارگران کمونیست و روشنفکران انقلابی، و در کنار آن، امکانات گسترده سیاسی و مذهبی اپوزیسیون ملی – اسلامی، باز هم امکانات شکل گیری یک قدرت ارتجاعی در اپوزیسیون را مساعدتر ساخت.

 

آنچه که میتوانست روند شکل گیری یک نیروی ارتجاعی جایگزین در رژیم سلطنتی را مختل نموده، آلترناتیو انقلابی- دموکراتیک را در مقابل آن قرار دهد، طبقه کارگر ایران بود. این نیروی اجتماعی اما، پس از شکست و هزیمت حزب توده، و سرکوب و بی اثر ساختن نقش کارگران پیشرو شکل گرفته از دهه 20 تا 30، خود بدرون تغییرات ساختاری جدید اقتصادی- اجتماعی کشیده شده، نیازمند تجدید سازمان سیاسی- صنفی بود. این تغییرات ساختاری به جایگزینی یک طبقه کارگر صنعتی و صنایع مدرن، بر جای طبقه کارگر سنتی- کارگاهی دوره قبل برمیگردد؛ از این طریق در عین حال، نقش سازمانیابی اتحادیه ای محافظه کار دوره گذشته نیز به دلایل متعددی، به انتها رسید. به این ترتیب نه فقط  یک آلترناتیو ارتجاعی، بمثابه مانع بزرگ تحولات دموکراتیک آتی شکل گرفته بود، بلکه طبقه کارگر ایران، هنوز میبایست سنت سیاسی نوین و موقعیت یک اپوزیسیون انقلابی را ایجاد میکرد. مبارزات انقلابی نسل جدید کارگران کمونیست و روشنفکران انقلابی از دهه 30 و 40، بویژه از عملیات سیاهکل به بعد، میبایست این عقب مانده گی ساختاری جناح انقلابی از جریان ارتجاعی در اپوزیسیون را هرچه سریعتر جبران کرده، میدان را برای قدرت گیری یک نیروی جایگزین در حد اقل زمان، باز میکرد. مبارزات مسلحانه در رژیم سلطنتی، به تقویت روح انقلابی گری، عدم تمکین در برابر طبقات حاکمه، شکستن فضای اختناق و تشویق روی آوری بخش پیشرو جامعه بویژه نسل جوان، به مخالفت و مبارزه علنی منجر گشت. مخالفتهای کم تأثیر و محفلی جای خود را به یک مبارزه سازمانیافته و سراسری سپرده، راهی برای مقابله با سلطه رژیم ساواک بر سرنوشت مردم، گشوده شد. این مبارزات فرهنگ کار و تلاش و امید و جسارت، و توسل به اقدامات رادیکال در جامعه را گسترش داده، زمینه یک قیام مسلحانه توده ای را فراهم ساخت. با شدت گیری مبارزات توده ای و قبل از همه قدرت گیری جنبش کارگری، عاقبت ضربه تعیین کننده بر پیکر رژیم حاکم وارد آمده، تومار دستگاه  سلطنتی از طریق قیام 22 بهمن، درهم پیچیده شد. در دوره مبارزات منجر به سقوط رژیم سلطنتی، بیشترین نقش را اعتصاب بزرگ کارگران نفت و قیام مسلحانه 22 بهمن 57، ایفا نمودند. نقش اعتصاب کارگران نفت به پشتوانه شکل گیری و تأثیر شوراهای کارگری، و نقش قیام مسلحانه 22 بهمن، به امکان قدرت گیری هر چه بیشتر جنبش کمونیستی و تقویت جنبش دموکراتیک کردستان، انجامید.

 

با استقرار دولت موقت بازرگان و انجام رفراندوم ارتجاعی 12 فروردین 58، اولین سنگر مهم سیاسی، یعنی ادارات و دستگاه سرکوب، به دست رژیم تازه به قدرت رسیده افتاد. از طریق تسلط نماینده گان سیاسی بازار سنتی( بورژوازی تجاری)، سرمایه متوسط صنعتی  و جناح بزرگی از خرده بورژوازی ارتجاعی بر دستگاه دولتی، عملاً همه بخشهای سرمایه داری ایران، تحت پرچم این نیرو متحد شدند. هدف از این اتحاد مقابله با نتایج سیاسی یک انقلاب توده ای، بازسازی ضربات وارد شده بر دستگاه دولتی و مالکیت سرمایه داری، و سرکوب قطعی جنبشهای کارگری- کمونیستی بود. اگر از رژیم اسلامی با همه جناحبندیهای اسلامی، ملی، و ملی- اسلامی آن، بمثابه سردمدارافراطی ترین نوع ضد کمونیسم در جهان دوره خود نام ببریم، مطمئناً این یک اغراق نیست. شکل گیری چنین رژیمی که خود به استراتژی سرمایه داری جهانی در حفظ کنترل بر منابع انرژی خلیج فارس تعلق داشت، در عین  حال در خدمت تکمیل " کمر بند سبز" قدرتهای امپریالیستی علیه اتحاد شوروی، قرار گرفت. همه سردمداران رژیم اسلامی، همچنین متحدین لیبرال آنان، بدون هیچ تردیدی از موقعیت خود در چهارچوب این استراتژی سیاسی آگاه بوده، ادامه حیات رژیم را در حفظ جایگاه آن در متن طرحهای قدرتهای سلطه گر جهانی، جستجو میکردند.

 

انقلاب بهمن با تأثیرگیری از مبارزه مسلحانه، نه فقط  به یک قیام توده ای بلکه تا پیدایش شوراهای کارگری و ارگانهای اعمال قدرت مردمی، بویژه در کردستان و ترکمن صحرا، پیشروی کرد. اما این در شرایط قدرت گیری دوباره طبقه سرمایه دار، تحت شرایط سلطه دستگاه مذهب بر ماشین اداری- نظامی، رقیبی به مراتب نیرومندتر از قبل را در برابر شوراها و چپ انقلابی متشکل در جامعه قرار داد. با راهزنی دارودسته جناح اکثریت در بهار 59 در سازمان فدایی، تضعیف مداوم شوراها در اثر تهاجم ضد کمونیستی رژیم اسلامی، و بدنبال آن با آغاز جنگ ارتجاعی ایران و عراق در تابستان 59، سیر عقب نشینی انقلاب بهمن سرعت گرفت. مقطع 30 خرداد سال 60،  شروع ترور فاشیستی  و کشتارهای دسته جمعی، شرایط تعیین تکلیف انقلاب و ضد انقلاب در ایران، و لحظه تحمیل ضربه تعیین کننده بر جنبش انقلابی مردم ایران محسوب میشود. از این پس توازن قوای سیاسی در جامعه، بطور قطعی به نفع بورژوازی تغییر کرده، با وجود همه فداکاریهای کارگران کمونیست و فعالین سازمانهای مبارز، فروپاشی کامل انقلاب بهمن مسلم گشت. با نسل کشی زندانیان سیاسی در تابستان سال 67، آخرین سنگرهای بجای مانده از انقلاب بهمن نیز، در هم شکست.

 

علیرغم وجود زمینه های بسیار نامناسب داخلی و بین المللی اما، شکست فاجعه باری که از سرگذشت، سرنوشت محتوم انقلاب بهمن نبود. در صورت شکل گیری یک اتحاد پایدار میان سازمان چریکهای فدایی خلق ایران- اقلیت، سازمان انقلابی زحمتکشان کردستان ایران (کومه له) و یک توافق جدی با حزب دموکرات کردستان، هنوز از سال 59 به بعد نیز، امکان جلوگیری از تثبیت رژیم اسلامی وجود داشت. از این رو که شکل گیری یک ائتلاف میان پیشروان جنبش کارگری سراسری و جنبش دموکراتیک کردستان، زمینه تشدید صف بندیها در درون مجاهدین را تقویت کرده، همچنین بخشی از لیبرالهای حاشیه رژیم را به موضع بیطرفی سوق داده، بسیج نیروهای مبارز علیه رژیم را تسهیل میساخت. این اما مستلزم آن بود که در میان سازمانهای نامبرده، بمثابه نیروهای تعیین کننده، استراتژی روشن جلوگیری از تثبیت رژیم، همه پراتیک سیاسی آنها را به خود اختصاص میداد. از طریق تمرکز نیرو بر این هدف اصلی، شکل گیری یک قطب رادیکال- دموکراتیک در جامعه ممکن شده، و این خود حفط قدرت شوراها در کارخانجات را، امکان پذیر میساخت. هر میزان توسعه انقلاب بهمن و قدرت گیری آن در مقابله با رژیم اسلامی، با سرنوشت شوراهای کارگری و جنبش دموکراتیک در کردستان، و با قدرت و مناسبات سه نیروی سیاسی نامبرده در بالا، رابطه مستقیم داشت. امکانات دیگری برای ادامه انقلاب و حفظ دست آوردهای قیام بهمن، وجود نداشت. احزاب سیاسی فوق اما نه فقط دچار شناخت نادرست از شرایط،  بلکه اسیر لاابالیگری و تئوری بافی های روشنفکرانه شده، از توسل به اقدامات عملی جدی و مسئولانه نسبت به سرنوشت مردم، غافل گشتند. نتیجه آنکه، هر چه رژیم اسلامی در سرکوب مبارزات مردم پیشروی میکرد، بهمان میزان نقش سازمان مجاهدین و جناحی از لیبرالهای ناراضی( بنی صدر) تحکیم شده، فرصتهای ارزشمند آتی از دست میرفت. از آنجا که شوراهای کارگری در ایران مسلح نبودند، تنها وجود نیروهای متشکل کمونیست و دموکراتیک قادر به پر کردن این خلاء و مقابله با خطر اضمحلال آنها بود. این قطب انقلابی- دموکراتیک اما شکل نگرفت و شوراها نیز یکی پس از دیگری، به کنترل مدافعین رژیم اسلامی در آمده، از این طریق توده های متشکل مردم از دور دخالتگری مستقل سیاسی خارج شدند. جنبش دموکراتیک در کردستان نیز، بدون نقش و تأثیرگذاری شوراهای کارگری و سازمان فدایی، در موقعیت توقف توحش افسار گسیخته رژیم ترور، علیه جنبشهای توده ای نبود. از این پس دیگر مقاومت انقلابی علیه تثبیت رژیم اسلامی، شانسی برای پیشروی نداشت. انقلاب بهمن بازهم پیش از شروع ترور فاشیستی دهه 60، قادر بود آخرین ظرفیتهای خود را برای کاهش خسارات ناشی از ترور فاشیستی، کوتاه ساختن دوران عقب نشینی و رکود سیاسی بکار گیرد. این اما بشرطی ممکن بود که با آماده گی قبلی از اواخر سال 59، نیروهای بزرگ سیاسی خود را بموقع برای شرایط یک عقب نشینی احتمالی و استقرار در کردستان آماده می ساختند. چنین سیاستی  به معنی حفظ یک منطقه آزاد شده در کردستان ایران، و تبدیل آن به منطقه ای تصرف ناپذیر بود. دستیابی به این موقعیت، امکان تنفسی را برای جنبشهای توده ای فراهم نموده، از قلع و قمع کامل و نابودی همه امکانات موجود جلوگیری میکرد. همچنین در خیزش بعدی توده های مردم، وجود چنین نقطه پرش بزرگی، بهترین شرایط را برای شکل گیری یک قدرت انقلابی ایجاد میکرد.

 

از وقوع انقلاب بهمن، یکی از توده ای ترین و بزرگترین انقلابات قرن بیستم، 27 سال دیگر گذشت. اکثریت کمونیستها و مبارزینی که قیام مسلحانه روزهای 21  و  22 بهمن سال 57 را به سرانجام رساندند، از دهه 60 به بعد، طعمه بربریت سرمایه داری شده، توسط رژیم جنایتکار اسلامی کشتار گردیدند. اما این نه فقط از اهمیت این خیزش تاریخی توده های زحمتکش ایران کم نمیکند، بلکه بر عکس، بر ماهیت عمیقاً انسانی آن مهر تأکید میکوبد. انقلاب بهمن اگر در محتوای سیاسی، ماهیت اهداف فوری و در حقانیت تاریخی نیروی محرکه اصلی آن، یک انقلاب اجتماعی نمی بود، مطمئناً تا بدین حد خشم و سرکوبگری قدرتهای امپریالیستی و طبقات ستمگر ایران را بر نمی انگیخت. ددمنشی رژیم اسلامی در کشتار مبارزین و کمونیستها، چیزی جز بازتاب نفرت طبقات حاکمه از جسارت مردم به تقدس قدرت دولتی ارتجاعی و راهزنی مالکیت سرمایه داری نبود.

 

انقلاب بهمن بطور قطعی بر نقش همه جناحهای بورژوازی و خرده بورژوازی، بعنوان نیروهای مدعی تحولات سیاسی آتی نقطه پایان گذارده، طبقه کارگر را بمثابه پرچمدار حقیقی تحولات انقلابی- دموکراتیک به میدان آورد. همه جناحهای بورژوازی ایران طی 27 سال با سلطه بر دستگاه دولتی و ثروتهای کشور، در سرکوب مبارزات توده ای، کشتار مبارزین و کمونیستها شرکت کرده، در حفظ و تحکیم رژیم ترور سهیم گشته اند. این دیگر حقیقتی بدیهی است که حتی دستیابی به آزادیهای پارلمانی نیز به میزان سازمانیافتگی، قدرت و میزان دخالتگری آگاهانه طبقه کارگر، گره خورده است. اوج گیری اعتصابات کارگری، بویژه شجاعت کارگران متشکل شرکت واحد در توسل به چندین اعتراض و اعتصاب، به روشنی مسیری را که در برابر جامعه ایران قرار دارد، بازتاب میدهد.

***                                                ***                                                  ***

damawand58@yahoo.com www.j-shoraii.blogspot.com

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

زنده باد اول ماه مه 1385 در ایران!

اتحاد و بسیج نیرو:

علیه جنایات رژیم اسلامی!

علیه تبهکاریهای سرمایه داران!

علیه تجاوز امپریالیستی!

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ