انقلاب بهمن و شوراها

 

اکبر تک دهقان

7 اسفند 1384- 26 فوریه 2006

 

سالگرد انقلاب بهمن، در عین حال سالگرد پیدایش شوراهای کارگری و توده ای در ایران است. این ارگانها، هر چند در اشکال ابتدایی در انقلاب مشروطیت( 1288-1285) شکل گرفتند، اما تاریخچه واقعی آنها، به تعمیق جنبش انقلابی پس از کودتای 28 مرداد سال  32 و بطور مشخص، به شرایط رشد و شکوفایی انقلاب بهمن( 1359- 1357) برمیگردد. شوراهای کارگری در ایران دهه 20 تا آغاز دهه 30، در دوره حضور ارتش سرخ و نقش  حزب توده( بمثابه گرایش چپ جامعه بطورکلی)، همچنین وجود تشکلهای نیرومند کارگری تشکیل نشدند؛ بویژه، مقطع کودتای 28 مرداد، ظاهراً مناسبترین لحظه فرارویی شوراهای کارگری، حداقل در صنایع نفت بود؛ از آنجا که فضای حاکم بر جامعه، میزان سازمانیافتگی کارگران، و درک از قدرت سیاسی در میان توده کارگران مساعد و رهبران عملی کارگری، هنوز با سنتهای انقلاب مشروطیت و جمهوری گیلان، رابطه کم و بیش مستقیم داشتند. از این گذشته، صنعت نفت خود به گره گاه تضادهای سیاسی در جامعه تبدیل شده، بیشترین کمیت کارگران پیشرو صنعتی کشور، در این رشته مدرن و کلیدی متمرکز بودند. چرا در دوره انقلاب بهمن، از دل مبارزات اقتصادی و سیاسی در کشور، شوراها سر بر آوردند؟

 

فروپاشی سیاسی حزب توده در سال 32، به نقطه تلاقی چندین رویداد پراهمیت در جامعه ایران مبدل گشت. مبارزه سیاسی " چپ" از نوع حزب توده، در میان زحمتکشان بکلی بی اعتبار شده، همراه با آن، سندیکالیسم محافظه کار ایرانی نیز به انتها رسید. این تحول در عین حال با سرکوب شدید کارگران پیشرو، اخراجهای وسیع آنان و سلطه کامل دستگاه امنیتی رژیم بر صنایع نفت، توأم گردید. ساختار عمدتاً کارگاهی- سنتی سرمایه داری ایران، قادر به بازتولید نسل جدید کارگران پیشرو، سنتهای مبارزاتی و تشکلهای کارگری منطبق بر شرایط جدید نبود؛ این بنیادهای اقتصادی- اجتماعی، خود کهنه، فرسوده و بدون آینده بود. برخی سندیکاهای کم تأثیر در حاشیه تحولات باقی مانده، مبارزات صنفی عموماً در کارگاههای قدیمی و یا تازه تأسیس به پیدایش نماینده گان کارگر، که برای رژیم ساواک قابل تحمل بود، منجر گشتند. طبقه کارگر سنتی ایران، خود در حال کشیده شدن به درون تحولات ساختاری جدید بود؛ تحولاتی که از تسریع روند توسعه سرمایه داری ناشی شده، بر صنایع جدید، بزرگ و مدرن متکی بودند. از این رو، جنبش سازمانیابی کارگری، نمی توانست از اشکال جدیدتر تولید کالایی، جدا باشد. در این دوره دیگر سندیکالیسم ایرانی، با سنت نزدیکی به حزب توده و جبهه ملی، امکانی برای عرض اندام نداشته، و شکل گیری صنایع جدید، با پیدایش و گسترش نقش یک طبقه کارگر جدید همزمان میگردد. طبقه کارگر جدید، که عمدتاً از نیروی کار روستایی  تشکیل شده، در محیط شهری با فرهنگ و سیاست سرکوبگرانه از یکطرف و عدم وجود یک قدرت تأثیر گذار چپ و کارگری در جامعه و در کارخانجات روبرو میشود. این محدودیت عینی، علیرغم فداکاری انقلابیون کمونیست از نیمه دوم دهه 40 به بعد، همچنان تأثیر گذارده، و تنها در پناه وجود شرایط سیاسی دموکراتیک در جامعه قابل جبران بود؛ این اما  در شرایط غیر ممکن بودن هر گونه رفرم جدی در رژیم  ساواک، به سرنگونی رژیم سلطنتی پیوند خورده بود.

 

شوراها در ایران نه بمثابه تشکلهای کارگری کلاسیک، بلکه به عنوان ارگانهای کنترل کارگری شکل گرفتند. نبود سنت سازمانیابی سندیکایی در کارخانجات جدید، عدم وجود قشری از کارگران پیشرو متکی بر سنتهای دوره قدیم، اضمحلال سیاسی حزب توده و جبهه ملی، و غلبه مبارزه مسلحانه علیه رژیم سلطنتی، این روند را تسهیل ساخت. شوراهای کنترل کارگری بویژه بدلیل محتوای رادیکال مبارزات سیاسی پس از کودتای 28 مرداد، که هدف نابودی سلطنت و سلطه امپریالیسم را در برابر خود قرار داده بود، امکان تولد یافتند. پیدایش شوراهای کارگری همچنین بطور مشخص از مبارزه با تسلط ساواک و نماینده گان تحت کنترل آن در محیطهای کار نیز، متاثر بود. فرار تدریجی صاحبان و مدیران کارخانجات که وابسته به رژیم بودند، و شکل گیری کمیته های اعتصاب قبل و پس از هر اعتصابی، لحظات تعیین کننده در تولد شوراهای کارگری در ایران محسوب می شوند؛  بویژه اینکه فرار مدیران، خطر قطع تامین مواد اولیه و تعطیلی کارخانجات را بدنبال می آوردند. مضمون فعالیت شوراهای کارگری در ایران، به این اعتبار به محتوای سیاسی و شیوه کار کمیته های کارخانه در دوران انقلاب اکتبر نزدیک بوده، از مبارزه مستقیم طبقه کارگر متشکل برای کسب قدرت سیاسی ناشی نشده بود. اما با رادیکال شدن هر چه بیشتر مبارزه سیاسی در جامعه، توده کارگران و ارگانهای کارگری نیز نقش فعالی پیدا کرده، طوری که کارگران نفت با درخواستهای عمدتاً سیاسی، ضربه تعیین کننده را بررژیم سلطنتی وارد آوردند. سربرآوردن شوراهای کارگری در ایران در شکل سازمانی، به ادامه و تکامل کمیته های اعتصاب برمیگردد. به این ترتیب این ارگانها، بازتاب دخالتگری کارگران در شرایط  گسترش مبارزات  سیاسی گشته، خود به تشدید این مبارزات و کشاندن توده کارگران به درون تحولات سیاسی، دامن زدند.

 

فقدان رشد یافتگی سیاسی و عملی نشدن گذار شوراهای کارگری به نهادهای اعمال قدرت، به عدم تعمیق مبارزات سیاسی کارگران، تشدید سرکوب در رژیم اسلامی و ضعف تشکل کمونیستی برمیگردد. علیرغم وجود مبارزه مسلحانه علیه رژیم سلطنتی، اما این مبارزات به پیوند تشکیلاتی قشر پیشرو روشنفکران انقلابی و اکثریت کارگران آگاه در کارخانجات فرا نروئید؛ و این در شرایط رژیم ساواک دور از انتظار نبود.  مبارزه مسلحانه به تغییر فضای سیاسی منجر شده، گروههای وسیعی را به صف مخالفت علنی علیه رژیم سلطنتی کشانده بود. این واقعیت،  مبارزه همگانی علیه رژیم را شدت  داده، زمینه تضعیف کنترل بر مردم از سوی ساواک را آماده ساخته بود. چنین حالتی جامعه را که خرده بورژوازی شهری در آن وسیعاً به مبارزه سیاسی روی آورده بود،  به سمت یک قیام مسلحانه سوق میداد و نه به سوی کار تدریجی برای تشکل یابی کارگران؛ صرفنظر از اینکه هر تلاشی برای تشکل یابی مستقل در رژیم شاه، با سرعت سرکوب میگشت. این اما در عین حال به این معنا است که هر چه صفوف کمونیستها متحد و متشکل تر عمل میکرد، به همان میزان جنبش کارگری از امکانات مساعدتری برای دخالت گری سیاسی برخوردار بود؛ حتی اگر یک حزب کارگری متشکل از کارگران کمونیست و روشنفکران انقلابی شکل نمی گرفت. اما  محدود ماندن دامنه گسترش سازمان چریکهای فدیی خلق ایران، بدلیل عدم امکان  عضوگیری وسیع در شرایط دیکتاتوری تروریستی و ضربات مهلک بر آن، توانایی های عملی آن را برای دخالتگری انقلابی در نیمه دوم دهه 50، به شدت کاهش داده. از این طریق مبارزه مسلحانه، زمینه وقوع قیام توده ای را فراهم ساخته، اما همزمان با این تأثیر بسیار جدی، قادر نشد ظرفیتهای آزاد شده را بکارگرفته، ابزار دخالتگری آگاهانه، یعنی  یک سازمان نیرومند و تعیین کننده در جهت دادن به شرایط پس از قیام را، حفظ و گسترش دهد. در حالیکه برآمد توده ای به سوی تکوین شرایط یک قیام مسلحانه پیشروی میکرد، سازمان فدایی زیر ضربات خردکننده ساواک قرار گرفته، قادر به حفظ خود برای رهبری مستقل و آگاهانه قیام آتی نبود. قیام 22 بهمن 57 از این رو به یک قیام همگانی، بدون رهبری یک حزب سیاسی توده ای و با برنامه برای دوره پس از آن، تبدیل شد. این شرایط بطور روشن تأثیر خود را در برجسته شدن محدودیتها و کاستی های بعدی شوراهای کارگری باقی گذارده، بتدریج آنها را در برابر هجوم سیاسی و پلیسی رژیم به این ارگانها، خلع سلاح نمود. شوراهای غیر مسلح با تکیه صرف بر مصوبات خود، قادر به حفظ  خویش و ادامه کاری نبودند؛ بوِیژه اینکه اقدامات آنها، عمدتاً در جهت جلوگیری از تعطیلی کارخانجات، تأمین خواسته های صنفی و ممانعت از اخراج کارگران قرار داشته، بر رعایت نوعی هماهنگی با مدیریت ها، ناچار بودند. تنها یک نیروی بزرگ و رادیکال که لحظه به لحظه در برابر تهاجمات روزمره رژیم علیه مردم، مقاومتی متشکل را سازماندهی میکرد، قادر بود فضایی برای تحکیم و قدرت گیری شوراها باز کند. شوراها در ایران که محصول خود ویژه گی شرایط سیاسی جامعه ایران بودند، تنها در صورت تداوم مبارزه انقلابی سیاسی، از امکانات بقاء خود برخوردار میگشتند؛ بویژه اینکه بمثابه نهادهای مستقل دموکراتیک- کارگری، جزء اولین اهداف سرکوبگری رژیم اسلامی محسوب میشدند. سلطه گرایش راست بر سازمان فدایی (جریان بعدی اکثریت) و تسلط گرایش چپ روشنفکری بر سازمان کومه له(گرایش موسوم به خط 3 و نزدیک به آن)، انرژی و امکانات چپ انقلابی را هرز برده، طبقه کارگر ایران را از فرصت تاریخی تحکیم شوراهای خود و جلوگیری از تثبیت رژیم اسلامی، محروم ساختند.

***                                                     ***                                              ***

damawand58@yahoo.com www.j-shoraii.blogspot.com

 

زنده باد اول ماه مه  1385  در ایران!

اتحاد و بسیج نیرو:

علیه جنایات رژیم اسلامی!

علیه تبهکاریهای سرمایه داران!

علیه تجاوز امپریالیستی!

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ