آیا سیاست سلب مشروعیت از جمهوری اسلامی با" تعلیق روابط اقتصادی" متناقض است

آیا برای درک حقیقت لازم است حتما فاجعه ای اتفاق بیافتد؟

عباس رضائی

 

نوشته حمید تقوای"پیام به مردم آزادیخواه دنیا" بسیار جای تامل دارد. حمید تقوای طبق معمول، تز تازه ای داده است که نمی شود در دنیای واقعی جایی برای آن پیدا کرد. در تز جدید قرار است جمهوری اسلامی تحریم سیاسی شود. یعنی سفارتهای جمهوری اسلامی بسته شود، روابط دیپلماتیک با جمهوری اسلامی قطع شود و به یک معنی "جمهوری اسلامی از جامعه جهانی اخراج شود" و البته یادمان باشد که این کمپین با بحران روابط آمریکا و جمهوری اسلامی و خطر مداخله نظامی آمریکا در ایران، به بهانه تلاش رژیم اسلامی برای دستیابی  رابطه ای دارد. در سال ۹۱ "تجاوز" رژیم عراق به کویت و بازداشتن حکومت عراق از نقض حاکمیت شیخ کویت، بهانه جنگ اول خلیج بود و در سال ۲۰۰۳ کوشش رژیم صدام برای دستیابی به "سلاح کشتار جمعی" پوشش میلیتاریسم افسار گسیخته و سیاست اشغالگری و ویرانگری بود که اکنون میبینیم  و حال در مورد ایران، "خطر" مسلح شدن جمهوری اسلامی به سلاح اتمی. فکر نمیکنم کار مشکلی باشد که رابطه این بهانه گیری برای یک دور دیگر از بازی خطرناک ژاندارم بازی بوش را با کمپینی که رهبری جدید حزب کمونیست کارگری راه انداخته است، برقرار کرد.

اما از سوی دیگر محمد آسنگران در نوشته ای چند نفر از شخصیت های سیاسی با گرایش چپ را زیر سوال برده اند و امضا فرخوان سایت دیدگاه را از جانب آنان،"رقص دمکراسی بر مزار کودکان" نامیده اند. هر کسی که نو شته محمد آسنگران را میخواند انتظار دارد که او از برخورد مماشات جویانه و سازشکارانه امضاکنندگان فراخوان سایت دیدگاه خشمگین شده باشد. اما، نه، قضیه برعکس است، او اول موضع رادیکال و "قاطع" حزب خود را درز گرفته است تا به دیگران بگوید که از محاصره اقتصادی حمایت میکنند!

 موضع سلب مشروعیت و خواست قطع روابط سیاسی با جمهوری اسلامی، خیلی سانتی مانتال و "غیر سیاسی" است. به این معنی که رهبری جدید حککا و شخص آقای آسنگران جرات نمیکنند پای لرز خربزه خوردن خود هم بروند. وقتی فراخوانی میدهید، حتما باید منتظر باشید که جمهوری اسلامی عکس العمل نشان دهد. یعنی اینکه آنوقت، در صورت عملی شدن چنین تحریم سیاسی، رژیم اسلامی شرکتها و دولتهای غربی را تحریم میکند و همان مصیبتی گریبان مردم را خواهد گرفت که آقای آسنگران با ریا دارد برایش اشک میریزد.معلوم میشود اینها پس از ۲۷ سال رژیم اسلامی را نشناخته اند. قدرت وبازوی تخریبی آن را در فلسطین و عراق ندیده اند. فکر میکنند رژیمی است مثل طالبان که نه انقلابی را مصادره کرده است ونه توانسته است هشت سال با دولت بعث جنگ کند، نه میفهمند که این رژیم از ظرفیت بسیج ارتجاع برخوردار بوده است. فکر میکنند که میشود رژیم خرداد ۶۰ و شهریور ۶۷ و رژیم لاجوردی و خلخالی و رژیم نسل کشی را تحریم سیاسی کرد بدون اینکه گردی به پای مردم ایران و زندگی اقتصادی آنها بنشیند. سیاست خجولانه طرفداری غیر فعال از تحریم ایران ، حککا را دارد به بازوی "رادیکال" اپوزیسیون  ناسیونالیست ایران می کند.

 فکر کنم اگر هرکسی خود را به جای یک هوادار حککا بگذارد و فراخوان آنها را برای  سلب مشروعیت از رژیم اسلامی مد نظر قرار دهد، لابد انتظار دارد که به عنوان اقدامی در راه قطع رابطه سیاسی با جمهوری اسلامی، این دولت را نباید به عنوان یک طرف معاملات اقتصادی در نظر بگیرند. آخر چگونه ممکن است که از رژیم اسلامی سلب مشروعیت کرد، ولی روابط اقتصادی دولتها با آن کماکان ادامه داشته باشد؟ وقتی رژیم هنوز سر کار است و دولت دیگری جایگزین اش نیست این روابط اقتصادی از کدام کانال سیاسی عبور میکند؟ اگر فرض این است که رژیم اسلامی موجود نیست و یا با این تحریم سیاسی در پروسه سرنگونی قرار دارد، دیگر سلب مشروعیت یعنی چه و حفظ مناسبات اقتصادی با آن چه صیغه ای است؟ بحث من اکنون در مورد این تز حمید تقوایی نیست. بحث بر سر این سیاست است هر که با ما نیست، بر ما است. انگار دارد به مشخصات پایدار رهبری جدید حککا تبدیل  میشود. حمید تقوای فراخوان می دهد از جمهوری اسلامی سلب مشروعیت کنید. کسانی مثل  بهرام رحمانی، حسین مهینی و حامد خاکی پیدا می شوند که درظرفیت شخصی یک فراخوانی را امضا می کنند(فراخوان سایت دیدگاه) که در آن فقط یکی از سلسله  بندها و اقدامات در راستای سلب مشروعیت از جمهوری اسلامی وجود دارد، محمد آسنگران انگار که جهان را فقط در جمع فرقه خود دیده است، به میدان هوچیگری همیشگی اش پنا برده است.

انتقاد محمد  آسنگران به بهرام رحمانی و حسین مهینی که چرا آنها رفته اند بیانیه ای را امضا کرده اند که در آن از سازمان ملل و غیره خواسته شده است که روابط اقتصادی با جمهوری اسلامی را به "حال تعلیق" درآورند! نوعی دودوزه بازی است، آنهم البته از نوع رهبری جدید حککا.

من فقط تعجب میکنم که این درجه از اپورتونیسم و دو روئی سیاسی چگونه در سطح رهبری حزب کمونیست کارگری ایران، از جانب صفوف این حزب با دیده اغماض نگریسته میشود؟ آیا فقط وقتی چنین سیاستهای فرقه ای به فاجعه انسانی  تبدیل شوند، به عواقب زیانبارشان پی خواهند برد؟ آیا لازم است تجربه مجاهدین خلق و "کار ۵۹" و رفتن رهبری جدید حککا زیر پرچم هخا و ناسیونالیسم ایرانی به فاجعه انسانی تبدیل شود تا چشمان صفوف گیج و منگ این حزب به روی حقیقت باز شوند؟