خوني که
رفت از دل ما
سايه، حيف
نيست
گر زان ميانه
آب خورد تيغ
هم نورد
به دوستان،
ياران و همسنگران
سنديکايي
هشياران ميهن
ما ميدانند
که عزم و
اراده بسياري
از قدرتمندان
کشور ما حمايت
از رشد توليد
ملي نيست. حتي
دستهاي پيدا
و پنهاني در
قدرت به انحاء
مختلف در صدد
نابودي
کورسوي توليد
ملي، گسترش
واردات و اگر
زياد خوش بين باشيم
در بعضي زمينهها
حمايت از
توليد
مونتاژي و
وابسته است.
صنايع چوب
نابود شد و
جاي آن را
نمايشگاهها
و نمايندگيهاي
ترکيه و چين
گرفتند. صنايع
کفش منهدم شد
و بازار از کفش
چيني و ترک
اشباع گرديد.
صنايع کشور در
آستانه
نابودي است و
بازار ايران
به اندازه جمعيت
تمامي خلق چين
لباس وارد
کرده است.
تاجران متظاهر
به تقوا و دين
سرمايه
انباشته از
سود و رانتهاي
دلارهاي نفتي
و استثمار
وحشيانه
نيروهاي کار
کشور را در
مسير سود
بيشتر خود در
واردات يک
طرفه کالا و
از بين بردن
توليد ملي به
کار بستهاند.
مديران
شايسته و فن
آوران خبره با
انواع حيلهها
کنار گذاشته
ميشوند و جاي
آنها را
افراد بي
اطلاع و
ناتوان ميگيرند
و کارخانهها
تبديل به
بيغولهها و
سپس به صورت
زمينهاي
مرغوب در
اختيار ساخت و
ساز انبوه
سازان قرار ميگيرد.
اين ميانه
کدام طبقه
اجتماعي
سنگين ترين
زيانها را
تحمل ميکنند.
طبيعي است
طبقه کارگر.
اين طبقه و
نيروي کار بخش
کشاورزي کشور
که عمده ترين
بخش مالکان
حقيقي ثروت
ملي هستند،
ناظر چپاول
داشتههاي
خود توسط
قدرتمندان
هستند.
کارگران
صنايع چوب
کشور کارخانه
چوکا و دهها
کارخانه ديگر
بارها و بارها
به خاطر حقوق
معوقه خود و
نابساماني
توليد حتي
شيوه غيرعلمي
برداشت چوب از
جنگلها که به
صورت ته تراش
توسط شرکتهاي
وابسته به
قدرتمندان
صورت ميگرفت
اعتراض و
اعتصاب کردند
ولي اثر
نداشت.
نابساماني
همچنان ادامه
دارد. صنايع
کفش با در هم
پاشيدگي
روبرو شد.
کارگران
کارخانجات
مختلف اعتراض
کردند،
اعتصاب
کردند، جاده
بستند.
کارگران کفش
شادان پور
بارها به در مجلس
و ساير
نهادهاي
حکومتي رفتند.
حتي در مجلس
را شکستند.
ولي صدايشان
به جايي
نرسيد. خرده پاهاي
کفش دوز بازار
تظاهرات
کردند ولي اثر
نداشت. واردات
از در و
ديوار، هوايي
و زميني ادامه
دارد و توليد
هر روز نفسش
تنگ تر شده و
ميرود که
بريده شود.
اين همه مصيبتها
حاصل نبودن
اتحاديههاي
کارگري قوي و
مستقل است. در
صورتي که کارگران
ما توانسته
بودند
اتحاديههاي
خود را حفظ
کنند اگر جَو
شعار زده و
جنگ زده سالهاي
60 ما را از
حقيقت زندگي و
مبارزه دور
نکرده بود،
اين همه تحقير
و فلاکت نصيب
طبقه کارگر کشور
نميشد.
پس از سالها
و پس از رنجهاي
بسيار
سنديکاهاي
جديدي سر
برآورده و با
استقلال کامل
آرام آرام
اظهار وجود ميکنند.
سرکوبگران
مدعي تشخيص
مصالح عمومي
نگران شدهاند
و دم به دم
ماجرا آفريني
ميکنند. ضرب
و شتم،
دستگيري،
اتهام، برچسب
زني و حتي
چاقو کشي و
زبان بريدن.
اما اين بار
کارگران ما ميبايست
حقيقت زندگي
خود را
بشناسند و
باور کنند و
در چارچوب
امنيت جمعي
خودساخته
زندگي آگاهانه
تري را پيش
گيرند. حقيقت
زندگي ما اين
است که سرمايه
سالاران با
فقر ما ثروت و
با خرابه
نشيني ما کاخ
به دست ميآورند.
آنها زرد رويي
و لاغري ما،
در خود فرو رفتن
و ناتواني ما
را بيشتر دوست
دارند. آنها
جامعه کارگري
را هر روز
فقيرتر ميخواهند
تا بتوانند از
نيروي کار
ارزان سود
ببرند. آنها
کل جامعه را
فقيرتر ميخواهند
تا مال و ثروت
خودمان را به
خودمان به صورت
صدقه اهداء
کنند. تا بزرگ
و سخاوتمند و
مردم دوست
جلوه کنند.
حال کارگران
ما دير ولي
آرام آرام پي
ميبرند که
تنها در سايه
اتحاد و
اتحادگرايي
ميتوان حق طلبي
کرد و در کنار
يکديگر که
باشيم ميتوانيم
امنيت بيشتري
داشته باشيم.
کارگران شرکت
واحد اتوبوس راني
تهران در سخت
ترين شرايط
سنديکايي خود
را بازسازي
کردند. جوانان
با غيرت واحد
دست اتحاد به
هم دادند و
تشکيلاتي به
وجود آوردند
که با رأي
مستقيم و مخفي
نمايندگان
سنديکا
انتخاب شد.
سنديکا سخنگو
دارد. دبير و
رئيس و هيأت
مديره دارد.
جامعه کارگري
ما ميدانند
که چه کساني
نمايندگان
کارگران واحد
هستند. در
نتيجه وقتي
خواستهها
مطرح شد،
مديران ميدانستند
با چه کساني
بايد صحبت
کنند. وقتي
حمله شروع شد
نمايندگان به
پاس حرمت رايي
که کارگران به
آنها داده
بودند مقاومت
کردند. در
هجوم پليس
قريب هزار نفر
کارگر در کنار
نمايندگان
خود قرار
گرفتند و به
زندان رفتند.
کارگران کشور
بخشي از
پيشتازان
سنديکاهاي
کارگري را
شناختند و
کارگران جهان
نيز از يک
تشکل عيني،
حقيقي و حقوقي
و ملموس دفاع
ميکنند.اما
کارگران
صنايع نساجي
کشور که در
سطح کل کشور
به خاطر
نابودي صنعت
نساجي اعتراض
کردند، راه
بندان کردند.
حتي شهر
«بهشهر» که
مظهر صنعت
نساجي ما بود
به درگيري
تمام عيار
کشيده شد. چون
تشکيلات
نداشتند
نتوانستند
صداي خود را
يکي کنند. در
برخورد با
دولت بنشينند
و برخيزند و
بگويند و
بشنوند و حتي
در زمان هجوم
مقاومت منطقي
داشته باشند و
متانت و پيگيري
مطالبات را
تداوم بخشند.
چرا، چون با
تشکيلات
آشنايي
نداشتند. با
مفهوم
سنديکا-فدراسيون
و کنفدراسيون
ها که اتحاد
سراسري کارگران
نساجي با ساير
کارگران و
قدرت يکپارچه آنان
را ميتوانست
به وجود آورد
بيگانه بودند.
اتحاديههاي
جهاني خبر
درگيريهاي
آنها را ميشنيدند
ولي نميدانستند
با چه کسي و
کدام نهاد
بايستي تماس
بگيرند.
مشکلات کلي
مطرح شده بود.
سانسور
انديشه مانع
درک حق تشکل
حتي براي
خودمان بود.
اين نبردها را
بدون تشکل ادامه
دادند ارتش
شکست خورده
صنايع نساجي
از آخرين نفسهاي
صنف منهدم شده
خود براي
فرياد کشيدن
استفاده ميکند
ولي صدايش به
گوش مردم
خودمان هم نميرسد.
ولي صداي
واحديها به
همه جهان
رسيد. چرا که
با جلسات
متعدد آموزشي
و هم آموزي و
فراگيري
فعاليت
تشکيلاتي توانستند
از بين خود
آنهايي را که
روحيه
فداکاري، پرداخت
هزينه و
پيگيري
مطالبات را
داشتند انتخاب
کنند و در
موقع لازم
آنها را حمايت
نمايند و در
کنارشان
باشند و يک
برگ سبز و
زيبا که نشانه
شکوفايي
انديشه و
اتحاد
زحمتکشان
کشور ماست در
گلخانه کمرنگ
جامعه
برويانند.
البته نهاد
تازه پا گرفته
ضعف و نارسايي
هايي هم دارد.
اما پايداري و
تداوم کار ضعف
هاي کوچک و بزرگ
را کمتر خواهد
کرد.
در اين ميان
برخورد بعضي
از روشنفکران
مدعي حمايت از
طبقه کارگر
تعجب آور و
عبرت آموز
است. کارگران
شرکت واحد
براي به دست
آوردن حداقل ها
حرکت کردهاند
و سعي دارند
حداقل حقوق
خود را به خط
فقر تعيين شده
توسط حکومت
برسانند. آنها
سعي دارند به
عنوان
کارگران
دائمي
شهرداري
تهران به حساب
آيند و از
مزاياي برابر
با کارگران
رسمي شهرداري
برخوردار
شوند. آنها ميخواهند
سنديکايشان
به رسميت
شناخته شده و
طبق اصول
شناخته شده و
پذيرفته شده
جهاني پيمان
دسته جمعي با
کارفرما
ببندند. اما
بعضي از
دوستان ما ميگويند:
«ما ميدانيم
شما قصد محو
بورژوازي را
داريد. اما
سنديکا
تشکيلات
مناسب اين کار
نيست.»
سؤال اين است
شما چگونه
تشخيص داديد
کارگراني که
در زندگي
روزمره خود
درمانده و اکثريت
آنها حتي يک
کتاب سياسي هم
مطالعه نکردهاند
قصد سرنگوني
بورژوازي را
دارند.
گاهاً
برخوردهاي
اين دوستان
تماشاچيان بي
تفاوت کشتي را
تداعي ميکند.
آنها که اهل
فن هستند ميدانند
که مبارزه
کشتي به خاطر
امتياز گرفتن
و رفتن به
سکوي افتخار
ملي بين دو
کشتي گير است
و خطاب به
کشتي گير مورد
علاقه خود
فرياد ميزنند:
«لنگش کن.»
ولي کسي که از
ورزش کشتي
چيزي نميداند
فرياد ميزند:
«بزنش، گوشش
رو گاز بگير،
بزن توي چانهاش
…»
غافل از اين
که اين حرکات
در اين ورزش
خطا است و
باعث اخراج و
بدنامي
ورزشکار ميشود.
آري دوستان،
سنديکا
تشکيلاتي است
که کارگران از
سرمايه داري
حاکم امتياز
مي گيرند. در
صورت آگاهي
بيشتر کارگران
به وسيله
فدراسيونها
و کنفدراسيونها
با قدرت
بيشتري ميتوانند
دامنه
استثمار شديد
را محدودتر
کنند. اگر شما
خواهان
سرنگوني رقيب
و به قدرت
رساندن هم
انديشان خود
هستيد از
مناره ديگري
بايستي بالا
برويد و فرياد
بزنيد. در
سنديکا
کارگران با
انديشه ها و
اعتقادات
گوناگون جمع
مي شوند. قصد
آنها بهبود
شرايط کار و
زندگي و بهبود
مناسبات بين
دولت، کارفرما
و کارگران و
در بالاترين
حالت تصويب و
اجراي
قوانيني است
که جامعه را
به سمت انساني
تر شدن و
بهداشتي تر
شدن به پيش
ببرد.
در جوامع
مترقي
اتحاديههاي
کار ناظر بر
ساز و کار
دولت و قوه
مقننه هستند و
اين نظارت
عمومي تا حد
زياد مانع
انحراف
مديريت
متمرکز دولتي
ميشود. در
کشورهايي که
نظارت کارگري
بر امر توليد
و مديريتي منع
شده حتي اگر
آن حکومت ها
مدعي
نمايندگي
طبقه کارگر
بودند به فساد
و تباهي کشيده
شدند و از خط
تکامل و ترقي
فاصله گرفتند
و بعضاً
سرنگون شدند،
و آنجا که حرمت
اتحاديههاي
کارگري و قدرت
هم آموزي، هم
انديشي و خرد جمعي
پذيرفته شد
جامعه رشد
منطقي و مستمر
خود را طي ميکند.
نمونه عيني آن
را در جوامع
امريکاي
لاتين،
برزيل،
آرژانتين و به
خصوص ونزوئلا
مشاهده ميکنيم.
جوامع
اسکانديناوي
رشد موزون خود
را مديون
پذيرش خرد
جمعي و آزادي
احزاب و
اتحاديهها
هستند. تکامل
در جوامع
پيراموني
قطره قطره پيش
ميرود. نيروي
کار فکري و
يدي جوامع
پيراموني صبر
و استقامت و
فداکاري
بسيار بيشتري
نياز دارند.
گويند سنگ
لعل شود در
مقام صبر
آري شود وليکن
به خون جگر
شود
امروزه
تعدادي از
بهترين
فرزندان ميهن
در زندان به
سر ميبرند.
بهار نزديک
است و شکوفايي
گل ها و سبزهها.
اميد داريم
اين عزيزان
هرچه زودتر به
دامان خانواده
خود و خانواده
کارگري
برگردند.
نمايندگان سنديکاي
کارگران شرکت
واحد داراي
منزلت و موقعيت
حقوقي بسيار
بالايي هستند
چرا که در
بدترين شرايط
کارگران به
آنها رأي دادهاند
و آن ها را
برگزيدهاند.
اين نکتهاي
است که هم
دستگاه قضايي
و امنيتي کشور
و هم ديگر
دلسوزان بايستي
در نظر داشته
باشند. جايگاه
برگزيدگان کارگري
که در يک
استاديوم با
حضور ده هزار
نفر کاگر مورد
تأييد قرار
گرفتند يعني
رأي مستقيم ده
هزار نفر از
کارگران شرکت
واحد را در
حضور شهردار
تهران به دست
آورده و فرياد
حمايت از
سنديکا که
توسط آنها به
گوش شهردار و
مقامات به
صورت مستقيم
رسانده شد، در
زندان نيست.
اين
نمايندگان
طبق
قراردادهاي
اجتماعي که توسط
اصل بيست وشش
قانون اساسي
کشورما و اصول
مصوبه سازمان
جهاني کار
پذيرفته شده
توسط نماينده
دولت ايران
داراي مصونيت
اجتماعي و حرمت
و منزلت
انساني هستند
و بايستي طرف
مذاکره،
قرارداد و
پيمانهاي
دسته جمعي
کارفرما،
کارگر و دولت
باشند. نه
زندان حق آنها
است و نه
تشويق به
افراطي گري. آنها
حقوق اجتماعي
خود را ميشناسند،
سالها به
کارگران درس
دادهاند و با
خانواده
کارگري هم خون
و هم پيمان اند.
به اميد آزادي
رضا کنگراني
فراهاني – عضو
هيأت مؤسس
سنديکاهاي
کارگري