يادداشتی بر يک روايت

«سرمايه‌داری دولتی» از انقلاب کوبا

کامران نيری

 

دفتر پانزدهم «نگاه» نوشته‌ی کوتاهی از جعفر رسا دارد، که به ارزیابی انقلاب کوبا می‌پردازد. رسا از جمله سوسیالیست‌های ایرانی است، که نظام اتحاد شوروی و اروپای شرقی را «سرمایه‌داری دولتی» قلمداد کرده‌اند. رسا از این دیدگاه نظری و برای بسط همین ادعا به انقلاب کوبا، دست به قلم برده است.

به نظر من، ارزیابی رسا، اشکالات نظری، تحلیلی و سیاسی مهمی دارد. اول، اتکای او به دیدگاه نظری «سرمایه‌داری دولتی» است. رسا، خواننده را به نوع ویژه‌ای از نظریات «سرمایه‌داری دولتی» رجوع نمی‌دهد. اما این «نظریات» یک دست نیستند. بزرگ‌ترین گرایش سیاسی‌ای که اتحاد شوروی را «سرمایه‌داری دولتی» خواند، مائوئیست‌ها بودند که به دنبال منازعه‌ی مسکو و پکن، در سال‌های 1960، بدون اتکا به یک نظریه‌ی منسجم به این نتیجه رسیدند. کمی بعد، پکن، اتحاد شوروی را «سوسیال امپریالیست» خواند و با این توجیه سیاسی به هم‌کاری با واشنگتن در برابر این «خطر بزرگ‌تر» پرداخت.

اما سوسیالیست‌هایی چون رایا دونایوسکایا (1971) و شارلز بتلهایم (1975) با نیت درک بهتر ماهیت طبقاتی اتحاد شوروی دست به پرداختن نظریات «سرمایه‌داری دولتی» خاص خود زدند. رزنیک و ولف (2002)، که خود طرف‌دار نظریه‌ی «سرمایه‌داری دولتی» هستند، اذعان دارند که این دست نظریات تا به کنون با مشکلاتی روبرو بوده‌اند. آن‌ها مدعی‌اند، که نظریات تا به کنونی بر اساس اصل قراردادن «مالکیت» یا «قدرت» بنا شده‌اند و در مقابل نیاز به تحول اساسی در فرایند کار را پیشنهاد می‌کنند. اما نظریه‌ی «سرمایه‌داری دولتی» رزنیک و ولف خود به لحاظ شیوه‌شناسی و شناخت‌شناسی اشکال اساسی دارد، با نظریه‌ی مارکس تفاوت می‌کند، و کاریکاتوری از تاریخ انقلاب روسیه و اتحاد شوروی و سیاست جهانی در قرن بیستم به دست می‌دهد. (نگاه کنید به نیری، 2005، در همین دفتر «نگاه»)

اضافه بر اشکالات ساختمان نظریات «سرمایه‌داری دولتی»- یعنی منطق درونی آنان- قابلیت توضیحی آنان- یعنی منطق بیرونی‌شان- نیز مورد سئوآل است. در این دست از نظریات، «سرمایه‌داری دولتی» صرفاً مرحله‌ی جدیدی از رشد سرمایه‌داری دولتی است. به این ترتیب، فروپاشی اتحاد شوروی و اروپای شرقی در این نظریات قابل پیش‌بینی نبود. به‌علاوه، پانزده سال روند انباشت سرمایه در روسیه و دیگر کشورهای «بلوک شرق»، که همراه با اشک و خون کارگران و زحمت‌کشان بوده است و در ادبیات پر حجمی زیر عنوان «گذار به سرمایه‌داری» نظریه‌پردازی هم شده است، شکی به جا نمی‌گذارد که این کشورها هرچه بودند، سرمایه‌داری نبودند. حداقل امروزه دیگر هیچ نظریه‌پرداز جدی‌یی نمی‌تواند منکر نیاز به یک بازاندیشی جدی از نظریات «سرمایه‌داری دولتی» و سایر نظریات در مورد ماهیت طبقاتی اتحاد شوروی نشود.

یک چنین کوششی توسط باری‌شپارد (2001) به این نتیجه می‌رسد، که نظریه‌ی تروتسکی (1935) – که اتحاد شوروی را نه سوسیالیستی و نه سرمایه‌داری، که جامعه‌ی در گذار ارزیابی می‌کرد- به واقعیت تجربه‌ی تاریخی نزدیک‌تر است. نظریه‌ی تروتسکی در عین‌حال این حٌسن را داشت، که خط مشی انقلاب کارگری در اتحاد شوروی را با دفاع از اتحاد شوروی در برابر امپریالیسم توأم می‌کرد. تروتسکی معتقد بود، که اتحاد شوروی یک دولت کارگری منحط است و احیای انقلاب سوسیالیستی در گرو قدرت سیاسی مجدد پرولتاریا است.

این مختصر،به نظر من، دلیل کافی برای احتراز از دیدگاه نظری «سرمایه‌داری دولتی» برای ارزیابی انقلاب کوبا است. اما اشاره به شیوه‌ی مستتر در این دیدگاه نظری، که در نوشته‌ی رسا نیز به چشم می‌خورد، برای درک بهتر نقص این برخورد با پدیده‌ی انقلاب اجتماعی مفید می‌تواند باشد. دیدگاه نظری «سرمایه‌داری دولتی» به نظریه‌ی در مقابل تاریخ (جدال طبقاتی) اصالت می‌دهد. در نتیجه،به تصویر نظری از جامعه‌ی سوسیالیستی بر فرایند واقعی انقلاب سوسیالیستی- که تعمیق مبارزه‌ی طبقاتی است- اولویت داده می‌شود و تحلیل‌گر به جای ارزیابی دینامیسم مبارزه‌ی طبقاتی به تناقض وضع موجود تا آینده‌ی موعود می‌پردازد و تداوم جامعه با گذشته‌اش برجسته می‌شود.

رسا همین شیوه را در ارزیابی‌اش از انقلاب کوبا به کار می‌برد. اگر چه در پاراگراف اول نوشته‌اش، رسا به پایبندی رهبری و توده‌ی عظیمی از کارگران و زحمتکشان کوبایی به سوسیالیسم و برخی از دستآوردهای انقلاب کوبا اشاره می‌کند، اما این اشاره نه از روی علاقه به اراده‌ی مبارزاتی این عده و نه برای بررسی دستاوردهای تا به کنونی انقلاب به عنوان نتایج حاصله از مبارزات اجتماعی، که رابطه‌ای تنگاتنگ با فرایند هر انقلاب سوسیالیستی واقعی دارند، است. برعکس! پاراگراف دوم نوشته‌ی رسا با این جمله‌ی تعیین کننده شروع می‌شود: «با این وجود... واقعیت این کشور با آن‌چه قرار بود سوسیالیسم کارگران باشد، فاصله دارد.» رسا شکایت دارد، که در کوبا هنوز کارمزدی هست؛ که به جای «جامعه‌ی آزاد تولیدکنندگان، یک نظام اقتصادی متمرکز برپاست»؛ که «هنوز نشانی از شوراهای خودگردان کارگرانی که تولید و توزیع را تماماً در دست داشته باشند، وجود ندارد»؛ که در عوض «یک دولت متمرکز با ابزار سیادت و کنترل گسترده وجود دارد.»

دقت کنید، رسا به این مسئله نمی‌پردازد که آیا انقلاب کوبا قدمی در زمینه‌ی زوال کارمزدی برداشته است یا نه؟ و آیا امکانات بهتری برای ایجاد یک جامعه‌ی آزاد تولیدکنندگان خودمختار به دست آمده است یا خیر؟ رسا علاقه‌ای به مبارزه برای جای‌گزینی کار براساس انگیزه‌ی مادی با کار براساس انگیزه‌ی اخلاقی- امری که با نام ارنستوچه‌گوارا هم‌راه است- نشان نمی‌دهد. او هم‌چنین به تبدیل بخش اعظم مزارع دولتی به تعاونی‌های خودگردان کشاورزی به سال 1993، که در آن «شورا‌های خودگردان کارگری» تولید و توزیع را در دست دارند، اشاره‌ای نمی‌کند. رسا چند بار در نوشته‌اش به دشمنی بی‌امان امپریالیسم آمریکا با انقلاب کوبا و محاصره‌ی اقتصادی این کشور اشاره می‌کند، اما هیچ رابطه‌ای بین این واقعیت و وجود یک «دولت متمرکز با ابزار سیادت و کنترل گسترده» نمی‌بیند. در یک کلام، رسا فرایند انقلاب سوسیالیستی به دلیل نبود یک جامعه‌ی تمام عیار کمونیستی را نفی می‌کند.

از این‌جا به‌بعد، مشکل رسا تعیین تکلیف ماهیت انقلاب کوبا است: اگر سوسیالیستی نیست، پس چیست؟ پاسخ رسا این است: «انقلاب کوبا از جنبش‌های اجتماعی قرن گذشته‌ی میلادی علیه استثمار و حکومت‌های امپریالیستی بود.» «انقلاب ضد آمریکایی، یک حکومت متمرکز، که استقلال کوبا و نه رهایی کارگر از کار مزدی را هدف خود داشت، به سر کار آورد. این حکومت مدافع الگوی اقتصادی و سیاسی‌ای بوده است، که در شوروی سابق و اروپای شرقی، نوع سرمایه‌داری دولتی بوده است.» یعنی انقلاب 1959 بورژوایی بوده و با پذیرش الگوی اتحاد شوروی، یک «نوع دولتی سرمایه‌داری » در کوبا به وجود آمده است. اگر چه رسا در مورد ماهیت طبقاتی رهبری حاکم کوبا مستقیماً نظری نمی‌دهد، اما از این جمع‌بندی آشکار است که این‌ها نیز بورژوا هستند.

اگر از ادعا‌های نادرست رسا بگذریم (که مثلاً حکومت کوبا مدافع الگوی رایج در اتحاد شوروی و اروپای شرقی بوده است)، آن چه حیرت‌انگیز است، حذف نقش کارگران و دهقانان  در انقلاب کوبا و دینامیسم مبارزه‌ی طبقاتی به ویژه بعد از 1959 است. کارگران و دهقانان، ضامن اساسی پیروزی انقلاب سال 1959 بودند و هم این‌ها در رابطه‌ای تنگاتنگ با رهبری فیدل کاسترو در دفاع از برنامه‌ی مونکادا (که رسا به آن نیز توجه نمی‌کند) و در برابر مقاومت ضد انقلابی زمین‌داران بزرگ و سرمایه‌داران و امپریالیسم آمریکا، انقلاب را در جهتی ضد سرمایه‌داری گسترش دادند. این مبارزه‌ی ضد سرمایه‌داری در پاییز 1960 به اوج رسید و تداوم این انقلاب، که هرچه بیشتر پرولتری می‌شد، رهبری انقلاب را- که به دور یک برنامه‌ی دموکراسی و ملی انقلابی، اما با یک استراتژی پرولتری به مبارزه با دیکتاتوری باتیستا برخاسته بود- با وظایف یک انقلاب سوسیالیستی مواجه کرد. این فرایند دیالکتیکی رهبری و توده در انقلاب کوبا توسط چه‌گوارا در کتاب معروف‌اش، «انسان و سوسیالیسم در کوبا»، جمع‌بندی شده است. با رادیکال شدن انقلاب، بخش‌هایی از نیروها‌یی که در پیروزی 1959 شرکت داشتند- از جمله بخشی از جنبش 26 ژوئیه- کنار کشیدند و حتا به جبهه‌ی ضد انقلابی سرمایه‌داران و زمین‌داران بزرگ که مصادره شده و در فلوریدا در ایالات متحده جمع شده بودند، پیوستند. این جمع ضد انقلابی بود، که توسط واشنگتن متشکل و مسلح شد و به عنوان پیش‌قراول ارتش ایالات متحده به خلیج خوک‌ها و کوبا فرستاده شد. اما میلیشیای کارگران و دهقانان کوبایی در 72 ساعت این پیش‌آهنگ امپریالیستی را شکست دادند و انقلاب سوسیالیستی را هدف خود اعلام کردند. این مبارزه‌ی طبقاتی تا به امروز ادامه داشته است. جبهه‌ی ضد انقلاب هنوز در فلوریدا فعالیت دارد. اما با گذشت زمان بیش‌تر به یک باند مافیایی تبدیل شده است. ایالات متحده و دیگر قدرت‌های امپریالیستی، روزمره در تدارک سرنگونی انقلاب و بازگشت سرمایه‌داری به کوبا هستند. در مقابل، کارگران و دهقانان و رهبری انقلاب کوبا آب‌دیده‌تر، متشکل‌تر و مصمم‌تر از همیشه برای سوسیالیسم مبارزه می‌کنند. پیروزی نهایی انقلاب کوبا، اما آن‌چنان که مطلوب رسا باشد- یعنی ایجاد یک جامعه‌ی کمونیستی- در گرو گسترش انقلاب سوسیالیستی در دیگر کشورهای جهان است.

رسا نوشته‌اش را با توصیه‌ای به جنبش کارگری خاتمه می‌دهد. به نظر او، فروپاشی اتحاد شوروی و اروپای شرقی، دوره‌ی جدیدی را گشوده که با مبارزه‌ی کارگران برای «الغای موقعیت خود به عنوان برده‌ی مزدی» مشخص می‌شود. اما فروپاشی در اتحاد شوروی و اروپای شرقی دو جنبه‌ی متضاد داشت. از یک سو، امپریالیسم موفق به گسترش فرایند انباشت سرمایه به روسیه و اروپای شرقی و آسیای مرکزی شد. این امر تنها با درهم کوبیدن دستاوردهای کارگران و دهقانان در این سرزمین‌ها میسر شد. از جانب دیگر، از هم پاشیدن استالینیسم و احزاب استالینیستی در سطح جهان، به هم‌راه بحران سوسیال دموکراسی و دیوان سالاری کارگران، که نتیجه‌ی بحران نرخ متوسط سود سرمایه‌داری است، امکان تفکر و عمل مستقیم کارگران را در همه جا افزایش داده است. تهاجم وحشیانه‌ی سرمایه، که سه دهه ادامه دارد، تنها با درهم کوبیدن جنبش‌های کارگری موفق به حل بحران سرمایه‌داری خواهد شد و انقلاب کوبا یکی از اهداف اساسی این تهاجم وحشیانه است.

امپریالیست‌ها، انقلاب کوبا را به عنوان یکی از سنگرهای مقدماتی جنبش کارگری و سوسیالیستی جهان می‌شناسند و از همین‌رو از آن نفرت دارند. اما کارگران مبارز و مردم تحت ستم در آمریکای لاتین و دریای کارائیب، در آفریقا و در دیگر نقاط جهان، انقلاب کوبا را نمونه‌ای از آن‌چه امکان‌پذیر است، اگر قدرت سرمایه‌داران و زمین‌داران بزرگ شکسته شود و جامعه تدریجاً بر اساس نیاز انسان‌ها بازسازی شود، می‌بینند. انقلاب کوبا الهام‌بخش انقلاب در گرانادا و در نیکاراگوئه بود. امروز، انقلاب کوبا الهام‌بخش جنبش کارگری و مردم تحت ستم در ونزوئلا و دیگر کشورهای آمریکای لاتین است، که از زیر بار نئولیبرالیسم به مبارزه درآمده‌اند. جنبش برای جهانی دیگر، یک تمدن سوسیالیستی- از جمله محو کار مزدی- جدا از این فرایند مبارزات اجتماعی شکل نخواهد گرفت. انقلاب کوبا و رهبری آن، بخش مهمی از این حرکت جهانی هستند. متاسفانه، جعفر رسا جنبش کارگری را در مقابل انقلاب کوبا و نه هم راه آن قرار می‌دهد.

* * *

 

منابع فارسی:

-         جعفر رسا، «در پایان یک دوره»، دفتر پانزدهم «نگاه»، صفحه‌ی 107؛

-    کامران نیری (2005)، بررسی کتاب «نظریه‌ی طبقه و تاریخ سرمایه‌داری و کمونیسم در اتحاد شوروی سوسیالیستس»، دفتر شانزدهم «نگاه»؛

منابع انگلیسی:

Bettelheim, Charles. (1975) Economic Calculation and Forms of Property: An Essay on the Transition between Capitalism and Socialism. New York: Monthly Review Press.

Bettelheim, Charles. (1976) Class Struggles in the USSR: First Period, 1917- 1923, translated by Brian Pearce. New York: Monthly Review Press.

Bettelheim, Charles. (1978) Class Struggles in the USSR: First Period, 1923- 1930, translated by Brian Pearce. New York: Monthly Review Press.

Dunayevskaya, Raya. (1971) Marxism and Freedom. London: Pluto Press.

Dunayevskaya, Raya. (1992) The Marxist - Humanist Theory of State- Capitalism: Selected Writings by Raya Dunayevskaya. Chicago: News and Letters.

Resnick, Stephen A., and Richard D. Wolff. (2002) Class Theory and History :Capitalism and  Communism in the URRS. New York and London: Routledge.

Sheppard, Barry. (2001) “Theories of the URRS in Light of Its Collapse,” Links: International Journal of Socialist Renewal. Number18, pp. 98 - 111. May - August.

Trotsky, Leon. (1937)  The Revolution Betrayed: What is the Soviet Union and Where is it going? New York: Pathfinder Press (1972).

 

 

 این مقاله برگرفته از نشریه‌ی «نگاه» - دفتر شانزدهم، است.