توهم بدترین آفت سیاست
                          جوابی به مطلب " کابوس کدام چپ؟" نوشته مصطفی صابر

 

                                                                                           مرتضی اصلاحچی     

 

          • من به شما و دوستانتان پیشنهاد می کنم از توهم خارج شوید و رویای پرچمداری جریان چپ را کنار بگذارید، چراکه در ایران کمتر کسی است که شما را بشناسد چه برسد به اینکه طرفدارتان باشد. آنچه که اکنون جریان چپ نیاز دارد همدلی و اتحاد است و برخورد سکتاریستی با دیگران و نفی بقیه برای اثبات خود بزرگترین خیانت به سوسیالیسم و طبقه کارگر است ...


دوشنبه  ۴ ارديبهشت ۱٣٨۵ -  ۲۴ آوريل ۲۰۰۶

 

        زمانی که مقاله کابوس چپ در خواب راست را می نگاشتم اصلا به ذهنم خطور نمی کرد که نوشته ام اینگونه مورد توجه قرار گیرد. پیرامون این مطلب افراد بسیاری نقدهائی داشتند و نکاتی را مطرح کردند اما تمام اینها یا به صورت دیالوگ بود و یا به شکل پیام در وبلاگ شخصی ام که همه اینها از جانب افراد لیبرال و یا مذهبی بیان می شد اما جالب ترین و غیر منتظره ترین نقد از سوی آقای مصطفی صابر از حزب کمونیست کارگری در مقاله کابوس کدام چپ؟ صورت گرفت که ایشان در مطلب خود علاوه بر نقد مقاله ام بنده و دوستانم را مورد عنایات فراوان قرار دادند .
برای من جای بسی خوشحالیست که دوستان همفکر (هرچند که آقای صابر بنده را نه چپ که سوسیالیست بورژوا می دانند) بنابر سنت مارکسی به نقد بی رحمانه می پردازند چرا که اثرگذارترین نقد که می تواند راهگشا باشد نقد ریشه ای ایست اما ایکاش آقای صابر در تحلیل خود به واقعیات عینی توجه می کردند و اسیر ایدئالیسم   نمی شدند. حال اینکه ایشان از سر عدم اطلاع چشمشان را به واقعیت بستند و سعی کردند همه چیز را وارونه نشان دهند یا از سر عمد و نیز اینکه قصدشان از نگارش این مطلب واقعا تنویر افکار بوده یا اینکه بگویند ما هم هستیم، من نمی دانم اما مسلما تاریخ پرده از ابهامات برخواهد داشت .
آنچه که در مقاله آقای صابر موج می زد حاکی از عدم اطلاع ایشان از اوضاع و احوال ایران بود چه رسد به شناخت از جامعه و من در عجبم که که ایشان و حزب مطبوعشان با این سطح شناخت از ایران چگونه برای درمان جامعه بیمار ما از ینگه دنیا نسخه می پیچند و بیرون از گود فرمان لنگ کردن صادر می کنند. امیدوارم که بقیه نیروهای اوپوزیسیون خارج از کشور اینگونه نباشند چراکه در اینصورت خوشا به حال جمهوری اسلامی. لحن نوشتار من نه من باب جسارت یا برآشفتگی از نقد آقای صابر که بنا بر سنت انتقادی جریان چپ که آقای صابر نیز از آن استفاده کردند و از سر دلسوزی است و تیغ زبانم حکم چاقوی جراحی دارد. بنده اصلا قصد مجادله و عرض اندام در برابر آقای صابر را ندارم چراکه ایشان چه به لحاظ تئوری و چه از نظر تجربه فعالیت سیاسی بسیار فراتر ازمن هستند به همین خاطر مطلب ایشان مرا متعجب کرد اما گویا سالها دوری از ایران و زندگی در غرب آنچنان ایشان را از شرایط ایران دور کرده است که غوطه وری در کتابهای انتزاعی و مسائل تئوریک صرف وی را در دام ذهن گرائی انداخته و زیربنا یعنی واقعیات مادی جامعه را فراموش کرده اند .
آقای صابر در مقاله خود تاکید بسیاری داشتند که من و دوستانم را دوم خردادی و از دلسوزان جمهوری اسلامی جا بزنند، فکر می کنم که این امر به خاطر این است که من اسم تحکیم را یدک می کشم اما اینکه ایشان من را حافظ جمهوری اسلامی دانستند فکر می کنم که ایشان هنوز در حال و هوای دهه ۶۰ گیر کرده اند و عملکرد تحکیم در آنزمان در ذهنشان است و نیز اینکه من را دوم خردادی و طرفدار خاتمی انگاشتند گویا عملکرد دوران اصلاحات تحکیم را مد نظر دارند که اگر دومی باشد باز جای شکرش باقی است که ایشان کمی به لحاظ زمانی جلو آمده اند، حال هرکدام که مد نظر ایشان باشد باید بگویم که اکنون دفتر تحکیم نه تحکیم گذشته است و نه من در آن زمانها عضو تحکیم بوده ام. اگر آقای صابر اوضاع و احوال ایران و آرایش نیروهای سیاسی داخل کشور را پیگیری می کردند متوجه می شدند که دفتر تحکیم حدودا ۵ سال قبل در دوران اوج اصلاحات با انتقاد از عملکرد خاتمی از جبهه دوم خرداد خارج گردید و از آن به بعد از اردوگاه اصلاح طلبان حکومتی فراتر رفت و نگاه خود را متوجه کلیت حاکمیت گرداند و بدین خاطر نیز هزینه های بسیاری پرداخت به گونه ای که مجموع احکام قضائی ای که در طول ۵ سال گذشته برای فعالین تحکیم صادر شده سر به اسمان می گذارد. حال اینکه آقای صابر با چه تحلیلی من و دوستانم را حامی جمهوری اسلامی می داند، نمی دانم .
در خود تحکیم نیز گرایشهای مختلفی اعم از چپ و لیبرال و غیرمذهبی و مذهبی وجود دارد چرا که تحکیم نه یک حزب که تشکیلاتی است که درهایش بر روی تمامی دانشجویان منتقد جمهوری اسلامی باز است که از قضا من جزء افراد با گرایش چپ تحکیم هستم که برخلاف نظر آقای صابر به تازگی چپ نشده ام بلکه به تازگی مجال پیدا کرده ام که عقیده ام را بیان کنم. مقاله من بسیار فراتر از فعالین چپ تحکیم بود و تمامی دانشجویان چپگرا را در بر می گرفت چون اصلا نمی توان با گرایشهای مختلفی که در تحکیم وجود دارد آنرا   را یک تشکیلات چپ در نظر گرفت و این مسئله به وضوح در مقاله من پیدا بود اما اینکه چرا آقای صابر در مطلب خود مرتب تاکید بر" آقای اصلاحچی و دوستان تحکیمی شان" می کردند یکی از انبوه نکات مبهمی است که در مقاله ایشان وجود داشت .
در مطلب آقای صابر سکتاریسم و دگماتیسم موج می زد به گونه ای که ایشان هرکس را که عضو حزب مطبوعش نباشد چپ نمی داند و اگر این شخص ادعای چپ بودن بکند یا اصلا چپ را نفهمیده و یا دسیسه نظام سرمایه داری است که می خواهد پرچم چپ را از دست حزب کمونیسم کارگری خارج کند. ایشان اینقدر متوهم اند که گمان می کنند حزب مطبوعشان اکنون تمام فعالیت های چپگرایانه نه تنها ایران بلکه تمام دنیا را هدایت می کند و به زعم ایشان اگر کسی مثل من هم بفهمد که چپ راه درست است بر اثر تلاش های بی وقفه حزب کمونیسم کارگری و البته روشنگری های آقای صابر است. ایشان در مقاله خود به ۱۶ آذرهای سرخ و اعتصاب رانندگان شرکت واحد اشاره کردند و قصد داشتند به مخاطب بقبولانند که برنامه ها کار حزب ایشان بوده است و اینقدر زیبا این کار را کردند که برای یک لحظه فراموش کردم خودم نیز در آن ۱۶ آذرهای سرخ حاضر بودم و عکسم در بسیاری از خبرگزاری ها منتشر شده بود و یا درباره اعتصاب کارگران شرکت واحد این دوستان من (بخوانید بورژواهای سوسیالیست) بودند که همراه کارگران بازداشت شدند نه اعضای حزب ایشان که صدای واکارگرشان گوش عالم را کر کرده است و نیز نزدیک بود فراموش کنم که در زمان اعتصاب کارگران شرکت واحد این من و دوستانم بودیم که زیر بار امنیتی شدید با چاپ نشریه و پخش آنها در دانشگاهها سعی کردیم دانشجویان را نسبت به به مشکلات کارگران حساس کنیم .
واقعا عجیب است اعضا حزبی که فقط وجود اینترنتی دارند و در آن حیطه هم اثر گذار نیستند تا این حد ادعای رهبری جریان چپ را دارند .
نکته دیگری که آقای صابر بسیار روی آن مانور دادند بحث سوسیالیسم جهان سومی است. ایشان تا می توانستند در مذمت سوسیالیسم جهان سومی سخن راندند تا آنرا تبدیل به فحش کنند. من از ایشان می پرسم که ایا ایران را به عنوان یک کشور جهان سومی در نظر می گیرند یا نه؟ آیا برای یک کشور جهان سومی سوسیالیسم غیر جهان سومی را در نظر دارند؟
یکی از ویژگیهای سوسیالیسم این است که هیچگاه جواب حاضر و آماده به هیچ چیز نمی دهد و ادعای فرا زمانی و فرامکانی بودن ندارد. سوسیالیسم مبتنی بر دیالکتیک است و دیالکتیک منطق تحلیل شرایط عینی و تاریخی است. با این تفسیر آیا می شود راههای تحقق سوسیالیسمی که غربیان مد نظر دارند را برای کشوری مثل ایران در پیش گرفت؟ مسلما نه چرا که به عنوان مثال چپ های فرانسوی پس از تحلیل شرایط عینی جامعه خود و دادن گزاره هائی که از جامعه خویش اخذ کرده اند به نظام تحلیلی چپ، جوابی متناسب با فرانسه به دست آورده اند حال اگر بخواهیم ماحصل تلاش آنها را در ایران پیاده کنیم چه می شود؟ آخر فرانسه کجا و ایران کجا !!!!!
در مورد ایران نیز باید همین کار را انجام داد، فعالین چپ ایران باید ابتدا شناخت دقیقی از جامعه خویش به دست آورند و سپس متناسب با آن راه درست را انتخاب کنند و سوسیالیسمی منطبق با ایران را پیگیری نمایند که من نام آنرا سوسیالیسم جهان سومی می گذارم و هیچ ابائی هم ندارم که آقای صابر و امثالهم بانگ برآورند که این سوسیالیسم بورژوازی است چراکه خود می دانم من نه حامی جمهوری اسلامی ام و نه حافظ منافع بورژوازی ملی و نیز می دانم که سیاه نمائی های آقای صابر تاثیری در عملکرد من و قضاوت دیگران درباره من ندارد چون آنچه که ملاک قضاوت است عملکرد من است نه نظر دیگران درباره من و آنچه که من تاکنون گفته ام و انجام دادم به خوبی اثبات می کند که من سنگ چه طبقه ای را به سینه می زنم و چه تفکری دارم. در ضمن باید به آقای صابر تذکر بدهم که من در ایران هستم و در شرایطی مشغول فعالیت می باشم که هر ان ممکن است پشت میله های زندان قرار بگیرم بنابراین نمی توانم نظرم را به راحتی کسانی که در اروپا و امریکا نشسته اند و بزرگ ترین دغدغه شان این است که یکوقت هنگام چت کردن دیسکانکت نشوند، بیان کنم .
آخرین نکته ای که باید به آن اشاره کنم رویکردی است که آقای صابر در قبال مواضع ضدامپریالیستی من داشتند. ایشان به این بهانه که رویکرد ضد امپریالیستی من گلایه های یک نماینده بورژوازی ملی است که از غارت سرمایه ها توسط بیگانگان ناراضی می باشد به طرز کاملا مشهودی سرمایه داری جهانی و امپریالیسم را تبرئه کردند و این مسئله برای من بسیار عجیب است که کسی ادعای پرچمداری جریان چپ را بکند اما نافی امپریالیسم باشد !
آقای صابر مسئله امپریالیسم جزء الفبای سوسیالیسم است و اگر شما آنرا قبول ندارید یا برخلاف ادعایتان چپ نیستید و یا اصلا الفبای سوسیالیسم را بلد نیستید. زمانی که من به امپریالیسم و کشورهای متروپل می تازم بدین معنا نیست که کارگران را فراموش کرده ام، من هرچه سعی کردم که بفهمم شما با چه منطقی از مقاله من استنباط کردید که من رابطه ناعادلانه کار و سرمایه و ظلمی که نظام سرمایه داری بر کارگران روا می دارد را نادیده می گیرم متوجه نشدم و تا به حال نیز ندیدم که کسی دیگری را به خاطر تاختن به امپریالیسم حافظ منافع بورژوازی ملی بداند و اگر اینگونه است باید لنین را بزرگترین حافظ منافع بورژوازی ملی بدانیم و با آن منطقی که من در مقاله شما دیدم گمان کنم اینکار را بکنید .
آقای صابر من به شما و دوستانتان پیشنهاد می کنم از توهم خارج شوید و رویای پرچمداری جریان چپ را کنار بگذارید، چراکه در ایران کمتر کسی است که شما را بشناسد چه برسد به اینکه طرفدارتان باشد. آقای صابر عزیز آنچه که اکنون جریان چپ نیاز دارد همدلی و اتحاد است و برخورد سکتاریستی با دیگران و نفی بقیه برای اثبات خود بزرگترین خیانت به سوسیالیسم و طبقه کارگر است