برکناری رامسفیلد

 

مجتبی طالقانی

 

 

به فاصله کوتاهی پس از شکست بوش در انتخابات اخیر ، دونالد رامسفیلد وزیر دفاع بعنوان « سمبل » به بن بست رسیدن سیاست دولت امریکا در عراق برکنار گردید .

اعلام این خبر از یک سو با استقبال صلح طلبان و مخالفان جنگ روبرو شد و از سوی دیگر بسیاری از نگرانان از شکست آمریکا در عراق و همچنین مخالفان شخص او در دولت و از جمله برخی از برجسته ترین جنگ طلبان و اصرارورزان بر ادامه آن را خرسند نمود !

نقش رامسفیلد در سالهای اخیر تا حدود زیادی در پوشاندن اختلاف میان محافظه کاران سنتی ( که او از جمله آنهاست ) و نئوکانها تاثیرگذار بود .

او که همواره « بازی » در میان بازهای دیگر و فرزند خلف راست افراطی ایالات متحده به شمار آمده است ، در جریان « جنگ سرد » پا به عرصه سیاست گذارد و همواره طرفدار اعمال سختترین سیاستها بر ضد « دشمن » یعنی «شوروی و اردوگاه آن » بود و همواره

جهان را با این عینک دو قطبی میدید ، اما بناگاه مرگ نابهنگام حریف او را از داشتن دشمنی  در حد یک ابر قدرت محروم نمود و بناچار وارد مقولاتی شد که نه علاقه ای به آنها داشت و نه از اطلاعات و صلاحیتهای لازم در برخورد با آنها بهره مند بود ، از دید او تنها راه حل اینست : « یا با ما هستید یا ضدما » او خود هیچگاه ادعا نکرده است که  آگاهی لازم برای فهم جهان پیچیده کنونی را در اختیار دارد ولی حتی بطور غریزی درک میکرد که از میان رفتن دشمن بایستی آغازگر « قرن نوین آمریکا » باشد ، زیرا حفظ موقعیت ایالات متحده « محکوم به گسترش منافع ، تقویت نفوذ ومواضع » است .

رامسفیلد سیاستمداریست که بر خلاف نئو کانها بیشتر در جهان تجارت نشو ونما نموده تا در محیطهای دانشگاهی تحقیقاتی . او طرفدار دخالت در امور دیگران تا حدیست که « منافع ملی آمریکا » آنطور که او آنرا میشناسد طلب میکند لذا با آنکه با بسیاری از برنامه های بوش همساز بوده  علاقه ای به مشارکت نظامی آمریکا در عملیات حفظ صلح ( که وظیفه شرکای دیگر ناتو ست ) و یا « ماموریتهای انسانی » که در شان نیرومندترین ارتش جهان نیست ندارد . وظیفه اصلی خود را در پست وزارت دفاع ، « تحقق انقلاب در ساختار نیروهای مسلح » میدانست ، سیاستی که کلینتون پس از « جنگ سرد » در پیش گرفت و وزیر جدید نیز پای بندی خود   به آن  و فرا رفتن آز « دو جنگ منطقه ای در آن واحد» را اعلام داشت . هدف اصلی بازسازی ارتش آمریکاست تا به ارتشی با تعداد کمتر ، مجهزتر ، برخوردار از تکنولوژیی برتر و با سرعت انتقال و پخشی بیشتر تبدیل شود . بایستی بتواند در هر جا ودر یک چشم بهم زدن ضربه ای کاری با حداقل خسارت وارد نماید ، ارتشی که بترساند ، ببرد اما درگیر نشود .

پس از 11 سپتامبر رامسفیلد جنگ بر ضد « طالبان » را تایید کرد و پیشاپیش خواستار جنگ بر ضد عراق بود ، زیرا در منطقه ای استراتژیک و حیاتی برای منافع آمریکا صورت میگرفت اما آنچه که کمتر فکرش را به خود مشغول کرده بود « ساختن ملتها و دولتها » ، مداخله در زندگی روزمره ، انجام ماموریتهای پلیسی امنیتی ، رسیدگی به آب ، غذا ، بهداشت چگونگی برقراری رابطه با گروههای متفاوت اجتماعی بود که کاملا در خارج تخصص او  قرار میگرفت، قبل از جنگ فکر میکرد 80000 سرباز برای اشغال عراق کافیست ، چندان توجهی هم به « آمادگی اجتماعی » مردم عراق نداشت و این وظیفه را بیشتر به کارشناسان و نئوکانها و همکاران آنان در اپوزیسیو ن عراق محول کرده بود ، در جریان تدارک جنگ اجازه پخش شایعات و اطلاعات دروغین توسط « دفتر برنامه ریزی » را داد اما کاری با ادعاهای پول ولفوویتز در مورد « آرمانهای انسانی » و اخطارهایی که در مورد کمبود نیروهای انسانی به او میشد نداشت . لذا زمانیکه « اشتباهات » سر برآورد بعنوان فردی گستاخ ، خودرای، بداخلاق ، تکرو و... مورد انتقاد و سپس حمله قرار گرفت و به تدریج بعنوان سمبل و چهره اصلی جنگ کثیف که  حال مورد تنفر عمومی قرار گرفته بود  جا انداخته شد و در این میان نه تنها به لبه تیز حملات مخالفان جنگ بلکه به مسئول اصلی ناکامیها ازسوی   جنگ طلبان  افراطی و در راس آنان نئوکانها تبدیل گشت ، کسانیکه خواهان جنگهای بیشتر ، سربازانی فزونتر و درگیرشدنی گسترده تر هستند .

او همچنین قربانی تناقض میان ایجاد تحول در ساختار ارتش امریکا و وظائف نوینی که بر عهده آن قرار گرفته است که هم واقعیتهای میدانی آنرا تحمیل میکنند و هم توسط نئوکانها بر آنها اصرار ورزیده میشود گردید .

با این مقدمات در این برکناری نیرنگ آشکاری دیده میشود زیرا در حالیکه بوش و وزیر دفاع جدید بر ادامه سیاستهای قبلی اصرار میورزند این برکناری تنها به معنای « بازبینی در تکنیکهای جنگیست » تا خود جنگ

اما وزیر دفاع جدید « روبرت گیتس » رئیس سابق سیا و ایران گیتی سرشناس  با توجه به تجارب خود  از جمله در « تعامل » با جمهوری اسلامی سعی خواهد نمود کمبودهای سلف خود را جبران کند . لازم به تذکر است که او در سال 2004 بهمراه برژینسکی در راس گروهی در ارتباط با « شورای روابط خارجی » قرار گرفت که مصرانه حواستار باز نمودن باب گفتگوها با « ایران » شده بود و به نوشته « وال استریت ژورنال » در گزارش این گروه « نبود گفتگو میان آمریکا و ایران خسارات زیادی به منافع امریکا » وارد نموده و توصیه نمود بود که « میبایستی هرچه زودتر مذاکرات مستقیم بین دو طرف آغاز شود » و « برقراری روابط سازنده ای بین دو طرف هم چون رابطه با چین » در دستور قرار گیرد . بیدلیل نبود که «لاریجانی » در آستانه دیدار اخیرش از مسکو « ذوق زده » و با به رخ کشیدن خدماتی که جمهوری اسلامی در سالهای اخیر بویژه در افغانستان و عراق به آمریکا نموده است خواستار مذاکرات مستقیم و فراگیر شود :

 

 

تاکید لاریجانی بر آمادگی ایران برای مذاکره

 

می‌توانیم مشکلات آمریکا در منطقه را حل کنیم

                  

        

 

آفتاب: دبیر شورای عالی امنیت ملی که قرار است روز جمعه برای دیدار و گفتگو با مقامات کرملین راهی مسکو شود در آخرین اظهار نظر خود پیش از ترک تهران با اشاره به این که «گروه کشورهای 1+5 با ناراحت كردن ایران در منطقه نفعی نمی‌برند» خاطر نشان کرد: آمریكا در منطقه در باتلاقی گیر كرده است كه هیچكس جز ایران نمی‌تواند این وضعیت را برایش حل كند. علی لاریجانی با تاکید بر این نکته که «ما حتی اعلام كردیم در زمینه همكاری‌های منطقه‌‌ای و حل و فصل مسایل مشكلی نداریم» افزود: اگر بحث جامعی با ایران صورت گیرد، ایران آمادگی كامل برای تفاهم را دارد.