نگاهي به فيلم: چه‌كسي امير را كشت؟

يك‌طرفه به قاضي رفتن

 

احمد زاهدي لنگرودي

ahmadzahedi@gmail.com

"چه‌كسي امير را كشت؟"، مي‌توانست فيلم خوبي باشد، ظرفيت تبديل شدن به يك اثر ماندگار را دارد، اما ساده‌انگاري مخاطب و تعريف سرراست و كليشه‌اي روايت، آن‌را در حد يك فيلم ساده كه تنها ساختار و فرم متفاوتي دارد تنزل داده است. اگرچه بازي‌هاي فيلم و گفتگوها (در حقيقت تك گوئي‌ها) خيلي خوب است، اما در كادربندي و فيلمبرداري "مهرداد فخيمي" هيچ خلاقيتي به چشم نمي‌خورد. همان حركات معمولي و معروف در سينماي ايران را مي‌بينيم با همان كيفيت مصنوعي رنگ‌ها و سايه‌ها، بي‌هيچ خلاقيتي.

اگرچه بازي جذاب و حساب‌شده "خسرو شكيبائي" و تا حدودي "الناز شاكردوست" به مدد فيلمنامه و نقشي كه به خوبي در قالب آن فرو رفته‌اند، در ياد مي‌ماند اما "محمدرضاشريفي‌نيا" مثل هميشه مبتذل است و "نيكي كريمي" به اندازه زيادي غيرقابل تحمل. "امين حيايي"، "مهناز افشار"، "آتيلا پسياني" و "علي مصفا" در نقش خود چيزي براي عرضه ندارند و هر هنرپيشه ديگري هم مي‌توانست نقش بي‌رمق آن‌ها را بازي كند.

اما داستان فيلم به غايت مبتذال و بي‌منطق است. ماجراي ارتباط همسر نقاش "امير" با روانشناس‌اش عيناً كپي از "هامون" "مهرجويي" است. انگيزه روايت مشخص نيست، چرا كه نويسنده و كارگردان فيلم "چه‌كسي امیر را كشت؟" فاقد جهان‌بيني است. و در حضور همين فقدان است كه وي به خود جسارت حمله به چپ سياسي معاصر را به شكل هجو آن مي‌دهد. شخصيتي كه "آتيلا پسياني" بازي مي‌كند و يك زنداني سياسي پرخور را نشان مي‌دهد كه سابقاً لمپن بوده و فاقد آگاهي طبقاتي است و حتا قادر به تلفظ درست واژه‌هاي سياسي نيز نيست. اين يك‌طرفه به قاضي رفتن شايد مكمل پروانه نمايش فيلم بوده، شايد تخليه عقده‌هاي رواني از جهلي كه دامن فيلمساز را از ازل گرفته و احتمالاً تا ابد گريبان‌گيرش خواهد بود!!!

اگر بپذيريم كه عنصر مرگ در فيلم "چه‌كسي امير را كشت؟" براي كنكاش در شخصيت‌هايي است كه در فيلم حضور دارند، بايد گفت كه چنين كنكاشي اساساً بي‌ثمر و بي‌اهميت خواهد بود، چرا كه جز "عسل" (شاكر دوست) و "اكبري" (شكيبائي) كه كاريكاتورهايي اغراق‌شده از شخصيت‌هايي ملموس هستند، هيچ كدام ديگر از شخصيت‌هاي فيلم واقعي نيستند و هرگز نمي‌توانند آينه‌اي در برابر مخاطب قرار دهند (آنچه كه فيلمساز و فيلم داعيه دارش هستند).

سه نويسنده فيلم‌نامه "چه‌كسي امير را كشت؟"يعني "مهدي كرم‌پور"، "مهدي كيا"، "خسرو نقيبي" و كارگردان "كرم‌پور" كه در راس مثلث فيلم‌نامه نويس‌هاي فيلم نيز نشسته است، در جاي جاي فيلم شعور مخاطب را به بازي گرفته و با ساده‌انگاري (علي‌الخصوص در پايان فيلم) هيچ حرفي براي گفتن ندارند.

ساختار فيلم تا دقيقه 60 با استفاده بي‌حد از روش ( talking head )  اعصاب تماشاگر را حسابي به هم مي‌ريزد. استفاده از اين فرم در مستندهاي خبري _گزارشي متداول بوده و هست كه در آن‌جا هم اخيراً سعي شده با استفاده از ميان‌بر(passage)هاي تصويري به جذابيت بيشتر بصري دست‌يابند، يا براي نگاه بازيگر به دوربين مانند فيلم"همشهري كين" يا "راشمون" بهانه‌اي بتراشند (مثلاً حصوز يك خبرنگار يا قاضي) همان‌چه كه "مهدي كرم‌پور"، كارگردان "چه‌كسي امير را كشت؟" از آن استفاده نكرده و فيلم را به اثري ملال آور و سرشار از تناقض‌گوئي‌هاي بي‌حاصل شخصيت‌ها مبدل كرده است. و خود نيز در آن سرگردان مانده و مانند شخصيت‌هاي فيلم كه انگيزه‌اي براي رفتارشان ندارند و همه مجبورند از روي دست هم كپي برداري كنند، گويا سه فيلم‌نامه نويس فيلم هم از روي دست هم فيلم‌نامه را نوشته‌اند و كارگردان هم انگيزه‌اي براي ساختن فيلم نداشته.

غلو بيش‌ از حد در شخصيت‌پردازي كه برخي را به تيپ‌هاي كمدي مبدل ساخته مانع از آن مي‌شود كه فاصله‌گذاري در فيلم عمل كند. پس عملاً ناآگاهي كارگردان از فرمي كه تجربه مي‌كند، به تخريب فيلم انجاميده و از آن‌جا كه از نظر مفهومي هم حرفي براي گفتن ندارد، اثري بي‌حاصل و ملال‌انگيز توليد شده است.

اما نكته اصلي در دفاع بي‌اساس كرم‌پور است از اشرافيت، در فيلم همه شخصيت‌ها در رفاه كامل تصوير شده‌اند و لباس‌هايي اتوكشيده، نو و گران‌قيمت بر تن داند. شخصيت‌هاي فيلم فرسنگ‌ها از حقايقي كه در جامعه امروز ايران مي‌گذرد فاصله دارند. انگيزه آن‌ها براي كشتن "امير" كه به شكل بي‌منطقي زنده مانده است (منطق روايت خطي فيلم را كه علي‌الاصول بايد وجود داشته باشد، به هم مي‌ريزد) تا آخر فيلم خوي اشرافي خود را با دوري از اجتماع و نواختن ساز در دل كوير نشان دهد، كافي نيست. همه به‌خاطر عشق‌هاي ناكام قصد قتل مي‌كنند، آيا به راستي جامعه ما چنين است. سرخوردگي‌هاي جنسي و اقتصادي كه ريشه تمام جنايات فراواني است كه هر روزه در كشور رخ مي‌دهد در كجاي فيلم نشان داده شده‌اند؟ هيچ كجا. چرا كه در آن صورت بيننده رغبتي به تماشاي فيلم در صورتي كه دولت رغبتي به اكران آن داشته باشد، نداشت!

قضاوت كودكانه و تمسخر بي‌شرمانه زندانيان سياسي چپ در فيلم با نقشي كه آتيلا پسياني بازي مي‌كند، تنها و تنها با هدف خوش‌آيند حاكميت ساخته شده و بس. "مهدي كرم پور" با چه رويكردي به خود اجازه چنين هجوي مي‌دهد وقتي كه هنوز زندان‌هاي جمهوري اسلامي مملو از زندانيان سياسي است كه هر كدام باسوادترين و نخبه‌ترين بخش‌هاي جامعه را نمايندگي مي‌كنند. آقاي "كرم‌پور"، يك‌طرفه به قاضي رفتن درست نيست. هنوز بيش از چند سالي از قتل‌هاي زنجيره‌اي نمي‌گذرد، تاريخ فاجعه كوي دانشگاه را فراموش نكرده‌است و صفحات روزنامه‌ها هر روز داستان‌هاي غم‌انگيز نسلي را مي‌نويسند كه راهي جز جنايت در پيش رو ندارند. اما در فيلم شما هيچ اثري از هيچ بخشي از اجتماع نيست و همه آن‌چه تصوير كرده‌ايد مانند رفتار و زندگي همان روانشناس منحرف فيلم مصنوعي و غرض‌ورزانه است.

يك فرم بديع زماني پاسخ‌گو و ماندگار خواهد بود كه با محتوايي قوي همراه شود. نه‌تنها يك نمايش جشن‌هنري (شايد سفارشي و متظاهرانه) كه ظاهري شيك دارد و درون آن تهي است.

"چه‌كسي امير را كشت؟" يك اثر ماندگار نيست؛ چرا كه به راز ماندگاري آگاه نيست. اثر هنري مي‌ماند كه از اعماق اجتماع سربرآورده باشد و به همان لايه‌ها و طبقات اجتماعي عرضه شود كه برآيند زندگي آنان است. "چه‌كسي امير را كشت؟" مي‌ماند، نه به عنوان اثري هنري، بلكه به عنوان مدركي براي قضاوت، تا آيندگان بدانند و تاريخ در آن‌باره به قضاوت بنشيند. نمي‌ماند، به‌ياد هيچ بيننده آگاهي كه با ديدن اين فيلم احساس مي‌كند به شعورش توهين شده است.