کتاب جدید نوام چامسکی و گیلبرت اخکر

'Perilous Power'

Noam Chomsky  وGilbert Achcarنویسنده گان کتاب : 

  Stephen R. Shalomناشر : 

برگردان ناهید جعفرپور

 

بخش اول

توضیح مترجم : کتاب جدید چامسکی/اخکر دیالوگی است در باره خاور نزدیک و میانه و سیاست خارجی ایالات متحده آمریکا ( ترور، دمکراسی، عدالت ، جنگ).

در این رابطه شبکه جهانی " زد نت" با این دو نویسنده و استپان شالوم ناشر کتاب مصاحبه ای را انجام داده است که بفارسی برگردانده می شود.

 

سئوال : موضوع کتاب جدید چیست؟

 

شالوم: " پریلوس پاور" دیالوگی است میان دو محقق ورزیده چون نوام چامسکی و گیلبرت اخکردر باره خاورمیانه و نزدیک و سیاست آمریکائی در این منطقه. طبیعتا به هیچ وجه لزومی ندارد که من آقای چامسکی را بشما معرفی کنم اما گیلبرت اخکر در باره تم خاورمیانه مقالات بسیاری نوشته است. وی در لبنان بزرگ شده است و سال ها در این کشور زندگی کرده است. وی نویسنده کتاب هائی چون " د گلاش آف بارباریسم" و یا " استرن گایولدرون" می باشد و هم چنین سردبیر مجله " د اسرائیل دیلیما" است.

کتاب مشترکی که این دو نویسنده ورزیده نوشته اند بیانگر نگاه تیز بین و بررسی جامع در باره دینامیک داخلی خاورمیانه و نزدیک و نقش آمریکا در این منطقه است. تمامی پرسش های کلیدی این کتاب حول مسائلی چون تروریسم ، بنیادگرائی ، نفت ، دمکراسی ، خیانت ، حق تعیین سرنوشت ، یهود ستیزی ، راسیسم ، آنتی عربیسم ، جنگ افغانستان، حمله نظامی  و اشغال عراق ، جنگ اسرائیل/ فلسطین، سرچشمه های سیاست خارجی آمریکا و .... دور می زند.

آنچیزی که در این کتاب توجه ها را بخود معطوف می دارد نگاه متفاوت این دو محقق در باره تم های نامبرده است. در برخی مواقع با هم هم نظرند و در بسیاری دیگر از دو نگاه مختلف به بررسی می پردازند. در واقع این کتاب دیالوگی است بین این دو محقق. چامسکی و اخکر از ابزار و توانائی های وجودی مشترک و تجربیات و نگاه های متفاوت برخوردارند که آنها را به هم نزدیک می کند و در یک کتاب به مباحثه و مجادله می کشاند. هدف این کتاب بررسی معضلات خاورمیانه و نزدیک و زیر ذره بین بردن سیاست خارجی ایالات متحده آمریکا در این منطقه است. آنچه که این کتاب را برای خوانندگان جذاب می کند بررسی مسائل پشت پرده و پیش زمینه سیاست های موجود در خاورمیانه و رابطه آنها با هم و نیات آمریکا در منطقه است. حال فرق نمی کند چه در باره سیاست اسرائیل و یا نقش عربستان سعودی در سیاست آمریکا و یا نیروهای متفاوت سیاسی در عراق و .....

کتاب " پریلیوس پاور" شناخت های جدیدی را بما ارائه می دهد. بخصوص در باره بحث های تحریک کننده ای چون حل احتمالی کوتاه مدت اختلافات اسرائیل/فلسطین

 

سئوال 2: می توانید کمی برای ما از چگونگی روند پیشرفت این کتاب توضیح دهید و بگوئید تم ها چه طوری انتخاب شدند؟ این کتاب چه چیزی را می خواهد بیان کند؟

 

شالوم : نوام و گیلبرت از همان ابتدا تصمیم گرفتند که خیلی خوب است که یک شخص سوم را در نوشتن این کتاب شرکت دهند به این مفهوم که آن شخص سوم وظیفه داشته باشد چشم در چشم آنها این دیالوگ بین این دو محقق را رهبری کند و از این رو آنها از من سئوال نمودند که آیا من این نقش را بعهده می گیرم یا نه.

در واقع این طرح در ابتدا می بایست نتیجه دیالوگ دو نفره نوام و گیلبرت باشد و شخص سوم وظیفه رهبری و نظارت و تنظیم این دیالوگ دو نفره را داشته باشد و سئوالات را تنظیم کند و مواظب باشد که بحث در مجرای اصلی خود باقی بماند و در ضمن به تمامی کارهای تکنیکی این روند از جمله ضبط و پیاده کردن آن و .... رسیدگی نماید.  بدین طریق این دو نفر می توانستند خود را کاملا بر روی مباحث مورد تحقیقشان متمرکز سازند. من تلاش کردم در بحث و گفتگوی آنها دخالت نکنم و تنها ضروری ترین اقدامات تدارکاتی را انجام دهم. 

طی این روند مراحل بیشماری پشت سر گذاشته شد. ما در ابتدا لیست تم ها و لیست سئوالات را تهیه نمودیم و به این خاطر در اوائل ژانویه 2006 همگی در دفتر نوام در کامبریح تگزاس جمع شدیم.

سه روز طول کشید تا ما این لیست را تمام کردیم. من تلاش کردم مباحث ضبط شده را پباده کنم و طرحی خام را زمینه چینی کنم و روی کاغذ بیاورم. سپس نوام و گیلبرت این طرح را با خود بردند تا پیشنهادات و ملاحظات و تکمیلی های خود را بعدا به من ارائه نمایند. هدف ترجمه کلمه به کلمه مطالب نبود. هر دو نویسندگان می بایست وقت داشته باشند حرف هائی را که موقع ضبط زده بودند تصیح یا تکمیل نمایند. در پرسش و پاسخ های درستی که هر دو روشن و خوب بیان نموده بودند تغییری داده نشد. افزون بر اینکه همه ما به این قرار پایبند بودیم که تمامی سخنانی که پایه اثباتی محکمی نداشتند را هر زمان می شد بر طبق مدارک اثباتی تغییر و تکمیل نمود. بدین ترتیب ما در ابتدا تمامی مدارک و شواهد را امتحان نمودیم و آن بخش های مهمی را که به آنها احتیاج داشتیم جدا کردیم. این برای ما مهم بود که خوانندکان بتوانند تمامی بحث ها را طبق مدارک و شواهد موجود هر زمان کنترل کنند تا به سندیت آن پی برند.

 

سئوال 3 : شما با این کتاب می خواستید چه را اثبات کنید؟ این کتاب چه پیامی را با خود دارد و چه هدف سیاسی را در نظر دارد. چه چیزی شما را راضی می کند؟ آیا واقعا این کتاب ارزش این همه تلاش و زحمت را دارد؟

شالوم: آنچیری که ما را خوشحال می کند یک سیاست خارجی آمریکائی دیگری در خاورمیانه و نزدیک است که از پایه و اساس طور دیگریست. این همه زحمت مسلما ارزش بسیاری ببار داد و آنهم این است که این کتاب به یک شهروند متوسط اروپائی و آمریکائی اطلاعات بسیاری در باره سیاست آمریکا در خاورمیانه و نزدیک می دهد. مسلما منتقدین باید کمک کنند و با انتقادات تیزبینانه خود بررسی ها را تکمیل نمایند. غالبا منتقدین در باره تم عراق زمانی که بحث می کنند از واژه های " اشغالگران" و " نیروهای مقاومت" استفاده می کنند. که البته با توجه به وقایعی که در عراق می گذرد نمی توان این طور ساده تجزیه و تحلیل نمود. اوضاع پیچیده تر از این حرف ها ست. یعنی مثلا سیاست آمریکا در خاورمیانه را تنها نمی توان با عملکرد اسرائیل توضیح داد و یا اینکه بنیادگرایان را یا زائده تصورات جرج بوش دانست و یا آنها را بخاطر سیاست خارجی امپریالیستی  آمریکا مورد تائید قرار داد. با فهم دقیق تر و بررسی دقیق تر اوضاع خاورمیانه برای منتقدین مبارزه و برخورد با سیاست آمریکا آسان تر خواهد شد و منتقدین آسان تر خواهند توانست برای دنیائی صلح آمیز و عدالتمند مبارزه نمایند.

قدرتمندان مهم دیگر و تم عراق
شالوم: در فوریه سال 2003 زمانی که طرفداران جنگ در آمریکا گیلاس های شراب فرانسوی خود را به دور می ریختند زیرا که فرانسه در شورای امنیت سازمان ملل متحد در مقابل جنگ موضع گرفته بود در همان زمان بسیاری از جنبش های ضد جنگ آمریکا ، فرانسه ، آلمان ، روسیه ، انگلیس و دیگر دولت های مخالف جنگ هورا می کشیدند. اما واقعا تا چه حد می توان به این دولت ها و موضع ضد جنگشان اعتماد نمود؟  

چامسکی: باید بگویم درجه اعتماد من به این دولت ها روی خط صفر قرار دارد. فعالین عاقل جنبش صلح هیچگاه با دولت ها همصدا نمی شوند. اما با این وجود موضع این دولت ها هم در باره جنگ مهم بود. با کمی خوشبینی می بینیم که آنها حداقلی از موضع دمکراتیک را از خود نشان دادند. کسی نمی داند به چه دلیل اما رفتار آنها چون رفتار دولت های دمکراتیک بود. کوتاه بگویم آنها نسبت به خواسته اکثریت جامعه شان که جنگ نمی خواستند عکس العملی مثبت نشان دادند و وظیفه ای را بعهده گرفتند که وظیفه جنبش ضد جنگ بود. اینکه این دولت ها به حرف مردمشان گوش دادند دلایل مختلف دارد که فعلا مسئله ما نیست آنچه مهم است این است که ما نباید با این دولت ها همصدا و متحد بشویم و یا به آنها اعتماد کنیم. اما آنچه که در اینجا یعنی آمریکا گذشت هیچگاه جدی گرفته نشد. در آن ماه ها در آمریکا به صورت گسترده و شدیدی تنفراز دمکراسی  و هم چنین زیر پا گذاشتن دمکراسی خودرا نشان داد. این مسئله در تمامی بخش های جامعه دیده می شد. من واقعا تا کنون این چنین ندیده بودم. رامزفلد از یک " اروپای قدیم" و " اروپای جدید" حرف می زد. طبق تعریف رامزفلد دولت های اروپای قدیم نظرشان نظر اکثریت جامعه بود اما در اروپای جدید دولت ها با شعار" امید برای دمکراسی" خواسته های بخش بزرگتری از مردم خود را زیر پا می گذارند".

 در واقع هم خیلی چیز ها مسخره و احمقانه است. به این دلیل هم آنزمان بخصوص آدمی چون سیلویو برلوسکونی نخست وزیر اسبق ایتالیا بعنوان پیغامبر دمکراسی به کاخ سفید آمریکا دعوت شد.   نمی دانم باید برای رخ دادن این حوادث گریه کنیم و یا بخندیم. از همه افتضا تر ماجرای جوزه ماریا ازنار نخست وزیر اسپانیا بود. بوش وتونی بلیر از وی برای   صحبت های دمکراسی خواهانه اش در کنفرانس سران جهان در آزورن  تشکر و قدردانی نمودند. این ماجرا درست چند روز قبل از حمله نظامی به عراق بود. بوش و تونی بلیر در این کنفرانس به طوری علنی اعلام جنگ عراق را نمودند و ازنار نخست وزیر اسپانیا هم قرار داد اعلام جنگ را امضا نمود. کمی قبل از این کنفرانس در یک همه پرسی عمومی در اسپانیا مشخص شده بود که تنها 2% مردم اسپانیا موافق جنگ با عراق هستند. جالب اینجاست که همچنین مردی بعنوان ناجی دمکراسی  مورد قدردانی دو دولت آمریکا و انگلیس قرار می گیرد.(1)

در هر حال وی دستور از گراوفورت تگزاس داشت که پیمان جنگ را با پشتیبانی  2% از مردم اسپانیا امضا کند. با این اوضاع ما دیگر بخوبی منظور آنان از دمکراسی را خوب می فهمیم.

بعضی مواقع برای من برخی چیزها عجیب و غیر واقعی است مثلا زمانی که دولت ترکیه که خیلی غیر قابل منتظره نظر 95% مردمش را قبول می کند و برای ارتش آمریکا حمله از مرزهای زمینی و هوائی و دریائی ترکیه به جانب عراق را ممنوع می سازد. آنزمان وزیر امور خارجه ما یعنی کولین پاوربرای این تمرد ترکیه اعلام نمود که دولت ترکیه از مشروعیت فاقد است و بدین وسیله ترکیه را تهدید به حملات نظامی نمود.(2)

 

عجیب ترین و مسخره ترین ادعا در باره پاول ولفویتز معاون اسبق وزارت دفاع آمریکا مطرح میشود و آنهم این است که اوبرای رسانه های آمریکائی و تا آنجائی که من خبر دارم رسانه های اروپائی بعنوان نیروئی مهم در گسترش دمکراسی در آمریکا به حساب می آید. واشنگتن پست از وی بنام " رئیس ایده آلیست ها" نام می برد. (3)

 

اما اکنون همین آقای ولفوویتز ارتش ترکیه را ملامت می کند زیرا که آنها دولت خویش را مجبور نساختند تا چشم از خواسته 95% مردمشان بردارند و بیانیه جنگ را امضا کنند. در واقع وی از ارتش و دولت ترکیه می خواهد که برای این اقدامشان از دولت آمریکا معذرت خواهی کنند و یا یک چنین موضعی بگیرند" بگذار تا فکر کنیم که چگونه می توانیم به آمریکا خدمت کنیم".(4)

 

بله منظور این جماعت از دمکراسی همین است. جنبش ضد جنگ باید روی این گونه مسائل تعمق کند ومتمرکز شود. اگر برخی از دولت ها طبق اتفاق و یا بخاطر منافع شخصی و انگیزه های خود نظرشان با اکثریت مردم آن جامعه تطابق داشته باشد و بدنبال آن موضعی درست را اتخاذ نمایند ، همین دولت ها فردا می توانند بخاطر انگیزه های دیگر و منافع قدرتی و .... موضعی مخالف آنچه که روز قبل گرفتند بگیرند.

 

گیلبرت اخکر:

نوام حق دارد زمانی که از این ماشینی که در عصر کنونی ما در حال حرکت است این چنین نام ببرد. عصری که رسانه هایش بدون در نظر گرفتن ارزش آراء مردم تعریف و تمجید سیاستمدارانی را که در قدرتند پیشه می کنند. این در حال حاضر بزرگترین مد شده است. پشت این ماجرا طرز تفکری خاص نهفته است. طرز تفکری از دمکراسی که اعتقاد دارد یکبار که انتخاب شدی می توانی هر آنچه که میلت بود انجام دهی حتی اگر تمامی آنهائی که تو را انتخاب کرده اند مخالف باشند.

در هر حال من هم باید تائید کنم که سه دولت در بالا نام برده شده یعنی فرانسه ، آلمان و روسیه مطمئنا به لحاظ دلائل دمکراتیک نبود که بر علیه جنگ بودند. در باره دولت روسیه لازم نیست زیاد چیزی بگویم اما در باره دولت های آلمان و فرانسه زمانی که موضوع بر سر اقدامات سیاسی نئولیبرالیسم و حمله به خدمات اجتماعی و ضروری ترین ملزومات زندگی انسانها باشد دیگر این مشعل ها به طوری طولانی مدت نخواهند درخشید. در زمان شروع جنگ عراق مطمئنا انگیزه های آنان با اساس و بنیان ها ی دمکراتیک رابطه ای نداشت و صددرصد دلائل اشتها آوره دیگری در آن میان نقش بازی می کردند.

درعراق اختلافات مستقیمی میان آمریکا و بریتانیای کبیر از یک سو و میان فرانسه و روسیه از سوی دیگر آغاز گردید. البته چین را هم می توان به گستره این اختلافات اضافه نمود. شوروی و فرانسه برای صدام حسین سال های سال مهمترین شرکای تجارت تسلیحات بودند. در جنگ عراق فرانسه مهمترین ارتشی بود که کناره گیری از جنگ داشت. در جنگ 1991 عراق با وجود اینکه روسیه موافق این جنگ بود و فرانسه در آن جنگ شرکت داشت اما در سال های تحریم اقتصادی عراق صدام حسین همچنان تلاش می نمود شراکت سنتی خود را با فرانسه و روسیه در شورای امنیت سازمان ملل به نمایش بگذارد و در نتیجه توازون قوا را به زیان آمریکا نماید و نیروئی مخالف آمریکا و بریتانیا شکل دهد. شرکت های فرانسوی و روسی قول قرار داد ها وجواز های نفتی مهمی را از سوی صدام حسین گرفتند آنهم با این شرط مهم که تحریم اقتصادی سازمان ملل متحد برداشته شود. از این رو فرانسه و روسیه هم موضع خویش را تغییر داده و بدنبال راه هائی می گشتند که این تحریم سازمان ملل متحد را بردارند. اما واشنگتن و لندن مرتبا آنها را بلوکه می کردند. آمریکا و بریتانیا گفته بودند که زمانی موافق بر داشتن تحریم اقتصادی می باشند که کارشناسان سازمان ملل متحد خلع سلاح عراق را تائید نمایند. البته این ادعای آمریکا و بریتانیا از نظر فرانسه و روسیه معنی جز مخالفت با برداشتن تحریم اقتصادی عراق نداشت و برای خودشان به مفهوم عدم دسترسی  به قرارداد ها و پیمان های مهم نفتی بود. منظور واشنگتن و لندن حمله به عراق بود و این مسئله را پاریس و مسکو خیلی روشن بعنوان " دزدیدن جایزه شان " می دانستند. یکی از مهمترین کارهائی که آمریکائی ها فورا بعد از حمله به عراق انجام دادند این بود که تمامی قرار داد ها و پیمان هائی را که با صدام حسین بسته شده بود لغو نمودند. این در واقع مهمترین دلیلی بود که چرا پاریس و مسکو مخالف حمله به عراق بودند. ادامه دارد..........