برگردان
ناهید
جعفرپور
بخش
دوم
رابطه
آمریکا ـ شوروی
ماه
هاست که رسانه
های آمریکائی
به دولت روسیه
به خاطر "
انهدام
ساختمان دمکراسی"
در این کشور
برخورد می
کنند. حتی این
رسانه ها
مجددا مسئله
حقوق بشر در
چچن را سر لوحه
سرمقاله هایشان
قرار داده
اند.
اوائل
ماه دسامبر 2006 لیندسی
گراهام
سناتور آمریکائی،
ازدولت پوتین
بعنوان دولتی
که یک دیکتاتور
بر آن مسلط
است نام می
برد. وی می گوید"
رئیس جمهور
روسی روز به
روز به مشکلی
تبدیل می شود زیرا که
وی آمریکا را
در حل بحران ایران
یاری نمی
رساند". به همین
خاطر هم جوزپ
بیدن رئیس آینده
سیاست روسیه
سنای آمریکا،
پوتین را به
مبارزه می
طلبد. شروع
مبارزه جوئی
بر علیه روسیه
را در ابتدا دیک شنری
معاون رئیس
جمهور آمریکا، زمانی
که در ماه مای 2006
در لیتوانی
بسر می برد در
مقابل روئسای
دولت های
اروپای جدید
آغاز نمود و
اظهار داشت که
"دولت پوتین
بر خلاف جریان
رفرم های
دمکراتیک
پارو می زند و
مخالف این
رفرم هاست. او
می خواهد پیشرفت
های دهه گذشته
را کنار
بگذارد و
مجددا حقوق
مردم روسیه را
بشکلی بیصدا و
نامطلوب از
آنها بگیرد و
زیر پا
بگذارد". دیک
شنری در این
مجمع حتی بر
علیه شخص پوتین
موضع گرفته ومی
گوید که او
همسایه گانش
را تحت فشار
قرار می دهد
تا آنها را
بترساند. جالب
اینجاست که همین
آقای شنری که
نگران حقوق
بشر در روسیه
است از حق
شکنجه زندانیان
در کشور خودش
آمریکا دفاع می
نماید.
در هر
حال مرگ مرموز
آلکساندر لیتوینکو
افسر سابق روسی
در لندن بهانه
خوبی به آنها
می دهد ( آمریکائی
ها) تا
دررسانه های
جمعی غربی رئیس
جمهور روسیه
را زیر ضرب
قرار داده و
روسیه را
بعنوان" کشور
گانگستر ها"
معرفی نمایند.
امپریالیست
های غربی در
واقع خشمگین
از این هستند
که پوتین مانع
برنامه های
آنها برای رسیدن
به ذخایر معدنی
روسیه
آنهم بطور
ارزان قیمت
است.
در
واقعیت هم از
آن زمان که
پوتین مانعی
در مقابل میشائیل
کودورکووسکی
شد جبهه های
جدید مشخص شد.
میشائیل
کودورکووسکی
کسی است که یکشبه
مولتی میلیاردر
شد. آنهم به این
صورت که او
حدود نیمی از
ذخیره نفتی
روسیه را در یک
معامله پر سود
در اختیار غرب
گذاشت.
بعد
از روند وحشی
خصوصی سازی در
زمان دوست آمریکا
بوریس یلسین،
پوتین زمانی
که بر سر کار
آمد فورا ذخایر
طبیعی روسیه
را تحت
کنترل دولت
قرار داد.
امپریالیسم
غرب هم برای
منافع خود و
تو دهنی زدن
به پوتین
ماجرای
کودورکووسکی
و همچنین لیتوینینکو
را درافکار
عمومی غرب
عمده کرد و از
آنان شهدائی
ساخت که
قربانی پوتین
شده اند. پوتین
هم تا کنون در
مقابل
عملکردهای
غرب سکوت
نموده است و
به آنها توجه
ای نکرده است.
وی در سخنرانیش
در باره موقعیت
ملت روس در
اواسط ماه مه 2006
گفته است که
"پایان رقابت
تسلیحاتی خیلی
زود رس بوده
است". در هر
حال در
زمان پوتین نیروی
نظامی روسیه
بسیار رشد
نموده است و
جایگاهی در نیروی
نظامی جهان
گرفته است.
بطوری که
بصورت مستقیم
با واشنگتن
مقابله می کند
. همچنین روسیه
با گسترش
مناسباتش با
کوبا
تحت نام برنامه
ای بنام
برنامه مسکو این
مقابله را عمیق
تر نموده است.
آنطور
که پیداست
منافع ملی روس
ها مجددا عمده
شده است و به این
خاطر هم مسکو
اتوماتیک منافعش
با امپراطوری
جهان در
واشنگتن
برخورد نموده
است. در هر حال مقابله
آمریکا بر علیه
روسیه فضای
عملکردهایش
را در جهان نه
تنها گسترش
نداده است
بلکه محدود هم
کرده است.
مناسبات
چین/آمریکا
زمانی
که هو جین
تائو رئیس
جمهور چین در
اواخر آپریل 2006
از واشنگتن دیدار
می نمود،
آزردگی های
احمقانه و
خودپسندانه ای
که رئیس جمهور
چین می بایست
در مقابل
چشمان تمامی
جهان تحمل نماید،
باعث شدند که
در پکن آن نیروهائی
که در باره
کاراکترو نیات
واقعی آمریکا
هیچگونه شک و
توهمی
نداشتند قوی
بشوند.
چین
در حال حاضربی
توجه به تنها
قدرت موجود
جهان
روابط
اقتصادی ، سیاسی
و حتی نظامی
اش را با زنجیره
ای گسترده از
کشور ها، حتی
آن کشور هائی
که سنتا در زیر
نفوذ ایالات
متحده آمریکا
قرار داشتند،
مستحکم نموده
است و واشنگتن
باید بدون
قدرت شاهد
باشد که چین
حتی با
عربستان سعودی
و کشورهای آمریکای
لاتین هم
رابطه چند
جانبه بر قرار
می کند.
همزمان
مقاومت بر علیه
قدرت آمریکا
در منطقه آسیای
مرکزی شکل و
شمایل و
سازماندهی
رسمی بخود
گرفته است.
بطوری که مثلا
قرقیزستان ،
قزاقستان ،
تاجیکستان و
ازبکستان به
سازمان
ائتلاف شانگای
که از سوی روسیه
و چین به وجود
آمد و هدفش
تضعیف و عقب
راندن آمریکا
از آسیای مرکزی
است پیوسته
اند. بیرون
راندن تسلیحات
هوائی آمریکا
از پایگاه های
آمریکا
درازبکستان
در نوامبر 2005 نتیجه
مستقیم این سیاست
است. همچنین
محدود کردن
امکان عملکرد
آمریکا در پایگاه
های قرقیزستان و افزایش
کرایه سالانه
این پایگاه ها
از 2 میلیون
دلار به 150 میلیون
دلار از دیگر
نتایج این سیاست
است. باید
توجه نمود که
روسیه خواهان
این است که
سازمان شانگای
ایران را هم
به عضویت بپذیرد.
آمریکای
لاتین /آمریکا
تا
چندی پیش این
منطقه بعنوان
حیاط خلوت آمریکا
به حساب می
آمد. در این
فاصله اوضاع سیاسی
در این منطقه
بر علیه
واشنگتن ورق
خورده است.
بعد
از دهه ها سیاست
اقتصادی نئولیبرالی
که از سوی آمریکا
در این منطقه
پیاده شد، این
منطقه فقیر به
فقری مطلق
درافتاد بطوری
که تهیدستان
تهیدست تر و
ثروتمندان
ثروتمند تر
شدند. نتیجه این
همه فقر و
بدبختی به رشد
ضد قدرت آمریکا
در تمامی پهنه
آمریکای لاتین
انجامید. بطوری
که در این
فاصله پیشرفت
های مهم سیاسی
خارج از حیطه
نفوذ
دولت آمریکا
به وقوع پیوست
و نقش آفرین
شد.
دیگر
دولت آمریکا نیست
که در بخش
بزرگی از این
قاره تصمیم می
گیرد بلکه بجای
آن کاراکتر پیشرفت
ها از طریق
رقابت میان دو
مسیر چپ
متفاوت یعنی میان
دولت های با
رنگ و بوی سوسیال
دمکراسی
اروپائی چون
برزیل و
آرژانتین از یک
سو و دولت های
چپ سوسیالیست
ونزوئلا و بلیوی
از سوی دیگر
مشخص می شوند.
اخیرا هم نیکاراگوئه
و اکوادور که
رهبران جدید
دولتشان چیزی
مابین این دو
خط چپ می
باشند به این
جمع پیوسته
اند. در تمامی
این کشورها نیروهای
چپ در نتیجه
انتخابات
دمکراتیک بر سر
کار آمدند.
تمامی این
کشورها سیستم
استثماری
نئولیبرالی
را که از سوی
آمریکا و
صندوق بین
المللی پول و
بازار آزاد
جهانی به آنها
تحمیل میشد رد
نمودند و این
امر برای
واشنگتن غیر
قابل تحمل و
تحریکی دائمی
است. اما از
آنجا که امپریالیسم
آمریکا در بن
بست عراق دست
و پا می زند
لذا بنطر می
رسد که کنترل
آمریکای لاتین
از دستش خارح
شده است. در میان
این آشفته
بازار آمریکا
چین هم شروع
کرده است جای
خالی آمریکا
در این منطقه
را پر سازد.
برای
بسیاری از
کشورها چون
برزیل و
آرژانتین، چین
بعنوان مهمترین
شریک تجاری
نقش بازی می
کند و تازه این
آغاز کار است
زیرا که پکن
نقشه دارد به
همراه دولت های
این منطقه در
فاصله 10 سال آینده
در حدود 100 میلیارد
دلار آمریکائی
در آمریکای
جنوبی سرمایه
گذاری کند.
واشنگتن
بخصوص از این
مسئله عصبانی
است که چین
نقش سنتی آمریکا
را قصب نموده
و ارتش های
آمریکا لاتین
را آموزش داده
و مسلح می
سازد.
در نتیجه
تلاش
نئوکونزرواتیوهای
جنگ طلب دیوان
سالاری بوش که
می خواستند با
کمک جنگ عراق
ذخایر انرژی
زای استراتژیک
خاورمیانه را
زیر کنترل آمریکا
بیاورند و
همزمان عراق
را بعنوان
مرکز ثقل و
نقطه آغاز تغییرات
بسیار عظیم
برای ایجاد "
خاورمیانه
بزرگ" سازند
تا بدان وسیله
منطق جهانی
سازی نئولیبرالی کنسرن
های آمریکائی
را در آنجا پیاده
کنند، به شکست
انجامید.
همزمان هدف
نئولیبرالی
تسلط آمریکا
در تمامی
مناطق جهان به
یک رویا تبدیل
شده است. با
وجود پیروزی
کوتاه مدت بر
ارتش عراق که
آنهم حاصل تکنیک
بالای نظامی
ارتش آمریکا
بود اما در
نهایت
ناتوانی
واشنگتن در
تحمیل خواسته
هایش به مناطق
اشغالی و
کنترل آن
مناطق
این مسئله را
به افکار عمومی
جهان ثابت
نمود که قدرت
مطلق آمریکائی
هم اکنون بر
روی پاهای گلی
ایستاده است.
طبق
گزارشات
پنتاگون در
حال حاضر
روزانه بطور
متوسط از سوی
نیروی مقاومت
عراق در حدود 100
حمله بر علیه
اشغالگران
صورت می پذیرد.
واشنگتن که از
سوی رسانه های
غربی پشتیبانی
می شود تلاش می
کند در مقابل،
مقاومت بر علیه
اشغال در عراق
را غیر قانونی
جلوه دهد و
تمامی ضربات
تروریستی
گروه های بسته
و کشتارغیر
نظامیان در
مساجد و بازار
ها را
به این جنبش
ضد اشغال نسبت
دهد. چه کسی
واقعا پشت این
حرکات پنهان
است هنوز مشخص
نیست اما این
سئوال که چه
کسی از این
اوضاع
استفاده می
کند کاملا
روشن است که این
هم پرنسیپ قدیمی
تمامی امپریالیست
هاست و هم چنین
جزئی از
استراتژی آمریکا
در عراق است
که "تکه تکه کن
تا حکومت کنی".
این
واقعیت که ما
اصولا در باره
مقاومت در
عراق چه فکر می
کنیم و
چگونه آنرا تجزیه
و تحلیل می کنیم
یک مسئله است
اما واقعیت دیگر
هم این است که
جهان امروز
کاملا با چند
سال پیش که ما
از حرکت های
بسیار خشن آمریکا
در ترس بودیم
فرق کرده است.
این مسئله که
نمایندگان
واشنگتن در
مجامع بین
المللی دیگر
محتاطانه
وارد می شوند
و یا این
مسئله که آمریکا
از زمان جنگ
عراق دیگر هیچ
جنگ جدیدی را
مثلا بر علیه
ایران و یا
سوریه
نتوانسته است
آغاز کند،
واقعیاتی
هستند که ما
بخش بزرگش را
مدیون مبارزه
قانونی مردم
عراق بر علیه
اشغالگران
خشن و جنایت
کاردر عراق می
باشیم.