دشمن دشمن
من، دوست من
نيست
عابد توانچه
- عليه وضعيت
موجود
همچنان فکرم
مشغول
تضادهای
جريان چپ و
راست است.در
اينکه از اصول
فکري،هدفها،
آرمانها و منافع
طبقاتی گرفته
تا شيوه های
عمل سياسی رو
در روی يکديگر
قرار گرفته
ايم شکی نيست.
مسئله ی من
نحوه عمل در
برابر دشمن
مشترک
قدرتمندی است
که بی هيچ شکی و
شبهه ای از
نظر امکانات
مادی توانا و
قدرت يک سرکوب
دسته جمعی را
در اختيار
دارد.
عملا در حال
حاضر نيروهای
راست در ايران
به سه بخش
تقسيم می
شوند..دسته
اول معتقدند
که تنها راه
حل نجات ايران
از شرايط
فعلي، دخالت
خارجی ] به هر
نحو ممکن[
است.به غير از
مرتبطين
دانشجويی اين
جريان هم
اکنون همه ی
بزرگان و تئوری
پردازان اين
جريان در خارج
از کشور پناهنده
و يا مقيم
هستند. دسته ی
دوم گروه های
راستی هستند
که به دليل
داشتن
گرايشات
ناسيوناليستی
قوی با دخالت
خارجی از نوع
حمله ی نظامی مخالف
هستند.دسته ی
سوم زير عنوان
اصلاح طلبان
شناخته می
شوند که با
آنکه از
تريبئن و فرصتی
برای اعلام
اين نکته که
معتقد به حفظ
چهارچوب کلی
نظام ايران
هستند
استفاده می
کنند اما در
مدت اخير با
قوت گيری
احتمال وقوع
حمله ی
خارجي،کاهش
شديد سهم اين
عده از منافع
قدرت، تنگ تر
شدن خطوط قرمز
حاکميت و پائين
آمدن سطح تحمل
پشت پرده قدرت
ايران، در
سکوت معنا
داری فرو رفته
اند و چشم به
حوادث آينده دوخته
اند. گروه
اخير به دو
دليل تمايل
چندانی به
تغييرات
بنيادی و
ساختاری در
حکومت ايران ندارند.اول
آنکه کم يا
زياد به هر
حال صاحب منافع
بسياری در
حکومت فعلی
هستند و از
طريق اين
سيستم ارتزاق
می کنند و
دليل ديگر آنکه
تقريبا همه ی
بزرگان
جريانات و
گروه های اصلاح
طلب شريک
حاکمان فعلی
در بسياری از
حوادث تلخ و
خونبار دهه ی
اول حيات رژيم
مستقر در ايران
هستند و نگران
آينده خود در
يک تحول سريع
سياسی هستند.
اين گروه
بيشتر در آرزوی
يک برخورد
نقطه ای محدود
و يا به وجود
آمدن يک فضای
تهديد آميز
جدی بين الملی
عليه حکومت ايران
هستند و اميد
دارند که در
چنين شرايطی
حاکميت ايران
دست به دامان
آنها شود تا
يکبار ديگر
روی کار آمده
و ضمن تلاش
برای بهبود
وجهه بين
المللی و
کاستن از
تنشها به چانه
زنی و افزايش
سهم خود از
منافع دولتی
در ايران
بپردازند.
اين تقسيم
بندی سه گانه
کم و بيش در
داخل جنبش دانشجويی
نيز وجود دارد
اما به هر حال
به هم ريختگيهايی
نيز که در
محيط دانشگاه
عادی است در
اين تقسيم
بندی راه پيدا
می کند.چيزی
که در اين
ميان اهميت
دارد پذيرفتن
وجود اين
نيروها و
تجزيه و تحليل
امکانات ،
هدفها و روابط
آنان است.چپ
نمی تواند
بدون آگاهی
کامل از
موقعيت اين
نيروها و در
نظر گرفتن وزن
اين گروه ها
به عمل سياسی
دقيق دست بزند.
****
گريزی کوچک
متاسفانه
همواره وجهه
روشنفکری چپ
در ايران بر
وجهه کمونيستی
و کارگری آن
غلبه داشته
است. نيازمندی
به نيروهای
ناسيوناليست
کرد آفت بخش
ديگری از چپ
ايران بوده
است. مستقر و
محدود شدن بخش
بزرگی از
نيروهای چپ در
مناطق کرد
نشين اين نيروها
را از فضای
کلی ايران در
گذشته و حال
دور کرده است.
هر گروه سياسی
که اميد به نيروی
مردم يک
اجتماع داشته
باشد بايد در
فضای واقعا
موجود آن
جامعه کار
کند. , اين حکم
اساسا درست
است که هرگاه
آگاهی
انقلابی توده
ها را فرا
گيرد،بر
زمينه ی شرايط
مادی توده
ها،بيک نيروی
مادی عظيم
تبديل خواهد
شد.تنها
نيرويی که
قادر است
جامعه را
دگرگون کند،
اما مسئله
هميشه اين
بوده است که
اين آگاهی
چگونه بايد
بميان توده ها
برده شود، چه
سازمانها و وسايلی
بايد اين
آگاهی را
بميان توده ها
ببرند، و از
اين طريق کدام
اشکال
سازمانی و
اتخاذ چه شيوه
ای از مبارزه
می توان انرژی
انقلابی توده
ها را در مسير
درست،مسيری
که به پيروزی
انقلاب، به
سرنگونی
ارتجاع،به
تصرف قدرت
سياسی منجر می
شود، انداخت و
هدايت کرد؟,
شکی نيست که
چپ در لحظه ای
که واقعا
نماينده طبقه
ی کارگر در
ايران باشد از
پرداختن به
بسياری مسائل
و قرار گرفتن
در کنار هر
جريانی بی نياز
است و بايد به
شدت دو قطبی
مد نظر خود را
تشديد کند اما
مسئله
اينجاست که چپ
اکنون
نمايندگی
طبقه ی کارگر
ايران را در
اختيار ندارد.
طبقه ی کارگر
ايران نه
دارای آگاهی
طبقاتی است و
نه مکانيسمی
در حال حاضر
برای بر انگيختن
اين آگاهی
طبقاتی توسط
گروه های چپ
طراحی شده
است. تمامی
حرکات
اجتماعی در
ايران از
فقدان جسارت و
اميد رنج می
برند. تا زمانی
که که يک فرد
مبارز با تمام
وجود هدفی را
که برای آن
مبارزه می کند
,ممکن, و حق بی
چون و چرای خود
نداند هيچ گاه
به آرمانها و
اهداف خود دست
نخواهد يافت.
در ايران طبقه
ی بزرگ و
ناراضی اما
منفعلی وجود
دارد به نام ,حکومت
شوندگان, که
بايد در جلوی
,حکومت
کنندگان, صف
آرايی کند. در
ايران امکان
ايجاد
کوچکترين
تشکل کارگری
مستقلی وجود
ندارد. در
ايران امکان
چاپ و نشر هيچ
نشريه کارگری
ای وجود ندارد.
محال ممکن است
که نيروهای
امنيتی ايران
مجال نفس
کشيدن به
جريان کارگری
ای را بدهند
که احتمال
داشته باشد
بتواند قسمتی
از طبقه ی
کارگر ايران
را رهبری کند.
به جز دو مورد
همه ی
اعتراضات
کارگری
سالهای اخير
در ايران صرفا
در واحدهای
صنعتی متوسط و
يا کوچک روی
می دهد که
حاصل وارد
آمدن نهايت
فشار ممکن به
عده ای از
کارگران و به
وجود آمد يک
خود انگيختگی
آنی ، احساسی
و کاملا غير
مدون و کلاسه
نشده است.
جالب آنکه بلا
فاصله تمام
نيروهای چپ
خارج از ايران
می کوشند اين
اعتراضات
کارگری را
منسوب به حزب
و يا گروه خود
کنند. واقعيت اينجاست
که اين
اعتراضات نه
به دليل آگاهی
بخشی گروه های
پيشرو که به
اين دليل است
که کارگران
اين واحدهای
صنعتی از تنها
ابزار باقی
مانده برای
خود استفاده
می کنند. من به هيچ
عنوان منکر
تلاشهای فردی
و ارتباطهای
گروهی در ميان
طبقه ی کارگر
ايران نيستم
اما اين
تلاشها حتی
منجر به
حرکتهای
منسجم صنفی
نيز نشده است
چه برسد که ار
آن توقع حرکات
سياسی را
داشت. گرچه
شديدا از بيان
اين جمله رنج می
برم اما گويا
کمونيستهای
ايران وظيفه ی
اصلی خود را
فراموش کرده
اند. گرچه هر
روز از نظر سياسی
چپ در داخل
ايران منسجم
تر و نيرو مند
تر می شود و از
پس بيش از سه
دهه کشتار و
سرکوب وحشتناک
دوباره در حال
کمر راست کردن
است اما بدون
ارتباط منسجم
با طبقه ی
کارگر آينده
ای در پيش روی
ما نيست.
****
امروز در
دانشگاه و در
جامعه همه به
دنبال پاسخ
,چه بايد کرد؟,
هستند. به جز
کسانی که
مستقيما مرتبط
با پروژه ی
آقای سازگارا
هستند و اوامر
ايشان را
اطاعت می
کنند، ساير
کسانی که به
دخالت خارجی
]به شکل[ دل
بسته اند به
جهت نااميدی و
نداشتن پاسخی
به ,چه بايد
کرد؟, در اين
موضع قرار
گرفته اند.
واقعيت اين
است که منافع
سرمايه داری
جهانی نه صرفا
با منافع که
با هستی
صاحبان قدرت و
سرمايه در
ايران به تضاد
رسيده است.
سرمايه داری ايران
با تمام پيچ و
تابی که برای
هماهنگی و هم
خوانی با
سرمايه داری
جهانی به خود
داد همچنان
وصله ی ناجوری
بر پيکر
سرمايه داری
جهانی
است.تصميم به
تغيير نقشه ی
سياسی
خاورميانه
گرفته شده است.
منطقه ای که
کانون بزرگ
ترين چالش پيش
روی سرمايه در
جهان يعنی
مسئله ی
,انرژی,
است.خاور
ميانه منطقه
ای است که
اکثر حاکمان غير
مردمی آن
روابط خوبی با
کشورهای
پيشرفته صنعتی
دارند اما در
جای جای آن يک
بنيادگرايی خشک
و خشن بر
جوامع
حکمرانی می
کند. بنياد
گرايی ای که
هر لحظه می
تواند شکل
سياسی به خود
بگيرد و به
دوقطبی
استعمار
کننده و استعمار
شونده، دو
قطبی کفر و
ايمان را
بيافزايند.
تعداد
جرياناتی که
پتانسيل
اعلام
نمايندگی
حکومت خدا در
زمين را دارند
در اين منطقه
بسيار زياد
است.
علی رغم تمام
تلاشهای
مخالفان جنگ
در سرتاسر دنيا
جنگها يکی پس
از ديگری به
وقوع می
پيوندند.
کشتارها
انجام می شود.
مردمان جنگ
زده با گرسنگی
و بيماری دست
و پنجه نرم می
کنند ،کودکان
و زنان می
ميرند و منافع
عده ای که
بايد تامين می
گردد.
مخالفان جنگ
هيچگاه
نتوانسته اند
از وقوع جنگها
جلوگيری کنند.
حاکمان
جمهوری
اسلامی ايران
می خواهند
حکومت را به
امام غايب خود
تحويل دهند و
سرمايه هنگفت
حاصل از صدور
نفت خام را در
خدمت اين
امانت داری
بکار گرفته
اند اما
سرمايه داری
جهانی به
منابع اوليه
اين چنين محيا
احتياج حياتی
دارد. ساختار
حکومت ايران
توانايی بروز
انعطافی که از
آن می خواهند
را ندارد بنا
بر اين بايد
جای خود را به
حکومتی دهد که
اين توانايی
را داشته
باشد. اين
جابجايی قدرت
در آينده ای
نه چندان دور
به وقوع خواهد
پيوست و برای
اين منظور
مسير خونباری
نيز طی خواهد
شد. چپها بايد
چه نقشی را در
اين باره ايفا
کنند ؟ آيا
مخالفت و تنها
مخالفت يگانه
استراتژی چپ
در اين مسئله
است؟
از امروز سه
مرحله ی زمانی
پيش روی جنبش
چپ است.مرحله
اول مرحله ی
قبل از قطعی
شدن يک برخورد
خارجی عليه
حکومت ايران
است. دومين
مرحله به
قطعيت رسيدن
حاکمان ايران
نسبت به اين
مسئله تا خارج
شدن اوضاع از
دست آنان است.
سومين مرحله
نيز آغاز
کنترل حکومت
جديد تا زمان
عادی شدن
اوضاع ايران
است. چپ در
مرحله ی اول
فرصت دارد که
هر چه می
تواند برای
بقای خود
انجام دهد چرا
که در مرحله ی
دوم مسلما
حکومت به يک
سرکوب کامل
سياسی دست
خواهد زد و
پيش از آنکه
حتی به سراغ
طرفداران
حمله ی خارجی
برود به سراغ
نيروهای چپ
خواهد
آمد.دليل اين
مسئله آنقدر
روشن هست که
برای درک آن
نيازی به دليل
و برهان
نباشد. در
مرحله ی سوم
نيز تجربه ی
يوگوسلاوي،
افغانستان و
عراق نشان
داده است که
نيروهای چپ در
کنار هر نيروی
سياسی مخالف
جنگ و سياستهای
مهاجمين آماج
ترورهای بی
سرو صدا و خزنده
قرار خواهند
گرفت. تنها
فرصت چپ برای
تصميم گيری و
عمل در مرحله
ی اول است و ما با
يک ,په بايد
کرد؟, بزرگ
ديگر رو به رو
هستيم.
ارتباط دادن
تمامی
نيروهای چپ در
همه ی قسمتهای
جامعه به
يکديگر؟مخفی
کردن
نيروها؟ايجاد
تشکيلات
منسجم به
منظور آمادگی
برای عمل در شرايط
زمانی و مکانی
مختلف؟آماده
شدن به منظور
حفظ نيروها در
مرحله سرکوب
داخلی و بعد
آز کشتار
خارجي؟ايجاد
امکانات مادی
لازم و منابع
مالي؟ معطوف
کردن تمامی
توان چپ به مخالفت
با حمله ی
خارجي؟ و يا ....؟
کدام گزينه ها
را بايد
انتخاب کرد و
چگونه بايد به
اين انتخابها
جامعه عمل
پوشاند؟
چه فرد،گروه و
يا حزبی وظيفه
ی سازماندهی
نيروهای چپ در
داخل و در
شرايط فعلی به
عهده دارد؟
چگونه می توان
جريان چپ را
تحت هماهنگی
هر عامل هدايت
کننده ای در
آورد؟اين
عامل هماهنگ
کننده چگونه
يابد انتخاب
شود؟روابط چپ
در ايم مراحل
زمانی با ساير
نيروهای
موجود در
جامعه چگونه
بايد باشد؟
***
چپ در جامعه ی
بسيار کوچک
دانشگاه با
شرايط پيچيده
ای رو به رو
است. تعدادی
از دانشجويان
چپ اخراج شده
اند. تعدادی
ديگر در خطر
اخراج هستند.
دفتر تحکيم
وحدت بعد از
برگزاری
شانزده آذر
امسال در
دانشگاه
تهران عملا به
فعاليتها ی ضد
چپ روی آورده
است. قسمتی از
امکانات
رسانه ای
سازمان ادوار
تحکيم وحدت در
اختيار چهار _
پنج مهره داخلی
مرتبط با
جريان حامی
فخر آور قرار
گرفته است.
طنازان صدای
آمريکا
دوباره به جنب
و جوش در آمده
اند.کار به
جايی رسيده
است که با
چراغ سبز
مسئولين
دانشگاه در
دانشگده ی حقوق
دانشگاه
تهران به
فعالين چپ
حمله ی فيزيکی
شده است.
عوامل يک
نشريه به نام
تلنگر که هر هفته
در پنجاه و
هشت صفحه صرفا
با موضوعات ضد
چپ انتشار می
يابد مخفيانه
به انبار
نمايشگاه کتاب
چپها در
دانشگاه وارد
شده و مبلغ
پانصد هزار
تومان کتاب
امانتی
انتشاراتيهای
مختلف را از
بين برده اند.
يک ائتلاف
علنی با سرعتی
باور نکردنی
از نيروهای
راست با
محوريت چپ
ستيزی شکل
گرفته است.
اين ائتلاف
مخملی از نيروهای
وابسطه به
سازگارا
گرفته تا
سلطنت طلبان و
نيروهای
وابسطه به
اصلاح طلبان
تشکيل شده است
و از تخريب
گرفته تا
سانسور خبری و
حتی ايجاد
مشکلات
امنيتی روی
گردان نيستند.
اين نيروها
حتی زمانی که
خانواده ی يکی
از فعالين چپ
تحت احظار و
بازجويی
نيروهای
اطلاعاتی
قرار داشت
همگام با
خواست حاکميت
نه تنها اين
خبر را سانسور
کردند که با
وقاحت حتی
خانواده اين
فعال چپ را به
دروغگويی
متهم کردند.
تمايزات فکری
و عملی بين
نيروهای راست
و چپ در
دانشگاه هر
روز وسيعتر و
عميق تر می
شود که البته
اين مسئله
کاملا طبيعی
بوده و بايد
از آن استقبال
کرد اما ايا
به راستی در
شرايط فعلی جامعه
و دانشگاه
الزاما تنها
مسير ممکن
برای حرکت
نيروهای راست
و چپ عبور از امنيت
و هستی تفکر
مقابل
است؟آيا در
شناسايی دشمن
ضروری تر
اشتباهی روی
نداده است؟چپ
چيز باعث شده
است که در نظر
راست و چپ
,دشمن، دشمن
من ، دوست من
باشد,؟ آيا
بايد دوش به
دوش حاکميت برای
حذف تفکر
مقابل حرکت
کرد؟
در شرايط
کنونی از نظر
من ,دشمن،
دشمن من، بدون
هيچ شکی دشمن
قسم خورده ی
من نيز هست,!
تکليف چپ با
گروه های
سلطنت طلب و
نيروهای
ناسالمی همچون
طنازان صدای
آمريکا مشخص
است.اينها اگر
چه توف
سربالای
نيروهای راست
هستند اما به
مدد امکانات
مادی گسترده
ای که از زمان
چپاولهای ديکتاتور
قبلی ايران در
اختيار آنان
قرار گرفته
است يقه ی
ساير نيروهای
راست را گرفته
اند و شديدا
در حال تاثير
گذاری بر آنها
هستند. گروه
های ديگری
هستند که فقط
نام راست بودن
را با خود يدک
می کشند و می
توان هم به
تصحيح افکارشان
پرداخت و هم
با آنها عمل
سياسی مشترک انجام
داد. علاوه بر
اين توده های
دانشجويان هم
هستند که گرچه
تقسم بندی چپ
و راست در
رابطه با آنان
بی معنی است
اما با دقت
کشمکشهای
جريانات
دانشجويی را
زير نظر دارند
و در درون خود
به قضاوت می
پردازند و
افکارشان پيرامون
يک تفکر شکل
می گيرد.چپ
دانشگاه
علاوه بر حضور
فعال در ,چه
بايد کرد؟,
های جامعه
بايد به چه
بايد کرد های
دانشگاه نيز
بپردازد.