عذربدترازگناه

فرخ قهرمانی

              azadiebaian@yahoo.se

 

 

اخیرا ًنقدی در روشنگری، تحت عنوان « جرقه ای ازدورخ» منتشر شد، که نویسنده آقای فرخ نگهدار را مخاطب قرار داده، و مسائلی را طرح نموده است.چند روزپس از درج این مطلب پاسخی از طرف آقای نگهدار با عنوان « علی اکبرعزیز! جهت اطلاع می نویسم» در همان سایت منتشر شد،که مرا وا داشت تا این چند سطررا بنویسم. اگراز

نوع نگارش آقای نگهدار، که گوئی نامه نگاری پدری با پسر،یا استادی با شاگردش است

بگذریم،3 صفحه پاسخ آقای نگهدار صرف آسمان ریسمان کردن بحث های ایشان، با سران سایر گروه ها و در نهایت نقل داستانی میشود،که به نوبه خود عذربدترازگناه است.

آقای نگهدار با نقل این داستان برآنند این گونه وانمود نمایند، که تو گوئی تمام مشکل و دغدغه خاطرآقای شالگونی این است که،چرا خودت نرفتی اعدام شوی ورضا غبرایی را فرستادید. نمی دانم اگراین چند کلمه را، آقای شالگونی درنقد چندصد کلمه ای خود نه

گنجانده بودند، ایشان چه خاکی به سر خود میریختند،لابد آسمان و ریسمان را بهم بافته ،و

قصه هائی از ملاقاتها وبحث هایشان را با سایر سران گروههای سیاسی، بجای پاسخ گوئی تحویل میدادندو وقتی میگوم داستان آقای نگهدار عذر بدتر از گناه است،از این جهت است که ایشان به قول قدیمی ها، خود را به کوچه علی چپ میزنند، وتعبیردیگری از

نوشته های آقای شالگونی بدست میدهند. باید گفت:

آقای نگهدار، مسئله نویسنده آن سطور،اینکه چه کسی، به قربانگاه نزد قصاب اوین رفته

نیست، مسئله ایشان تا آنجا که به درک من برمیگردد، ماهیت قضیه است.

اجازه دهید یکباردیگرمروری داشه باشیم به قسمت هائی ازمتن ایشان:«..... درآن سالها،

اجرای هرقرارساده تشکیلاتی میتوانست به دستگیری وشکنجه واعدام منتهی شود.

پاسداران سواره وپیاده همه جا درکمین فعالان سیاسی بودند ودرمناطق مختلف شهرها میگشتند. روزانه نام صدها نفردرلیست اعدام شدگان سیاسی در روزنامه های کثیرالانتشاردولتی اعلام می شد. .........حال فکرش را بکنید! درآن فضای خون و جنایت وجنون ، سازمان تحت رهبری آقای فرخ نگهدار بنا به گفته خوداو، ارتباط تلفنی منظمی

با مقامات جمهوری اسلامی وحتی با اسداله لاجوردی، یعنی قصاب اوین،داشته است!! مضمون چنین ارتباطی چه میتوانست باشد؟ جزاینکه رئیس آدمکشان وشکنجه گران اوین هروقت نیازبه سئوال وتحقیق درباره کسی یا مساله ای بوده مستقیماً به اینها مراجعه کند؟!» آقای نگهدار، این سطورخود به روشنی گواهند که نفس داشتن ارتباط با جلاد آنهم چنان ارتباط تسلیم طلبانه ای، وآنهم درآن شرایط ، مطرح است نه اینکه چه کسی 

قراراست خدمت جلاد فرستاده شود، اما درپاسخ، حضرتعالی داستانی نقل میفرمائید که خیر: علی اکبرکوچولوی عزیز،توخبرنداری بچه، حالا کجاشودیدی، دادستان انقلاب تهران که چیزی نیست، من خودم به خدمت دادستان انقلاب کل کشورسیدحسین موسوی تبریزی رسیده ام ،...... وبیش ازدو سوم کل پاسخ، چگونگی این خدمت رسیدن است.

آقای نگهدار این قسمت کوچکی ازبحث آقای شالگونی بود، که شما به این شکل پاسخ فرمودید،اما  سایرموارد را نادیده گرفته، ودرموردشان سکوت اختیارنمودید، که البته بنظرمن بسیارهم آگاهانه اینکاررا کرده اید. ایشان میگویند وقتی شما امروزدرمصاحبه با

مجله آرش شماره 97 میگوئید« در مورد اعدام های دهشتناک سال 60و61 ما خیلی ازبچه های مجاهد وراه کارگری و اقلیتی وپیکاری و غیره را ار دزدیک می شناختیم . همه شان

بچه های کاملاً صادق و صمیمی وازجان گذشته بودندوواقعاً حاضربودند برای خوشبختی مردم همه وجودشان را بدهند........ واقعاً اینها را دوست داشتیم وخبراعدام هریکی شان برایمان یک خبرهولناک بود.» این گفته ها با سیاستها وعملکرد شما و فدائیان اکثریت در آن روزها کاملاً در تضاد است، وصداقتی دراین گفتارنمی بیند، واین را هم ازخودش نمی گوید، بلکه به نقل ازنشریه کارارگان سازمان شما میگوید. توجه کنیم به رهنمود شخص شما به  هواداران درنشریه کار شماره 120 هفتم مرداد ماه سال 1360 « قبل ازاینکه به مساله ی اعدام تعدای ازدختران وپسران جوان توسط دادگاه انقلاب بپردازیم لازم است اول به عوامل وشرایط به وجود آورنده این قبیل خشونت ها توجه کنیم ومساله را نه صرفاً ازجنبه عاطفی واخلاقی ـ که بنوبه خود حائزاهمیت است ـ آنچنان که ضدانقلاب سعی درعمده کردن آن دارد، بلکه اززاویه مصالح ومنافع انقلاب* ( تو بخوان رژیم جمهوری اسلامی )

بررسی کنیم. هواداران سازمان درموقعیت خطیرکنونی بایدوظایف خود را هشیارانه ترو

قاطعانه تر ازپیش انجام دهند. افشای دسیسه های ضدانقلاب وشناساندن سیاستهای ضدانقلابی گروهک ها(به خوان مجاهدین، راه کارگر، پیکار، اقلیت و....) درمحیط کارو درمیان خانواده ها و درهرکجا که حضوردارند جزو وظایف مبرم هواداران مبارزاست »

آقای نگهداراین بچه های صادق و صمیمی که درمصاحبه ازآنها یاد میکنید،که برای خوشبختی مردم حاضربودند همه وجودشان را به دهند، وخبراعدام هریکی شان برای شما یک خبرهولناک بود، همان دختران و پسران جوانی که توسط دادگاه انقلاب اعدام میشدند نبودند، که اززاویه مصالح ومنافع انقلاب آنها را بررسی میکردید؟! وبه هوادارانتان رهنمود میدادید که دررابطه با شناساندن ومعرفی آنان باید هوشیارانه تروقاطعانه تر عمل کنند، و احیاناً تحت تأثیراحساسات انسانی خود دررابطه با اعدام ها قرارنگیرند؟! چرا که مصالح و منافع انقلاب ( بخوان چمهوری اسلامی) واجب تراست.؟!!

برای اینکه خوانندگان را کمی بیشترروشن کنیم که، چرا دراین رهنمود ازصفت تفصیلی

(تر) دررابطه با هشیاروقاطعانه استفاده شده است، باید کمی به عقب برگشته و به بخشی ازاطلاعیه کمیته مرکزی سازمان فدائیان (اکثریت)،درتیرماه سال 1360 کمترازیک ماه قبل ازاین رهنمود مراجعه کنیم، دراین اطلاعیه چنین آمده است:« هواداران سازمان همراه وهمدوش با دیگرنیروهای انقلاب ومدافع جمهوری اسلامی ( به خوان سپاه پاسداران، بسیج، دادستانی انقلاب و......)باید تمام هوشیاری خود را بکارگیرند. حرکات مزدوران امپریالیسم آمریکا را(به خوان، این بچه های صادق وصمیمی.....) دقیقاً زیر نظربگیرند، و هراطلاعی ازطرح ها و نقشه های جنایتکارانه آنان(این بچه های صادق وصمیمی ) بدست آورند، فوراً سپاه پاسداران وسازمان را مطلع سازند» حال میتوان مسئله را کمی دقیق تربررسی کرد،هشتم تیرماه سال 1360 اطلاعیه ای ازطرف کمیته مرکزی فدائیان اکثریت که شما دررأسش قرارداشته اید صادر میشود، و هواداران را موظف می نماید همدوش ودرکنارنیروهای مدافع جمهوری اسلامی قرارگیرند، هوشیاری خود را نیزبکارگیرند، وهراطلاعی که بدست میآورند به سپاه پاسداران وسازمان خبردهند. ظاهراً پس ازنزدیک به یک ماه، شما به اندازه کافی از فعالیت و قاطعیت هواداران دررابطه با افشای ضدانقلاب وخبررسانی به سپاه پاسداران راضی وخوشنود نیستید،شایدهم منظورتان از استفاده ی کلمه ما در مصاحبه با مجله آرش، تعدای ازهمین هواداران بوده اند که ازاعدام دوستانشان ناراحت و  احساساتی میشده، ومسئولیت خود را دررابطه با افشای ضدانقلاب، وخبررسانی به سپاه پاسداران به نحواحسن انجام نمیداده اند،که شما دررهنمود هفتم مرداد ماه سال 60 ازهواداران میخواهید که، مصالح و منافع انقلاب را درنظر بگیرند واحساساتی نشوند، هوشیارانه ترو قاطعانه تر عمل نمایند. آقای نگهدارحال شاید کمی بیشترمتوجه منظورآقای شالگونی درآن نقد شده باشید. درپایان ودرپاسخ به داستان شما منهم میخواهم داستانی برای شما نقل کنم، شاید شما قدری بیشتربه مسئولیت فردی و

سازمانی خود، دررابطه با مسائلی که برما گذشته وهرگزهم ازحافظه تاریخ کشورمان زدوده نخواهد شد پی ببرید.

اوایل سال 61 من ازبند 209 زندان اوین به بند 2 اطاق 3ی بالا منتقل شدم،دراینجا قصدم وارد شدن به جزئیات مسائل زندان نیست،پس ازچند روزی متوجه شدم که،بنظرمیرسد دونفرازبچه های اطاق حالت بایکوت دارند، فکرکردم شاید این دونفرتواب هستند، بهمین خاطرفرصتی بدست آوردم و با مسئول اطاق دراین مورد به گفتگونشستم، ابتدا مسئول اطاق بطورسربسته گفت که اینها به پشت بند 4 رفت وآمد داشته اند، مقصودش را به خوبی متوجه نشدم، مسئول اطاق که سردرگمی مرا دید توضیح داد که اینها داوطلبانه برای اعدام بقول خودشان ضدانقلابیون ، همراه پاسداران (به خوان، همراه وهمدوش با نیروهای انقلاب ومدافع جمهوری اسلامی ) درجوخه های اعدام قرارگرفته اند. ابتدا تصورکردم به قول معروف باید ازتواب های تیر باشند، ولی بزودی متوجه شدم نه تنها تواب نیستند،که سرموضعی هم هستند،ودرجوخه قرارگرفتن را نه تنها کاری ناشایست وغیر انسانی نمی بینند، که خیلی هم انقلابی میدانند. آنها براساس تحلیل ها ، اطلاعیه ها،ورهنمودهای شما و کمیته مرکزی فدائیان اکثریت، به این اعتقاد رسیده اند که این افراد به لحاظ وابستگی شان به گروهک های مجاهدین ، راه کارگر، اقلیت ، پیکارو...... عاملین امپریالیست ها و ضد انقلابند، بنا براین اعدامشان هم عملی انقلابی است، حال سئوالم ازشما آقای نگهدار، این است که، شما فکرنمی کنید اگراین افراد درحال حاضردرقید حیات باشند،که امیدوارم باشند چه احساسی خواهند داشت، وقتی که مصاحبه شما را دررابطه با اعدام ها در مجله آرش میخوانند، وبا رهنمودهای شما و کمیته مرکزی سازمان وعمل کرد خود درسالهای جنون وجنایت مقایسه میکنند، چه قضاوتی درباره خود وشما خواهند کرد.؟ آیا هیچ فکر نکرده اید وقتی سازمان اکثریت، ازطرفی گروه هائی که امروز شما از هوادارانشان این چنین یاد میکنید، در آن دوره همصدا باجمهوری اسلامی،بعنوان گروهک های ضدانقلاب ومزدوران امپریالسم نام میبرد،وازطرف دیگرهواداران خود را دررهنمود سازمانی موظف می نماید، تا همدوش وهمراه با دیگرنیروهای انقلاب، ومدافع جمهوری اسلامی قرارگیرند چه عواقبی می تواند در پی داشته باشد.؟ آیا هیچ فکرکرده اید جوانان پرشوری که پس ازیک دوره طولانی رکود سیاسی وخفقان شاهنشاهی، پا به عرصه گذارده،ودر محیطی انقلابی قرارگرفته اند، با چنین رهنمود هائی به راحتی میتوانند درخارج اززندان به آدمفروش، ودرداخل زندان به آدمکش تبدیل گردند.؟ شما فکرنمیکنید کسانی  که دیروز بعنوان عملی انقلابی اقدام به قرارگرفتن درجوخه آتش کرده اند، واین عمل را هم نه از روی ترس، استیصال و یا فشارهای موجود، بلکه با کمال رضایت وداوطلبانه به انجام رسانده اند، امروزازنظرروانی، وجدانی،و.........حتی اگرهیچ کس دیگرهم آنها را نشناسد با خود چگونه کنارمیآیند.؟ آیا هرگزبه نقش ومسئولیت سازمان اکثریت، وخود به عنوان کسی که دررأس این سازمان قرارداشته فکرکرده اید.؟ آیا تصورنمی کنید که وقت آن رسیده است که کمی هم صداقت به خرج دهید، وقدری هم شهامت را چاشنی این صداقت نموده، واگرامروزبه راستی ازآن اعدام ها ناراحتید، به جای سخنانی که درمجله آرش در

مورد اعدام های سالهای 60 و61 ابرازداشته اید،کمی هم نقش ومسئولیت خود وسازمان تان درآن دوران را به نقد بکشید.؟؟؟؟؟؟؟

 

سوئد 18 ژانویه 2007