اسرائیل / لبنان

زخم عمیق

 

قیمت خشونت برای هر دو طرف جنگ بسیار سنگین است

Abbas Beydoun

برگردان ناهید جعفرپور

 

من برای مرگ پسر داوید گروسمن عزادارم. گروسمن آن نویسنده بزرگی است که در باره خشونت اسرائیلی ها بر علیه اولین و صلح آمیز ترین انتفاضه فلسطینی ها قلم ها زد. گروسمن اکنون از اینکه از سرنوشت غم انگیز خانواده اش برای اهداف سیاسی اش سوء استفاده کند امتناع می ورزد. البته من هم این را می فهمم و او را درک می کنم.

اما از سوی دیگر من امیدوارم که دیوید گروسمن به من اجازه دهد که غم و عزای او رابه غم و عزای ملتم اضافه کنم . زیرا که این درد تنها دردی است که بطور موثر بر علیه ایدئولوژی خشونت بر می خیزد و آنرا رد می کند. بر علیه تمامی آن کسانی که اعتقاد دارند که خوار و له کردن دیگران راه حلی است برای حل مشکلات ما.

 

جنگ لبنان با توافق هر دو طرف جنگ خاتمه یافت. طرف اسرائیلی این را فهمید که می بایست قیمت گزافی برای هر گونه پیشروی بیشتر در خاک لبنان بپردازد.

 

حزب الله هم به این رسید که او هم باید قیمت گزاف تری از اسرائیل برای حفظ مقاومتی که با تمام این حرفها نمی توانست پیروزی ی واقعی ای نصیب آنان سازد ، بپردازد.

 

هر دو طرف جنگ مجددا به خود آمده وهر کدام بسوی خود رفته و حال هر  دو طرف در کشورهای خود با پیامد ها و نتایج ماجراجوئی هایشان که از سوی ملتشان هم غالبا با آغوش باز استقبال نمی شود روبرو شده اند.

 

لبنانی ها از خود سئوال می کنند که آیا آزاد کردن سه زندانی ارزش این را داشت که 1300 نفر کشته شوند و جنوب لبنان این چنین منهدم شود؟ و اسرائیلی ها در باره فایده این همه خشونت گسترده از خود سئوال خواهند نمود. خشونت گسترده ای که به هیچ وجه پیروزی هم بدنبال نیاورد.

اما هنوز هیچ کسی از خود این سئوال تعیین کننده را ننموده است که چرا جنگ تنها سیاست ما در رابطه با همسایه گانمان است؟ و چرا این نقشه ماست که قدرت همسایه گانمان را فلج کنیم و هر ده سال یکیار آنها را خوار و خفیف سازیم؟

 

یک چنین رفتاری، یعنی بنمایش گذاردن قدرت و خشونت کاملا بی معنی است. زیرا که ما نمی توانیم  تصور کنیم که یک جامعه مدرن با یک چنین رفتاری می تواند ادامه کاری داشته باشد و دوام بیاورد. این هم با واقعیت جور در نمی آید که فکر کنیم گویا اسرائیل به خاطر ماجراجوئی دیگران به آلترناتیوی دیگر تن خواهد داد.

 

  زیرا که اسرائیل درجنگ با عربها برنده شده است. او با مصر و اردن قرار داد صلح بسته است و هم چنین با اغلب کشور های دیگر عربی در صلح بسر می برد.  در حال حاضر هنوز خطر آنچنان هم جدی نیست. پس چرا همواره هنوز این تصور پارانوئید "زمان تاسیس دولت" مطرح می شود؟ در حال حاضر تنها سوریه و فلسطین و لبنان در مسیر آتش قرار گرفته اند و تا زمانی که این سه منطقه روی ذوب داغ قرار دارند ، سایر کشورهای عربی نسبت به این سه منطقه سمپاتی قوی خواهند داشت و این چنین است که نفرت و خشم همواره زنده می ماند و این زخم عمیق تر می شود.  

آنچه که عجیب و قریب است این است که اسرائیل هیچ کاری نمی کند که این زخم التیام یابد. با وجود اینکه دشمن برای وحدت ملی مهم است اما این وحدت ملی هم از آن چنان ارزشی برخوردار نیست که برایش این چنین بهای سنگینی پرداخت. برای چه اسرائیل این همه اصرار دارد که بلندی های گولان را در اشغال داشته باشد؟ زیرا که بالاخره زمانی مجبور است به هر شکلی آنرا پس بدهد. پس چرا همین حالا این کار را نمی کند؟ برای چه این اختلافات همین جا خاتمه نمی یابند؟ چون اگر این طور شود دیگر سوریه نخواهد توانست در فلسطین و لبنان با آتش بازی کند.  

در اسلو هنوز امکان این وجود داشت که راه حلی برای مشکل فلسطین پیدا نمود. پس چرا هنوز هم از طریق شهرک ها و دیوار جدا سازی مانع این راه حل می شوند؟


آیا با تکه تکه کردن نوار غربی و ایجاد دولتی فلسطینی در منطقه ای کمتر از نیمی از مساحت واقعی قبلی می توان صلح در این منطقه ایجاد نمود؟ این چه راه حلی است که از یک سو به سوی دیگر تحمیل می شود؟ و چرا ما انتظار داریم که فلسطینی ها در برابر این تصمیم گردن خم کنند؟

 

سئوال دیگر این است که آیا اصولا عربها طالب صلح با اسرائیل می باشند؟ چون اکنون در اثر شکست های بسیار اجبارا طالب صلح شده اند . صلح هم امکان پذیر است اما اسرائیل اطمینانی به این صلح ندارد و با کمال بی عقلی تلاش می کند از وقوع آن جلوگیری کند. از سوی دیگر شکست های مکرر عربها ، یکدنده گی اسرائیلی و پشتیبانی آمریکا از اسرائیل این منطقه را بجائی کشانده است که این چنین اوضاع بحرانی و وخیمی پیدا کند که در آن سیاست یاس و ناامیدی و ایزولاسیون بیش از بیش پیروز و حاکم شود.  
 
پیروزی حزب الله و یا قدرت گرفتن غیر قابل تصورش، ترسیمی جدید از این مناسبات درمنطقه خاورمیانه است. طبیعتا رویای لرزاندن قدرت اسرائیل احتیاج به کار بردن خشونت بیشتر و بیشتر خواهد داشت. از سوی دیگر اسرائیل هم در آینده به شدت و قوی تر از قبل از منافعش دفاع خواهد نمود و برایش فرق نخواهد کرد که چه هزینه هائی را برای این مسئله بپردازد. از این رو آیا بطور واقعی بهتر نیست که بجای تمامی این کارها سوریه ئی ها و فلسطینی ها را بدون هر گونه حقه بازی و کلکی راضی نگاه داشت ؟ با وجود اینکه از این طریق تمامی اختلافات حل نخواهند شد و قدمهای کنونی خیلی دیر برداشته می شوند اما ما باید به طرح سیاستی صلح آمیز بیاندیشیم و در آن راستا عمل کنیم و دقیقا مشکل همینجاست.   

همزمان سیاست یاس و ناامیدی و انتحار پرچم ملت عرب و دولت ها شده است و این خود آنچنان وضعیت اسف باری را به وجود آورده است که در آن به سختی می توان به دمکراسی جدی و پیشرفت و توسعه فکر کرد. اختلافات عربی / اسرائیلی سرتاسر جهان را به خود مشغول نموده است و این قطعی است که بدون حل این اختلافات نمی توان به زندگی ای نرمال در منطقه خاورمیانه اندیشید.

پشتیبانی بی قید شرط آمریکا ازاسرائیل بخشی از پیام دمکراسی مسلحانه آمریکا برای این منطقه است. هر دو این کشور ها یعنی آمریکا و اسرائیل به ملت های این منطقه در طی تاریخی طولانی یک نوع رفتار بسیار توهین آمیز و خوار و خفیف کردن را نشان داده اند. ملت هائی که  خیانت های نهفته در تاریخشان هر روز برای آنها درد و غمی تازه را زنده می کند. اما با این حال باید چاره ای دیگر برای مشکلات خاورمیانه وجود داشته باشد. خاورمیانه ای که در آن توازن قوا میان دو دولت اسرائیل و فلسطین برقرار باشد که نتیجه آن صلحی گسترده برای تمامی منطقه است. 

ما در لبنان در صورت به وجود آمدن چنان خاورمیانه ای نفع بسیار خواهیم برد. در آن صورت حزب الله دیگر برای حفظ موفقیت نظامی اش به شکستی سیاسی تن نداده و به این معاوضه روی نخواهد آورد. در ضمن مهمترین نفع آن برای ما در لبنان این است که ساختار های سیاسی و ساختار های دولتی در هم ادغام خواهند شد: البته مسیر این حل شدن به دلائل مختلف آهسته خواهد بود. اما سپس حزب الله به سختی خواهد توانست به ماجراجوئی جدید نظامی متوصل شود و با گذشت زمان بیشتر و بیشتر مجبور خواهد شد به صلح عادت کند و بنابراین تمامی تسلیحاتی هم که تا کنون از آنها استفاده نکرده است اثر و فایده خویش را از دست خواهند داد.