در
حاشیهء پاسخ
آقای علی اکبر
آزاد به
مقالهء آقای
احمد آزاد
جواد
قاسم آبادی
شنبه سوم
فوریهء دو
هزار و هفت
خوشا که
نوشتهء آقای
احمد آزاد و
پاسخ آقای علی
اکبر
"آزاد"را در
سایت عصر نو
خواندم و بس
آموختم . نظر
به اهمیت این
"مقالات" بر
مبنای سنت
قاسم آبادی از
نتیجه گیری
"اخلاقی" آن
آغاز می کنم
تا خوانندهء
احتمالی وقت
عزیزش بهدر
نرود و
به جای
خواندن صغری
ها و کبری های
نیمه ذنی –
نیمه فلسفی من
ِقاسم ابادی ،
به "لبّّ"
مطلب بپردازد
. اگر این
خواننده ؛ چه
موافق و چه
مخالف با
نتیجه گیری
های من ؛ وقت و
انرژی برایش
ماند سر فرصت
در اصل مقاله
به استدلالاتی
که به این
نتیجه گیری ها
منجر شده است
می تواند
بپردازد
بر وزن :
ماقبل ِسخن
قبل
از طرح
"جمعبندی" و
برای پخش هر
چه گسترده تر
این مجموعه
ناچارم شرط
احتیاط
در رعایت
"ادب" را بجا
آورم و از
کلماتی چون "آشفته
بازار ، بازار
مکاره ،
کنگرهء فوق
العادهء بعدی
و بویژه صرف
چلوکباب
سلطانی"
استفاده نکنم
. اما این
رعایت ادب
اساسا باعث
نخواهد شد که
به آنچه که با
ذرات وجودم
باور دارم نپردازم
. چه استفاده
از این کلمات
آقای "علی اکبر
آزاد" را دچار
این نگرانی
کرده است که
آقای آحمد
آزاد ایشان را
به سخره گرفته
اند و از
آنجائی که
"راه کارگر"
نیز اخیرا
حملاتی را
نثار
"سازمان"اکثریت
ایشان کرده
است! ایشان را
سخت نگران
کرده است که
خدای ناکرده
توطئه ای بر
علیه این
"سازمان"
مظلوم! (
فدائیان
اکثریت )در
حال شکلگیری
است و ایشان
از وحشت این
توطئه از بیخ
قهر فرموده
اند و از اساس
از خیر طرح
خود برای وحدت
دو سازمان ؛
که با وجود
افرادی چون
احمد آزاد
خیلی انرژی می
گیرد ؛ گذشته
اند و .... اما من
آقای "علی
اکبر آزاد" از
آنجائی که به
هیچیک از این
سازمان ها
وابستگی
ندارم بمثابه
ناظری بی طرف
این قلم را به
"سادگی" می
زنم ولی این
سادگی باعث
نخواهد شد که
به آنچه که
عمیقا باور
دارم نپردازم
. من بدلائل
بسیار که در
حوصلهء این
مختصر نمی
باشد ؛ بویژه
آرایش طبقاتی
در موقعیت خطیر
امروز ایران ؛
در این نوشته
به وادی خود سانسوری
در مورد شما و
تشکلی که بدان
وابسته می
باشید در "نه"
خواهم غلطید ،
باشد که برای
رفع ابهام
بویژه برای
خود شما موثر
افتد
بر وزن : بخش
آخر "نتیجه
گیری اخلاقی"
یا جمعبندی
برای برون
رفتن از این
وضع نابسامان
در ایران نیروهای
سرکوب بایستی
خلع سلاح شوند
، حاکمان فعلی
دستشان از
قدرت سیاسی کوتاه
و این نظام
تبعیض از
بنیان دگرگون
شود . در این
امر تمامی
آنهائی
آیندهء ایران
را نه با نظام
"جمهوری
اسلامی" ، و نه
با
"خاورمیانه
بزرگ
امپریالیستی"
می خواهند
بطور ناگزیر
کلید حل این
مشکل را در
نیروی لایزال
مردم ِمتشکل
می یابند . این
نیروی سوم
امروز خود را
با شعار "نه
جمهوری
اسلامی ، نه
جنگ امپریالیستی
، پیش بسوی
حاکمیت
مستقیم مردم
ایران" بیان
می کنند .
اکثریت ِجوان
ِتمامی اقوام
و ملل ایرانی
هم سرنوشت می
باشند و برغم
اینکه در فردای
تغییرات
ناگزیر
جامعهء ایران
در حاکمیت و
یا حتی در
خارج از
حاکمیت قرار
داشته باشند ،
برای آینده ای
بهتر شایسته
است که سنت سه
دهه خرده کاری
را به کناری
نهند و از
همین امروز
دست یاری برای
ورود به
آیندهء نوین
ایران در
هزارهء سوم ،
بسوی یکدیگر
دراز کنند
در باب
آرایش طبقاتی
جامعهء ایران
و اقشار و طبقات
گسترده و
جوانی که
امروز اکثریت
مطلق جامعهء
ایران را
تشکیل می دهند
و در فکر در انداختن
"طرحی نوین"
یا "راهی
سوم" و
به عبارتی
حاکمیت
مستقیم مردم
سراسر ایران
بر سرنوشت
خویش می باشند
بسیار گفته و
نوشته شده است
اما من سعی می
کنم با درس
گیری از این
دو مقاله ، با
ساده سازی یک
قاسم آبادی ،
به یک نتیجهء
مختصر یا به
قول آقای "علی
اکبر" به یک "پیشگوئی"
بپردازم
براساس
هر آنچه که در
این دو مقاله
ذکر شده است
الحمدلله
والمنه اتحاد
دو تشکل
ناهمگون "فدائیان
اکثریت" و
اتحاد
فدائیان خلق
ایران نا ممکن
است . اما درست
بر عکس اتحاد
شخصیت های حقیقی
و حقوقی این "طرح
نوین" یا "راه
سوم" و یا هر
چه می خواهید
بنامیدش از
نظر من ممکن ،
بسیار لازم و
بعبارتی "دو
فوریتی" می
باشد
اگر این
حافظهء فرتوت
اشتباه نکند ،
بیاد می آورم
که در سه ،
چهار و پنج
سپتامبر دو
هزار و چهار
یش از سه صد
نفر از این
شهروندان
مساوی الحقوق
ایرانی در
پاریس گرد
آمدند تا این
"چیز" لازم را بوجود
بیاورند .
دریغا که نظر
تنگی های
سیاسی جلوی
شکلگیری چنین
جبههء مردمی
راسد کرد . یکی
از زمینه های
شکست این نشست
درک عمومی از
امکان همکاری
با اقلیتی از
"فدائیان
اکثریت" بود
که در آن
روزگاران به
"اتحاد
جمهوریخواهان"
، نه گفته
بودند . روند
چند سالهء
گذشته نشان
داد که فعالین
این "نوین راه
سوم" با نوع "اکثریتی
فدائیان"
قادر به هیچ
نوع همکاری چه
با تیتر فردی
و چه با تیتر
سازمانی نمی
باشند . این
تشکل
"فدائیان" چه
در آستانهء
انقلاب "اکثریت"
بوده باشد و
چه امروز در
گرایش فدائی
در "اقلیت"
باشد اساسا از
نظر سیاسی و
اجتماعی در
درون این طیف
"نوین راه
سوم" ، جا نمی
گیرد
تجربهء جنبش
جمهوریخواهان
دموکرات و
لائیک ایران
اگر هیچ
دستاوردی
برای مردم
ایران تا امروز
نداشته باشد
حداقل این
تجربهء
گرانبها را از
خود بیرون
داده است که دراین
طیف "راه نوین
سوم" که در
جستجوی
اقتدار مستقیم
مردم ایران می
باشند جائی
برای همکاری
حتی بصورت
فردی با اقلیت
این اکثریت
نیز ممکن
نگردیده است
از نظر من
آنچه که از
گذشته بر جای
می ماند ، امکان
ِرجوع به
خاطرات و درس
آموزی از
تجربه های
گذشته می
باشند . سه ،
چهار و پنج
سپتامبر
پاریس نشان
داد که این طیف
متنوع صدای
سوم ؛ که به
اقتدار
مستقیم مردم
سراسر ایران
نظر دارند ؛
قادرند که در
زیر یک سقف
جمع شوند . اما
همین تجربه
نشان داد که
این جمع تا
همین امروز
قادر به حل
مسالهء حقوقی
جهت ایجاد
جبهه ای مردمی
از شخصیت های
حقیقی و حقوقی
این راه سوم
نمی باشند .
این تجربهء
ناموفق بیش از
آنچه که واقعی
؛ با داشتن
ریشه در
برنامه های
این افراد
متشکل و نا
متشکل ؛ باشد
متاسفانه
ریشه در
روانشناسی ضد
تشکیلاتی
"همراهان غیر
متشکل ِاین
جنبش" دارد
تجربهء جنگ
سرد و
"سازمان" های
سنتی این
دوران ،
تجربهء
اتحادهای
موقت و
ناپایداری چون
اتحاد عمل
برای
دموکراسی و کم
بها دادن سازمان
های تشکیل
دهندهء آن به
"افراد"
مستقل بنظر من
یکی از ریشه
های صف آرائی
جدید مستقلین
در مقابل
متشکلین می
باشد . یکی از
رفقای طیف فدائی
؛ فعال در
اتحاد عمل
برای دموکراسی
؛ چند سال قبل
که این اتحاد
عمل سازمانی
هنوز کیا و
بیائی داشت و
در زیر
اطلاعیه هایش
گاهی هشت
تشکل
سیاسی امضاء
می گذاشتند ؛ برای
من استدلال می
کرد که "ما در
این اتحاد اشتباه
کردیم و به
افراد بهای
لازم را
ندادیم شما در
این "جنبش"
افراد را جمع
کنید و بعد با
هم کار خواهیم
کرد"! این رفیق
عزیز من توجه
نداشت که بفرض
محال هم که
این کار ممکن
می بود جز
دامن زدن به
دیوان سالاری
از یکطرف و
دامن زدن به
"رقابت" های
ناسالم
"جبهه" ای ؛
جبهه ای از
سازمان ها از
یکطرف و جبهه
ای از افراد! ؛
از طرف دیگر ،
سودی برای
جنبش عمومی
مردم ایران
نمی توانست
داشته باشد .
این بحث امروز
با وضع این
"اتحاد عمل"
از یکطرف و
"جنبش" از طرف
دیگر از بنیان
منتفی است
راه حل در یک
کلام از نظر
من ایجاد یک
جبههء مردمی
از شخصیت های
حقیقی و حقوقی
ایرانی این طیف
؛ در مرحلهء
اول دور از
تیغ رژیم ؛ با
استفاده از
امکانات
ارتباطاتی در
خارج از کشور
است . آنچه که
برای من از
هیچ اهمیتی
برخوردار نیست
نام این جبههء
مردمی است .
آنرا هر چه می
خواهید
بنامید اما
این جبههء
گسترده از
آنهائی می
تواند شکل
بگیرد که
مساوات بین
شخصیت های حقیقی
و حقوقی در
این جبهه و
حاکمیت مستقیم
مردم سراسر
ایران بر
سرنوشت خویش
را می فهمند و
در راه آن قلم
و قدم می زنند .
نشست پاریس ،
تحولات
"اتحاد عمل
برای
دموکراسی در
ایران" و
تجربیات دو
سالهء "جنبش
جمهوریخواهان
دموکرات و
لائیک ایران"
نشان می دهد
که این جبههء
مردمی ؛ متشکل
از شخصیت های
حقیقی و حقوقی
این طیف ،
"نوین صدای
سوم" ؛ نه نتها
یک نیاز مبرم
جنبش عمومی
مردم ایران
برای کسب آزادی
، استقلال و
کوشش در راه
عدالت
اجتماعی است ،
بلکه امروز
امری عاجل ،
آجل و ممکن
برای تداوم
بقای ایران
است
خوب اگر از
نظر این قاسم
آبادی این امر
عاجل ، آجل و
ممکن است و
بطور طبیعی ؛
حداقل از نشست
پاریس ِجمهوریخواهان
دموکرات و
لائیک ( که در
این مقطع خود
را جنبش نمی
نامیدند! )
بایستی آغاز
می گردیده است
و بطور طبیعی
این جبهه
تشکیل می
گردیده است پس
چرا چنین نشده
است و چه نیرو
و یا نیروهائی
از ایجاد آن
جلوگیری کرده
اند؟
پاسخ من به
این سوال در
داخل کشور
بسیار روشن ،
ملموس و بروز
است . این رژیم
"جمهوری
اسلامی" است
که بطور دائم
؛ نزدیک به سه
دهه ؛ با ترور
و سرکوب دولتی
و با تمام قوا
از شکلگیری
چنین جبههء
آلترناتیو
دموکراتیکی
در سراسر
ایران جلوگیری
می کند
اما در
خارج از کشور و دور از
تیغ این رژیم
در امر بوجود نیامدن
چنین جبههء
مردمی
متشکل از افراد
و تشکل های
این طیف ، به
نظر من هم
شخصیت های
حقیقی و هم
شخصیت های
حقوقی این طیف
سهیم بوده اند
. شخصیت های
حقیقی این طیف
هر یک بنوعی و به
هر دلیلی از
تشکل ها و
نشستن در کنار
تشکل ها می
هراسند .
تجربهء نا
موفق "شورای
ملی مقاومت" ؛
در باز نبودن
و عدم مساوات
خقوقی اعضای آن
؛ نیز
به نظر من یک
ریشهء دیگر از
همین
"سازمان"ترسی
هاست ( این
"شورا" اساسا
در حال حاضر
مشمول این بحث
نمی باشد ) . این
مقاومت ها ی
فردی ؛ در
شکلگیری این جبههء
مردمی ؛ را من
نه بخاطر کم
اهمیت بودن آن
ها در عدم
شکلگیری این
جبهه گونه ،
بلکه از
آنجائی که دارای
تنوعی به
تعداد این
افراد می باشد
و برای من ؛ با
ابعادی بی
پایانی که من
برای "فرد" این
جهان کوچک
قائل هستم ؛
قابل طبقه
بندی نمی باشد
و از این رو
پرداختن به
این امر را به
خود این افراد
در آینده
واگزار می کنم
. چه معتقدم
نقش مخرب
بسیاری از
افراد ؛ که بدلایل
بسیار مایل به
بردن نام آنها
نمی باشم ؛ در
عدم شکلگیری
این "جبههء
مردمی" از
تشکل های
سیاسی نه تنها
کمتر نبوده
است بلکه در
این عدم
شکلگیری
"جبهه ای
مردمی" از
"ناحقی"
مساوی با
شخصیت های
حقوقی ؛ با
همهء طول و عرضشان
؛ برخوردار
بوده اند
اما در مورد
دو سازمان
علنی ،
دموکراتیک و
سراسری این
طیف که ادبیات
خود را بی کم و
کاست در اختیار
خوانندگان
قرار می دهند
و نقششان در
این "عدم
شکلگیری" می
توانم بدون کم
و کاست نظرات
خود را بیان
کنم که در
حوصلهء این
مختصر نمی
باشد . سازمان
اتحاد
فدائیان خلق
ایران و
سازمان کارگران
انقلابی
ایران این دو
سازمانی
هستند که برغم
فعالیتشان در
کنار هم در
"اتحاد عمل
برای
دموکراسی" از
آغاز کوشش های
در جهت ایجاد
چنین جبههء
مردمی از
افراد و تشکل
ها به آن توجه
نشان داده اند
. بنظر من چه
بخواهیم و چه نخواهیم
تغییرات
تاگزیر در
"هندسهء
اقلیدسی"
جامعهء ایران
همهء این
شخصیت ها را
زودتر و یا
دیرتر مجددا ،
با تجربیاتی
نوین بر سر یک
میز خواهد
نشاند و راه
رهائی از این
بختک "اسلامی"
را در این
زمینه نیز
هموار خواهد نمود
. در این کوشش
ها هر یک از ما
چه متشکل و چه
غیر متشکل نقش
خود را ایفاء
می نمائیم
بر وزن : بخش
اول ، دلائل
من برای
جمعبندی فوق
پاسخ ِآقای
علی اکبر به
آقای احمد ،
کوتاه ، همه
فهم و برای من
یکی بسیار
آموزنده بود و
به سوالات
متعدد من در
رابطه با این
تشکیلات
"فدائیان
اکثریت" ؛
برای نخستین
بار ؛ پاسخی
روشن داده شد .
ای کاش که من
با این آقای
علی اکبر
زودتر آشنا
شده بودم . سال
ها بود که به عنوان
یک "تشکل
شناس" ایرانی
قادر به تعریف
"فدائیان
اکثریت" نمی
شدم . چه
همینطور که
ایشان به وضوح
توضیح داده
اند در این "ارکستر"
هر کسی ساز
خود را می زند
و در نتیجه در
مقابل هر سوال
مشخص هر یک از
آقایان پاسخ
خود را میدهند
. این تنوع صدا
باعث می شد تا
تشکل شناسی
کنجکاوی چون
من در بارهء
این سازمان به
یک نتیجهء
قطعی نرسد
در زیر
ابتدا
"فراز"هائی
از پاسخ ایشان
را بروی کاغذ
می آورم و
بدنبال آن
کشفیات خود در
بارهء این
سازمان را در
خدمت شما
خوانندگان
عزیز قرار
خواهم داد .
آقای علی اکبر
در این مختصر
و مفید خود می
گویند
!یکم :
آقای احمد
آزاد سازمان
فدائیان خلق
را با سازمان
راه کارگر
اشتباه گرفته
اند
دوم
: الگوی ایشان
سازمانی است بسته
و یکدست .....
همانطور که در
سازمان های
بسته و یک
بعدی راه
کارگر و حزب
توده مشاهده
می شود
سوم : ایشان
نمی دانند که
بیشترین
بحران در زمانی
بوده که
سازمان از
سانترالیزم
دموکراتیک
برخوردار بود
و انشعابات
قبل و پس از
انقلاب از این
وحدت زورکی
بوده است
چهارم : حداقل
خوبیش این است
که سازمان
اکثریت این ارکستر
رادارد که
هرکس سازی
بزند، اما
سازمانهایی
هستند که با
نی لبکی ضعیف
نمی توانند
صدایی هم
دربیآورندو
به اصطلاح
خودشان می
خواهند مردم
راهم به رقص
دربیآورند ......
پنجم
: انشعاب
برسرچی؟
سازمانی که
چند صدایی را
پذیرفته است
وهرکس که سخنی
داشته باشد می
تواند
ابرازدارد،
کسی هتک حرمت
وبازخواست
نمی شود که
چرا این عقیده
رادارد، آیا
باید انشعاب هم
روی دهد.
ششم :امروز با
شکست
سوسیالیزم که
درجلو
چشمهایمان
اتفاق افتاد
نمی توان
دوباره همان
راه را رفت .
هفتم :
اما درباره
وحدت
دوسازمان
اتحاد
فداییان
وفداییان اکثریت،
آقای احمد
آزاد نباید
خیلی نگران
باشد، چون
هنوزاین وحدت
صورت نگرفته
وباوجود کسانی
مانند آقای
احمد آزاد هم
شاید
هرگزصورت نگیرد. نویسنده
این سطور خود
بیشترین
هواداری راازاین
به هم پیوستن
داشته است،
چون معتقد
بوده ام که ما
طیفهای فدایی
ازیک خانواده
بوده ایم و
سیاستهای
دوران ما
راازهم جدا
کرده بوده است
و این جداییها
به نفع جنبش
فدایی نیست
هشتم :
درسازمان
بزرگی بمانند
سازمان
فداییان خلق ایران
(اکثریت) همه
منتظر این
وحدت نیستند،
بلکه
تنهاکسانی مثل
من بوده اند
که درپیرامون
این وحدت طلبی
تبلیغ کرده
اند. حتما
هستند کسانی
هم درسازمان
ما که شاید
معتقد باشند
وحدت با
طیفهای کوچک
چه حاصلی
دارد؟ نباید
انرژی را صرف
این بحثها کرد
نهم : اما خوب است
هم یادآور شوم
که بیشترین
حرکت وحدت و
اتحاد ازطرف
سازمان اتحاد
فداییان ازتاریخ
شکل گیری این
سازمان بوده
است. حتی
نام این
سازمان هم با
اتحاد همراه
است. پس
این سازمان
اکثریت نیست
که سخن وحدت
را گفته است. اتفاقا
درسازمان
اکثریت حرکتی
برای وحدت دیده
نمی شود و
نباید
سازمانهایی
مانند راه کارگر
و آقای احمد
آزاد نگران
این باشند. سازمان
راه کارگر هم
اخیرا حملات
بیشماری را
برعلیه سازمان
ما بکارگرفته
است و این با
نوشته آقای
احمد آزاد که
سازمان ما را
مسخره کرده
است وکلمات بازارمکاره
و آشفته بازار
و کنگره فوق
العاد بعدی و.. را
بکاربرده است
ازیک مکان
فکری شاید
سرچشمه می
گیرد.
دهم : با
خواندن نوشته
سراسر
استهزاکننده
آقای احمد
آزاد نویسنده
این سطور به
یک واقعییت پی
برده است که
درسازمان
اتحاد
فداییان
روحیه وحدت
طلبی وجود ندارد
ودراین
سازمان
گرایشی به
سازمان بسته
وراه کارگر
وجود دارد که
نمی تواند
دمکراسی را ببیند
وتحلیل کند. همانا
بهتر این است
که این گرایش
به راه کارگر
نزدیک شود و
حداقل خوبیش این
است که این
همه پراکندگی
درمیان
سازمانهای
ایرانی کمتر
می شود. می
توان نتیجه
گرفت که
برخلاف نوشته
های قبلی خودم
درراه وحدت
فداییان
سدهای جان
سختی است و
نباید انرژی
را دراین راه
صرف کرد.
این
بود جوهر
ِکلام آقای علی
اکبر به آقای
احمد در "ده
فرمان" جهت
بهروزی "جنبش
فدائی"! من بر
مبنای یک روش
نیمه علمی –
نیمه فلسفی به
"فرامین"
ایشان خواهم
پرداخت
یکم
: آقای "علی
اکبر" فکر
فرموده اند که
آقای احمد
ایشان را با
یک کارگر
انقلابی
اشتباه گرفته
اند ! نه
"برادر
اکثریتی" نگران
نباشید در این
دوره و زمانه
؛ با دسته گل
هائی که حضرات
بمدت سه دهه (
حتی قبل از
رهائی از زندان
های شاه ) به آب
داده اید ؛
دیگر کمتر
ایرانی است که
فرق شما
"حضرات" را با
کارگران انقلابی
ایران نفهمد !
حتی من ِقاسم
آبادی هم فرق
شما و رهبران
نا نگهدارتان
را با بقول
شما "راه
کارگر" می
فهمم چه رسد
به آقای احمد
آزاد !
دوم :
آقای "علی
اکبر" در این
فرمان دوم
مغلطه ای
سیاسی و
تشکیلاتی
فرموده اند و
سعی نموده اند
که با فرار به
جلو و فریاد
"آهای دزد را
بگیرید"
سازمان
اکثریت را که
در طول چند
دهه به کپی
برداری از
سیاست "حزب
تودهء ایران"
در جهت انحلال
( می توانید بخوانید
"ذوب شدن" ) در
نظام "جمهوری
اسلامی"
ایران بوده
است را ناگهان
از "حزب توده
ایران" دور
نماید ! و نه
تنها از این
"حزب" فاصله
بگیرد بلکه
بجای "سازمان اکثریت"
نام پر افتخار
سازمان
کارگران انقلابی
ایران را در
کنار "حزب
توده"قرار
دهد . سازمانی
که
بنیانگزاران
آن از شب های
قبل از انقلاب
در مقابل این
سیاست های
تجزیه طلبانه
و دنباله
روانه در جنبش
کمونیستی
ایران از همان
داخل زندان
های شاهنشاهی
به مبارزه ای
جانانه را در
همهء ابعاد
فرهنگی ،
سیاسی و تشکیلاتی
با این آقایان
و حزب تودهء
ایران سازمان داده
اند . دراین
رابطه من
"سازمان اکثریت"
ایشان را با
تجربیات سه
دههء گذشته
کماکان در
کنار "حزب
تودهء ایران"
و حزب جمهوری
اسلامی
ایران" ( که
ظاهرا بر
مبنای فرمان
امام راحل
دیگر وجود
ندارد ! ) می
بینم
سوم : در
این بخش ایشان
ادعا می
فرمایند که
تمام بدبختی
ما از
سانترالیزم
دموکراتیک و
وحدت زورکی
بوده است . جل
المخلوق من هر
چه فکر می کنم
رابطهء
سانترالیزم
دموکراتیک و
"وحدت زورکی"
با آقای خمینی
و "حزب جمهوری
اسلامی" را
نمی فهمم .
آنچه من دیده
ام ، شنیده ام
و خوانده ام
در این رابطه
است که اصل
سانترالیزم
دموکراتیک (
که بین
دموکراسی و
سانترالیزمش
آدمهائی که آن
را می فهمند
در تحلیل خاص
از شزایط خاص
می توانند
غلظت هر یک را
برای انطباق
صحیح با شرایط
بالا و پائین
نمایند ) از
دست آوردهای
بشر است که
اتفاقا نه
برای "وحدتی
زورکی" بلکه
بطور خاص برای
ایجاد اراده
ای واحد ؛ در
یک تشکل با
تنوع نظرات ؛
و بویژه برای جلوگیری
از هر نوع
وحدت زورکی
اختراع
گردیده است .
همشهری گرامی
آقای علی اکبر
"آزاد" از نظر
من از آنجائی
که شما از روز
ازل در وادی
سیاست "وحدت
زورکی" با حزب
تودهء ایران و
"همه با من"
آقای خمینی طی
طریق فرموده
اید اساسا
قادر به درک
اصل
سانترالیزم
ِدموکراتیک یا
دموکراسی
سازمانی ؛ و
یا هر چه می
خواهید بنامیدش
؛ و بویژه
کاربرد آن در
تشکل های
دموکراتیک
نمی باشید
اما
آنچه که در
این بخش از
شما آموختم
این است که
این تشکل شما
که در آن از
سانترالیسم
دموکراتیک ،
ارادهء واحد ،
اکثریت و
اقلیت و
فراکسیون و از
این قبیل "چیزها"
خبری نیست هر
چه می تواند
باشد الا یک
"سازمان" ! آخر
تشکلی که در
آن هر که حرف
خود را می زند
و کار خودش را
به نام
"دموکراسی"
می کند یک سازمان
است ؟
من از
ورود "امام"
به ایران و
اطلاعیهء
"سازمان چریک
های فدائی خلق
ایران" آن
دوران در استقبال
از ایشان ، بند
نافم را با
این "سازمان"
و "پیشگام"ش
قطع کردم و در
جریان دقیق
انشعابات این
سازمان و تحولات
داخلی آن
نیستم ولی
شاهد انتشار
اعلامیهء
افشاگرانهء
همین پیشگام
در رابطه با
توطئهء اشغال
سفارت آمریکا
و جمع شدن آن
از طرف "رهبری"
این سازمان و
جایگزین شدن
آن با یک اعلامیهء
بی سر و ته بو
ده ام . شاهد
نوشتن شعارهای
"سپاه
پاسداران را
به سلح سنگین
مجهز کنید" بر
در و دیوار
شهر ؛ برای
اعمال فشار !
بر امام راحل
، بوده ام اما
تا امروز قادر
به تجزیه ، تحلیل
و جمعبندی
نهائی نسبت به
"فدائیان اکثریت"
نشده ام . اما
امروز به دنبال
مطالعهء دست
نوشتهء مختصر
و مفید آقای
"علی اکبر" می
توانم بگویم
که تشکیلات
"فدائیان اکثریت"
یک حزب نیست .
یک سازمان
نیست . یک فرقه
نیست . تنها
مجمع
المحافلی است
از کادرهای
پیر و فرتوت
مختلف النظر
طیف فدائی در
این و آن گوشهء
جهان که از
این همه شکست (
همچون فرقه
های سیاسی )
قادر به درس
گیری از گذشته
، اعتماد به
جنبش های این
جوان مردم
بپاخواستهء ایران
و جمعبندی
برای آیندهء
روشن نمی
باشند . هر کسی
در این محفل
حرف خود را می
زند و کار خود را
در گوشه ای از
این دنیای
بزرگ به پیش
می برد . اینجاست
که فعالیت های
"محفلی" و
فرقه" ای جدا
از مردم در
عمل به یکدیگر
می رسند . این
فعالیت های
جدا از مردم ؛
حتی اگر صادقانه
باشند ؛ دردی
را از مردم
رنجدیدهء
ایران "دوا"
نجواهند کرد .
اما از نظر
نبایستی دور داشت
که این
عملکرد
جدا از مردم در صورت
گسترش خود نه
تنها دردی را
از مردم "دوا"
نخواهند کرد
بلکه سدی در
مقابل عملکرد مستقل
خود مردم
بوجود خواهند
آورد . بررسی
عملکرد
"فدائیان
اکثریت"
بعنوان یک
بزرگ محفل و "سازمان
مجاهدین خلق
ایران"
بمثابه یک
بزرگ فرقه در
سال های گذشته
موید نظر فوق
است که بررسی
دقیق آن در
ظرفیت این
نوشته نمی
باشد
وابستگی
به یک محفل و
یا فرقه از
نظر من ؛ بخودی
خود ؛ هیچ
ایرادی ندارد
. برای تمامی
محافل و فرق
ایرانی من یکی
"حق" مساوی
قائلم . من در
ایران آینده
برای محافل و
فرق ایرانی
نیز بعنوان یک
شخصیت حقوقی
حق مساوی با
سایر شخصیت
های حقوقی
قائلم . مشکل
من با این جماعت
ِمتشکل
ِغیرسازمانی
از آنجائی
شروع می شود
که این محافل
"روشنفکری" و
این فرقه های
قرون وسطائی
می آیند و
برای سازمان
های جدی سیاسی
تعیین تکلیف
می کنند و
برای این جوان
مردم آگاه
ِایران رئیس
جمهور موقت
معرفی می کنند
چهارم :
همان بهتر که
من نه سازی
دارم و نه در
ارکستری می
زنم که بخواهد
مردم ایران را
برقص در آورد .
این یک جملهء
شما پرده از
"آرزوهای"
های این بزرگ
محفل اکثریت
برمی دارد .
آقایان شما با
این ارکستر
قراضهء
"کنتامپورن"
که هر که ساز
خود را می زند
می خواهید
مردم ایران را
برقص آورید ؟
زهی خیال ِخوش
! آن سازمان
هائی که من
افتخار حضور
در کنارشان را
در این سال ها
داشته ام هر
چه بودند و
هستند در این
طریق بوده اند
که با ارکستر
هم نوای جنبش های
سراسری مردم
در ایران دست
بکوبند و پای
بیفشانند و سر
بدار بسپارند
. بنازم قدرت
خدا را که بین
این محفل
معلوم الحال
شما که مردم
را می خواهد
برقص آورد و
آن جوان دل هائی
به ساز مردم
سرود خوانان
به پای جوخه
های اعدام می
روند هیچ
سنخیتی وجود
ندارد . ما
هزاران سال
است که به ساز
مردم و با ساز
این مردم چرخ
می زنیم و چرخ
می زنیم و
هنوز در مقابل
این مردم
شرمنده ایم شما چند
نیمه روشنفکر
ِنیمه ایرانی
را بگو که با
ارکستر "سوپر مدرن"
چند ده نفره
تان که هر که
در آن ساز خود
را با نا
هماهنگی می
زند می خواهید
مردم ریتم شناس
ایران را که
با "بابا کرم"
می رقصند به
رقص در آورید .
همشهری برو
دورو برت را
خوب نگاه کن و
ببین این سنای
آمریکا نیست
که این ارکستر
را کوک می کند
تا ما و مردم
زحمتکش سراسر
ایران از ساز
ناهماهنگ و
گوش آزارش دچار
اختلال حواس ،
جعل تاریخ
نوین میهنمان
و سر در گمی
سیاسی شویم تا
باز هم یک
قرنی جیبمان را
ببرند ؟
پنجم :
این بخش بحث
من با آن هائی
که خود را
اکثریت در
ایران می نامد
می باشد . اگر
قرار است هر
که در این
محفل حرف خود
را بزند و سور
و سات هم براه
باشد و
انشعابی هم صورت
نگیرد ، چون
اساسا
سازمانی در
کار نیست که
از این هرکه
هرکه دچار
مشکل شود ،
شما رفقائی که
در زیر ِتیغ
این رژیم
کماکان بسر می
برید و خود را
فدائی مردم و
معتقد به
عدالت
اجتماعی می
دانید اگر به
سازماندهی مردمی
و کار سازمانی
باور دارید
چرا خود را به
نام این
مجموعه
محافلی که خود
را "اکثریت"
می نامد
کماکان معرفی
می نمائید؟
رفقای
عزیز داخل
کشور توجه
داشته باشید
که این تنوع
نظری مورد
ادعای رهبران
این سازمان دروغی
بیش نیست .
رهبران این
سازمان اگر چه
بظاهر متفاوت
می گویند ولی
بر سر مهمترین
مسائل سیاسی
امروز جامعهء
ایران ازجمله
مماشات با
نظام "اسلامی"
، همکاری با
بازماندگان
رژیم سلطنتی
در ایران و
کوتاهی در
مقابل سیاست
های
امپریالیستی در
منطقه وحدت
نظر دارند . از
نظر من این "وحدت"
نظر غیر مردمی
این رهبران
این سازمان بر
سر اصلی ترین
مسائل امروز
ایران است که
جلوی انشعاب و
یا جدائی از
این محفل را
می گیرد و نه آنچه
این آقایان
"دموکراسی"
در درون
تشکیلات می
نامندش . از
نظر من خوشا
بحال آن کسانی
که هر کجا
هستند نسبت به
این سه موضوع
روشن و همراه
اکثریت مردم
ایران می
باشند
ششم : در
این مورد نیز
ما لازم به
تذکر است که
نه "جنبش
فدائی" و نه
سازمان
کارگران
انقلابی ایران"
آنچه را که
شما دیروز و
همین امروز
سوسیالیسم می
نامید و از
شکست آن در
مقابل چشم هایمان
صحبت می کنید
را نه تنها
"سوسیالیسم"
نمی دانسته
ایم و آنرا
امروز نیز
"سوسیالیسم"
نمی نامیم .
این
سوسیالیسم
اختراع "حزب
تودهء ایران "
و سازمان
جوانان آن (
فدائیان اکثریت
) بوده است و می
باشد . اینجا
نیز بین درک
من و حتی پدر
من ! ، جنبش
فدائی و
سازمان
کارگران انقلابی
ایران از
یکطرف با درک
شما و "حزب
تودهء ایران"
از طرف دیگر
در باب ِ"سوسیالیزم"
واقعا
ناموجود و
انترناسیونالیزم
پرولتری وجود
دارد که از
بنیان قابل
جمع نمی باشند
. "حزب تودهء
ایران" در
تمام این سال
ها و حتی پس از
کنگرهء بیستم
"برادر
بزرگتر" را سوسیالیستی
ارزیابی می
کرد و با درکی
استالینی از
انترناسیونالیزم
پرولتری ،
سیاست ملی این
"حزب" را فدای
منافع این کمپ
ِ"برادر"
بزرگتر می
نمود . جنبش
فدائی بویژه
پس از کنگرهء
بیستم حزب
کمونیست
"شوروی" را
رویزیونیست و
اقتصاد بیمار
این کشور را
سرمایه داری
دولتی
ارزیابی می
کرد که ؛ بر سر
یک دو راهی ؛
محکوم به یک
چرخش تاریخی
ناگزیر به سمت
سوسیالیسم و
یا شکست محتوم
در مقابل
امپریالیسم
جهانی می باشد
. این چرخش
سیاسی هرگز
تحقق نیافت و
این شکست قطعی
شد اما این
شکست یک نظام
سرمایه داری
غیر
دموکراتیک و
غیر لائیک در
گوشه ای از
این دهکدهء
کوچک آنهم در
قرن گذشته چه
ارتباطی با
شکست
سوسیالیزم و
بویژه نا امیدی
من نسبت به
تحقق کمونیسم
در سراسر
کائنات خواهد
داشت ؟
در آن
دوران "حزب
تودهء ایران"
و سازمان جوانانش
( فدائیان اکثزیت )
قبل از انقلاب
چه در در داخل
زندان ( بویژه
پس از ترور
شاهانهء گروه
جزنی – ظریفی ) و
چه در خارج از
کشور به ما می
گفتند : « شما
چهار تا و نصفی
بچه را چه به
این حرف های
گنده گنده در
بارهء "کشور
شوراها"
بروید
تظاهرات بر
علیه شاه را
سازمان دهید"!
اما تنها در
چند صباحی
دیدیم که
"اصلاحات"
بنیادین در
جهت بازگشت به
چشمهء حیات
بخش ( این
مباحث اساسا برای
جوانان توده
ای سر موضعی
چون شما قابل
فهم نمی باشد .
زور نزنید و
خود را خسته
نکنید ! ) سوسیالیزم
برهبری این
حزب
"رویزیونیست"
صورت نگرفت و
چنانکه در
بالا نیز گفته
شد ، این نظام
سزمایه داری
دولتی –
ایدئولوژیک (
که بی شباهت به
نظام کنونی
حاکم بر ایران
در کلی ترین
خطوط آن بویژه
خودی و ناخودی
کردن جامعه و
از هم پاشیدن
شیرازه های یک
جامعهء مدنی می
شود ! ) در اثر
عدم امکان
رقابت با جهان
"ازاد ِسرمایه
داری" (
بخوانید
امپریالیسم
جهانی ) متلاشی
گردید . بحث ما
در رابطه با
جمهوری اسلامی
ایران نیز سال
هاست که از
همین زاویه
صورت می گیرد
و برای "حزب
تودهء ایران" و
چون شما
"جوانان" ِسر
موضعی قابل
فهم نمی باشد .
شما دیروز یک
دولت سرمایه
داری غیر
لائیک را بزور
بنام
سوسیالیسم"
می خواستید
بما ، مردم
ایران و سراسر
جهان قالب
کنید . حداقل
ما کمونیست
های ایرانی
زیر بار این
"همانی" های
هماهنگ و هم
نوای "حزب
تودهء ایران"
و سازمان
جوانانش
نرفتیم .
امروز آمده
اید با کمال
"سربلندی"
اعلان می کنید
که این سره ای
که رنگ کرده
بودید و می
خواستید به
همهء کارگران
و زحمتکشان
جهان قالب
کنید اصلا
"بلبل" نبوده است
! آخه عموجان
ما دیگر
موهایمان از
دست زمانه (
تحت حاکمیت
اسلامی با
تعاون شما ) سفید
شده است حال
شما می خواهید
یک دورهء
تاریخی دیگر
ما و مردم
ایران را با
این استدلال
که این پرندهء
رنگ زدهء
تقلبی شما از
اصل بلبل هزاردستان
نبوده است
توجه مردم را
از آواز خوش
بلبل محروم
کنید ؟ من این
بحث را یک بار
دیگر تکرار می
کنم شاید
بدردی بیاید
بحث ما
با شما در
رابطه با
امروز ایران
است که اهمیت
می یابد . ما می
گوئیم این
نظام نظامی –
ایدئولوژیک
سرمایه داری
انگلی و عقب
افتاده است و
تداوم آن جز
حانه خرابی و
فلاکت
روزافزون برای
این اکثریت
مردم جوان
سراسر ایران
نخواهد آورد .
این نظام ظلم که قادر
به سازماندهی
یک زندگی
حداقلی برای
اکثریت جوان
مردم این کشور
ثروتمند نمی
باشد بخودی
خود رفتنی
نیست بلکه
بایستی از جا
کنده شود . از
جاکندن این
رژیم که با
انقلابی
مردمی بر ضد
نظام قدر قدرت
سلطنتی بقدرت
رسیده است ،
تنها از مردمی
متشکل بر می
آید که بر روی
پاهای خود ایستاده
باشند و هیج
توهمی به
نیروهای غیبی
نداشته باشند
. بر روی دو پای
حویش ایستاده
باشندو هیچ
امیدی نسبت به
"ضدیت خارجی
با این نظام نبسته
باشند . ما هر
یک به سهم خود
با قلم وقدم
در راه
سازماندهی
این نیروها
هستیم . شما
بگوئید
ببینیم در این
دوره و زمانه
شما "محافل
متحد و
کثیرالزبان
اکثریت" در
کجای این
کارزار قرار
دارید؟
هفتم :
در این رابطه
بسیار
خوشوقتم که در
سازمان اتحاد
فدائیان خلق
ایران هنوز
احمد آزادهائی
هستند که باعث
می شوند تا
این اتحاد
نامیمون بین
یک سازمان
سیاسی جدی و
"مجمع
المحافل
اکثریت" صورت
نگیرد . درود
بر احمد های
آزاده ای که
در سازمان اتحاد
فدائی و سراسر
جامعهء ایران
حضور دارند ، خسته
نباشید
هشتم :
در این مورد
من با شما
کاملا هم نظرم
. وحدت یک سری
محافل با یک
سازمان جدی
بسیار دردسر زاست
و در دراز مدت
نیز به تحلیل
و حتی محو این
محافل خواهد
انجامید . شما
از نظر من
بهتر است که
نواحتن
سازهای بد کوک
و بد صدای خود
را هر یک برای
خود ادامه دهید
و از نتیجهء
موزیک
ناهمگون
ِ"اشتوکهاوزنی"
خود غرق در
شادی باشید و
سازمان های
سیاسی جدی
ایرانی را به
حال خود
بگذارید تا با
تعمق ، بحث ،
گفتگو و
نزدیکی با
یکدیگر به مسائل
جدی آیندهء
جامعهء ایران
بپردازند
نهم : در
این مورد نیز
اظهر من الشمس
است که سازمان
اتحاد فدائی
هم چنانکه از
نامش بر می
آید در جهت
اتحاد و بویژه
اتحاد طیف
فدائی سال هاست
که همت کرده
است . اما
امروز که مسولین
این سازمان
بالاخره به
این نتیجه
رسیده اند که
بحث "فامیل
فدائی" و
اتحاد کلیت
این طیف یک
آرزوی خیر
بیشتر نیست
این سازمان
خواه و یاناخواه
به بیرون ِاز
خود برای
گسترش ایدهء
"اتحادی
نوین" بیشتر
خواهد پرداخت
. این پرداختن
به اتحاد
گسترده و
دموکراتیک در
خارج از طیف
فدائی ، در
چند سال آینده
اثرات مبارک خود
را برای جنبش
فدائی بطور
خاص و جنبش
عمومی مردم
ایران بطور
عام ؛ در راه
شکلگیری یک
آلترناتیو
دموکراتیک و
لائیک برای
این نظام طلم ؛
یاری خواهد
رساند
اما در
مورد "حملات"
سازمان
کارگران
انقلابی
ایران به شما .
بنظرم که دچار
"پارانویا"
فرموده شده
اید زیرا در
ادبیات ِاخیر
این سازمان من
اثری از
برحورد به
"مجمع
المحافل" شما
نمی بینم .
اساسا این "مجمع
المحافل"شما
از نظر
اجتماعی در
شرایط امروز
ایران محلی از
اعراب ندارد
تا یک سازمان
سیاسی جدی به
آن بپردازد .
مگر اینکه سازمان
کارگران
انقلابی
ایران در
جهانی غیبی به
شما حمله می
کند که از دید
ما ناظران ِبی
طرف ِاین
جهانی مخفی
مانده است !
سازمان اتحاد
فدائی نیز از
دید من بخاطر
"نوستالژی"
فدائی ، هم پروندگی
، سوابق بسته
شدن برروی یک
تخته شلاق شاهنشاهی
و هم کمونی
بودن و "نان و
نمک" خوردن بر
سر یک سفره در
زندان های
ِشاهنشاهی
قبل از انقلاب
است که هنوز
هم رفیقانه به
شما می
پردازند و
برای شما دل
می سوزانند .
دریغا که قدر
ندانستید
من
شخصا بسیار
دلتنگم که شما
؛ بخشی از
کادرهای با
سابقهء سیاسی
؛ این دست
رفیقانه برای
خروج از این
دایرهء معیوب
فعالیت سوپر
محفلی و
بازگشت به
صحنهء مبارزهء
سیاسی و
اجتماعی در
ایران که از
طرف "فدائیان"
به سمت تک تک
شما دراز شد
را نگرفتید .متاسفانه
شما با رجحان
به ادامهء
فعالیت در "مجمع
المحافل سوپر
دموکراتیک"
این دست یاری را
رد کرده اید .
در آینده این
"تعیین تکلیف"
غم انگیز ِطیف
فدائی بر
مبنای هندسهء
اقلیدسی
واقعیات
زمینی ، باعث
رشد و تعالی
سازمان اتحاد
فدائیان خلق
ایران بطور
خاص و نوین جنبش
ِجوان مردم
سراسر ایران
بطور عام
خواهد گردید
دهم :
اما در مورد
نزدیکی و دوری
این دو سازمان
جدی سیاسی ؛
اتحاد
فدائیان خلق ایران
و کارگران
انقلابی
ایران ؛ همین
بس که این دو
سازمان
دموکراتیک منتظر
دستور بنده و
شما ننشسته
اند که به
یکدیگر نزدیک
و یا از هم دور
شوند . این
واقعیات و
نیازهای
سیاسی جامعهء
ایران است که
این دو سازمان
را به یکدیگر
نزدیک و یا از
یکدیگر دور
خواهد کرد . از
جملهء این
واقعیات
زمینی همانا
تنظیم رابطهء
درست مجمع
المحاقل سوپر
دموکراتیک
شما با سازمان
اتحاد خلق
ایران می باشد
. اگر نظر سایر هم
محفلان شما (
از آنجائی که
در این محفل
هر کسی می
تواند هر چه
دل تنگش می
خواهد ، بگوید
و بکند! ) نیز
چون شما باشد
و "اتحاد" با
سازمان اتحاد
فدائیان خلق
ایران را ،
مشکل ،
پردردسر و نا
ممکن ارزیابی
نمایند ، این
واقعیت زمینی
راه را برای
بحث و گفتگوی
جدی در راه ایجاد
یک جبههء
مردمی و
سراسری با
سازمان اتحاد
فدائیان خلق
ایران نه تنها
برای کارگران
انقلابی
ایران بلکه
برای اکثریت
مردمی که بیش
از یک قرن است
که به دنبال
آزادی ، دموکراسی
و عدالت
اجتماعی در
سراسر ایران
ماراتنی می
دوند را هموار
خواهد نمود .
javad.ghassemabadi@no-log.org