دست ها از خاورمیانه قطع!

 

مبارزات کارگری و ضد امپریالیستی

 

نشریه انترناسیونال

Martin Suchanek

برگردان ناهید جعفرپور

در سال های اخیر مبارزات طبقاتی در ایران و عراق اشکال متفاوت سیاسی و اجتماعی بخود گرفته است.

در عراق از یکسو مقاومتی مسلحانه از سوی گروه های مختلف( ازحزب  کمونیست سابق گرفته تا گروه های ناسیونالیست و نیروهای اسلامی) در جریان است و از سوی دیگر مبارزات اتحادیه ای بطوری گسترده در جنوب کشور بر علیه خصوصی سازی و اشغال رشد نموده است.

در ایران همچنین مبارزات طبقاتی رشد نموده و آکسیون های دانشجوئی بر علیه قوانین ارتجاعی در حرکت است. رژیم ملا ها به طوری سیستماتیک مزد بگیران ، زنان و جوانان را استثمار نموده و تحت فشار قرار می دهد.

با توجه به تحریم وخطر حمله نظامی به ایران امپریالیسم همچنین تلاش می کند از نارضایتی مردم به خاطر عدم وجود آزادی های شهروندی و از استثمار طبقه کارگر و از بیکاری بیکاران استفاده نموده و بنام آزادی آنها را به خود جذب نماید.  یک چنین روشی را امپریالیسم در باره بخشی از اپوزیسیون عراق چون حزب کمونیست عراق و فدراسیون رسمی اتحادیه کارگری بکار برد و توانست آنها را بخود جذب نماید.

البته اگر طبقه کارگر و استثمارشدگان از مبارزه شان بر علیه استثمار و فشار دست بکشند طبیعتا استنتاجی نامطلوب می شود و این مسئله باعث می شود که فراکسیون های اسلامی به خود اجازه دهند خود را بعنوان نماینده " عدالت اجتماعی" جا بزنند و جامعه روشنفکران و اقشار متوسط در مبارزه برای حقوق زنان و در مبارزه بر علیه قوانین مذهبی و غیره به دامان امپریالیسم بغلطند. شکی نیست که انقلابیون ایران برای سرنگونی انقلابی رژیم جمهوری اسلامی و برقراری رهبریت طبقه کارگر مبارزه می کنند.

اما با توجه به تهدیدات حقیقی باید این مبارزه به مبارزه بر علیه حملات امپریالیستی اضافه گردد و مبارزه در دوجبهه ارتجاع و امپریالیسم جریان یابد. تابعیت شدیدتر ایران به امپریالیسم در درجه اول شکستی برای ملا ها نیست بلکه از همه مهمتر شکستی برای طبقه کارگر، دهقانان و تمامی اقشار تحت فشار ایران و سرتاسر جهان است.

از این رو ضروری است که جنبش کارگری ایران و همچنین چپ های ایران واضح و روشن بر علیه این تهدیدات موضع بگیرند. آنها به هیچ وجه نباید  اجازه دهند که مبارزه بر علیه امپریالیسم  به دستان کسانی چون احمدی نژاد سپرده شود. بلکه جنبش کارگری و چپ ها خود باید دست ها را بالا زده و با بیانیه های روشن و واضح و خواسته های مشخص در این مسیر بسیج شوند. این مسئله نه تنها برای جنبش کارگری و چپ های ایران از اهمیت خاص برخوردار است بلکه برای جنبش های کارگری و چپ های کل خاورمیانه و کشورهای امپریالیستی تعیین کننده است زیرا که از این طریق به افکار عمومی جهان نشان داده خواهد شد که این تنها رهبران ارتجاعی دولتی نیستند که بر علیه تهدیدات نظامی برمی خیزند بلکه جنبش کارگری در صدر مبارزه بر علیه تهدیدات نظامی بر می خیزد.

امروز در عراق این مشکل طور دیگری است. این کشور اشغال شده است. عملیات خراب کاری و حملات به لشکرهای امپریالیستی همانقدر مبارزه بر علیه اشغال است که اعتصاب در بندر و تاسیسات نفتی. هر دو شکل مبارزه آمریکا و بریتانیا و متحدینشان را ضعیف می کند و برای هر دو شکل مبارزه تعقیب و فشار و زندان وجود دارد.

مسلم است که چگونگی مبارزه سیاسی را شرایط آنجا تعیین می کند اما این هم واضح است که مقاومت مسلحانه مقاومتی طبقاتی نیست و نمی تواند چشم اندازی یکسان را پدید آورد زیرا که جایگاه ها متفاوت است.

مبارزه مزدبگیران در عراق از نبود خواست های واقعی اجتماعی و اقتصادی رنج می برد و این مسئله به خروج اشغالگران وابسته است اما سازمان های مختلف کارگری هم هیچگونه برنامه سیاسی برای مبارزات آزادی بخش و هیچگونه تجزیه و تحلیلی در باره مقاومت مسلحانه موجود در عراق و هیچگونه برنامه ای برای ائتلاف طبقه کارگر و دهقانان در جهت رهبری و سمت و سو دادن به مبارزات کنونی در عراق ندارند. این مسئله حتی در باره کردستان هم صادق نیست این خیلی مهم است زیرا که مناطق کردنشین عراق از سوی دو حزب کردی کنترل می شوند که هردو در حال حاضر این منطقه را برای امپریالیسم مطمئن ترین مکان نموده اند. برای تغییر این وضع  باید انقلابیون  از حق تعیین سرنوشت کردها دفاع کنند و برای یک فدراسیون از دولت های کارگری در خاورمیانه  حرکت نمایند.

مبارزه برای آزادی باید مبارزه برای استقلال ملی و حق تعیین سرنوشت تمامی ملت های خاورمیانه را معنی دهد. این مبارزه همچنین باید مبارزه برای آزادی اجتماعی کارگران و دهقانان باشد.

آزادی زمانی برقرار خواهد شد که سرمایه های بزرگ امپریالیستی باز پس گرفته شوند و در کنترل کارگران و مزدبگیران قرار گیرند. در غیر این صورت هر گونه استقلالی وهم و خیال است.

در قانون اساسی عراق بطور مثال گفته شده است که زمین و ذخایر ثروت به دولت تعلق دارد. اما در مناسبات فعلی و تحت رهبری دولت دست نشانده عراق این فقط یک دکوراسیون زیبا است. زیرا که غالب ذخایرنفتی عراق برای 30 تا 100 سال دیگربه کنسرن های آمریکائی به رهن داده شده است.

برای باز پس گرفتن ثروت ملی عراق ازاین کنسرن ها و تغییر سازماندهی اقتصاد عراق، مبارزه برای رهائی و بیرون کردن اشغالگران و سپردن رهبری بدست های طبقه کارگر از پیش شرط هاست.

مثال ایران بما نشان می دهد که مادامی که اقتصاد یک کشور در دست های  دولتی که از سوی سرمایه و باندها کنترل می گردد قرار داشته باشد، دولتی کردن تام بخشی بزرگ ازاقتصاد به هیج وجه رهائی اجتماعی را باعث نمی شود.

در آخر باید گفت که درفضای استراتژی جغرافیائی منطقه و همچنین از میان توسعه اقتصاد یک جانبه و وابسته به امپریالیسم منطقه همچنین ضرورت گسترش وحدتی بین المللی برای خلق اتحادیه ای از دولت های کارگری و فدراسیونی سوسیالیستی رشد می کند و راه های تحقق خویش را می یابد.

یک چنین هدفی شاید امروز بنظر بعید رسد و در دور دست ها قرار داشته باشد اما بزرگترین مشکل برای تحقق این هدف همانا ضعف های فاکتورهای ذهنی انقلاب و کم اهمیت دادن و کوچک کردن برخی ازاشتباهات فاحش حتی اگر محصول ذهنی نیروهای کمونیست بوده باشد است. رفع این ضعف ها برای ساختمان سیاسی احزاب طبقه کارگر که مبارزه ای رهائی بخش را بر علیه  فشار های امپریالیستی و استثمار سرمایه داری با هم به پیش می برند بسیار مهم و ضروری است.