جنگ
وزنان
نویسنده
: خانم
پاتریسیا
هینس
ترجمه
: فریده ثابتی
جنگ ادامه
سیاست است اما
به شیوه ای
دیگر! این زیباترین
و حقیقی ترین
تعریفی است که
در باره جنگ
آورده شده
است. ماهها
است که ما در
کابوس تهدیدهای
جنگ از طرف
آمریکا قرار
داریم. بهانه
این تهدید ها
کوشش جمهوری
اسلامی در
ایران برای
دست یابی به
فن آوری تهیه
بمب هسته ای
است. ما کاری
به این نداریم
که آیا از نظر
اصولی جمهوری
اسلامی یا هر کشور
دیگری چنین
حقی را داراست
یا نه. ما به این
می پردازیم که
مخارج تولید
این سلاح
کشتار جمعی
وحشتناک که نه
فقط نسل حاضر
بلکه گریبان
نسل های آتی
را نیز خواهد
گرفت و نه تنها
انسان بلکه
باعث نابودی و
تخریب محیط
زیست و زیست
سایر موجودات
نیز خواهد شد
و سر به میلیارد
ها دلار میزند
باید صرف
تامین یک
زندگی بهتر
برای مردم شود.
این فقط خاص
ایران یا کره
شمالی نخواهد
بود. اگر به
خاطر بیاورید،
درست دوهفته
قبل از فاجعه
سونامی
آمریکا مادر
بمبها را
آزمایش کرد.
کسی نمی گوید
اگر بمب اتمی
خطرناک است که
هست پس چرا
آمریکا دست به
این کار میزند.
کسی نیز
تاکنون از
تاثیر آزمایش
آن بمب در
ایجاد سونامی
و آن فاجعه
دردناک
انسانی و محیطی
چیزی نگفت و
در این باره
تحقیقی انجام
نگرفت و یا
اگر گرفت نتیجه
آن به آگاهی
عموم نرسید. در
حالی در هفته
گذشته آمریکا
برنامه جدید
اتمی خود را
اعلام کرده
است که بنا بر
مدارک موثق نزدیک
به 40 میلیون
نفر یعنی حدود
20% جمعیت
آمریکا در فقر
زندگی میکنند
و 16 میلیون از
آن ها در فقر
مفرط هستند.
میلیون ها نفر
به دلیل فقر
از بیمه های
بهداشتی
محرومند و
همین طور
میلیون ها نفر
غذای روزانه
خود را از
مراکز خیریه
دریافت میکنند.
براساس همین
مقاله بودجه
جنگ آمریکا در
عراق 100 بیلیون دلار
برآورد شده
بود. 100 بیلیونی
که می بایست
برای این 40 میلیون
فقیر،
کار و مسکن و
بهداشت و برای
کودکان و
جوانان شان
مدرسه وآموزش
تهیه کند. یا
در ایران که
بنا بر
آمارهای دولتی
در سال گذشته بیش
از 600 هزار کودک
و نوجوان به
دلیل فقر
خانواده
مجبور به ترک
تحصیل شدند و 80
در صد مردم
نزدیک خط فقر و
بسیاری زیر خط
فقر زندگی می
کنند.
میلیاردها
دلار پول
اختصاص یافته
برای تاسیسات
اتمی می بایست
و می باید صرف
بهبود زندگی اینان
می شد. کار
برای بیش از 7
میلیون بیکار
رسمی، مدرسه و
امکانات
تحصیلی برای همه
کودکان در سن
تحصیل و
بالاخص برای
آن سه میلیونی
که به دلیل
فقر اصلا به
مدرسه راه
نیافته اند.
اما این که
چرا همواره
جنگ و خطر جنگ
وجود دارد و
چرا میلیون ها
انسان با آن
کم و بیش از
هستی ساقط می
شوند مردمی که
به ویژه
فقیرند؟ نمی
شود آن را با
اشتباه تصمیم
گیری این یا
آن رهبر پاسخ
داد. نمی شود
جنگ را با جنگ
طلب بودن این
یا آن جناح و به
سادگی پاسخ
داد. و بالاخص
نمی شود جنگ و
عواقب آن را
با ستیز مردان
با زنان پاسخ
داد. ریشه تمامی
نابسامانی
های حاکم،
تمام تبعیض
ها، فقر و
فاقه
میلیاردی در
جهان، در
مناسبات
مالکیت حاکم
برجوامع قائم
است. این
مناسبات یعنی
مناسبات سلطه
و استثمار است
که برای حفظ و
تداوم آن روش
های وحشیانه
به کار گرفته
میشود؛ جنگها
راه انداخته
میشود. تاوان
آن را توده
های کارگر
جهان و مردم
زحمتکش میپردازند
اما سود این
تجارت کثیف –
من آن را
تجارت می نامم
– را کنسرن های
عظیم، به جیب
میزنند. لازم
نیست که حتما
کنسرن اسلحه
باشد. یادمان
نرفته است که
کنسرن شیرین "
یونایتد فروت"
چه کودتاهای
خونین در جهان
به راه انداخت
و چگونه برای
منافع خود
کشتار کرد.
مقاله ای که ترجمه
آن را در پیش
رو دارید حاوی
اطلاعات بسیار
ارزشمندی در
باره عواقب
جنگ در
کشورهای درگیر
درجنگ برای
مردم
غیرنظامی به
ویژه زنان و
کودکان است که
البته نمیشود
آن را در باره
همهی افراد
تعمیم داد.
اما همان گونه
که خواهید دید
متاسفانه در
تحلیل چرائی
جنگ به خطا میرود.
البته این خطا
در دیدی که با
آن به جنگ می نگرد
وجود دارد. دیدی
که جنگ را نه
در رابطه با
سیستم حاکم
یعنی مناسبات
سیستم سرمایه
داری بلکه با
دیدگاه
فمینیستی مینگرد.
مقاله در مارس
2003 نوشته شده
است اما جنگها
کماکان ادامه
دارند و جنگهای
جدیدی آغاز میشوند.
مارس 2007 ، فریده ثابتی
جنگ
و زنان*
. . .
غیرنظامیانی
که در جنگ
دخالت
ندارند،
بیشترین
تلفات جنگ
مدرن را دارا
میباشند. در
میان آنها،
زنان و دختران
به طور عمد
هدف آسیبهای
شدید جنگ قرار
دارند.
مرگ
زنان
غیرنظامی
در طی
قرن بیستم،
درصد افزایش
یابندهی
کسانی که در
جنگ کشته شدند،
غیر نظامیان
بودند. بمبها
و اسلحهها در
درگیریهای
نظامی، زنان
غیر نظامی را
هم چون مردان
غیر نظامی، میکشند
و دچار نقص
عضو میکنند.
در دهه 1990 ، نه
نفر از هر ده
نفری را که در
اثر جنگ به
طور مستیقیم
یا غیرمستقیم
مردند،
غیرنظامیان
تشکیل میدادند.
افزایش میزان
مرگ و میر
غیرنظامیان و
به ویژه زنان
و کودکان در
جنگهای قرن
بیستم نشان
دهنده
تغیرات در تکنولوژی
و تاکتیکهای
جنگ است.
جنگ
تکنیکی سطح
بالای هوایی،
جای جنگ نظامی
میدانی را
گرفته است.
استراتژی
نظامی، بمباران
کردن ها را
برای تخریب
بنیانهای غیرنظامی
از قبیل
نیروگاهها،
منابع آب،
بیمارستانها،
مراکز صنعتی و
سیستمهای
ارتباطی، در
خدمت میگیرد؛
همان کاری که
ایالات متحده
در عراق در
سال 1991 انجام
داد. بعلاوه
درگیریها دیگر
در کشورها
میدان جنگی
معینی ندارند
و جنگندههای نظامی،
غیرنظامیان
را برای کشتن،
تجاوز، ترور و
به زور بیرون
کردن از محل
زندگیشان،
هدف قرار میدهند.
از زمان
جنگ جهانی دوم
به این طرف،
جهان شاهد شتاب
گیری درگیریها
در کشورها و
تصمیم به حذف
کامل مردم بوده
است. " راه حل
نهایی" نازی
ها علیه
یهودیان، در
درگیریهای
داخلی کامبوج
در رژیم پل
پوت،
مسلمانان در
یوگسلاوی،
توتسیس در
روآندا و
کردها در عراق
به کار گرفته
شده است. مردان،
زنان و کودکان
به تساوی
قربانی کشتار
جمعی هستند. علاوه
براین زنان،
به خاطر
تعلقات قومی
خود مورد
استثمار جنسی
قرار میگیرند
و شکنجه و
کشته میشوند.
در کشور آفریقای
مرکزی روآندا،
در سال 1994 حدود
یک میلیون نفر
در درگیری های
قومی در یک
دوره سه ماهه؛
در سریع ترین
کشتار جمعی
تاریخ، کشته
شدند. به طور
دقیق 40 تا 45 درصد
این کشته ها را
زنان تشکیل میدادند؛
و بیش از 500 هزار
زن و دختر
مورد شکنجه جنسی
و تجاوز قرار
گرفته بودند.
بعد از جنگ
بسیاری ازین
زنان و
دخترانی که زنده
مانده بودند
از طرف جامعه
ایزوله شدند،
مورد سوء ظن
قرار گرفتند و
طرد شدند و در
اثر آن به مرگ
اجتماعی
تسلیم
گردیدند.
تجاوز،
شکنجه واستثمار
جنسی
یک آسیب
بیهمتای جنگ
برای زنان،
تحمیل شوک
روحی است در
زمانی که مردان
آلت خود را به
عنوان اسلحه
برای خوار
کردن، تجاوز و
شکنجه، بکار
میگیرند.
فاحشه خانههای
نظامی، کمپهای
تجاوز به عنف
و تجارت رشد
یابندهی سکس
برای
خودفروشی، با
فرهنگ جنگ که
به آن متکی
هستند، فرهنگی
که به تجاوز
مردانه مجوز
میدهد، و با میراث
انهدام اجتماعی
و اقتصادی که
به دنبال جنگ میآید
و به طور ویژه
برای زنان و
کودکان نابود
کننده است،
تغذیه میشوند.
اگرچه که تجاوز
و استثمار
جنسی در جنگ،
تا تحقیقات
اخیر درباره تجاوزات
مربوط به قتل
عام زنان
مسلمان در طی
درگیری در
یوگسلاوی
سابق و زنان
توتسی در روآندا،
بطور
سیستماتیک
مستند نشدند و
شقاوت ها و
جنایات جنگی
نام گرفته
بودند. اکنون
تاریح فاش میکند
که مقامات
بالای جنگی و
نظامی اشغال
گر، همواره به
استثمار جنسی
زنان منطقه به
وسیله مردان
نظامی، مجوز و
رسمیت داده
اند. دولتها
در همه طرفهای
جنگ،
فاحشه خانه
های نظامی را
تحت عنوان "
استراحت و
تفریح"
برای
سربازان شان،
بنیاد
نهادند،
همساز کردند و
هموار نمودند.
با پذیرش محرمانه
این که یک
سیستم قانونی
فاحشه خانه ای
شامل تجاوز
جنسی مردانه،
بیماری های
مقاربتی را در
ارتش، محدود
خواهد کرد و
به سربازان در
روحیه گرفتن برای
جنگ، کمک
خواهد نمود.
در
فوریه 2002
کمیسیون عالی
سازمان ملل
برای پناهندگان
( UNHCR ) و نجات
کودکان،
گزارشی را در
باره رسیدگی
به ادعای سوء
استفاده جنسی از
کودکان
پناهنده آفریقای
غربی در
گوئنا،
لیبریا و
سیرالئون،
منتشر کرد.
مصاحبه آنها
با 1500 زن، مرد و
کودک پناهنده،
آشکارنمود که
دختران بین
سنین 13 تا 18
ساله، بوسیله
مردان کمک
کننده اسثمار
جنسی می شدند. بسیاری
ازین مردان در
استخدام
سازمانهای
غیردولتی ملی
و بین المللی ( NGOs ) و
سازمان ملل UN و
هم چنین از
مردان حافظ
صلح سازمان
ملل و رهبران
انجمن های
فرهنگی بودند.
" آن ها میگفتند
، سکس در ازای
یک کیلو
خواربار" این
را زنی از
گوئینا در
بارهی اخاذی
شایع از سکس
برای غذا توسط
کارگران کمکی
که از موقعیت
قدرتی خود در
توزیع مواد
غدایی و
خدمات
سوء استفاده
میکنند، گزارش
میکرد. یک مرد
مصاحبه شونده
بیان میکرد: بدون یک
خواهر، همسر و
یا دختر برای "
پیشکش کردن به
کارگران ان.
جی. اوها " نمی
شود در بدست
آوردن روغن،
چادر، دارو،
وام، تعلیم و
تربیت و آموزش
مهارت، و کارتهای
سهمیه بندی،
موفق شد.
استثمار
جنسی دختران،
با تفاوت بین
توانگری و
قدرت نسبی
نیروهای کمک
کننده و
حافظان صلح، و
فقر و نیازمندی
پناهندگان در
کمپها، که
اغلب بسیار
عظیم است ،
تغذیه میشود.
مرگ و
مجروحیت با
مین
در
جوامع
کشاورزی و
زیست زراعی، بعنی
جاهایی که در
آنها، مین ها
به طور عمد در
مزارع
کشاورزی و در
طول مسیر
منابع آب و
بازارها، برای
گرسنگی دادن
مردم ازطریق
کشتن و از بین
بردن مزارع
شان،.کارگذاری
شدند، زنان و
کودکان جزو
تلفات متعارف
هستند. مشخصا
بیش از 100
میلیون مین ضد
نفر و مهمات
منفجر نشده،
به طور متفرق
و نامعلوم در
مزارع، جادهها،
چراگاهها و
نزدیک مرزهای
90 کشور جهان
وجود دارد. سالانه
از 15 هزار تا 20
هزار نفر، با
این " اسلحه های
انهدام جمعی
در حرکت کند"،
که مین نامیده
شده اند، کشته
یا مجروح میشوند.
بیش از 70%
قربانیان
گزارش شده،
غیرنظامیان
هستند. در
باجار
پاکستان،
هزارها مین به
وسیله ارتش
شوروی در مرز
پاکستان افغانستان
در طی جنگ شان
علیه
افغانستان،
پخش شده اند،
ریخته شده اند.
زنان و دختران
به خاطر به
چرا بردن
حیوانات برای
تغذیه، عبور
از میان مزارع
کشاورزی و انجام
دادن فعالیتهای
روزانه شان،
35%
قربانیان و
مجروحین مین
را تشکیل میدهند.
اکنون آگاهی
دادن فصلی در
باره مین در
جوامع محافظه
کار قبیله ای
در مساجد و
مدارس برای
پسران و مردان
انجام می شود
و به آن ها
برای آموزش به
زنان و دختران
در خانه
اعتماد می
شود.
زنان در
آسیا و آفریقا
درصد بزرگ تری
ازکشاورزان را
نسبت به مردان
تشکیل میدهند.
در
بسیاری از
مناطق آفریقا
بیش از 80% مسئولیت
تولید مواد
غذایی با آنهاست.
وقتی دچار نقص
عضو شوند،
توانایی
زراعت کردن و
تغذیه
خانوادهشان
را از دست میدهند
و همسرانشان
اغلب آنها را
رها میکنند، ولشان
میکنند تا در
خیابانها
گدایی کنند یا
مورد استثمار
جنسی قرار بگیرند.
حدود نصف زمینهای
کامبوجیه که
در آن جا یک نفر
از هر 236 نفر به
خاطر مجروح
شدن با مین
قطع عضو شده
است، زمین
برای زراعت و
استفاده
انسان
غیرقابل استفاده
است. محتمل
است که حتی
درصد بزرگی ازکسانی
که توسط
انفجار مین زخمی
میشوند و میمیرند،
زنان و
کودکانی
خواهند بود که
به فعالیت های
زیستی زمان
صلح، یعنی جمع
آوری هیزم و
آوردن آب،
مراقبت از
حیوانات و
زراعت کردن،
برمی گردند.
بیوه
شدن از جنگ
در
کامبوج 35%
خانوارها
توسط زنانی
سرپرستی میشوند
که بسیاری از
آنان بیوه
هستند. بسیاری
از بیوههای
جوان که
کودکان خود را
در فقر بزرگ
میکنند، به
عنوان
استراتژی
بقا، مجبور شدند
به خودفروشی روآورند.
در مناطقی از
قبیل نپال و
بنگلادش،
جایی که دختران
از آن جا به
فاحشه خانههای
هندوستان
فرستاده میشوند،
دختران بیوه
ها اغلب برای
کمک به مادرانشان،
از مدرسه
بیرون کشیده
میشوند و
مخصوصا در خطر
وارد شدن به
فحشا قرار
دارند.
در
کشورهای موج
جدید جنگ،
کشورهای
آنگولا، بوسنی
و هرزگوین،
کوسووو،
موزامبیک و
سومالی،
اکثریت زنان
بزرگ سال بیوه
هستند. 70%
کودکان
روآندایی
منحصرا به
وسیله
مادران، مادر
بزرگها یا
بزرگترین
کودک دختر
نگهداری میشوند.
دختران در
روآندا
سرپرست 58.500
خانوار هستند.
بعضی از بیوه
شدگان جنگ در
کمپهای
پناهندگان در
انزوا زندگی
می کنند، زیرا
آنها هیچ
منسوب مرد
نداشته اند که
در تعمیر خانه
به آنها کمک
کند. در
کوسووو جایی
که تخمینا 10
هزار مرد
مردند یا
ناپدید شدند،
بیوه های
بسیاری که از
کمپهای
پناهندگان برگشتند،
هیچ شبکه حمایتی
اجتماعی و هیچ
سازمانهای
مدافعای
نداشتند
ومحتاج شدند و
از نظر
اجتماعی به حاشیه
رانده شدند.
بررسیهای سازمان
ملل آشکار میسازد
که آمار
خانوار در
کشورهای در
حال توسعه، در
مستند کردن بی
عدالتی و فقر
زنان بیوه در درون
این مجموعه خانوار،
قصور میورزد و آنهایی
را که بی
خانمان هستند،
یعنی بیوههایی
را که به حساب
نیامده اند و
بی هویت هستند
و احتمال کمی
وجود دارد که
صدای شان
شنیده شود، به
طور کامل
فراموش می کند
. نتیجه
گیری سازمان
ملل: "
فقیرترین
بیوهها"، آن
هایی که به
خاطر درگیری
های نظامی،
بیوه شده اند؛
پیر و ضعیف وبا
بچه های کوچک، برای
پناهگاه و غذا
در جابجایی
درونی و پناه
جوئی هستند.
پناه
جویان جنگ
هشتاد
درصد پناه
جویان جهان و
افراد پناه
جوی داخلی،
زنان و کودکان
هستند. مقیاس
و طبیعت جنگ
در اواخر قرن
بیستم، به شمار
بی سابقهای از
مردم فرار
کننده از
درگیری، منتج شده
است. چنان که ضربات
جابجایی مردم
توسط جنگ در
دهه 1990 به
بهداشت عمومی،
در بعضی از
حالات، شدید
تر ازخود
درگیری بود.
با وجود
کمبود
اطلاعات
جنسیت مبنا، مشخص
شده است که
زنان و دختران
در کمپهای
پناهندگی، در
مقایسه با
مردان و
پسران، بیش از
خطر آلوده شدن
توسط منابع آب
و بیماری توسط
انسان، در
معرض خطر
تجاوز،
استثمار جنسی
و در بسیاری
از موارد به
طور چند برابردرمعرض
خطر مین قرار
دارند. زنان و
دختران برای
تامین
نیازهای
اساسی خانوار
مسئولیت
دارند، که
شامل تهیه
غذا، سوخت،
خوراک دام ،
آوردن آب و
تمیز کردن
اصطبل و طویله
است. آن ها به
این خاطر در
محیط کمیابی
ناشی از
درگیری، به آسانی
از طرف مردان،
مورد سوء
استفاده قرار
میگیرند.
افشاگری های
جدید در باره
استثمار جنسی
دختران و زنان
توسط حافظان
صلح سازمان
ملل و نیروهای
کمک کننده در
کمپهای
پناهندگی آفریقای
غربی و نقل و
انتقال زنان و
دختران توسط
پلیس بین
المللی در
مناطق تحت
کنترل بوسنی،
غارتگری
حافظان صلح و
نیروهای کمکی
و پلیس را و به
ویژه آسیب
پذیری زنان و
دختران
پناهنده را در
رابطه با غذا،
شرایط اولیه
زندگی و امنیت
فیزیکی، به
طور موثق روشن
کرده است.
نرخ خام
مرگ و میر(
مانند
اطلاعات در
باره سایر
ضربات اجتماعی
و محیطی ) به
دلیل این که
بندرت با
جنسیت هماهنگ
است، ضربت
جابجایی زنان
و دختران را پنهان
می دارد. در
یکی از چند
سند مربوط به
کمپ
پناهندگان در بنگلادش،
نرخ مرگ و میر دختران
کمتر از یک سال
نسبت به پسران
دو برابر ، و نرخ
مرگ و میر دختران
بالای 5 سال و
زنان نسبت به
مردان،
3.5 برابر است. در
موارد دیگر،
خانواده های
پناهنده
روآندی که
توسط زنان
سرپرستی میشوند،
نسبت به آن
هایی که توسط
مردان
سرپرستی میشوند
در کمپ شرقی
زئیر، از سوء
تغذیه
بیش تر در
رنجند. علی
رغم وجود
اطلاعات
ناچیز جنسیت
مبنا، بسیاری
نتیجه می دهند
که زنان و
دختران
پناهنده، به
خاطر سیستم
خدمات
بهداشتی و
شرایط غذائی
در کمپ های پناهندگی
که به مردان و
پسران در
برابر زنان و
دختران
امتیاز میدهد،
دارای نرخ مرگ
و میر بالایی
نسبت به مردان
و پسران هستند.
زنان مجرد
سرپرست
خانوار، بیوه
ها و کودکان
دختر در کمپهای
پناهندگی ، در
صف آخر برای
غذا و خدمات
دارویی، قرار
می گیرند، مگر
این که تساوی
جنستی تضمین
شود. بدون
حمایت و
برابری، آن ها
مطمئنا با
اخاذی جنسی
برای غذا و
دارو مواجه
اند.
جنگ
اواخر قرن
بیستم و آغاز
قرن بیست و
یکم، با اسلحه
هایی جنگیده است
که از دور
هدایت می
شوند، از
فاصله هایی که
جنگجویان را
پوشش میدهند و از مرگ
و صدمات
قرابانیان
گواهی می دهند.
حتی مینها،
اسباب بازی
های سادیستی
که در مسیر
عبور غیرنظامیان
کارگذاشته میشوند،
توسط آنانی
هدایت میشوند
که آنها را
هوائی کاشته
اند یا آنها
را به طور
دستی پخش کرده
اند و رویارویی
مردان با زنان
در میدان جنگ
بدن زنان
هستند. از جمع همه
کسانی که از
شوک روحی جنگ
رنج میبرند،
زنان و دختران
بالاترین
قیمت را را
برای فرهنگ
نظامیای می
پردازند که مردان
را برای کشتن
بدون تبعیض
انسانها،
تجهیز میکند –
بدون اهمیت
دادن به سن،
جنسیت و وضعیت
مدنی، و آن خط
قرنطینه تحمل
برای هجوم
جنسی مردان
برعلیه زنان و
دختران دور و
بر پایگاه های
نظامی، در طی
درگیریهای
نظامی و در
پست های
درگیری تحت
کنترل نیروهای
محافظ صلح و
مناطق اشغالی.
موخره
جنگ هوائی
هدایت شده
ایالات متحده
در عراق در
سال 1991 و تحریم
مداوم با هم دیگر،
منافع اجتماعی-
اقتصادی ایجاد
شده در عراق
در طول دهه 1980 (با
وجود رژیم
سرکوبگر و جنگ
عراق با
ایران)، را از
بین برد.
موانع بسیارکلان
برای زنان
ایجاد کرد.
خشونت خانگی
علیه زنان و
طلاق افزایش
یافت. بسیاری از
مادران تنها و
بیوه های اغلب
تهیدست شده از
تلفات جنگ،
برای زنده
ماندن و تغذیه
خانواده شان،
به خود فروشی
متوسل شدند. تحصیل
سواد و آموزش
میان دختران و
زنان در جامعه
عراق فرسایش
یافت و
ازدواج زود رس
دختران نابالغ
در مناطق
روستایی
دوباره تجدید
حیات یافت.
بسیاری
از پیش بینیها
رنج و
مرگ عظیم ترحاصل
از جنگ را در
شرف وقوع می
بینند در اثر
جنگ امریکا با
عراق نسبت به
جنگ خلیج در 1991.
آتشباری بر
شهرها، به
شدید ترین
حالت درتاریخ شد،
سیستم خدمات
داروئی و
اجتماعی تخریب،
سیستم های
تغذیه، آب،
برق و پزشکی
محو، و سبب
مرگ بیش از 500
هزار نفر شد.
در طی بمباران
ها و بعد ازآن،
به یک
تخمین دو
میلیون نفر
جابجا و پناهنده
شدند. در
عراق، جایی که
اکثریت
شهروندان زیر
سن 15 سال
هستند،
بالاترین
قیمت جنگ
رهبری شده
توسط ایالات
متحده، توسط
زنان و کودکانشان
و با زندگیشان،
پرداخت خواهد
شد. در ایالات
متحده ، یعنی جایی
که مخارج
خانگی جنگ
برنامه ریزی
شده است که 100
بیلیون دلار
باشد، زنان
فقیر و بچه
های شان بهای
آن را با
زندگیشان، از
قبل میپردازند.
هم چنین در
سطح فدرال و
سطوح ایالت،
کمک برای خانه،
غذا، آموزش و
بیمه بهداشتی
برای آنهایی
که اکثرا
محتاج هستند،
قطع و
حذف شده است.
همه
پرنسیپ های
جنگ عادلانه ،
یک جنگ
جلوگیری کننده
به رهبری
ایالات متحده
علیه عراق(
حتی اگر با
اجازه شورای
امنیت باشد) غیرعادلانه
است و یک
اشتباه
تاریخی از طرف
کسانی است که
جنگ برپا میکنند.
*-
منبع:
ZNet
نویسنده
مقاله خانم
پاتریسیا
هینس استاد بهداشت
محیط دانشگاه
بوستون است.