ما نمی
توانیم این
طور نشان دهیم
که گویا سوسیالیسم
حقیقی بمانند
کوهی از کاغذ
های باطله پشت
سر ما قرار
دارد.
با تجربیات
آنزمانی می
توان
اطلاعات برای یک
برنامه عقلانی
سوسیالیستی
در آینده طرح
ریزی نمود.
با
نگاهی به
گذشته به این
نتیجه می رسیم
که سوسیالیسم
اواسط سال های
70 به نقطه اوج
خود رسیده
بود. در حالیکه
انقلابیون ویتنامی
آمریکائی ها
را از سایگون
بیرون می
راندند و
پرتقال
بعنوان آخرین
قدرت استعماری
از آفریقا بیرون
رانده می شد
در سال های 80 و 90
در چین با
شکست انقلاب
فرهنگی
پیروزی
ارتجاع آغاز
گشت. با گذشت 9
ماه بعد از
مرگ مائو در
ماه یولی 1977 دنگ
چیاپینک ( 1997ـ 1904)
رهبریت چین را
بدست گرفت و
درهای اقتصاد
چین را برای
سرمایه داران
غربی بازگشود
و ارتش ذخیره
عظیمی از نیروی
کار ارزان به
کفه ترازو
پرتاب گردید.
عملکرد سرمایه
در سرتاسر
جهان باعث شد
تا مبارزه
طبقه کارگر یک
به یک کشورها
با سرمایه شدت
و قوت یابد.
این
چنین است که
ما امروز با
توده ای از
سئوالات
متفاوت روبرو
گشته ایم. در
شرایط
حاضردرپیرامون
روشنفکری و ایدوئولوژیکی
عمومی ما در
مقایسه با
قرون گذشته
اوضاع کمتربه
نفع سوسیالیسم
است و این
تنها نمی
تواند پیامد
ضد انقلاب در
پایان قرن 20
باشد بلکه بیشتر
با نفوذ جدید
اصول کلاسیک
اقتصادسیاسی
بورژوازی در
رابطه است. پیروزی
مجدد این نظم
علمی نه
تنهااقتصاد
غرب را تغییر
داد بلکه همچنین
بستر ایدئولوژیکی
را برای ضد
انقلاب در شرق
هم آماده
ساخت.
تدارک
ایدولوژیکی
چرخش بسوی
بازار آزاد که
در سال های 80
اتفاق افتاد خیلی
قبل تر از آن
از سوی تئوریسین
های اقتصادی
راستی چون فریدریش
آگوست فون هایک
( 1992 ـ 1899) و میلتون
فریدمن ( 2006 ـ 1912)
انجام پذیرفت.
ایده های آنان
که در سال های 50
و 60 هنوز
بعنوان ایده
های افراطی خطاب می
شد از طریق
فعالیت های مسیونرهای
سازمانهائی
چون انستیتوی
لندن برای امور
اقتصادی و
انستیتوی
آدام اسمیت که
همچنین مرکزش
در لندن بود و
نفوذ بسیار
داشت تبلیغ می
شد. دانشمندانی
که در این
انستیتود ها
تحقیق می
کردند یک سری
از کتاب ها و
مقالاتی را
منتشر می
نمودند که در
آنها برای
مشکلات
اقتصادی
موجود راه حل
وارد شدن به
بازار آزاد را
توصیه و پیشنهاد
می کردند.
نوشته های
آنها از سوی
بسیاری از سیاستمداران
با نفوذ چون
مارگارت تاچر
نخست وزیر
اسبق بریتانیا
پشتیبانی می
شد و از سال های
80 ایده های
آنان در عمل پیاده
شد.
چرخش
بسوی بازار
آزاد برای
تاچر از طریق
ترکیبی ازتغییرات
آمارگرفته
شده طولانی
مدت و حوادث
تصادفی کوتاه
مدت ممکن گردید:
در بریتانیا نیروی
کار کم بود
اما در آسیا این
نیروی کاردر
هر سوراخی به
فراوانی وجود
داشت. سرمایه
دار بریتانیائی
برای خودش این
حق را قائل شد
و از این آزادی
برخوردار شد
که به فراوانی
از این مسئله
به نفع خود
استفاده کند و
از این طریق
مناسبات
مبادله ای میان
کار و سرمایه
را در کشور
خودش تغییر
داد. کارگران
و سازمان هایشان
دیگر در موضع
قدرت قرار
نداشتند و ضعیف
شدند. بریتانیا
برای اینکه ازنیروی
کار در خارج
بهره مند شود
احتیاج به یک
تجارت خارجی
جداگانه
سودمند داشت.
این تجارت
خارجی سودمند
را آنزمان
تجارت با نفت
از طریق
انگلستان به
دریای شمال
تامین می
نمود. این سود
جداگانه به
لندن اجازه می
داد که سرمایه
اش را به کشور
های مختلف
صادر کند و این
خود پیش شرط
فرستادن صنعت
از بریتانیا
به آسیا بود.
دقیقا از همینجا
جا بجا شدن
توازن قوا میان
صنعت و سرمایه
مالی نتیجه شد
زیرا که برای
اقتصادی که می
خواهد نفت
صادر کند دیگر
صادرات صنایع
از ضروریات
اولیه نخواهد
بود. تا آن
زمان این
کارگران
بودند که برای
صادرات که برای
زندگی اقتصاد
ملی بریتانیا
بسیارمهم بود
تولید می
کردند. اما با
نگاهی به بیلان
سود های حاصله
از سرمایه مالی
اکنون دیگر
سرمایه داری می
توانست بخود
اجازه دهد که
بخش تولید
داخلی را بدون
ترس از بحران
بیلان پرداختی
ها منهدم کند. این
انهدام
آگاهانه بخش
تولید داخلی
باعث گردید تا
بستر اجتماعی
برای سوسیال
دمکراسی
همواره تنگ تر
گردد و همچنین
طبقه کارگر چه
به لحاظ
اقتصادی و چه
به لحاظ سیاسی
ضعیف تر شود و
شعار مارگارت
تاچر یعنی " هیچ
آلترناتیوی
برای سرمایه
داری وجود
ندارد" مورد
قبول همگان
قرار بگیرد.
رهبریت
تفکر بازار
اقتصادی آزاد
در اوائل قرن 21
آنچنان قوی
شده بود که
سوسیال
دمکرات ها و
کمونیست ها هم
بمانند
مارگارت تاچر
آنرا مورد
قبول قرار
دادند.
این
تفکرات، ایدئولوژی
و منافع طبقاتی
و تسلط و نفوذ
خود را مدیون
سرمایه
بوده ومی
باشند:
ازپروژه های
کار " سرمایه
داری" بیانیه
حقوق بشر در
آمریکا ( 1776) و در
فرانسه (1789) و
همچنین پروژه
آدام اسمیت ( 1790 ـ
1723) و
پروژه " رفاه
ملت" (1776) را می
توان نام برد. ادامه
دارد................