نوشته فؤاد شمس دروبلاگ روزمر گی های شهری

حجاب پوشش نیست، سرکوب اجتماعی است

 

 

۱- حق انتخاب آزادانه ی پوشش جز ابتدایی ترین و بدیهی ترین حقوق انسان هاست. اعمال اراده ی آزادانه انسان در مورد نوع پوشش اش یکی از مهم ترین نمود های عینی و مادی اعمال اراده آزادانه و اختیار آگاهانه یک انسان در زندگی فردی و جمعی خویش در جوامع انسانی است و بر همین مبنا است که دفاع از حق انتخاب آزادانه پوشش و اعمال این حق در زندگی اجتماعی و بروز یافتن عینی آن امری ضروری و لازم است.

۲- در طول تاریخ هم واره به انحای مختلف سعی شده است که اراده ی آزادانه انسان ها در این زمینه نفی شود. هم واره عده ای قلیل که با اعمال قدرت خویش سعی در نفی آزادی و اراده اکثریت انسان ها برای انتخاب آزادانه نوع و سبک زندگی دل خواه و انتخاب آزادانه نوع پوشش شان کرده اند.  این امر در جوامع مختلف به اشکال گوناگون بروز یافته و در جامعه ما در چند دهه اخیر به نام حجاب و مبارزه با بی حجابی و بد حجابی این سرکوب اجتماعی به وسیله دارندگان قدرت مادی و معنوی جامعه و طبقه مسلط  صورت گرفته است. اینان برای آن که بتوانند اتوریته خویش را بر فضای جامعه تحمیل کنند نیاز دارند که به این اعمال دست بزنند. نیاز دارند که برای سبک های زندگی انسان های جامعه خط قرمز بکشند و سبک های دیگر را که باب میل شان نیست را نفی کنند. یکی از نمود های این سرکوب اجتماعی همانا یک سان سازی انسان هاست . این "یک سان سازی" در جامعه ما در قبال نوع پوشش سابقه ی طولانی در جامعه ی ما دارد. رضا خان نیز برای اعمال اتوریته خویش، برای آن که مدرنیته آمرانه و از بالای خود را به جامعه تحمیل کند و برای اصل قضیه که همانا سرکوب است دست به این یک سان سازی زد. کار او نه مبارزه با حجاب  بود و نه در راستای رهایی زنان جامعه از بند حجاب و نه در راستای  نفی و مبارزه با سنت های جامعه. کار او دقیقا در راستای اونیفورم پوش کردن جامعه و بر آوردن یک حجاب جدید بود. او دقیقا یک سان سازی را در جامعه پیاده کرد چون پادگانی به جامعه می نگریست. رضاخان حجاب را نفی نکرد بلکه حجابی جدید را جایگزین حجاب قدیم کرد. چون او ریشه مقوله حاجب را نفی نکرد تنها بر روی سایه هایش یک سایه با رنگی دیگر زد. حجاب اجباری کنونی نیز روی دیگر همان "سکه ی یک سان سازی" جامعه و سرکوب اجتماعی است.

۳-در این جا ما بر آن هستیم که با مقوله ی حجاب برخوردی رادیکال انجام دهیم. رادیکال به معنای ریشه ای و ریشه هم در این جا و همه جاهای دیگر دقیقا برای ما تنها انسان است و دیگر هیچ! بر خلاف گفتمان مسلط تاکنون موجود که هم واره سعی کرده است مسئله حجاب را به یک مسئله فقهی ـ مذهبی و بحث در متون کهن و گفتار های این یا آن فرد فرو کاست دهدو نشان دهد که حجاب امری منتزع از شرایط اجتماعی و امری فرا تاریخی و فرا انسانی است تا بتواند با بحث های فرسایشی و بی هوده کلامی آن را توجیه کند. ما با حجاب به عنوان یک امر اجتماعی و تاریخی که در بستر مادی و واقعی یک جامعه شکل گرفته است برخورد می کنیم. چون ما با سایه ها نمی جنگیم بلکه با ریشه ها سر ستیز داریم. برای ما نه قوانین و  نه چند نوشته فقهی و روایت های گوناگون از آن مسئله نیستند. برای ما آن بستر واقعی و مادی اجتماعی که در یک فرآیند تاریخی حجاب در آن شکل گرفته و به اکثریت  جامعه تحمیل شده است و قدرتی که آن را به دیگران تحمیل می کند مسئله مورد نقد است.

۴- حجاب یک نوع پوشش در کنار دیگر انواع پوشش نیست. چون  موضوعیت حجاب مبتنی بر نفی دیگر انواع پوشش است. چون حجاب دقیقا زمانی وجود خواهد داشت که دیگر انواع پوشش را از بین ببرد و اجازه ی بروز به آن ها ندهد. در نتیجه این تز های منحط و پوسیده که از دل چاه عفونت گرفته و خونین نسبیت فرهنگی به بیرون می تراوشت تنها توجیهاتی هستند برای حفظ و حراست از شرایط نا مطلوب موجود. خود این امور حجابی هستند بر روی مسئله حجاب! باید این حجاب ها را کناز زد تا واقعیت اجتماعی را عریان و بدون هیچ پوششی دید. باید از سایه ها گذر کرد تا ریشه ها را نقد کنیم. نقدی معطوف به نفی! برای فراروی از وضع نا مطلوب موجود برای رسیدن به وضع مطلوب ممکن!

۵- حجاب در بستر  جامعه ای شکل می گیرد که در آن زن به مثابه ی یک  کالا نه یک انسان تعیین یابد. زن به مثابه ی یک ابژه ی منفعل ، بی اراده  و بی اختیار باشد نه یک سوژه ی فعال، با اراده و اختیار و آگاهی . زن در این جا کالایی است که در خدمت نظم پدرسالارانه ی سرمایه داری قرار می گیرد. کالایی که به بازار مصرف این سرمایه داری مردانه عرضه می شود.

حجاب در این جا دقیقا حکم آن "وکیوم" کالا را دارد. حجاب بسته بندی است که زن به مثابه ی کالا آک بند و دست نخوده و دست اول با یک مهر استاندارد که از طرف مراجع ذی صلاح بر روی اش می خورد از "کارخانه" که همان "خانه ی پدری" است به "بازار خصوصی مصرف" که همان "خانه شوهر" است انتقال می یابد. زن باید در این بسته بندی قرار بگیرد تا زینت و عفت داشته باشد. تا لوکس باشد و سالم و دست نخورده! چون کلایی است که باید مورد پسند مصرف کننده قرار بگیرد.تولید کنندگان کالا که همانا پدر واقعی و پدر معنوی که در این جا "دولت" است، می بایست تعهه خود را در قبال مصرف کننده کالا به خوبی انجام دهند. تعهدی در قبال بازار مصرف که در نزد پدر واقعی و خانواده پدری به صورت غیرت و مردانگی و سنت ها بروز می یابد و در نزد پر معنوی یعنی دولت به صورت قوانین و اجرای قوانین و سرکوب های اجتماعی!

مسئله دقیقا این است، زن انسان نیست کالاست. برای همین باید از آن حراست شود. برای همین خود زن شعورش نمی رسد و باید ارشاد شود.چون انسانی به مثابه ی سوژه آگاه انتخاب گر فعال نیست که خود بتواند "تجربه" کند. بل که کالایی است که باید بر روی آن "تجربه" صورت گیرد و البته در زمانه ای که بازار و مالکیت خصوصی تعیین کننده است این کالا در تملک حصوصی یک فرد قرار دارد. این جا است که دلقک های آنتی کمونیستُ این انگ مسخره و خنده دار کودکانه را به کمونیست ها می زنند که می خواهند زنان را اشتراکی کنند! چون در قاموس این  بزرگ ابلهان تاریخ زن یا کالایی است برای عرضه به بازار مصرف جنسی و یا ابزار تولیدی است برای تولید مثل!

۶- حجاب در این بستر است که تبدیل به یک نمودی از سرکوب اجتماعی می شود. حجاب یک نوع پوشش نیست. چون بر سر در هر مکان عمومی می بینیم که نوشته شده است: (( از پذیرفتن زنان بد حجاب معذوریم)) چرا در مورد دیگر انواع پوشش چیزی نمی نویسند؟ چرا شعار "مرگ بر بی حجاب" در دیوار های شهر و جا های دیگر رخ می نمایاند؟ چرا هر از چند گاهی به منظور مبارزه با بد حجابی به سوی جامعه شمشیر کشیده می شود؟ چون باید به نحوی "اتوریته" ی خود را به دیگران ثابت کنند! این جا زنان به مثابه ی انسان تعریف نمی شوند بلکه کالای هستند که چون مهر استاندارد نخورده اند و در بسته بند مور پسند نظم سرمایه داری مردانه ی حاکم بر جامعه ما نیستند از پذیرش شان معذوریت پیش می آید.

۷- در این شرایط است که این برخورد که به سخنان آیت الله ای در زیر درخت سیب در پاریس استناد کردن و یا دخیل بستن به این یا آن مرجع تقلید و یا گشتن در متون کهن برای یک روایت خوب! برای حل مسئله حجاب تلاش مذبوحانه و بسیار کودکانه و به همین نسبت ترحم بر انگیز است. چون مسئله اصلی و ریشه ای نوشته جات و شرعیات و اظهارات این یا آن فقیه و عالم نیست. این ها خود حجابی هستند بر ریشه های مسئله حجاب! این جا مسئله بستر اجتماعی ـ اقتصادی است که حجاب در آن شکل گرفته و این جا  مسئله آن پروسه ی تاریخی است که حجاب به انسان ها تحمیل گردیده است. مسئله آن است که طبقه ای که قدرت مادی و ابزار تولید مادی جامعه را در دست دارد قدرت معنوی و ابزار تولید معنوی جامعه را نیز در دست دارد. مسئله آن است که این تصور کودکانه را باید به دور ریخت که سرمایه داری هم واره با سنت های پوسیده گذشته و مقولات ارتجاعی مبارزه می کند. باید درک کرد که لااقل در جامعه ما سرمایه داری بومی  و وطنی ما این سنت ها برای بازتولید خویش و تسلط خود استفاده کرده است. برای بازتولید قدرت دست به سرکوب می زند. در این جا زن نباید انسان باشد با حقوق برابر با دیگری! بل که زن کالای است که باید مورد حراست قرار بگیرد. باید تحقیر شود تا نیروی کار مفت و مجانی برای بردگی خانگی به منظور بازتولید نیروی کار جامعه باشد و یا خود نیروی کارش را به عنوان یک کالای ارزان قیمت تر به بازار ارائه دهد. زن این جا باید کالایی باشد پست تر از کالا ها دیگر! حجاب بسته بندی لوکس  این کالاست. "زن مرواریدی است در صدف حجاب"! عجب عبارت تبلیغاتی زیبایی برای تبلیغ یک کالای لوکس!

۸- حق آزادانه  انتخاب نوع پوشش به عنوان یکی از پایه ای ترین حقوق جهان شمول انسان ها در این جا نقض شده است و برای رسیدن به آن باید رادیکال و ریشه ای دست به پراتیک زد. این کار نه با ارجاع دان به فلان سخن فلان شخصیت  در فلان تاریخ در فلان جا! محقق خواهد شد و نه با امید بستن به اختلافات صوری و ظاهری بین علما! نه با بومی کردن فمینیست بر مبنای فرهنگ والا ایرانی ـ اسلامی!؟!؟!  نه با استناد به متون کهن و روایات خاک گرفته و نه صرفا با امضا جمع کردن!  این مسئله به عنوان یک مقوله ی اجتماعی ـ تاریخی در بستر جامعه صرفا به وسیله ی یک "کنش آگاهانه جمعی"  یک "پراکسیس جمعی" حل می شود.