مبارزه طبقاتی در خاورمیانه

بمناسبت اول ماه مه روز جهانی کارگر

اسرائیل ، ایران ، فلسطین ، مصر و مراکش

März 2007

Der Funke

برگردان ناهید جعفرپور

 

 تاثیرات جنگ اسرائیل را به یک بحران عمیق اجتماعی فرو برده است. بطوری که در این اواخرشرایط کاری بدتر گشته است. دولت اسرائیل در این فاصله تلاش می کند با کوتاه نمودن بخش های مدد های اجتماعی ، خصوصی سازی را به اجرا در آورد. دولت اسرائیل همان سیاستی را پیشه دارد که سنیورا در آن سوی مرزهای لبنان انجام می دهد.

 

اسرائیل ـ ناآرامی داخلی

 

دولت اسرائیل روزبروز برای پرداختن هزینه های جنگی به کوتاه کردن دستمزد ها و بخش های خدمات همگانی می پردازد. بخش بزرگی از مردم اسرائیل تحت فشار قرار گرفته اند. هر چه روزانه رسوائی های سیاسی جدید تری آشکار می شوند ، به موازات آن نابرابری های اجتماعی و فاصله طبقاتی هم در این کشورعمیق تر می گردند. از آنجا که دولت با مشکلات داخلی درگیر است،  طبقه رهبری کننده تصور می نمود جنگ در لبنان بهترین امکان برای به انحراف کشاندن توجه مردم اسرائیل از مشکلات داخلی و تمرکز ذهن آنان بر روی " دشمن خارجی" خواهد بود. اما این تصور به عکس خود تبدیل شد و تنها باعث رشد تضاد های داخلی جامعه اسرائیل گردید.

 

هم اکنون بدنه جامعه اسرائیل باید هزینه های جنگ را بپردازد. ماموران آتش نشانی بهترین نمونه این ادعا می باشند. بسیاری از آنان بیش از یکسال است که دستمزدی دریافت ننموده اند. در اسرائیل در حالیکه کارگران برای زنده بودن در زیر سقوط موشک ها با مرگ دست و پنجه نرم می کردند، همزمان در راس دولت رسوائی های رشوه خوارانه و تقلب های مالی بیداد کرده و می کنند.

 

انعکاس این وضعیت را می توان در این واقعییت دید که بسیاری از شهروندان اسرائیلی که از دو تابعیت دولتی برخوردارند، حاضرند تبعیت اسرائیلی خویش را رها کنند و این کشور را ترک نمایند.

 

در اولین سال های تاسیس دولت اسرائیل بسیاری اعتقاد داشتند که اسرائیل با سیستم مزرعه اشتراکی اش از " ابزار سوسیالیستی" برخوردار است. آنها  بطور جدی اعتقاد داشتند که می توان جامعه عدالت مند جدیدی را ساخت. در آن زمان سطح زندگی مردم بالا بود و کار بسیار. اما هم اکنون بسیاری می خواهند این کشور را ترک نمایند و یا فرزاندانشان را گوشه ای دیگر از این جهان پهناور بفرستند. در مجموع روحیه مردم اسرائیل بسیار منفی است: حداقل برای یهودیان این آن اسرائیلی نیست که می بایست باشد. ( برای فلسطینی ها طبیعتا هیچگاه نبوده است).

 

ارتش اسرائیل در حال حاضر در حالتی وحشتناک است. حقایق نشان می دهند که هالوتس رئیس ارتش اسرائیل برای عدم موفقیتش در جنگ لبنان مجبور به کناره گیری شد. کمی بعد از جنگ لبنان بسیاری از افراد بالای ارتش از یک جنگ دیگری سخن می گفتند. اما آنها در وضعیتی قرار نداشتند که این ادعای خود را به انجام رسانند.

 

چشم انداز ما آنزمان این بود که مبارزه طبقاتی در اسرائیل بعد از جنگ لبنان  بشدت خود را نشان خواهد داد و طولی نکشید که همین طور هم شد. در دسامبر 2006 اعتصاب سراسری بخش خدمات همگانی اسرائیل آغاز گشت. همچنین اعتصاب های دیگری هم چون اعتصاب کارگران بندر هم آغاز شد. چندین روز پشتیبانی مردم از این اعتصاب ها آنچنان شدت داشت که اگر رهبران اتحادیه ها و دادگاه های کار دخالت نکرده بودند و اعتصاب را نشکسته بودند این اعتصاب ها به جنبشی عظیم در اسرائیل تبدیل می شد.

 

در باره رهبریت و وضعیت چپ های اسرائیل در مجموع می توان گفت که   یک حزب کارگران اسرائیلی وجود دارد که در ابتدا پرتز رهبر اسبق اتحادیه کارگری هیسترادوت بعنوان دبیر اولش انتخاب گردید. برنامه وی برای بالا بردن دستمزد ها و حقوق بازنشستگی آنچنان بورژوازی را نگران نمود که رسانه های اسرائیلی شروع نمودند فورا کارزاری بر علیه وی براه انداختن و به او فشار آوردند تا اینکه او سریعا موضع عوض نمود و به راست پیوست. هم اکنون پرتز وزیر دفاع اسرائیل است و برای طبقه رهبری کننده اسرائیل دولا راست می شود. اما وی برای زمانی کوتاه این امید را در دل مردم اسرائیل بخصوص جوانان زنده کرده بود که می تواند اوضاع تغییر کند. ولی متاسفانه خیلی سریع این امید ها از دست رفت.  

 

مهمترین احزاب در واقعییت راه خود را کج کردند و متاسفانه هم اکنون در میان چپ ها نیروئی وجود ندارد که بتواند راه بجلو را رهبری کند. از این واقعییت هم نمی توان چشم پوشی نمود که توانائی ساخت یک چپ قابل رشد در اسرائیل وجود دارد. دیر یا زود مطمئنا تمامی بدیل ها در معرض آزمایش قرار خواهند گرفت و نیروهای متفکرجنبش کارگری و جنبش جوانان به طرح و پیاده کردن این بدیل ها خواهند پرداخت. مبارزه طبقاتی  در اسرائیل نمی تواند برای زمانی نامحدود باز نگه داشته شود.

 
ایران : انشعابات طبقاتی و شکاف درون طبقه رهبری کننده  

در ایران ما می توانیم یک جابجائی را درون رژیم جمهوری اسلامی مشاهده کنیم. احمدی نژاد در آخرین انتخابات موقعیت قبلش را از دست داد و رفرمیست ها که بنظر می رسید پایان خود را تجربه می کنند مجددا به صحنه وارد شدند. حال ما این انشعاب درون رهبران بر قدرت ایران را بروشنی مشاهده می کنیم. در ایران بخشی از رژیم هم مایل است با آمریکا معامله و مذاکره کند. این بخش در میان طبقه رهبری کننده آمریکا مخاطبین خود را دارد. مخاطبینی که مایل می باشند ایران را در حال حاضر بحال خود رها کنند. منطق آنان این است که انشعابات  داخلی ایران به بحران در رژیم ختم خواهد شد و مداخله از خارج غیر ضروری خواهد بود. آنها همچنین درک کرده اند که باید استراتژی برای خروج از عراق طرح ریزی کنند و از این رو به کمک رژیم ایران و نفوذ رژیم بر مردم شیعه عراق نیازمندند.

در خود ایران نارضایتی گسترده و عمیقی وجود دارد. رسانه ها خود را بر روی آخرین سخنرانی احمدی نژاد و یا مسئله برنامه اتمی متمرکز نموده اند. اما ما بر عکس همه بر روی جنبش کارگری در ایران تاکید داریم.

 

در سال های اخیر مبارزات مهم مختلفی از سوی جنبش کارگری و هم چنین جنبش جوانان صورت پذیرفته است. این روحیه در میان جنبش جوانان را برای مثال می توان در حوادث "روز دانشجو در 16 آذر گذشته" بخوبی دید. احمدی نژاد در سخنرانی اش برای دانشجویان دانشگاه تهران از طریقه ی خوش آمد گوئی دانشجویان بسیار متعجب گشت. دانشجویان اعتراض نمودند و برای اعتراض خود عکس احمدی نژاد را پاره نمودند و به او فحش داده و او را فاشیست خوانده و از او خواستند که محوطه دانشگاه را ترک کند. او شوکه شده بود  زیرا که عادت دارد برای جمعی صحبت کند که طبیعتا برای او جمع شده اند.

 

احمدی نژاد با وجود اینکه مورد تنفر دانشجویان قرار دارد اما در اجتماع خوبی قرار گرفته است یعنی اگر از هوش صحبت کنیم در این اجتماع وی خود را همسان جرج بوش می داند. همین اخیرا وی در ایران کنفرانس هلوکاست را با هدف پیدا نمودن مدارک قانع کننده ای که ثابت کند میلیون ها یهودی را  نازی ها در جنگ جهانی دوم نکشته اند، سازماندهی نمود. به موازات این مسئله وی مجددا اسرائیل را به انهدام تهدید نمود.   

واقعه ای بهتر از این نمی توانست برای رهبران اسرائیل اتفاق بیافتد و در واقع این ماجرا ها تنها بازی را بدستان صیهونیست ها انداخت. حال هر زمان در اسرائیل مسئله طبقاتی رشد می کند و مشکل ساز می شود، احمدی نژاد دلیلی بدست رهبران می دهد تا آنها توسط آن مردم را از مسیر مبارزه خود منحرف سازند و این تنها بنفع رهبران اسرائیل است.

 

نزدیکی میان ثروتمند و تهیدست در اسرائیل هیچگاه به هیچ وجه وجود نداشته است اما با این تهدیدات و خطر برای موجودیت اسرائیل و مسئله اتمی رژیم ایران و همه و همه برای دولت اسرائیل ابزاری را که نیاز داشت فراهم نمود تا بدان وسیله " یکپاچه گی ملی" در مقابل خطر داخلی را به وجود آورد.  

برنامه تحقیقاتی اتمی ایران نه تنها باعث نگرانی طبقه رهبری کننده اسرائیل بود بلکه نگرانی امپریالیسم آمریکا را هم باعث گردید. اسرائیل هم اکنون بطور جدی قصد حمله هوائی به تاسیسات اتمی ایران را در سر می پروراند. آمریکائی ها هم خود را آماده می سازند. این مسئله در ارتش آمریکا ناآرامی شدیدی را موجب شده است. افسران ارشد آمریکا اعتقاد ندارند که حمله نظامی به ایران بهترین راه حل است. ارتش اسرائیل هم بعد از جنگ لبنان در وضعیت خوبی قرار ندارد و آنطور که دیدیم گروه مهمی از بورژوازی آمریکا به این نتیجه رسیده اند که عقب نشینی قدم بقدم ارتش آمریکا از عراق و نه گسترش این جنگ در مناطق دیگر خاورمیانه لازم است. 

اما با این وجود به هیچ وجه نمی توان امکان بمباران ایران را غیر ممکن دانست. در صورت حمله اسرائیل و یا آمریکا بی ثباتی در منطقه گسترده تر خواهد شد. البته مشکل بزرگی که در رابطه با ایران چه آمریکا و چه اسرائیل در صورت حمله با آن روبرو خواهند شد این واقعیت است که ایران بر خلاف عراق دیوانسالاری ارتشی اش قدرتمند است.   

وضعییت سیاسی فلسطین

در فلسطین سازمان الفتح و ابو ماذن مجبور شدند بسوی حماس دست دراز کنند. بدینوسیله آبروی سازمان الفتح در نزد مردم فلسطین رفت. مشکل اینجاست که طبقه رهبری کننده اسرائیل چندان علاقه ای به همکاری با سازمان الفتح ندارد.

 

ما مارکسیست ها اما نمی توانیم از سازمان حماس پشتیبانی نمائیم زیرا که ما   به کاراکتر ارتجائی این گروه کاملا آگاهیم. ما اما همچنان می دانیم که حماس بخاطر اشتباهات سازمان الفتح و اوضاع لاعلاج مردم و عدم وجود یک بدیل قابل قبول که بتواند برای طبقه رهبری کننده جایگزینی باشد به قدرت رسید.  وضعییت حماس دقیقا مشابه وضعییت حزب الله در لبنان است.    
 
سازمان الفتح در ابتدا ده ها سال برای ترور های فردی مسئول بود که البته اشتباه کامل بود و با آن حرکات نمی توانست به جائی رسید. کارزارهای دراز مدت بمباران نمودن ها مردم فلسطین را حتی یک ذره به اهدافش نزدیک نکرد. اولین انتفاضه در واقعییت در گذشته آنها را بیشتر به اهداف نزدیک نمود تا این بمباران ها. زیرا که این انتفاضه بر عکس ترورهای فردی باعث شد تا ملت فلسطین بر پا خیزد و خواسته هایش را به اسرائیل اعلام نماید.

 

رهبران الفتح با یک چرخش رادیکال تلاش نمودند با امپریالیست ها به توافقاتی برسند و بدین وسیله بسیاری از امید های مردم فلسطین را به آنها فروختند. در حالیکه این توافقات انجام می پذیرفت وضعییت زندگی مردم فلسطین روز بروز بدتر و بدتر گردید. در اینجا بود که حماس وارد میدان شد و تلاش نمود که روی مردم فلسطین تاثیر بگذارد. آنهم در ابتدا بعنوان سازمان برای رفاه عموم و رسیدگی به خدمات اجتماعی و بعد ها سعی کرد نقشش را در سیاست همواره بزرگتر و بزرگتر نماید.

 

رهبران حماس در واقع سیاستمداران عامی هستند که می خواهند از سوی آمریکا و اسرائیل به رسمیت شمرده شوند. در هر حال این مشکل وجود دارد که امپریالیست ها این کار را نکنند و آنها را برسمیت نشمارند زیرا که آنها از این ترس دارند که تهیدستان و استثمارشدگان جمعا پشت حماس قرار گرفته باشند.     

تمامی این اوضاع در جامعه فلسطینی فضائی خالی را ایجاد نموده است. سازمان الفتح در گذشته در دولت آبروی خود را برد و امروز حماس آبروی خود را می برد.

ما همواره در اینجا با عدم وجود یک بدیل چپ روبرو می باشیم. فراموش نکنیم که مردم فلسطین دارای تاریخی طولانی در سیاست چپ و سکولار می باشند. این غمناک است که تصورات ارتجائی اسلام بنیادگرا در میان این ملت توانسته است برای خود جائی باز نماید. مسلما این مسئله تا ابد این چنین نخواهد ماند.  

مصر ـ شکاف عمیق طبقاتی میان ثروتمند و تهیدست

مصر 80 میلیون جمعیت دارد و کشوری کلیدی با طبقه کارگری قوی است. درآمد ناخالص سرانه در این کشور سالانه 7% رشد دارد. سرمایه گذاری مستقیم خارجی از سال 2003 شش برابر شده است و نقدینگی خارجی ( نقدینگی ارزی) در حدود 18 میلیارد دلار است. از این رو در نگاه اول همه چیز در این کشور عادی بنظر می رسد. 
 
اما شهروند عادی مصری در مجموع اصلا راضی نیست. زیرا که انعکاس ثروت در مصر هیچ تاثیری برزندگی اقشار پائینی جامعه ندارد. اجتماع مصری به شدید ترین وجه اش دچار انشعاب شده است و بخش بزرگی از مردم مصر در فقری تلخ زندگی را بسر می برند. در حال حاضر فشار بر روی دولت بسیار است زیرا که از دولت خواسته می شود تا به مرحله خصوصی سازی شتاب بیشتری بدهد. از 22 میلیون شاغل در حدود یک سوم در بخش خدمات دولتی به کار مشغولند. اما در اثر این خصوصی سازی و کم کردن خدمات اجتماعی مشاغل آنها هم بطوری جدی در معرض خطر قرار گرفته است. اگر دولت طرح هایش را به اجرا درآورد در پایان امسال در حدود 80% اقتصاد مصر در دستان بخش خصوصی قرار می گیرد و در نتیجه بسیاری از محل های اشتغال بسته خواهند شد.

44% مردم با کمتر از روزی دو دلار زندگی می کنندو در هفته گذشته سوبسیدی که دولت برای مواد غذائی اولیه مردم می پرداخت و برای زندگی تهیدستان بسیار مهم بود از برنامه دولت حذف گردید. در دوساله گذشته قیمت اجناس دو برابر گشته است. مصر در منطقه بعد از اسرائیل دومین کشوری است که بیشترین کمک ها را از آمریکا دریافت می کند. البته این کمک ها دوسومش خرج مقاصد نظامی مصر می شود و بر روی شرایط زندگی مردم هیچ تاثیری ندارد. آمریکا تلاش می کند در این منطقه نا امن مصر را به عنوان وابسته خود که بتواند رویش حساب کند نگه دارد. این کشور احتیاج به دیوان سالاری ارتشی قوی دارد تا بتواند توسط آن اگر لازم باشد کشور های همسایه اش را و همچنین  کارگران خود در داخل مصر را کنترل نماید.

حدود یکسال و نیم پیش در مصر انتخاباتی صورت گرفت. 77% واجدین شرایط رای گیری در این انتخابات شرکت ننمودند و این نشان دهنده این است که مردم بدنه جامعه هیچ کدام از کاندیدا ها را نماینده خود نمی دانستند. در این انتخابات برای اولین بار جنبش کفایه به وجود آمد و اعلام وجود نمود. تکیه این جنبش بیشتر بر روی اقشار میانی جامعه مصر است. کفایه به مفهوم " بس است" می باشد. این مسئله بیان گر این است که اقشار میانی جامعه مصر تاثیرات بحران اقتصادی مصر را بطور جدی لمس می کنند و جامعه مصری بشدت رادیکال می گردد.

مصر رژیمی بشدت ضد اتحادیه های کارگری و ضد تشکل یابی دارد وجلوی مبارزات کارگری را می گیرد. اتحادیه های کارگری از سوی دولت کنترل می گردند و هر گونه اعتصابی باید مجوزش را از دولت بگیرد. اما با این وجود همین اخیرا ما شاهد بودیم که چگونه اعتصاب سراسری توسط کارگران کارخانه جات پارچه بافی مصر بر علیه خصوصی سازی برگزار شد. مهمترین مسئله در این اعتصاب سراسری این بود که دولت اجازه اعتصاب را صادر نموده بود و این بیان گر این است که بر روی خود رژیم مصر هم فشار بسیار قرار دارد. اما مهمتر از همه این واقعیت است که کارگران در این اعتصاب برنده شدند و به خواسته شان رسیدند. دقیقا این اعتصاب نشان داد که شاید تصور شود که در جامعه همه چیز آرام است اما کارگران زمانی که جان بلبشان برسد فتیله ای برای پائین آوردن خشم خود ندارند و تا پیروزی پیش خواهند رفت. این مثال های کوچک اشاره ای است برای نشان دادن جامعه مصری. طبقه کارگر مصر بزرگترین طبقه کارگر آفریقا و خاورمیانه است و اگر زمانی تبدیل به جنبشی شود و حرکت کند می تواند مجموعه منطقه را تکان دهد و تاثیراتی بر روی  کارگران آنسوی مرزهای خود بگذارد.

 

جنبش های جدید در مراکش

در مراکش ما با خیزش جدید  طبقه کارگر و جنبش جوانان روبرو می باشیم. از سپتامبر 2006 آکسیون های گسترده کارگران ، جوانان ، دهقانان و زنان خانه دار بر علیه بالا رفتن قیمت هزینه زندگی و قیمت اجناس در شهر های مهم برگزار می گردد.در کنار این آکسیون ها تعداد بسیاری اعتصاب هم برگزار گردیده است. در سال گذشته مرتبا تظاهرات های دانشجوئی بر علیه تقلیل مزایای دانشجوئی و عدم پذیرش دانشجو به دانشگاه ها برگزارگردیده است.   
 
دولت از حزب سوسیالیست که متشکل از سوسیال دمکرات های طرفدار غرب می باشند و سیاست انهدام خدمات اجتماعی را دنبال می کنند تشکیل شده است.  این سیاست توانسته است در زمان عدم وجود یک بدیل چپ در جامعه ریشه بدواند و انتخابات را بنفع خود سازد.
 
چپ ها در این کشور متاسفانه در وضعیت مناسبی قرار ندارند اما اخیرا شواهد نشان می دهد که توانی جدی برای مبارزه طبقاتی و بدیل های چپ در حال توسعه است. مهم این است که روی این مسئله کاری جدی شود.  

مدل عمومی

ما در تمامی این کشور ها مدل هائی مشابه هم می بینیم. امپریالیسم خواهان خصوصی سازی است. در حالیکه قیمت ها روز به روز افزایش می یابند مزایای بازنشستگی و سوبسید های مواد عذائی کم و کم تر می شوند. طبق شواهد می بینیم که این اوضاع بر روی چپ ها تاثیر متقابل دارد و این شرایط برای توسعه چپی نوین کاملا مناسب است.  مثال حزب کمونیست لبنان کاملا بجاست. این حزب به هیچ وجه چشم اندازی برای سوسیالیسم در آینده ندارد و با حزب الله متحد است اما رشد می کند چون تنها چپ موجود در لبنان است.

در مجموعه خاورمیانه طیفی گسترده از کارگران و جوانان بدنبال بدیل هائی می گردند. ما با یک تغییرات اساسی در این منطقه روبرو می باشیم. مبارزه طبقاتی در کشورهای عربی مجددا در دستور کار قرار گرفته است و رشد این مبارزه طبقاتی بسیاری از مشکلات را عیان می کند.  
 
یک دلیل روشن دیگر برای این ادعا که گروه ها به چپ می نگرند این واقعییت است که در تمامی اعتراضات و اعتصابات خاورمیانه عکس چاوز پدیدار است. طبیعتا آنها مثلا عکس هائی هم از نصرالله رهبر حزب الله در لبنان با خود حمل می کنند اما در کله بسیاری از عرب ها نصرالله بعنوان کسی نگریسته می شود که توانسته است بر اسرائیل طرفدار امپریالیسم پیروز شود. اما در بسیاری از تظاهرات ها هم در کنار عکس نصرالله کسانی دیگر عکس های چگوارا و چاوز را حمل نموده اند.   

موضع چاوز در زمان جنگ لبنان تاثیر خود را بر اذهان این مردم گذاشته است. البته این مردم مسائل جهان را دنبال می کنند و می دانند چه در آمریکای لاتین گذشته است و می دانند که مردم ونزوئلا در جنگی با آمریکا بسر می برند و می بینند که در ونزوئلا رفرم هائی انجام شده است و این دقیقا آن چیزی است که این مردم بدنبالش می گردند و ما در اینجا بجای عکس العملل های سیاه با یک پروسه متضاد امیال انقلابی میان مردم بدنه این جوامع روبرو هستیم که در نبود بدیل های سوسیالیستی قابل قبول مورد سوء استفاده قرار می گیرند. در این شکاف مسلما بنیادگرایان وارد معرکه می شوند. درحالیکه آنها هیچ گونه  پاسخی برای مشکلات عاجل ملت های عربی ندارند. مشکلات کارگران خاورمیانه ریشه هایش در سیستم سرمایه داری نهفته است. از این رو ما باید به بخش های پیشرو طبقه کارگر و جوانان این کشور ها بپیوندیم.  

ما باید مشکلات را از منظر طبقاتی بنگریم

نقطه محوری بحران خاورمیانه وضعیت فلسطینی هاست. ده ها سال است که به لحاظ نابرابری هائی که امپریالیست ها در این منطقه به بار آورده اند توجه همه به فلسطین معطوف شده است. ما همواره این مسئله را از منظر طبقاتی مورد تجزیه و تحلیل قرار داده ایم و به آن نگریسته ایم. ما همواره تاکید نموده ایم که حل این مبارزه طبقاتی در وضع این و یا آن پیمان که از سوی جامعه ملل مقرر می شود قرار ندارد بلکه ما اعتقاد داریم که مشکل را باید سیستماتیک حل نمود و در داخل این کشور ها مبارزه طبقاتی را دامن زد و پشتیبانی نمود
 
سال های سال گروه های مختلف چپ، ما را به خاطر موضعمان در باره اسرائیل/ فلسطین ( همچنین ایرلند) و همچنین مشکلات ملی در مجموع مورد انتقاد قرار داده اند. دلیل واقعی این است که این گروه ها به طور واقعی اعتمادی  به طبقه کارگر نداشته و تصوری ندارند که چگونه این طبقه حرکت می کند. آنها نمی توانند بفهمند که چگونه می شود کارگران عربی و یهودی و مسیحی و پروتستان با هم متحد شوند. 

اما مبارزه طبقاتی در جهان روز به روز مشخص تر می شود و قدرت می گیرد. مثلا در آمریکای لاتین کاملا مرئی می گردد. اما دیر یا زود این مسئله تاثیرات خود را بر مبارزه طبقاتی در سراسر جهان خواهد گذاشت. حوادث اخیر در جهان این ادعای ما را ثابت نموده و به ما اجازه می دهد که با بهترین نیروها متحد شویم. اگر ما به تمامی مشکلات از منظر مشخص بنگریم مسلما دیر یا زود این وقایع حادثه ساز خواهند بود. ایده های ما در پروسه مبارزاتی عملی آب دیده و آزمون می شوند و کارگران و جوانان پیشرو به این شناخت خواهند رسید که ما از تصوراتی پشتیبانی می کنیم که جوامع را بجلو خواهند برد.

در اینجا باید مثالی را طرح نمائیم : در سال 1969 ما مخالف فرستادن لشکر بریتانیا به شمال ایرلند بودیم در حالیکه تمامی گروه های دیگر گول خوردند و  فرستادن لشکر بریتانیا را به دلایل بشر دوستانه برای پشتیبانی کاتولیک ها خواهان شدند.  اما طولی نکشید که نقش ارتش بریتانیا مشخص شد و مدعیان آزادی، مردم کاتولیک را تحت فشار و استثمار قرار دادند. ما اکنون افتخار می کنیم که دقیقا به لحاظ همین موضعمان می توانیم با سوسیالیست های ایرلندی صحبت  کنیم و با آنها رابطه داشته باشیم.

 

دقیقا در خاورمیانه هم همین گونه خواهد شد و همین اتفاق خواهد افتاد. ما نمی توانیم به این انهدام خدمات اجتماعی بنگریم و به طریقه اپورتونیستی در مقابل آن سر تعظیم فرود آوریم . موضع ما این است که کارگران اسرائیلی بر علیه بورژوازی اسرائیل خواهند ایستاد. شکست ارتش در لبنان تاثیراتش را بر روی آنان گذاشت.

در یک بررسی حوادث و چشم اندازهای خاورمیانه ما باید حتما مسائل را در مجموعه مناسبات بین المللی بررسی نمائیم. توسعه انقلابات در بعد جهانی تاثیری گسترده بر خاورمیانه خواهد داشت. ما اجازه نداریم به پروسه کلی بی توجه باشیم و تنها بخشی از جهان را ایزوله از این پروسه بین المللی مورد توجه قرار دهیم. ما در بررسی واقعی نشانه های مبارزه طبقاتی که در تمام جهان در حال گسترش است را خواهیم دید.