موش کور همچنان نقب می زند!
 Roberto Fineschi
برگردان ناهید جعفرپور
سلسله مباحث نظری کنفرانس مارکسیست ها در برلین
بخش یکم

 

 

تفسیر قبل از تغییر: مارکس شکلی از تئوری شیوه تولید سرمایه داری را توسعه داد که از آن تئوری پراتیک انقلابی نتیجه شد .

Die politische Ökonomie, wie sie Marx im »Kapital« zusammenfaßte

اقتصاد سیاسی ، آنطوری که مارکس در کتاب سرمایه می نویسد واقعی ترین وصیت به مارکسیست های امروزی است.

 
از تاریخ 20 تا 22 آپریل 2007 در شهر برلین کنفرانسی بنام " مارکسیسم برای قرن 21" برگزار می گردد. در بحث های تدارکاتی قبل از این کنفرانس مارکسیست های " یونگه ولت" چهار منطق تئوریک را مورد بحث قرار داده اند: 1/چه چیزی " مارکسیسم برای قرن 21 " را ضروری می سازد؟.2/  تفاوت این مارکسیسم با مارکسیسم قرن 20 و یا قرن 19 در چیست؟ 3/ چه مشخصاتی از مارکسیسم کنونی باید جزء مارکسیسم برای قرن 21 باشد؟ 4/ ثقل تئوریک این مارکسیسم بر چه بستری استوار است؟
 
بعد از مقاله 3.4.2007  پاول کوکس هوت از دنیای جوان اکنون مقاله دکتر دکترروبرتو فینیشی فیلسوف ایتالیائی از سینا ملاحظه خواهد شد. وی که در سال 2002 جایزه داوید رجازانو را دریافت نمود ، عضو جامعه بین المللی هگل ـ مارکس برای تفکر دیالکتیکی است.
 
مارکس و مارکسیسم دو مقوله جداگانه است و به هیچ وجه یکی نیست! با این تز نباید برای بار دیگر یک دید روزیونیستی از جمله معروف مارکس که می گوید  " من مارکسیست نیستم" بروز کند. گویا که اصولا مارکسیسم با مارکس هیچ ربطه ای  ندارد و یا مارکس از سوی مارکسیسم مورد خیانت قرار گرفته است.
البته این هم غلط است که تئوری مارکسیسم را تنها به واژه مارکسیسم خلاصه کنیم ویا همچنین بلاواسطه استنتاج دومی را از اولی بپذیریم.
 
رابطه این هر دو با هم تنها یک وساطت است: تفسیروتعبیر تئوری مارکس، مارکسیسم است و از مارکسیسم تقسیرآثار کلاسیک ها پیدایش می یابد. به این مفهوم که انواع و اقسام مارکسیست های امروزی که از نظر تئوری فعالند ، با یک دیگر بسیار متفاوت وبرخی اوقات در مقابل هم قرار می گیرند و این خود نشان دهنده این است که تا چه اندازه این وساطت ها متفاوت است.
 
سرمایه داری بعنوان یک مدل
 
 برای اولین بار در شرایط کنونی و باز هم برای اولین باردر تاریخ تقسیر و تعبیر آنهم به شکرانه نقدهای تاریخی مجموعه آثار جامع مارکس ـ انگلس این امکان به وجود آمده است که تئوری های مارکس بطورپایه ای و اساسی بررسی گردند. این طبع و ویرایش بخصوص برای اولین بار اسناد و مدارک متفاوتی را درپیش روی دانشمندان قرار داده است. البته این طبع و ویرایش تنها به اثر اصلی مارکس یعنی کاپیتال خلاصه نمی شود بلکه تمامی بستر های فکری مارکس را در بر می گیرد.
 
هنوز به اندازه کافی بر امکانات تئوریک مجموعه آثار مارکس ـ انگلس توجه خاص نشده است. بخصوص دردومین " کاپیتال" و بخش تدارکاتی آن که بطور کامل از سوی :
marxforschung.de/mega.htm  
استخراج شده است، برای اولین بار بسیاری از دست نوشته های مارکس و انگلس در باره تئوری کاپیتال بصورت نسخه اصلی چاپ گردیده است. در اینجا تمامی نوشته هائی که انگلس برای دومین و سومین جلد "کاپیتال" تهیه نموده وبعد از مرگ مارکس در اختیار افکار عمومی قرار گرفته است جمع آوری گشته اند.
 
با وجود اینکه باید اقرار نمود که مارکس جوان از ایده های خلاق می جوشیده است، اما تئوری کاپیتال وی حقیقی ترین اثر تئوریک است که اعتبار تاریخی دارد. حتی اگر که بسیاری از انسانها ارزش این آثار را نمی دانند، ولی در این مجموعه آثار در باره محورهای بخصوصی چون اجناس، بررسی شکل ارزش، تئوری تاریخ، متدها، دیالکتیک، مناسبات هگل و مارکس و همچنین مارکس و انگلس بحث و مباحثه گردیده است. تم هائی که طبیعتا جدید نیستند اما با این مجموعه آثار جامع نوعی بستر نوشتاری جدید پیدا نموده اند.
 
درمقابل حمله های اخیر که در آن تئوری مارکس ـ انگلس در باره شیوه تولید سرمایه داری بطور نهائی یک اشتباه تاریخی تلقی شده است باید گفت که اگر ما تئوری مارکس را خوب و درست درک کنیم و یا بهتر بگویم اگر ما در نظر بگیریم که مارکس خود را با بررسی قوانین دوران تاریخی جهان مشغول نموده است، از این رو تئوری وی بسیارانتزاعی خواهد بود و در این باره آگاهیم، زیرا این تئوری یکی از محدود تئوری هاست که توضیحات روشنی برای وقایع بیشمار جهان کنونی بما ارائه می دهد: جهانی سازی، صعود بی ملاحظه قابلیت تولید، بحران های اقتصادی، خیزش سرمایه مالی و ....... در تئوری سرمایه مارکس ـ انگلس ترتیب سیستماتیک مناسب پیدا نموده اند.
 
 از آنجا که مارکس در باره سرمایه داری صحبت نمی کند ( این کلمه را وی در کاپیتال تنها یکبار بکار برده است وی همه جا در باره شیوه تولید سرمایه داری صحبت می کند) لذا مقوله های توسعه داده شده از جانب وی در قرن 19 همچنان گذشته معتبرند. با وجود اینکه مارکس سرمایه داری انگلیس را بعنوان مثال بکار می برد، زیرا که انگلستان آنزمان پیشرفته ترین کشور در این رابطه بود، اما تئوری وی در باره مقوله های شیوه تولید سرمایه داری بلاواسطه با واقعیت کشور مشخصی حتما نباید مطابقت کند و نمی تواند و نباید هم این طور باشد زیرا که بخش های مقوله ای، نقطه محرکه مدل های علمی هستند که تنها از طریق قدمهای تئوریک آزمونی دیگر بر روی دولت های ملی مشخص شکل  عملی  بخود می گیرند..
 
جرج ویلهلم هگل ( 1831ـ1770 ) دراثرش بنام " پدیده شناسی ذهن" که 200 سال پیش نوشته شده در باره  تفاوت میان شکل وغالب می نویسد: اشکال مقوله هائی هستند که باید بعنوان نقطه حرکت منطقی در فاصله یک تئوری فهمیده شوند. اما غالب ها مقوله های خاص و مشخص و معینی هستند که خود را بعنوان اشکال تئوری انتزاعی خالص در تاریخ واقعی بیان کرده و نشان می دهند.
 
برای مثال ترتیب کار در سرمایه داری را در نظر می گیریم که چگونه در بخش سوم اولین جلد کاپیتال بررسی شده است: شکلی که کاردر روند تولید سرمایه داری در مقابل فئودالی پیدا می کند ، نیروی سازمانداده شده کار را بیان می کند که در آن کارگر نقطه حرکت این روند عینی است. غالب هائی که در آن شکل تاریخی ظهور می کنند ، کارهای اشتراکی ، مانوفاکتورها وصنایع بزرگ می باشند.
 
غالب های متفاوت می توانند هرکدام شکلی را به تجسم درآورند و فروپاشی  هرغالبی به مفهوم فرو ریختن آن شکل نخواهد بود. با این پیش زمینه مسلما کارگر کارخانه نمی تواند تنها موضوع ممکن برای مرحله انتقالی این شیوه تولید به شیوه تولید دیگر و سیاستی مناسب آن باشد. اینکه شیوه تولید سرمایه داری رابطه ای تاریخی ی بنیادی میان سرمایه و کارگرمزدی است ، از این رو هم کارمزدی پدیده ای اجتماعی است که در آن موضوعات مشخص یک جامعه جدید یافت می شود. مسلما کارگر کارخانه هم به این موضوعات تعلق دارد اما  تنها موضوع ممکن نیست.
 
در فازی از شیوه تولید سرمایه داری کارگران قانونی ترین غالب طبقه برابری خواهانه بودند اما در فازی دیگر می توانند غالب های دیگری آنها را همراهی کرده و یا جایگزین نمایند بدون اینکه واژه "کارمزدی" از تئوری مارکسیستی پاک گردد و یا کار مزدی حقیقی بعنوان نیروی آنتاگونیستی این فرماسیون اجتماعی  از هم متلاشی گردد.
 
توانائی مدل مارکس مبنی بر تقسیر درست جهان از این رو تنها به قرن 19 و قرن 20 بر نمی گردد و به آن خلاصه و محدود نمی شود. مثال های من نشان می دهند که " زنگی پیر" ( نامی که خانواده مارکس وی را با آن صدا می کردند) نمرده است. تئوری های جدید و قدیم و چشم اندازهای مطمئن همین امروز هم مهمترین ابزار تئوریک را در اختیار ما قرار می دهند تا بدان وسیله ما افکارمان را در باره شرایط کنونی نظم دهیم. ادامه دارد........................    
بستر برای ماکسیست ها