به‌ بهانه‌ شعار " می کشم ، می کشم  آن که‌ بردرام کشت "

 

دانشگاه‌ این سنگر پر خروش آزادی هر روز شاهد اعتراضات و تحرکات و مبارزه‌ دانشجویان  بر علیه‌ جمهوری سرمایه‌ داران اسلامی در ایران است .  

 جنبش دانشجوی بی شک در سالهای گذشته‌ بیشترین نقش را در حرکت های اعتراضی و شکستن فضای ترس و رعب  وحشت را در مبارزه‌ توده‌ های مردم ایران علیه‌ رژیم داشته‌ است .

 دانشجویان مبارز به‌ هر بهانه‌ ای   همیشه‌ پرچم دار  مبارزه‌  و افشای جنایت های رژیم بوده‌ و خواهند بود ، در شرایطی که‌  جنبش دانشجوی علئ رغم ضعف های خود  همانند دیگر جنبش ها  نکات مثبت و منفی خود  را دارد که‌ بحث این نوشته‌ نیست  و بسیاری از اندیشمندان، فعالین عرصه‌های مبارزاتی داخل و خارج به‌ بررسی و تجزیه‌ و تحلیل آن  پرداخته‌ اند امـا ضروریست که‌ به‌ بعضی از  درس های که‌ از تجربیات گذشته‌  جنبش دانشجویی  به‌ یاد داریم را مورد نقد و بررسی قرار دهیم.

جامعه‌ فردا را بی شک آیندگان  و در روند روبط عینی زمان و مکان خود می سازند.

اما برای ما امروزیان  که‌ بر آنیم که‌ سهمی هرچند کوچک در  مسیر ساختن فردا داشته‌ باشیم  ترسیم چنان جامعه‌ ای از همین امروز ضروریست، اگر  بر آنیم که‌ فردا  روزهای  گذشته مان نباشد، اگر بر آنیم که‌ در تلاش   و مبارزه‌ خود  برای فردایی که‌ از نادانی و ستم و استتثمار و بردگی خبری نباشد و نابرابری و خشونت در تمام اشکالش رخت بربندد ،  و اگر معتقدیم که‌ انسانها  سازنده‌ تاریخ  خود هستند از هم اینک که‌ در آغاز ایستاده‌ ای ترسیم چنان جامعه‌ ای از همین امروز ضروریست،آنان که‌ تاریخ را تکرار میکنند زندانی تاریخ  هستند نه‌ سازندة  آن، گذشته‌  زندان ما نیست  زمینه‌ فعالیت های ماست، بی دلیل نیست که‌  کسانی که‌ بر ضرورت آگاهانه و بیرحمانه‌  نقد از گذشته‌ تأیید میکنند معنای واقعی آنرا دریافته‌ اند، پس در آغاز راه‌ پایان دادن به‌ گذشته‌ ای که‌ همواره‌ شکست و نامیدی در پی داشت ‌   و پایان دادن به‌ کردارها، پندار های که‌  سه‌ نسل از مبارزین راه آزادی و سوسیالیسم را  سرخورده‌ و پراکنده‌ کرد به‌ معنای واقعی کلمه‌ ضروریست .تکرار شعار" می کشم ،می کشم   ،هر که برادرم کشت" در تظاهرات

 دانشجویان دانشگاه‌ پلی تکنیک پژواک آوای انقلاب اسلامی 57 را در خاطرمان  زنده‌ می کند و بی درنگ زنگ خطری  را به‌ صدا در می آورد  ، چرا که‌ شعارهای هر جنبشی چکیده‌ مطالبات آن جنبش است، نمی توان از شعارها و مفاهیم انقلاب اسلامی  استفاده‌ کرد ولی أمید به‌ نتایجی متفاوت را در دل پروراند. خفقان و خشونت برآمده‌ از انقلاب اسلامی ننگین  و از شعارهای که‌ چکیده‌ پندار و عمل کرد جمهوری اسلامی بودند جدا نیست اگر هدف مبارزاتی ما خلق دینای نوین است  نمی توانیم شعارها و مفاهیم کهنه‌ و قدیمی را بکار گیریم  مگر آن تجربه‌ ها،آمال و آرزوی  امروزمان بر کارآیی آن شعار صحه‌ گذارد.

شعار اسلامیان جانی  دوره‌ انقلاب، ارتش برادر ماست، ما به‌ شما گل می دیم شما به‌ ما گلوله‌ ، در این شعار ها ارتش برادر ما خوانده‌ می شد و از برادر ارتشی  می پرسد چرا ،برادر کشی؟ همین شعارها  بویژه‌ که‌ از همان  زمانی که‌ جمهوری جهل و جنایت اسلامی  به‌ کشتار جمعی مبارزان و کمونیستها  و مخالفین مشغول شد همچنین هشدار می داد ،می کشم ،می کشم هر که‌ برادرم کشت بدین گونه‌ قهر انقلابی  توده‌ های بجان آماده‌  و خشونت مذهبیون طرفدار رژیم چنان مخدوش شد که‌ رژیم نوپای اسلامی   از آن به‌ نفع سرکوب توده‌ها استفاده‌ کرد، و خشونت و کشتار  ،  جای قهر انقلابی توده‌ ها ی مردم علیه‌ ارتش و دیگر نهاد های سرکوبگر رژیم نگین سلطنتی را گرفت ، ارتش ارگان  سرکوب طبقاتی است  نه‌ برادر  سازمانهای نظامی و اطلاعاتی رژیمهای سرکوبگر و دیکتاتوری  در بطن  جامعه‌ای طبقاتی  معنا دارند که‌ در آن اقلیتی مزدور و سرمایه‌ دار  به‌ حاکمیت بر اکثر مردم  و برای سرکوب آنها   سازمان داده‌ شده‌ اند، ولی در شعار ارتش برادر ماست  نقش ارتش در استحکام و ابقای ستمگری پنهان می ماند  ارگان سرکوبگری که‌ جز این نمی تواند باشد که‌ در برابر گل، گلوله‌  دهد.

 از سوی دیگر شعار می کشم ،می کشم  هر که‌ برادرم کشت ، و بر پایه‌ آن رژیم  در درون  خود گرایشی را پایه‌ ریزی کرد که‌  کشتن و سرکوب را قاعده‌ زندگی کرد ، دیگر نه‌ قهر انقلابی  علیه‌ ارگانهای ستم که‌ "قصاص"  از قاتل برادر حکم راند اگر چنین  تمایزی در گرما گرم انقلاب متوهم و ناشناخته‌ بود امروز بعد از سه‌ دهه‌  روشن و آشکار و شفاف جلو چشم همگان است.

 با این حال نابجاست اگر فکر کنیم که‌ این همه‌ از شگردهای خمینی و مزدوران وابسته‌ اش بود بلکه‌ باید به‌ باورهایمان بیندیشیم باید به‌ خود آییم که‌ فقدان آگاهی ،ما را در آن شرایط  در برابر دشمن خلع سلاح کرد  ، باید  از آنانی که‌ از ویژگی ساختاری ستمگری و نقش ارگان های سرکوب  وترور آگاه‌ بودند، سئوال کرد که‌ چرا طغیان خشم آمان نداد که‌ سدی علیه‌ خشونت به‌ پا کنند ؟ 

 

 

با این حال برای بر پایی  جامعه‌ای عاری از کشتار  انسانها،  ضروریست که‌  میان مبارزه‌ با  کشتارگرو کشتارگری تفاوت قائل شد.

شعار" می کشم می کشم  هر  که‌ برادرم کشت"  از دل کینه‌ ای 29 ساله‌  سر برآورده‌ است ، اندوه‌ کشتار زندانیان سیاسی، کشتار مردم ستمدیده‌ کردستان، ترکمن صحرا، و .... کشتار نویسندگان، شاعران،و تمام کشتارهای 3 دهه‌ گذشته‌ جنایتکاران اسلامی در ایران   و غیره‌

 

بی تردید طغیان خشم دانشجویان مبارزی است  که‌ پیکر بی جان همکلاسی های خود  را در آغوش فشرده‌ اند و در چنین شرایطی کنترل

شعارهای خود به‌ خودی در پاسخ به‌ خشونت و سرکوب بی وقفه‌ رژیم امری دشوار است، که‌ مستلزم بردباری، آگاهی  و جهت یابی  انقلابی  از طرف پیشروان دانشجویی می باشد.

شعار می کشم ،می کشم هر که‌ برادرم کشت، به‌ جای آنکه‌  ما را  رو در روی حاکمیت  قرار دهد ،به‌ جای آنکه‌   مردم را به‌  رو در رویی  اصلی حاکمیت قرار دهد که‌  دستورحمله‌ و سرکوب را به‌ ارگانهای خود می دهد  و به‌ جای آنکه‌ نقش این سرکوبگری را در ماهیت  سرکوبگرانی رژیم سرمایه‌ داران  جستوجو کند عدالت را به‌ مضحکه‌ی" قصاص" تبدیل میکند.

 بی تردید برای مبارزه‌   با  دستگاهای سرکوب حاکمیت ستمگر ساده‌لوحانه‌ است اگر پنداریم می توانیم از راه‌ کشتن آن که‌ برادرم کشت جامعه‌ ای بری از کشتار و سرکوب بسازیم.

همچنین شعار  می کشم ، می کشم هر که‌ برادرم کشت یاد آور ویژگی دیگری از انقلاب 57 است انقلاب اسلامی به‌ رغم شرکت چشمگیر زنان انقلابی

 انقلاب مردانه‌ و مردسالار بود." غیرت مردانه‌" برای رهای ایران از چنگ فساد به‌ میدان آمده‌ بود تقابل میان مردانگی و زنانگی در این شعار هویدا بود " زنان به‌ ما پیوستند" بی غیرت ها نشستند"  شاه‌ را نه‌ نوکر و عامل  و سیاستگذار امپریالیسم  بلکه‌  بی غیرت و" فرح" زنی بی عفت که‌ وظیفه‌ اش ارضای  نیاز جنسی کارتر است معرفی  می کرد " فرح پاشو جابنداز " کار جیمی را رابنداز" و به‌ دین ترتیب شعارهای لمپنی  که‌ خصلت  و باز گوی  بر خورد های عوامانه‌  به‌ مسائل بود را به‌ نمایش می گذاشت، با  این همه‌  نمی توان چنین شعارهایی را از درک مردسالار رهبری آن  از خصلت و وظیفه‌ انقلاب اسلامی و ساختار  زن ستیز جامعه‌  اسلامی جدا دانست شعار های لمپنی و مردسالارانه‌  تنها  بیان بی پروا و مستقیم فلسفه‌ جنسی اسلامیان و گرایشات  زن ستیز  بود.

همچنین شعاره‌ توپ تانک مسلسل دیگر اثر ندارد به‌ مادرم بگوید دیگر پسر ندارد ‌ گویای آن بود، که‌ این فقط مردانند که‌  به‌ انقلاب می پیوندند و حساب خون ریخته‌ برادرانشان را با مرادن برادر کش تسویه‌ می کنند، مادران و خواهران باید در خانه‌  بمانند و منتظر خبر  کشتن باشند و سوگواری کنند.

 زنان  که‌ 29 سال است باره‌ سنگین  مبارزه‌ با رژیم جمهوری اسلامی  را بر دوش می کشند و از هر فرصتی برای  مقابله‌  با زن ستیزی و ستمگری،  خود  را به‌ اشکال مختف مبارزه‌  آماده ‌میکنند و رژیم را هر روز و در عرصه‌ های  گوناگون به‌ چالش میطلبند  ترس آن میرود که‌ یک بار دیگر تجربه‌ تلخ  گذشته‌ تکرار شود ،هیچ آزادیخوایی معنای ندارد مگر آنکه‌ زنان در صف اول آن و  پا به‌ پای مردان انقلابی خواسته‌های انسانی  و در صفی متحد و یکپارچه‌ درآن شرکت کنند و برای ریشه‌ کن کردن تمامی  نابرابری های اجتماعی مبارزه‌ کنند.

بنابرین هر جنبش آزادیخواهانه‌ ای چنین  حقی را چه‌ در صفوف مبارزان خود و چه‌ در میان توده‌ های مردم به‌ رسمیت نشناسد و به‌ آن گردن ننهد و برای برقراری آن نکوشد آن جنبش نمی تواند پرچمدار  آزادیخواهای ‌ باشد .

آزادی موهبتی نیست که‌ در فردای  دور دست آینده‌ به‌ آن دست یابیم  رابطه‌ ای است که‌ ریشه‌ در همین امروز و همه‌ جا دارد، به‌ همین دلیل  هر صدای آزادیخواهانه ای توسط هر کس و هر جنبشی می تواند دلفریب و هوش ربا باشد بدونه‌ آنکه‌ تضمینی  برای آینده‌ باشد.

 به‌ أمید اینکه‌  اندیشه‌  و اندیشیدن از بند و زنجیر کهنه‌ پرستی و سنتهای منفی  بجامانده‌ از  گذشته‌  و نیز از بند و زنجیر قالب های ذهنی  مبارزان راه‌ آزادی و سوسیالیسم زدوده‌ شود تا راه‌ فردایمان بیشتر نمایان گردد

 

      زنده‌ باد انقلاب   

       زنده‌ باد آزادی              

       م  شکیب    5 ،06 ، 2007