بیست وهشت سال، سیاست "خروس اندازی"  جمهوری اسلامی

    احمد موسوی

به انحراف کشاندن روند مبارزاتی جنبش های اجتماعی، تنها مختص به سیاست جمهوری اسلامی نبوده، بلکه تمامی نظام های سرکوبگر و ضد مردمی، بکار گیری تاکتیک فوق را، جهت به انحراف کشاندن مطالبات توده ها و جلوگیری از رادیکالیسم جنبش های اجتماعی، یکی از پایه ای ترین برنامه های تبلیغاتی خود قرار داده اند. تا جائیکه بورژوازی و حکومت های مدافع سرمایه داری برای پیشبرد این سیاست خود، علاوه بر بکار گیری تمامی امکانات تبلیغی – رسانه ای، به وقت ضرورت، از قوه قهریه و سرکوب نیز دریغ نمی ورزند. اما استفاده از این تاکتیک برای جمهوری اسلامی، در دوران بیست و هشت ساله­ی حکومتش، ابزاری ثابت و همیشگی، برای پیشبرد استراتژی سرکوبگرانه اش، بوده است.

جلال آل احمد در کتاب "غرب زدگی"، با طرح این مسئله،  و بکار گیری سیاست فوق، توسط حکومت سلطنتی شاه، ، از آن به عنوان "بیماری مالیخولیای تعاقب متناوب" نام می برد.

 دکتر شریعتی، در کتاب استعمار خود، با تمثیل گرفتن از یک ماجرای ساده، که برای پدرش در روستای "مزینان" رخ داده بود، بهره گرفته و با عنوان  سیاست "خروس انداختن"(1)، به توضیح روش­های استعماری در به انحراف کشاندن مسیر مبارزات توده ها، علیه سیاست­های استعماری، می­پردازد.

با نگاهی اجمالی به کارنامه­ی بیست و هشت ساله­ی  جمهوری اسلامی، می­توان دریافت، استفاده از سیاست "مالیخولیای تعاقب متناوب" و " خروس انداختن" در جامعه، جهت به انحراف کشاندن مبارزات توده ها، و نیز تهیه خوراک تبلیغاتی برای نیروهای حزب اللهی و عناصر داخلی رژیم، تا چه حد در استحکام بخشیدن به پایه­های نظام جمهوری اسلامی،  موثر بوده است.

مسئله فلسطین و شعار مقابله با آمریکاه، همواره یکی از مقوله­های تبلیغاتی بوده اند، که هر گاه جمهوری اسلامی، در عرصه­ی سیاست داخلی و خارجی با بحران روبرو بوده، با فریبکاری و تبلیغات گسترده، تلاش کرده خود را از پیش قراولان دفاع از مردم فلسطین جا بزند، وآنگاه از منظر این سیاست، با تعیین جایگاه خود در خط مقدم مبارزه با اسرائیل و آمریکا، در پیوند با ارتجاعی ترین نیروهای منطقه، با هزینه کردن میلیاردها دلار درآمد نفتی،  اهداف تروریستی خود را، عملی ساخته است.

در طول بیست وهشت سال، استفاده ابزاری جمهوری اسلامی از مسئله فلسطین، علاوه بر متوهم ساختن و به دنبال خود کشاندن نیروهای اجتماعی درون جامعه ، جهت فریب بسیاری از احزاب و گروه های سیاسی، در اقصاء نقاط جهان نیز، موثر واقع شده است. تا جایی که علاوه بر نیروهای اسلامی و واپسگرا، در مواقعی حتا، احزاب به ظاهر چپ و کمونیست نیز، با شیفتگی در اتحاد با نیروهای سرکوبگر رژیم، که توسط عناصر امنیتی سفارت خانه­های جمهوری اسلامی سازماندهی می­شوند، قرار گرفته تا مبارزات ضد اسرائیلی خود را در دفاع از مردم فلسطین به نمایش بگذارند. در افشای این فریبکاری و سیاست "خروس انداختن" جمهوری اسلامی، همین بس که اشاره شود، فلان یا بهمان کشور کوچک و دور افتاده­ی آفریقایی، یا آمریکای لاتین، که مناسبات اقتصادی – سیاسی چندانی با رژیم ایران نداشته، هر گاه پذیرای نمایندگان اسرائیل شده اند یا حتا، در حد اعلامیه، اسرائیل را به رسمیت شناخته اند، جمهوری اسلامی بی درنگ با فرا خواندن سفرای خود، در اقدامی تبلیغاتی، که اساسا هیچ هزینه ای هم برایش در بر نداشته و  ندارد، به قطع روابط سیاسی با فلان یا بهمان کشور، اقدام کرده است. و علاوه بر این، با سازماندهی نیروهای حزب اللهی و عناصر وابسته به خود، و دامن زدن به تظاهرات ضد اسرائیلی، توانسته فضای سیاسی داخل کشور را در مواقع ضروری، برای رسیدن به اهداف فریبکارانه­ی خود ملتهب سازد. اما در عوض، دولت ترکیه، در همسایگی ایران، بارها پذیرای نمایندگان سیاسی – نظامی اسرائیل بوده و حتا فراتر از آن، با امضاء مشترک ژنرال های اسرائیلی و ترکیه، شاهد مانورها وهمکاری­های مشترک سیاسی -  نظامی، دربغل گوش حاکمان جمهوری اسلامی بوده ایم، اما دریغ از کمترین واکنشی، از رهبران "ضد اسرائیلی" جمهوری اسلامی. چرا که در برابر ترکیه، آنهم با قرار گرفتن در مدار مناسبات اقتصادی – تجاری و سیاسی تعیین کننده، به ویژه داشتن مناسبات امنیتی با رژیم ایران، حنای سیاست ضد اسرائیلی رنگ می­بازد و دم دراز سیاست " خروس اندازی" جمهوری اسلامی بیش از پیش آشکار می­گردد.

استفاده­ی ابزاری از باورهای مذهبی مردم، از راه کارهای ثابت و همیشگی جمهوری اسلامی در مقابله با تحرکات اعتراضی درون جامعه بوده است. با توجه به فرهنگ مذهبی حاکم بر جامعه، هرگاه جنبش­های اجتماعی و توده­های معترض، در مقابله با جمهوری اسلامی، صفوف خود را  متمرکزتر کرده­ و خواسته­اند وارد میدان کارزار عمومی با رژیم گردند، کاربرد دین و مذهب، و تکیه بر آموزه­های حزب اللهی، جزء ابزارهای مسلم سیاست "خروس اندازی" رژیم، بوده است.

استفاده ابزاری از ملاک­های دینی و ایدئولوژیک، آنهم با یورش وتهاجم نیروهای سرکوبگر، جهت سلب آزادی و محروم کردن مردم از ابتدائی­ترین حقوق انسانی خود ، پدیده­ایست که تا کنون صابون آن بر تن هر آنکس که حزب اللهی نبوده، خورده است. از میان مجموعه­ی ملاک­های دینی، موضوع حجاب و پوشش زنان و مردان جامعه، جزء سهل الوصول­ترین ابزار سرکوب رژیم بوده است. سلاح زنگ زده­ای که، جمهوری اسلامی در تمام 28 سال حاکمیت جهل و جنون و جنایت خود، بیشترین سود را از آن برده است.

آنچه را که جمهوری اسلامی تحت عنوان حجاب و مبارزه با بدحجابی، به صورت شاه کلید سیاست "خروس اندازی" خود، همواره در سرکوب توده­ها، به ویژه جنبش زنان از آن سود برده است، بخشی از یک استراتژی ثابت و دراز مدت رژیم در طی مدت حاکمیت قرون وسطائی­اش بوده است. استراتژی­ای که بدون وقفه در خیابان و کارخانه، دانشگاه ومدرسه، موسسات خصوصی و ادارات دولتی، حتا درون زندان و هر آن کجا که گروه­های اجتماعی، به لحاظ داشتن منافع مشترک، در کنار هم قرار گرفته­اند، به شدت دنبال شده است.

به راستی این استراتژی 28 ساله­ی رژیم کدام است؟. و چگونه جمهوری اسلامی، با توجه به شرایط مکان و زمان، و موقعیت اعتراضی جنبش­های اجتماعی و سطح مطالباتشان، هر بار، یکی از خروس­های رنگارنگ خود را در جامعه رها می­کند و به دنبال آن، با درگیر کردن جنبش­های اجتماعی، و منحرف کردن ذهنیت توده­ها، اعتراضات و مطالبات این جنبش­ها را، حداقل برای چند صباحی هم که شده ، از مسیر اصلی مبارزه  که همانا مقابله با کلیت حاکمیت جمهوری اسلامی ست، خارج می­سازد. و یا، با ایجاد بحران­های خود ساخته و درگیر کردن کل ذهنیت جامعه به آن­ها، از جمله مشغول کردن نیروهای درون حاکمیت، اجرای سیاست­های بعضا پنهان خود را، پیش ببرد.

تمامی نتایج بر گرفته از استراتژی  28 ساله­ی جمهوری اسلامی، در استفاده از سیاست "خروس اندازی"  را می­توان در یک جمله خلاصه کرد. حذف و در نهایت، پائین نگه داشتن سطح مطالبات سرکوب شده­ی کارگران، معلمان، زنان، دانشجویان و کلیه­ی گروه­های اجتماعی، که الزاما با منافع مشترک، در کنار هم زندگی می­کنند. گروه­های اجتماعی­ای که، اگر در صدد حذف جمهوری اسلامی هم نباشند، لااقل برای تحقق خواسته­های انسانی خود، جهت تداوم حیات و بقاء خودشان، مجبور به مبارزه با سیاست­های ارتجاعی و قرون وسطائی جمهوری اسلامی هستند.

 تمامی جنبش­ها و گروه بندی­های اجتماعی، که تا کنون جهت تحقق مطالبات صنفی و یا صنفی – سیاسی خود، به نوعی با جمهوری اسلامی درگیر بوده­اند،  بدون شک، این استراتژی رژیم را، با پوست و گوشت خود لمس کرده­اند.

استراتژی حذف و یا پائین نگه داشتن مطالبات توده­ها، در حد نفس کشیدن و بیرون ماندن تار مو و کوتاه و بلندی آستین پیراهن زنان و مردان جامعه، همواره از طرف جمهوری اسلامی به صورت سدی، در مقابل گسترش اعتراضات و مطالبات توده­ها قرار گرفته است.

هر کدام از جنبش­های اجتماعی، از جمله کارگران، زنان، دانشجویان، معلمان و دیگر گروه بندی­های جامعه، ممکن است تجارب متفاوتی از روش­های سرکوب و نحوه­ی عملیاتی شدن سیاست "خروس اندازی" رژیم، در محیط کار و میدان مبارزاتی خود، داشته باشند. اما استراتژی نهائی رژیم، در برخورد با تمامی جنبش­های اجتماعی، سوق دادن این جنبش­ها، به  دور باطلی از حرکت پرگاری، که ز صفر است به صفر می­باشد. لذا، هر کدام از جنبش­های اجتماعی، که با آگاهی از این سیاست رژیم خواسته­اند، از مدار حرکت دورانی تحمیل شده توسط جمهوری اسلامی خارج شوند، و  بر آن شده­اند که، مبارزات خود را از کف مطالبات صنفی به سقف مطالبات صنفی و یا بعضا مطالبات صنفی – سیاسی بکشانند، تمامی عوامل پنهان و آشکار جمهوری اسلامی به کار افتاده­اند، تا با یورش و سرکوب عنان گسیخته، ضمن باز پس گیری حداقل دستآوردهای جنبش­های اجتماعی، مجددا عرصه­ی فعالیت و مبارزات این جنبش­ها را به نقطه­ی آغازین اولیه، باز گردانند.

به کارگیری این استراتژی سرکوبگرانه، آنچنان در کل سیستم  جمهوری اسلامی، نهادینه شده است، که تمامی عوامل آن، از مسئولان صدر رژیم گرفته، تا پایین ترین سطوح اجرایی آن، در یک روسنای کوچک، به این تئوری، مسلح شده­اند.

با درک این استراتژی رژیم، به روشنی می­توان اهداف جمهوری اسلامی را، در عملیاتی کردن طرح­های دوماهه اخیرش در برخورد با کارگران، معلمان، دانشجویان، زنان ومردان جامعه دریافت. به خصوص آنچه هم اکنون، بر دانشگاه­های کشور میرود. و یا با پیشبرد طرح "مبارزه با بد حجابی"، سرکوب عنان گسیخته­ای را بر زنان و کل جامعه، تحمیل کرده­اند.

آنچه هم اکنون، جمهوری اسلامی را به تکاپو واداشته، تا همزمان در چند عرصه، سیاست "خروس اندازی" خود را، به شکل­های گوناگون به اجرا در آورد، موقعیت فعلی جنبش­های اجتماعی است.

با نگاهی گذرا به جنبش­های اجتماعی و روند اعتراضات رو به رشدشان در یک ساله­ی اخیر، که عمدتا در حال تشکل یابی و گذر از مطالبات صنفی، به سمت مطالبات صنفی – سیاسی هستند، جمهوری اسلامی را بر آن داشته، تا جهت جلوگیری از گسترش مطالبات توده­ها، ودر صورت امکان، باز گرداندن سطح مطالبات جنبش­های اجتماعی به سال­های گذشته، استراتژی ثابت و همیشگی خود را تحقق بخشد. چرا که، جمهوری اسلامی به خوبی می­داند، گسترش سطح مطالبات توده­ها و جنبش­های اجتماعی، راه تعمیق و رادیکالیزم این جنبش­ها را هموار خواهد کرد. و آنگاه در پس تعمیق و گسترش رادیکالیزم جنبش­های اجتماعی، شاهد موج به هم پیوسته­ی اعتراضات کارگران، زنان، معلمان، دانشجویان و تمامی توده­های جان به لب رسیده، خواهیم بود.

واقعیت این است که، جمهوری اسلامی می­بیند که اعتراضات  اجتماعی از همه سو در حال گسترش و اعتلاست. مبارزات کارگری چنان در جای جای ایران در جریان است، که با وجود سانسور خبری شدید رسانه­های حکومتی و داخلی کشور،  هر روزه، حجم وسیعی از خبرهای منتشر شده  در رادیوها، خبرگزاری­ها وتارنماهای اینترنتی را، به خود اختصاص داده است. از طرف دیگر، آگاهی طبقاتی کارگران، در جهت متشکل شدن و سازمانیابی، برای نبرد نهائی با جمهوری اسلامی، روند روبه رشد آشکاری به خود گرفته است.

علاوه بر جنبش طبقاتی کارگران، جنبش دمکراتیک دانشجویی نیز، در حال پیشروی هر روزه  برای کسب هویت سیاسی مستقل خود می­باشد. این جنبش، که تا به امروز، فراز و فرودهای بسیاری را پشت سر گذاشته است، با وجود سیاست سرکوب عنان گسیخته­ی سال­های اخیر دولت احمدی نژاد، تا کنون گام­های بزرگی را، رو به جلو بر داشته است. جنبش دانشجویی، در 16 آذر 85، با برافراشتن پرچم مستقل خود و بالا بردن شعار "یا سوسیالیسم یا بربریت"، وارد فاز جدیدی از مبارزات دانشجویی گردید. این جنبش همچنین، با سر دادن شعار "دانشجو، کارگر – اتحاد، اتحاد"، و نیز حمایت آشکار از جنبش زنان،  حرکت اعتراضی خود را از چنبره­ی بسته­ی چهار دیواری دانشگاه خارج ساخت و با درک این ضرورت، که جنبش دانشجویی، علاوه بر پای فشردن بر استقلال خود، در پیوند با دیگر جنبش­های اعتراضی درون جامعه، قادر خواهد بود، استراتژی مبارزاتی خود را پیش ببرد، توانست گام بزرگی در تثبیت هویت سیاسی ، و ارتقاء سطح مطالبات خود بردارد. لذا، همه­ی سیاست­های سرکوبگرانه و توطئه­آمیز ماه­های اخیر، که در دانشگاه­های کشور، خصوصا در دانشگاه صنعتی پلی تکنیک و علامه­ی طباطبایی اتفاق افتاده و هنوز هم ادامه دارد، عقب راندن جنبش دانشجویی، از موقعیت فعلی خود،  به مرحله­ی پیش از 16 آذر 85 است. به عبارت دیگر، جمهوری اسلامی با همه­ی قوا به میدان آمده، تا مطالبات دانشجویی را که هم اکنون برای تثبیت موقعیت سیاسی خود، در حال  متمرکز شدن روی حق تشکل مستقل دانشجویی ست، مصلوب کند. و لذا برای دست یابی به این هدف، همان استراتژی ثابت خود، یعنی پائین نگه داشتن سطح مطالبات و سوق دادن جنبش­ها، به  دور باطلی از حرکت پرگاری، که ز صفر است به صفر، را هم اکنون در دانشگاه­های کشور دنبال می­کند.

مسئولان جمهوری اسلامی برای رسیدن به این هدف، با بال و پر دادن مجدد به دانشجویان بسیجی، که به عنوان یک "تشکل دانشجویی"، وابسته به سپاه پاسداران هستند، از یک طرف رژیم را مدافع "تشکل دانشجویی" نشان می­دهند، و از طرف دیگر، با سیاست سرکوب و اعمال فشار در جهت حذف انجمن­های اسلامی، با منحرف ساختن ذهنیت دانشجویان، نسبت به امر تشکل مستقل دانشجویی، تلاش می­کنند دست و پای جنبش دانشجویی را، مجددا در سطح مطالبات تشکل یابی انجمنهای اسلامی گرفتار سازند. یعنی کشاندن جنبش دانشجویی به میدان پیکار و مبارزه برای به دست آوردن چیزی که دانشگاه، بیش از دو دهه از آن برخوردار بوده و امروز تاریخ مصرفش برای رژیم به پایان رسیده است.  هم اینک، تمام تلاش رژیم در دانشگاه، مصلوب کردن خواست حق تشکل مستقل دانشجویی، و جلوگیری از گسترش گرایش اندیشه­های چپ و سوسیالیستی، در میان جنبش دانشجویی ست.

اقدام "خروس اندازی" رژیم در مورد زنان و مردان جامعه، به بهانه­ی پیشبرد طرح "مبارزه با بدحجابی"،  اگر چه با همان هدف استراتژی اشاره شده در سطور بالا، صورت می­گیرد، اما دامنه­ی این حرکت، فقط محدود به گستره­ی زنان جامعه، نبوده، بلکه کل جامعه و جنبش­های اجتماعی را، مورد هدف قرار داده است.

زنان و جنبش زنان که هم اکنون به پاشنه آشیل رژیم تبدیل شده­اند، بر خلاف جنبش دانشجویی که ابتدا به ساکن، در حصار چهار دیواری  دانشگاه­های کشور، محصورند، محدود به مکان خاصی نبوده، بلکه در کل گستره­ی جامعه، عینیت دارند. به دلیل حضور روزمره­ی زنان، در کوچه و خیابان، اداره  و کارخانه،  فروشگاه و  بازار، مدرسه و دانشگاه،  پارک­ها، سینماها و میدان­های شهر، هر گونه تعرض وحرکت غیر انسانی جمهوری اسلامی نسبت به زنان و دختران، در معرض دید کل شهروندان جامعه قرار می­گیرد. لذا، اجراء "طرح مبارزه با بد حجابی" را، باید در گستره­ای به مراتب وسیعتر از چهارچوب سرکوب زنان دید.

به دلیل همین ویژگی زنان و تاثیر مستقیم آن بر کل جامعه، هرگاه جمهوری اسلامی، با سیر پیشرونده­ی اعتراضات تودها و گسترش مطالبات جنبش­های اجتماعی از جمله جنبش زنان، روبرو بوده ؛ زنان جامعه را، به عنوان اولین خاکریز اعمال سیاست ارعاب و وحشت در درون کل جامعه بر گزیده است. طرح "مبارزه با بد حجابی"، که هم اکنون علاوه بر زنان، با یدک کشیدن مبارزه با "اراذل و اوباش"، چنگال خود را بر گلوی جوانان نیز فشرده و در ابعاد وسیعی در سطح جامعه، اعمال می­شود، نمایش چهره­ی پلیسی و سرکوبگرانه­ی  رژیم، در کل گستره­ی جامعه است. جولان عناصر سرکوبگر رژیم، در خیابان­ها و میدان­های شهر، آنهم با چهره­های پنهان شده در زیر نقاب، نمایش کثیف جلادان قرون وسطائی، در پای گیوتین، برای گردن زدن قربانیان محکوم به مرگ است، که امروز آشکارا و با وقاحت غیر قابل تصور، در متن جامعه به سرکوب زنان، مردان و جوانان مشغولند. رفتار ماموران سرکوبگر جمهوری اسلامی، در برخورد با انبوه زنان، مردان، دختران و پسران جوان، آن چنان تنفرآمیز و مشمئز کننده است، که حاضر نیستند چهره­ی کثیف خود را، در مقابل دید شهروندان جامعه، قرار دهند.

مطالبات جنبش زنان در کلیت خود، هنوز از سطح مطالبات رفرمیستی فراتر نرفته است. بخشی از فعالین بورژوا - رفرمیست جنبش زنان، که عمدتا، تاثیرگذاران این جنبش نیز هستند، برابری را در چهار چوب نظام طبقاتی و به غایت ارتجاعی جمهوری اسلامی، جستجوی می­کنند. آنان به هیچ وجه به ارکان این نظام حمله نمی­کنند. آنان فقط برای حقوق ویژه­ی خود مبارزه می­کنند. اما هم آنان و هم جمهوری اسلامی می­داند که، نیروی اصلی و بالنده  این جنبش، میلیون­ها زن زحمتکش و استثمار شده­ای هستند، که منافع و رهائی شان، در محو ستم طبقاتی و سرنگونی جمهوری اسلامی گره خورده است. لذا، بر بستر همین واقعیت عریان و وحشت رژیم از روند رو به رشد گرایش رادیکالیسم در دورن این جنبش، با وجود اینکه هنوز این جنبش، در کلیت خود، در سطح مطالبات رفرمیستی باقی مانده  است، اما به لحاظ ماهیت ایدئو لوژیک جمهوری اسلامی، تا همین حد نیز، رژیم را به چنان چالشی گرفته، که خواب را بر چشمان سران جمهوری اسلامی، آشفته کرده است.

جمهوری اسلامی رژیم تولید کننده بحران­هاست. همواره با "خروس اندازی" و تولید بحران­های جدید داخلی و خارجی، سعی بر آن داشته، گریبان خود را از بحران­های بزرگتری که بر گلویش چنگ می­فشارند، رها سازد.

به باور من، جمهوری اسلامی علاوه بر آنچه تا کنون بدان اشاره شد، یعنی اعمال سیاست سرکوب و ارعاب، با هدف پائین نگه داشتن سطح مطالبات و سوق دادن جنبش­های اجتماعی، به  دور باطلی از حرکت پرگاری،  که می­توان از آن به عنوان قسمت آشکار سیاست "خروس اندازی رژیم" در این مقطع نام برد. اهداف پنهان دیگری را نیز، در سایه­ی سیاست بحران سازی ماه­های اخیر خود، در پیش داشته است.

در همین مدت، عملا بحران هسته­ای رژیم، اثرات روانی قطعنامه­های تحریم شورای امنیت، و التهاب حاصل از صدور قطعنامه­ی بعدی شورای امنیت، و به تبع آن حساسیت جامعه و واکنش­های بعضا متضاد نیروهای درون حاکمیت، نسبت به آنها، به حاشیه کشانده شدند. و مهمتر از آن، جمهوری اسلامی با درگیر کردن ذهنیت  نیروهای خودی، به بحران­هایی که خود ایجاد کرد، موفق به اجراء طرح مذاکره با آمریکا شد.

طرح مذاکره با آمریکا، که تحت پوشش "خروس اندازی­ها" و اقدامات سرکوبگرانه­ی ماه­های اخیر،  به اجراء در آمد، بدون شک در شرایط عادی و به دور از بحران­های ایجاد شده توسط رژیم، می­توانست زمینه­های ایجاد بحران هویت در میان نیروهای دو آتشه و حزب اللهی را فراهم کرده و رژیم را از درون، با واکنش­های منفی گرفتار سازد.

 سیاست بحران سازی و "خروس اندازی" جمهوری اسلامی از دیروز شروع نشده و فردا نیز خاتمه نخواهد یافت. این سیاست که با بقاء و موجودیت رژیم در آمیخته است،  از همان آغاز حاکمیت جمهوری اسلامی، مدام  تکرار، و هر بار با تکامل و پیچیدگی بیشتر، در سطح جامعه و در برخورد با جنبش­های اجتماعی، باز تولید شده است. درک تاکتیک­های "خروس اندازی" رژیم، نیروهای درون جامعه، جنبش­های اجتماعی، از جمله جنبش طبقاتی کارگران، جنبش اعتراضی دانشجویان، معلمان و جنبش اعتراضی و مساوی طلبانه­ی زنان، که هم اکنون به پاشنه­ی آشیل رژیم تبدیل شده است، می­تواند هوشیاری توده­ها و جنبش­های اجتماعی را دوچندان کرده، تا همراه با مقاومت و ایستادگی در مقابل سیاست­های سرکوبگرانه­ی جمهوری اسلامی، همه­ی نیرو و پیاده نظام خود را در میدانی که رژیم برای جنبش­های اجتماعی بر می­گزیند، پیاده نکنیم.

رژیم زیرکانه تلاش می­کند، با سرکوب، پیشبرد انواع شیوه­های فریبکارانه و "خروس اندازی­های بی محل"، مبارزات توده­ها و جنبش­های اجتماعی را از مسیر رشد مبارزاتی و رادیکالیسم باز دارد و یا در صورت امکان، در حد پایینترین سطح مطالبات ممکن، نگه دارد. مستثنا از اینکه، رژیم بتواند سیاست خود را پیش ببرد یا نه. هر چند موقعیت کنونی جنبش­های اجتماعی، در جهت مخالف اراده­ی رژیم قرار دارند.

واقعیت این است که، همه­ی شواهد عینی درون جامعه، نشان از عدم کار آیی سیاست سرکوب رژیم در متوقف کردن روند روبه رشد اعتراضات توده­ها و جنبش­های اجتماعی ست. بر خلاف تمایل و اراده­ی جمهوری اسلامی، حرکت اعتراضی توده­ها و جنبش­های اجتماعی، اگر چه همواره با افت وخیز، پیشروی و عقب نشینی همراه است، اما هرگز  حرکتی پرگاری، از صفر به صفر نبوده و نخواهد بود. حرکت توده­ها و جنبش­های اعتراضی، زیکزاکی و رو به بالاست. هرگاه زیر فشار و سرکوب مجبور به عقب نشینی گردند، مجددا با تجدید قوا و کسب انرژی بیشتر، برای  تحقق مطالبات اساسی تر، در فرازی بالاتر از مرحله­ی پیشین، قدم به میدان مبارزه می­گذارند. اما در شرایط فعلی جامعه، با توجه به موقعیت بحرانی رژیم و اعتراضات رو به رشد جنبش طبقاتی کارگران، جنبش اعتراضی زنان، معلمان و دانشجویان، بعید به نظر می رسد جمهوری اسلامی بتواند با اعمال سیاست سرکوب و ارعاب، گریبان خود را از مطالبات انبار شده­ی تودها و اقشار زحمتکش جامعه رها سازد. مطالباتی که هر روزه بر سطح آن افزوده می­گردد و تعمیق بیشتری می­یابند. تحقق مطالبات صنفی – سیاسی جنبش­های اجنماعی، علی الخصوص مطالبات بر حق جنبش زنان، تنها با حذف جمهوری اسلامی در یک انقلاب راستین اجتماعی و استقرار جمهوری شورائی، قابل تحقق خواهدبود.

                                                      خرداد - 86

                                                   

 

(1) – دکتر شریعتی می گوید: پدرم در خانه، پیشکاری داشت که کارهای خانه، از جمله خرید را رتق و فتق می کرد. و تقریبا عضوی از خانواده شده بود. روزی پدرم او را برای خرید چند عدد خروس به روستای "مزینان" فرستاد.  در "مزینان"، پیشکار با خانمی از فامیل پدرم برخورد می کند. خانم آشنا، وقتی از قصد پیشکار آگاه می شود، با خوشحالی می گوید، چه خوب شد تو را دیدم. من برای "آقا" ( پدر شریعتی) نذر کرده بودم، که در صورت بر آورده شدن "حاجتم"، هر تعداد از جوجه های مرغ کرچ، خروس شدند، متعلق به"آقا" باشند. خوشبختانه از شانس "آقا"، پنج تا از جوجه ها خروس شده اند. آنهم چه خروس های چاق و چله ای. حالا که اینجا هستی، بهتر است خروس های "نذری" مرا، برای "آقا" ببری. پیشکار با در دست داشتن پنج خروس چاق و چله، به خانه باز می گردد. بدون اینکه ، چیزی از ماجرا به پدرم بگوید، با کلی تعرف و تمجید از خودش، که توانسته چنین خروس های بزرگی را با نصف قیمت بخرد. با باز پس دادن نصف پول­ها، کلی هم، سر پدرم منت می گذارد. پدرم نیز غافل از همه چیز، خوشحال که در خرید خروس ها، نصف مبلغ پرداختی را سود برده، از داشتن چنین پیشکار خبره­ای، احساس خرسندی می کند.

دو ماه بعد از این ماجرا، شوهر همان زن فامیل، برای احوالپرسی نزد پدرم می­آید. آن دو در اتاق نشسته و در حال صحبت بودند، که پیشکار بی خبر از حضور آن مرد، از بازار برگشته و وارد خانه می­شود. با باز کردن در اتاق و دیدن شوهر آن زن فامیل، که کنار "آقا" نشسته بود، ملتهب و پریشان، در حالی که با دو دست بر سرش میزد، رو به "آقا" کرد و گفت: چه نشسته­اید!. در بیرون محشری برپاست. خانه­ی مثلا "مش رجب"، آتش گرفته و همه چیز در حال سوختن است.

پدرم، همراه میهمانش، در چشم بهم زدنی، در کوچه دوان شدند. عرق ریزان، بی آنکه بدانند چگونه تمام مسیر را دویده­اند، خود را ایستاده در کنار خانه­ی "مش رجب"، دیدند. نه جمعیتی بود و نه خانه در حال سوختن. با پای برهنه به خانه باز گشتند. از پیشکار خبری نبود.