به بهانه ی
نمایش فیلم
پرسپولیس
جواد
دادستان (مدیر
انجمن هنر در
تبعید)
آنچه
من را به
نگارش این چند
سطر وا داشت
ایراد چند
جمله ی
افشاگرانه از سوی
یکی از کارگردانان
فیلم
پرسپولیس
خانم مرجان
ساتراپی در
یکی از برنامه
های کانال سه
تلویزیون
فرانسه بود که
چند شب پیش از
این کانال پخش
شد. پیش از آن
(چندین سال پیش)
خانم مرجان
ساتراپی را در
دو جلسه در
پاریس برای
معرفی کتابش
با همین نام
دیده بودم و سپس
خبر شرکتش را
در فستیوال
فیلمی که برای
بزرگداشت از
داریوش
مهرجویی در
پاریس از سوی
شهرداری
پاریس و مرکز
فرهنگی سفارت
جمهوری
اسلامی
برگزار شده
بود (سه سال
پیش) را شنیده
بودم و آنگاه
شرکت فیلم
پرسپولیس را
در جشنواره ی
سینمایی کن را
که با اشتیاق
و کنجکاوی
(همانند
بسیاری دیگر
ازهموطنان) ،
دنبال کردم.
راستش را
بخواهید
پافشاری خانم
ساتراپی بر
این که این
فیلم یک فیلم
شخصی است و سیاسی
نیست،( برخلاف
آنچه که در
کتاب هست و آن
بخش هایی از فیلم
که از
تلویزیون ها
پخش شد
نمیتواند
سیاسی نباشد
اما به هر رو می
تواند
بازگویی و دید
"
شخصی" ایشان
از بخشی از
تاریخ سیاسی و
اجتمایی
ایران بشمار
آید که
کارگردان در
آن نقش اصلی
را داشته)،
من را به تعجب
واداشته بود
که چرا او هم
همانند
دیگران در
مصاحبه ها
کمترین اشاره
ای به وضعیت
فلاکت بار
ایران نمی کند
( به قولی!
گناهشان را
نشویم،
شاید هم کرده اند
ولی من نشنیده
ام) ! و ازاین
فرصت طلایی که
برای ایشان
فراهم شده در
زمانی که حضور
صدها خبرنگار
و اشتیاقشان برای
گفتگو با
کارگردان
ایرانی فیلم
برنده ی جایزه
ی ویژه
هیئت داوران می
توانست زمان
بسیار مناسبی
باشد برای
بازتاب وسیع
نامردمی هایی
که بر ملت
ایران می رود
بهره نمی برد،
چرا که به
گفته ی خودشان
به ایران باز
نخواهد گشت که
شاید بعد ها
جواب به این
چرا ها را
بدهند.
در آن برنامه
بحث و گفتگوی
تلویزیونی که
بیش از یکساعت
بطول انجامید
خانم ساتراپی در
چند جمله
افشاگرانه
گفت (
اگرنگارنده
اشتباه نکند) : " مسئله پوشش
زنان ایرانی
بهانه ای بیش
نیست جز پنهان
کردن و سرپوش
گذاشتن بر
مسائل مهمتر اجتماعی"...
که این گفتار
آرامش ویژه
ای به من
بخشید و شاد و
امیدوارم
کرد... راست میگویم
جایی که آدمک
ها، مجسمه
ها و
فرستادگان
مشهور هنری-
فرهنگی
جمهوری اسلامی
(کور، کر و
لال ها!)
به فستیوال
ها از
خبرنگاران
فراری هستند
تا مبادا
خبرنگار زبلی
آز آنها پرسشی
درباره ی اوصاع
وحشتناک
سیاسی-
اجتماعی-
اقتصادی در
ایران نکند و
یا همچون خانم
سمیرا
مخملباف بی
آنکه مجبور
باشد از
وجود
دموکراسی!!! در
ایران با همین
خبرنگاران می
گوید و سانسور
را می ستاید!!!
این یکی دو
جمله ی این
خانم آن چنان
به دلم نشست
که آن بخش از
آزرده گی ام
را که از
شرکتشان
(دانسته یا
ندانسته!) در
آن فستیوال کذایی
در ذهن داشتم
پاک می کند.
این
نوشتار تنها
برای تائید
حضور بی چون و
چرای خانم
ساتراپی و
همکارانشان
در عرصه
سینمای جهانی
و نوید موفقیت
فیلم
پرسپولیس چه
از نظر افشاگری
و چه از نظر
تجارتی برای
کارگردانان آن
است که ضمنا
آرزوی قلبی من
هم هست ( این را هم
بگویم که در
نوشتن این چند
سطر نه اجبار
دارم و نه
موافق با همه ی
افکار ایشان
هستم اما از
آن جائی که
اعتقاد دارم
که
واقعیت ها را
باید گفت و
بین انسان ها
و به ویژه
هنرمندان در
برخوردشان و
میزان
حساسیتشان نسبت
به فلاکت و
محنت آدمها می باید
فرق گذاشت،
این چند خط را
نوشتم با این
که می دانم
این نوشتار
تاثیری در
فروش بیشتر
فیلم نخواهد
داشت!!!) و
اطمینان دارم
که پرسپولیس
در مقایسه با
فیلم طعم
گیلاس
آقای
کیارستمی
(برنده زورکی!
نخل طلا در
همین فستیوال
) که از نظر تعداد
بیننده طبق
آمار مرکز
سینمایی
فرانسه پائین
ترین رقم با سی و
پنج هزار
بیننده، (در
تاریخ فروش
فیلم های
برنده نخل
طلای جشنواره
کن،
این تعداد کم
بیننده،
رکورد شکسته
است! ) یکی از
پرفروش ترین
فیلم های سال
خواهد بود و
این موفقیت
نمودار این
باور هم هست
که می باید
پیش از هنرمند
بزرگ و موفق
بودن،
انسان باشیم...
پاریس،
بیست و دوم
زوئن دوهزار و
هفت