متن كامل و بدون سانسور مقاله‌ي قاسم كشكولي

 

ببخشيد آقاي گلشيري!
ادبيات شوخي بردار نيست.

قاسم كشكولي





سئوال اين است:
چرا ادبيات داستاني توليد شده توسط نويسندگان افغان [ به عنوان بخشي از جغرافياي زبان فارسي، البته در كنار تاجيكستان] پس از ترجمه به زبان هاي غربي مورد استقبال قرار مي گيرند، اما داستان هاي ما نه؟ حتي آثار نويسندگان صاحب نامي، چون گلشيري ، چوبك و بهرام صادقي ... كه به لحاظ ارزش ادبي به مراتب ارزشمند تر از ادبيات آنان است. گره كار كجاست؟
واقعيت اين است :
ادبيات ما حرامزاده است و ادبيات افغان نه . ادبيات افغان اصالت دارد .
به آثار هدايت و پس از هدايت نگاه كنيد. هدايت شايد تنها نويسنده ايراني است كه به موهبت نبوغش داستان جديد را از غرب مي گيرد و يكتنه اينجائيش مي كند و از نو به خورد اروپائيان مي دهد . در نهايت چيزي كه آنها از هدايت [ در عين حال بوف كور] مي گيرند، تحفه اي است كاملا شرقي ،كه عليرغم تمام پيچيدگي اش ابدا غامض نيست.
بارها گلشيري، به اغلاط بوف كور به عنوان نقطه ضعف هدايت انگشت گذاشته و با اين خورده گيري به شاگردان تفهيم كرده ،كه داستان هاي من ، استاد [ غافل از اينكه نويسنده اي كه استاد شد كارش تمام شده است.] فاقد غلط و اشتباه است.
مي خواهم به همين" غلط" گلشيري اشاره كنم . غلط.
گلشيري غلط را ديده اما ...
براستي، به اغلاط موجود در بوف كور نگاه كرده ايد؟ و البته اشتباهاتش؟ يادمان باشد اشتباه عنصري كاملا انساني و جزو اثر است ، البته اگر اثر اصالت داشته باشد. به انبوه اشتباهات در شاهكارهاي داستايوسكي نگاه كنيد. درد هدايت بر خلاف گلشيري، دردي بشري و ازلي و ابدي است. او از زخمهاي روح حرف مي زند كه مشترك است بين تمام اقوام و نژاد هاي بشر . او تكنيك را آموخته ، سپس از ياد برده است. مثل كودك چهار ساله اي كه الفباي فارسي را نمي داند اما سخن مي گويد و از همين روست وقتي ترجمه مي شود بر خلاف آثار آن ديگري، مورد استقبال جهانيان قرار مي گيرد. چرا كه اصالت دارد و خواننده ، جنون نوشتن را در آن مي بيند. هدايت تارهاي من مشترك را در خواننده ، به صدا در مي آورد. اما آثار گلشيري تصنعي اند چرا كه به واسطه كوشش و همينطوردانش پديد آمده اند. چيزي كه جوهره ي ادبيات فرسنگها از آن دور است. مگر صد سال تنهايي اشتباه ندارد؟ جنون قلم ماركز، مجالي به غلط يابي براي نويسنده نمي گذارد. نويسنده تنها مي تواند پشت ابليس چموش قلم بدود، همين. اما گلشيري تكنيك داستان را مو به مو اجرا مي كند و همين كار را خراب مي كند. ادبيات پشت به شناخته ها رو سوي ناشناخته، به سمت كشف گام بر مي دارد با چراغ نبوغ . اما گلشيري در آب خرد شناخته ها مي تازد. از همين رو مي تواند كلاس بگذارد و تدريسش كند. مگر ادبيات فرمول بردار است كه تدريسش كنيم. بر اساس دانش مي نويسد و اشتباهي هم در آثارش پديد نمي آيد. نبايد هم بيايد . مشق كه اشتباه ندارد. و همين است كه خواننده اي چون من نمي تواند تا آخر كتابش را ادامه دهد و آنرا نيمه كاره رها و سراغ جاي خالي سلوچ مي رود.
مگر مي شود بشر اشتباه نكند ، وقتي رو سوي تاريكي دارد ؟ كدام شاهكار جهان فاقد اشتباه است؟ مي خواهد ادبياتي فاقد اشتباه توليد كند، پس بر اساس دانش داستان نويسي وارداتي مشق مي كند و بدين نحو ادبيات حرامزاده پديد مي آيد.
شازده احتجاب/ بر خلاف/ بوف كور/ و حتي /جاي خالي سلوچ / اين جائي نشده و بشدت وام دار ادبيات غرب است . مسلم است وقتي ترجمه مي شود مورد بي توجهي قرار مي گيرد . مگر خواننده انگليسي و يا آلماني... مريض است بدل ادبيات خود را بخواند؟ او در جستجوي متاع ديگري است كه از شرق مي آيد.
گرايش ، و حتي مدد از ادبيات كهن نيز كمكي به استاد نمي كند. چرا كه گلشيري رگه الماسين ادبيات ما را ،كه از خيام شروع و با حافظ به اوج خود مي رسد[ بر خلاف هدايت و شاملو . . .] درك نكرده ومقهور ادبيات پرطمطراق و مغلق گوي قجري شده است. دقيقتر. آثار ديوانسالار از نوع قاآنييش. او فرهنگ شبان/رمه اي جامعه ما را بهتر از هر نويسنده ي ديگري مي شناسد، و از همين طريق خود را در نسل بعد تكثير مي كند.
از همين رو ، معتقدم نويسندگان ما چوب امداد را مي بايست از هدايت بگيرند و نه گلشيري. گلشيري براي اين كار صلاحيت ندارد . او نهنگ آب هاي خرد است و براي اقيانوسي اينچنين عظيم، نهنگي واقعي نياز است.
و البته اين اتفاق ، عليرغم تكثير سلولي مكتب گلشيري افتاده است. شواهد آن پيداست. تصنع به آثار شاگردان وفادار نيز تعميم يافته و حال خواننده ايراني را بهم زده است. واضح است اگر اثر درخشاني نيز توسط هريك از شاگردان خلق شده باشد، آن شاگرد نه از دسته وفاداران كه جزو خائنين به استاد است . همان ها كه با اتكا به فرديت خلاق خود، گلشيري را رها و به راه خود رفته اند.
در حقيقت آنچه كه به ادبيات داستاني ما طي ربع قرن گذشته ، غنا داده ، همان معدود آثار و حتي تك داستان هاي نوشته شده توسط نويسندگان فردگرا بوده است. گفتم تك داستان ها. يادمان باشد داستان چيزي نيست ،[ همچون تك شعر] كه از سر اتفاق پديد آمده باشد. حتي اگر نويسنده اش تا آخر عمر اثري پديد نياورده باشد ، .همان تك داستان او را به عنوان نويسنده اي خلاق در جايگاهي رفيع مي نشاند. راستي رولفو چند مجموعه داستان و چند رمان در كارنامه اش دارد كه اينچنين در جايگاه خدايگاني ايستاده است؟در آينده شايد پاره اي از اين تك داستان هاي درخشان را به خوانندگان معرفي كنم.

 

لينك اين مقاله در روزنامه شرق: http://www.sharghnewspaper.ir/Released/86-04-02/255.htm