نمیتوان هیچ
ملتی را خرید!
بهروز
عارفی
روزنامه
اسرائیلی
هآرتص
(شماره 6 ژوئیه
2007) می نویسد که
«هر شب، ارتش
با تهاجم به
کرانه باختری،
چندین مبارز
الفتح را کشته
یا اسیر می
کند. روزنامه
اضافه می کند
«این راه حیرت
انگیزی برای
«تقویت محمود
عباس» است.
یوری
آونری از
مسئولان «گوش
شالوم»
(«مجموعه صلح») و
از مخالفان
سرشناس حکومت
اسرائیل که
برای صلح مبارزه
می کند، در
مقاله ای
بتاریخ 23 ژوئن
2007، به همین
مسئله به
اصطلاح «تقویت
محمود عباس»
از سوی دوات
اسرائیل می
پردازد.
در
متن دیگری
بتاریخ سی ام
ژوئن 2007، تحت
عنوان
«ناسزا»،
آونری به
کنفرانس
«سران» پرداخته
که در هفته
گذشته در شرم
الشیخ و با
حضور پادشاه
اردن، رئیس
جمهوری مصر،
نخست وزیر
اسرائیل و
محمود عباس،
رئیس «تشکیلات
خودگردان»
فلسطین
برگزار شد.
او
با انگشت
گذاشتن روی
مسئله اساسی
کشمکش فلسطین –
اسرائیل،
یعنی ادامه
اشغال سرزمین
های فلسطین،
موضوعی که به
هیچوجه در
دستور مذاکره
قرار نداشت،
برنده اصلی این
نشست را ایهود
اولمرت
میداند. آونری
با اشاره به این
که اروپا در روند
راه یابی برای
این مناقشه
وجود خارجی
ندارد،
انتخاب تونی
بلر را به
عنوان
فرستاده ویژه
به فلسطین، اعزام
«سگ دست
پرورده» از
سوی اربابش
(جورج بوش)
تلقی می کند.
به دیده
آونری، اگر
بوش قصد داشت
راه حل «دو
دولت»
را عملی کند،
نیازی به
اعزام «ستاره
تازه بیکار
شده جهان
سیاست» نبود. انجام
این کار در
چند هفته
امکان پذیر
است . پس قصد
وقت کشی است،
تا با بتاخیر
انداختن حل
مسئله به جهان
و فلسطینی ها
چنین وانمود
کنند که
«اوضاع در حال
پیشرفت» است.
در
خاتمه این
مقاله ، آونری
می نویسد که
«با گذشت
زمان،
فلسطینی ها همچنان کشته
می شوند ،
ساختمان
دیوار به
پایان نزدیک
شده و هر روز،
زمین های
بیشتری از
فلسطینی ها
تصاحب شده و شهرک
های استعماری
مهاجر نشین
گسترش و
محاصره غزه
تحکیم یافته و
اشغالی که حتی
جرئت نمی کنند
نامش را
بگویند ادامه
خواهد یافت».
آونری
برای نشان
دادن «صداقت»
اولمرت اضافه
می کند که
هنوز روزی بیش
از پایان این
«نشست سران»
نگذشته بود،
که نخست وزیر
اسرائیل،
ارتش را برای
دستگیری
مسئولان
نظامی الفتح
روانه نابلس
کرد.
او
نتیجه می گیرد
که این «نشست
سران» سیاه
ترین ملاقات
سران در
خاورمیانه
بود.
در
زیر ترجمه
مقاله «برای
نجات عباس» از
نظرتان می
گذرد.
«برای
نجات عباس»
یوری
آونری:
نمیتوان
ملتی را خرید
ایهود
اولمرت، نقطه
مقابل میداس
پادشاه
فریگیه * است.
در افسانه های
یونان، این
پادشاه هر چه
را لمس می
کرد، به طلا
تبدیل می شد.
اما، اولمرت
به هر چه که دست
می زند، سرب
می شود. و این
دیگر یک
افسانه نیست.
اکنون
نوبت محمود
عباس است که
او لمسش کند.
اولمرت وی را
به عرش اعلا
می برد، قول
می دهد که
«تقویتش» کند. و قرار
است که او با
عباس ملاقات
کند.
اگر
می توانستم
توصیه ای به
عباس بکنم،
حتما داد می
زدم که فرار
کن! برای نجات
جان عزیزت فرار
کن! کافی است
با اولمرت دست
بدهی تا کارت زار
شود.
آیا
می توان محمود
عباس را نجات
داد؟! من درست نمیدانم.
برخی از
دوستان
فلسطینی من نا
امید اند. آن
ها در درون الفتح
بزرگ شده اند
و الفتح خانه
آن هاست. آنان لائیک
و ملی گرا (ناسیونالیست)
بوده و به هیچ
وجه خواستار
استقرار یک
رژیم اسلامی
متعصب در میهن
شان نیستند.
اما
در مناقشه
کنونی، دلشان
با حماس است.
جای شگفتی نیست
که آن ها دو
پاره شده اند.
آنان
سخنان بوش،
اولمرت و
همسرائی
سیاستمداران
وراج و صاحب نظران
اسرائیلی را
می شنوند و به این
نتیجه اجتناب
ناپذیر
میرسند که آمریکائیان
و اسرائیلی ها
به هر عملی
دست می زنند
تا محمود عباس
را به مامور
اشغال گری و
جنبش الفتح را
به میلیشیای
اشغالگران
تبدیل نمایند.
هر
کلمه ای که
مبداء آن
واشینگتن یا
پایتخت اسرائیل
باشد، به این
سوء ظن قوت می
بخشد.
هرکلامی
شکاف موجود
میان کوچه و
خیابان
فلسطین و
«تشکیلات خود
گردان» را در
کرانه باختری
عمیق تر می
کند. در راس «حکومت
اضطراری» جدید
در رام الله
فردی قرار
گرفته که در
انتخابات
گذشته فقط 2
درصد آرا را
کسب کرده است.
در ان
انتخابات،
فهرست
انتخاباتی
طرفداران
محمود عباس
بسختی از حماس
شکست خورد و
البته نه تنها
در غزه، بلکه
همین طور در
کرانه باختری.
اقداماتی
شبیه «شل کردن
محدودیت ها» و
«تشبثات اقتصادی»
به دردی
نخواهند خورد.
همچنین،
استرداد عوارض
فلسطینی که
دولت اسرائیل
غصب کرده بود.
جریان کمک
اروپا و
آمریکا نیز
کاری از پیش
نخواهد برد. هشتاد سال
پیش،
ولادیمیر
یابوتینسکی
افراطی ترین صهیونیست،
دیگر رهبران
صهیونیست را به
سخره می گرفت
که تلاش
میکردند تا مردم
فلسطین را با
دادن مشوق های
اقتصادی بخرند.
هرگز نمی توان
ملتی را خرید.
از
تنها راهی که
شاید بشود
محمود عباس را
از مهلکه نجات
داد، گشایش
فوری مذاکرات
سریع و عملی
برای نیل به
راه حلی
مسالمت آمیز
با هدف آشکار
ایجاد دولت
فلسطین در
کلیه سرزمین
های اشغال شده
با پایتختی
بیت المقدس
شرقی است. کم
تر از این موثر
نخواهد بود.
اما
، اتفاقا این
کاری است که
حکومت
اسرائیل حاضر
به انجامش
نیست. نه
ایهود اولمرت
و نه تزیپی
لیونی و نه
ایهود باراک.
اگر
آنان آماده
چنین کاری
بودند، مدت ها
پیش آن را می
کردند. باراک
می توانست با
عرفات در کمپ
دیوید، شارون
با عباس پس از
انتخاب او با
اکثریتی فاحش
به ریاست
تشکیلات می
توانست آن را انجام
دهند. اولمرت
نیز پس از این
که شارون صحنه
سیاست را ترک
کرد، می
توانست با
حکومت وحدت
ملی فلسطین که
با سرپرستی
سعودی ها روی
کار آمد، در
این راه قدم
بردارد.
آن
ها هیچکدام به
این کار تن
ندادند. نه
بخاطر اینکه ساده
لوح یا ضعیف باشند.
بسیار ساده،
آنان به این
جهت از انجام
آن باز ماندند
که هدف هایشان
درست در نقطه
مقابل آن عمل
قرار داشت. و آن
عبارتست از
ضمیمه کردن
بخش بزرگی از
کرانه باختری
و توسعه شهرک
های استعماری
یهودی نشین.
به همین دلیل،
انان به هر
کاری برای
تضعیف محمود
عباس دست
زدند، شخصی که
بدیده
آمریکائیان،
«طرف مذاکره
صلح» بود. به
نظر شارون و
جانشینان او
محمود عباس خطرناک
تر از حماس
بود، حماسی که
امریکائیان همچنان
«تروریستی» می
شمرند.
بدون
پرداختن به
«طرح جدا سازی» نمیتوان
آخرین تحولات
را درست درک
کرد.
در
این هفته [
سومین هفته
ژوئن] مطالب
حساسی در اسرائیل
بر ملا شد. این
مسائل بر
تردیدهای من صحه
گذاشت. ماجرا
این بود که
«جداسازی»، نقشه ای
استراتژیکی
از برنامه ای
بود با زمان
بندی سری.
شارون
سه عنصر هدایت
کننده را در
نظر داشت. الف –
جدا و منزوی
ساحتن غزه و تغییر
آن به یک قطعه
جداگانه با
رهبری حماس. ب – تبدیل
کرانه باختری
به شبه جزیره
ای از نواحی
جداگانه با
رهبری الفتح و
ج - حفظ
تسلط ارتش
اسرائیل بر هر
دو سر زمین.
این
امر دلیل پا
فشاری شارون
برای عقب
نشینی «یک
جانبه» بود.
چرا نباید
ابتدا در این
مورد با « تشکیلات
فلسطین» گفتگو
کرد؟ چرا نباید
انتقال منظم
قدرت را به
محمود عباس را
به اجرا
گذاشت؟
چرا نباید
تمام شهرک ها
را سالم ، با
خانه ها و
مزارع
سرپوشده شان
به تشکیلات
خود گردان
واگذار کرد؟
چرا نباید تمام
نقاط عبور
مرزی را بطور
کامل باز کرد؟
واقعا، چرا
نباید به
فلسطینی ها
اجازه افتتاح
فرودگاه غزه و
ایجاد
بندرگاه غزه
را نداد؟
اگر
هدف سیاسی نیل به
یک قرارداد
صلح می بود،
چنین رفتاری
ضروری بود.
اما با توجه
به اینکه عکس
آن را انجام
دادند، می
توان حدس زد
که شارون می
خواست اوضاع
به وخامت
گراید، همان
طوری که اتفاق
افتاد. یعنی
فروپاشی
تشکیلات خود
مختار در غزه
و قدرت یابی
حماس در غزه و
جدائی غزه و کرانه باختری.
بدین
منظور، او
ارتباط
زمینی،
دریائی و
هوائی غزه را
با جهان خارج
قطع کرد و
گذرگاه های
مرزی را
بصورتی تقریبا
دائمی بسته و
غزه را به
بزرگترین
زندان جهان
تبدیل کرد.
تامین مواد
غذائی، دارو و
آب و برق
بستگی کامل به
تمایلات
اسرائیل دارد
و همچنین عبور
ومرور مرزی با
مصر و امکان
تردد واردات و
صادرات
( که بکمک
واحد مراقبت
اروپائی تحت کنترل
ارتش اسرائیل
صورت می گیرد) و
حتی «ثبت
احواال»
اهالی.
روشن
کنیم که با
سیاست جدیدی
روبرو نیستیم.
جداساختن
کامل باریکه
غزه از کرانه
باختری، از سال
ها پیش، هدف
سیاسی و نظامی
همه حکومت های
اسرائیل بود.
ماده
IV
بیانیه اصولی
اسلو در 1993 در
این مورد بسیار
روشن است. دو
طرف مذاکره
کرانه باختری
و باریکه غزه را
سرزمین واحدی
ارزیابی کرده
و تمامیت آن
در دوران
انتقال قدرت
حفظ خواهد
شد. بدون ذکر
این نکته،
عرفات قرار
داد را نمی
پذیرفت.
بعدها،
شیمون
پرز شعار
«ابتدا غزه» را
ابداع کرد.
فلسطینی ها
قاطعانه رد
کردند. در
پایان امر،
حکومت
اسرائیل طرح
را کنارگذاشت
و در سال 1994
«پیمان مربوط
به نوار غزه و
ناحیه اریحا»
را امضا کرد. هدف
از ایجاد یک موقعیت
مستحکم در
کرانه باختری،
تضمین وحدت دو
سرزمین برای
تشکیلات خود
گردان بود.
در
متن همان قرار
داد، اسرائیل
متعهد شد که
«گذرگاه
مطمئنی» بین باریکه
غزه و کرانه باختری
بوجود آورد.
بر روی نقشه
ضمیمه قرارداد،
نه یک گذرگاه
بلکه چهل نقطه
عبور مشخص شد.
بلافاصله
بعد، تابلوهای
راهنمائی که
«به سوی غزه» به
زبان عربی بر
آن ها نقش
بسته بود، در
جاده های
کرانه باختری
نصب گردید.
اما،
در مدت سیزده
سالی که از از
آن زمان میگذرد،
نقطه گذر حتی
یک روز هم باز
نشده است.
هنگامی که ایهود
باراک تن لش
خودش را بر
صندلی صدارت
جای داد، در
خیال خود ساختن
طولانی ترین
پل جهان را
(بطول 40
کیلوممتر) میان
غزه و کرانه
باختری می
پروراند. همچون
بسیاری از
جرقه های زود
گذر ایهود باراک،
این فکر نیز پیش
از تولد رخت
از جهان ببست
و گذرگاه
همچنان بسته ماند.
حکومت
اسرائیل به
کرات قول داده
است که به تعهداتش
عمل کند و
اخیرا نیز
تعهد مخصوصی
به کوندولیزا
رایس داد ولی
هیچ اتفاقی
نیافتاد.
چرا؟
زیرا حکومت
اسرائیل خطر
خشونت محرز،
روشن، نا مبهم
و طولانی چنین
التزامی را می
پذیرد؟ چرا حکومت
تا حدی پیش می
رود که در حکم تف
کردن بر روی
دوستی، خانم
کوندولیزای
عزیر است؟
تنها
یک پاسخ ممکن
وجود دارد.
برای حکومت و
ارتش
اسرائیل،
بریدن غزه از
کرانه باختری
هدف
استراتژیکی
مهمی است. این
امر قدم مهمی
است در تلاش
تاریخی برای
درهم شکستن
مقاومت
فلسطین در
برابر اشغال و
سیاست انضمام
سرزمین ها.
از
شواهد پیداست
که در هفته
اخیر، این هدف
تحقق یافته
است.
عملیات
رسمی برای
«تقویت» محمود
عباس بخشی از این
نقشه است. در
مقرحکومت،
برخی فکر می
کنند که رویا
هاشان به
واقعیت می
پیوندد. کرانه
باختری از نوار
غزه جداست و
خودش نیز به
صورت چندین
حوزه جدا از
هم و جهان
خارج در می
آید و درست
حالت بانتوستان
های سابق
آفریقای
جنوبی را پیدا
می کند. [رهبران
اسرائیل] رام
الله را به
عنوان پایتخت
فلسطین
برگزیده اند
تا فلسطینی ها
را به فراموش
کردن پایتختی بیت
المقدس وادار کنند.
به عباس
تسلیحات و کمک
می دهند تا
حماس را در
کرانه باختری
نابود کند.
ارتش
اسرائیل بر
مناطق بین
شهرها مسلط
بوده . در شهر
ها نیز هر
زمان لازم
بداند،
مداخله می کند،
دره رود اردن
کاملا از بقیه
مناطق کرانه باختری
گسسته است.
ساختمان
دیوار گسترش
می یابد و همچنان
زمین های
فلسطینی را می
بلعد و به
اسرائیل منضم می
کند . وعده های
حکومت برای چیدن
پاسگاه های
دیده بانی،
مانند شوخی
تلخی فراموش
شده است.
پرزیدنت
بوش از
«پیشرفت
دموکراسی» در
مناطق فلسطینی
رضایت داشته و
هر سال نیز به
کمک های نظامی
آمریکا به
اسرائیل افزوده
می شود.
از
دیدگپاه
اولمرت، این
شرایط دلخواه
است. ولی آیا
این وضع دوام
خواهد یافت؟
بدون
تردید، پاسخ
منفی است.
نظیر
کلیه کارهای
بوش و اولمرت
و نیز کسانی
که پیش از آن
ها مسئولیت
این مقام ها
را داشتند،
شرایط موجود
بر پایه تحقیر
عرب ها شکل
گرفته است.
اغلب، این
تحقیرها نسخه ای
است که برای
رسیدن به یک
فاجعه پیچیده
اند . رسانه
های اسرائیل
که میخواهند نقش
ارگان های
تبلیغاتی
محمود عباس و
محمد دحلان را
بازی کند، از
هم اکنون با
خشنودی نشان می
دهند که چگونه
اهالی گرسنه
غزه با حسادت
به اهالی سیر
کرانه باختری
نگاه کرده و
در نتیجه، آنان بر
ضد رهبری حماس
شورش خواهند
کرد، به طوری
که یک کیسلینگ
در خدمت
اسرائیل (1) در آن
جا مستقر شود.
مردم کرانه
باختری به یمن
کمک های مالی
اروپا و
آمریکا، چاق و
چله از خلاصی
از شر غزه و
گرفتاری های
آن خوشحال
خواهند شد.
این
یک توهم صرف
است. احتمال
بیشتری وجود
دارد که فرشته
مردم غزه بر
ضد
زندانبانان
اسرائیلی آن ها بشورد که
به آن ها
گرسنگی
میدهد.
اهالی کرانه باختری
نیز هم میهنان
خودرا که در
غزه پژمرده می
شوند، فراموش
نخواهند کرد.
هیچ
فلسطینی
جدائی غزه و
کرانه باختری
را نخواهد
پذیرفت.
فلسطینی ها،
هر حزب و
گروهی راکه آ
ن را بپذیرد،
از خود خواهند
راند. و آن رهبری
که چنین
وضعیتی را
بپذیرد، حذف
خواهد شد.
سیاست
اسرائیل در
بین دو تمایل
سرگردان است.
از یک طرف، طرفدار
پیشگیری از
تکرار حوادث
غزه در کرانه
باختری است که
مبادا حماس با
کسب قدرت
بتواند به خطر
بسیار بزرگی
تبدیل شود. و
از سوی دیگر،
جلوگیری از
موفقیت عباس
به طوری که
آمریکائیان،
ایهود اولمرت
را وادار
سازند تا بطور
جدی با او
مذاکره نماید.
به
روال همیشگی،
همه فعالیت
های اولمرت
برای عباس
خطرناک است.
در آغوش فشردن
وی، چون دوستی
خاله خرسه است
و بوسه او،
بوسه مرگ!
---------------
1 –
سیاستمدار
نروژی طرفدار
آلمان نازی که
پس از تهاجم
آلمان در سال 1942
به نخست وزیری
رسید. او پس از
آزادی کشور از
اشغال نازی ها
اعدام شد
*
میداس،
پادشاه Phrygia (فریگیه
یا فروغیه –
فرهنگ معین) (قرن
هشتم پیش از
میلاد) در
افسانه ها به
قهرمانی شهرت
دارد. میلاد
میخواست صاحب
قدرتی باشد که
با دست زدن به
اشیا، ان ها
را به طلا
تبدیل کند. او
می بیند که هر
چه میخورد و
می نوشد ، طلا
می شوند. در
حالی که در حال
مرگ بود، از
دیونیزوس
میخواهد که
این موهبت را
از او بگیرد.
خدایان به او
توصیه می کنند
که در آب نهر
پاکتول، خود
را بشوید. از
آن پس، در این
رودخانه، پره
های طلا جاری
است.
آخر
سر، پس از
تقلاهای
بیشمار، گوش
های میداس دراز
و بزرگ میشوند
و به او لقب
«میداس خر گوش»
لقب میدهند.
فریگیه
سرزمین آسیای
صفیر، در قسمت
غربی فلات
آناتولی بین
لیدی و
کاپادوس واقع
بود.
** در
این مقاله، به
جای «سرزمین
های کرانه
باختری رود
اردن» که به
انگلیسی West Bank و به
فرانسه Cisjordanie می
نامند،
باختصار
«کرانه باختری
» بکار رفته است.
صهیونیست های
متعصب به این
سرزمین، به استناد
به تورات،
«یهودا» می
گویند.
این
مقاله به زبان
های انگلیسی و
فرانسه، بترتیب
در سایت های
زیر در دسترس
خوانندگان
است:
"Saving
president Abbas",
http://zope.gush-shalom.org/home/en/channels/avnery/1182631140
"Sauver le Président Abbas", Uri Avnery, le 25 juin 2007.
http://www.france-palestine.org/imprimersans.php3?id_article=6511