سوسیالیسم
در یک کشور
صادق
افروز
مقدمه
بحث
سوسیالیسم در
یک کشور دچار
سردرگمی عجیبی
لست . این
سردرگمی از
آنجا ناشی می
شود که شرکت
کنندگان با
درک های
متفاوتی از
سوسیالیسم وارد
اتاق بحث می
شوند .لذا
اولین قدم در
یافتن پاسخی
برای عملی
بودن
سوسیالیسم در
محدوده یک
کشور ارائه
تعریفی مشخص
از سوسیالیسم
است .در گام
نخست با
استفاده از
متون کلاسیک
ها سعی می کنم
به تفاوت های
جامعه
انتقالی پس از
به قدرت رسیدن
کارگران و
سوسیالیسم
اشاره کنم .
1-
جامعه
انتقالی
دوران عصر
دیکتاتوری
پرولتاریاست
، سوسیالیسم
نیست .
کارگران
پس از کسب
قدرت سیاسی
حکومت خود را
برقرار می
کنند. دولت
کارگری چیزی
نیست جز ابزار
دیکتاتوری
پرولتاریا
.این اولین گام
در راه رسیدن
به سوسیالیسم
است .
در
واقع بین
سرمایه داری و
سوسیالیسم یک
دوران طولانی
گذار وجود
دارد . دولت
پرولتری با دیکتاتوری
خود مقدمات از
بین بردن
طبقات و به
تبع آن دولت
را فراهم می
سازد .با از
بین رفتن
طبقات و دولت،
دیکتاتوری و
دمکراسی هم از
بین خواهند
رفت .مارکس در
باره این
دوران گذار
چنین می گوید :
بین
جامعه سرمایه
داری و جامعه
کمونیستی دوران
گذار اولی به دومی
قرار دارد .
منطبق با این
دوران یک
دوران گذار
سیاسی نیز
وجود دارد که
دولت در آن
چیزی
به
جز دیکتاتوری
انقلابی
پرولتاریا
نمی تواند
باشد . (1)
یک
اشتباه رایج
در جنبش چپ
ایران تحت
تاثیر ادبیات
استالینیستی
این بوده که
همواره این
دوران گذار را
با سوسیالیسم
به عنوان فاز
اول کمونیسم
یکی فرض کرده
است . بر طبق
این درک ، سوسیالیسم
همان جامعه
دوران گذار
است . که دولت
کارگری امر
انتقال به سوسیالیسم
را انجام
میدهد .یکی از
رفقا که
اعلامیه اش را
با شعار "زنده
باد
سوسیالیسم "
خاتمه داده
بود منظورش از
سوسیالیسم را
چنین توضیح می
دهد :
در
برنامه سیاسی
سازمان ،
سوسیالیسم به
عنوان
آلترناتیو
جمهوری اسلامی
مطرح شده
است .این
سوسیالیسم در
حقیقت از نظر
سیاسی مبین
دولت کارگری
می باشد که
برنامه
انتقالی را
در دستور کار
خود قرار میدهد
. (2)
این
همان درک رایج
غلط از دوران
انتقال ، فاز
اول و فاز دوم
است .لنین بار
ها به خصوص در
نوشته های خود
پس از انقلاب 1917
به تفاوت های
بارز
سوسیالیسم و عصر
دیکتاتوری
پرولتاریا
اشاره می کند
.من در اینجا به
طور مختصر به
چند تا ار ابن
مقاله ها
اشاره می کنم .
خطاب
به کارگران
مجارستان در
تاریخ 27 مه 1919
یعنی حدود دو
سال پس از
پیروزی
انقلاب اکتبر
لنین چنین می
گوید :
هدف
پرولتاریا
عبارت است
ازاستقرار
سوسیالیسم ،
برانداختن
تقسیم بندی
جامعه
به طبقات ،
تبدیل تمام
اعضای جامعه
به افراد
زحمتکش و از
بین بردن
زمینه برای
هرگونه
استثمار فرد
از فرد. این هدف
را نمی توان
فی الفور انجام
داد و انجام
آن
مستلزم یک
دوران
انتقالی
نسبتا طولانی
از سرمایه
داری به
سوسیالیسم
است .زیرا
هم
تغییر سازمان
تولید امری
است دشوار و
هم برای
تغییرات اساسی
در کلیه شئون
زندگی
وقت لازم است
و هم اینکه
تنها از راه
یک مبارزه
طولانی و
سرسخت میتوان
بر نیروی
عظیم عادتی که
به شیوه اداری
خرده
بورژوایی و
بورژوایی شده
است فائق
آمد
.به همین جهت
مارکس از یک
دوران تام و
تمام
دیکتاتوری
پرولتاریا به
عنوان
انتقال از
سرمایه داری
به سوسیالیسم سخن
می گوید .(3)
درک
لنین از
سوسیالیسم یک
جامعه بی طبقه
است . سوسیالیسم
محو طبقات
معنی می دهد
.اگرچه در این
جامعه انسان
ها به اندازه
کارشان
دریافت می
کنند - که از
نظر مارکس
،انگلس و لنین
هنوز
ناعادلانه
است – ولی
طبقات از بین
رفته اند
.لنین بارها
این عبارت را
تکرار می کند
که :
سوسیالیسم
یعنی محو طبقات
.در جزوه
اقتصاد و
سیاست در عصر
دیکتاتوری
پرولتاریا،
لنین میگوید :
سوسیالیسم
یعنی محو
طبقات . دیکتاتوری
پرولتاریا
برای محو
طبقات هرچه
ازدستش
بر می آمده
انجام داده
است ولی طبقات
را نمی توان فورا
محو ساخت .
طبقات در
دوران
دیکتاتوری
پرولتاریا
باقی مانده
اند و باقی
خواهند ماند .
دیکتاتوری
زمانی غیر
لازم خواهند
شد که طبقات
از بین بروند
.طبقات بدون
دیکتاتوری
پرولتاریا از
بین
نخواهند رفت
.(4)
از
این مثال ها
در آثار لنین
به وفور می
توان مشاهده
کرد .به خصوص
پس از پیروزی
انقلاب و
مواجهه با
دشواری های
گوناگون . او
حتی در مقاله
ای از سرود
انتزناسیونال
که می گوید"
روز قطعی جدال
است آخرین رزم
ما " انتقاد می
کند و می گوید
این تازه آغاز
راه است . رزم
ما تازه شروع شده است
.در مقایسه با
سرنگونی
بورژوازی و
ملاکین حل
مشکلات
دوران
د یکتاتوری
پرولتاریا
بسیار
دشوارتر است .
در 1921 لنین از سوی
کارگران حمل
ونقل کشوری به
منظور
سخنرانی دعوت
می شود. در
سالن چشمش به
پلاکارتی می
افتد که رو ی
آن نوشته شده
بود
"
سلطنت
کارگران و
دهقانان را پایانی
نیست " لنین
سخنرانی اش را
در رابطه با همین
شعار شروع می
کند :
در
واقع اگر
سلطنت
کارگران و
دهقانان را
پایانی نمی
بود معنایش
چنین می شد که
سوسیالیسم
هرگز بوجود
نخواهد آمد .
زیرا
سوسیالیسم معنایش
محو طبقات است
. و تا
زمانی که
کارگران و
دهقانان باقی
هستند معلوم
می شود طبقات
گوناگون باقی
مانده اند.
و
در نتیجه
سوسیالیسم
کامل نمی تواند
وجود داشته
باشد . (5)
از
نوشته های
لنین چنین بر
می آید که از
دید او
سوسیالیسم یک
شبه و پس از سرنگونی
بورژوازی
بدست نمی آید .
سوسیالیسم محصول
مبارزه
طولانی مدت پس
از کسب قدرت
سیاسی است .در
آوریل 1919 در
گزارش به
کمیته اجرایی
مرکزی سراسری
دولت شوروی چنین
می گوید :
به
سختی میتوان
انتظار داشت
که نسل پس از
ما که از ما پیشرفته
تر خواهد بود
بتواند
انتقال کامل
به سوسیالیسم
را انجام دهد . (6)
و یا
در دسامبر 1919 در
کنگره کمون ها
و آرتل ها می گوید
:
ما می
دانیم که
اکنون نمی
توانیم نظام
سوسیالیستی
را معمول
داریم .اگر
حتی در
دوران
فرزندانمان و
شاید هم در دوران
نوه هایمان
چنین نظامی در
کشورمان
مستقر گردد
باز خوب خواهد
بود . (7)
که
متاسفانه
دیدیم در در روسیه
چنین نشد ، و
نوه های او
دوباره اسیر
وجه تولیدی
سرمایه داری
شدند . اینکه
آیا اصولا جامعه
شوروی پس از
استقرار
بوروکراسی
استالینی یک
جامعه
انتقالی بود
یا نه مبحث
جداگانه ای
است که در بخش
سرمایه داری
دولتی به آن
خواهم پرداخت
.اگرچه لنین
بارها به دوران
دیکتاتوری
پرولتاریا و
جامعه
انتقالی
اشاره کرده
ولی هیچکس
بهتر از ارنست
مندل جامعه
انتقالی را
تئوریزه
نکرده است .از
دیدگاه مندل
هرجامعه
انتقالی
دارای
فرماسیون خاص
خودش است . این
جا باید تاکید
کنم که نباید
فرماسیون و
وجه تولید را
یکی فرض کنیم .اختلاف
اصلی بین این
دو این است که
وجه تولید در
مقایسه با فرماسیون
انتقالی
دارای ثبات
ساختاری است
.ما در طول
تاریخ چندین
بار به این
جوامع در حال
گذار برخورده
ایم . در قرن 4 تا 7
میلادی اروپا
شاهد این
جوامع در حال
گذار از برده
داری به
فئودالیسم و
در قرن 15 تا 17 در
هلند و انگلستان
و ایتالیا
جوامع در حال
گذار از فئودالیسم
به سرمایه
داری بوده است
. در این جوامع در
حال گذار
پیروزی نو بر
کهنه هنوز
تضمین شده
نیست و همواره
احتمال
بازگشت به وجه
تولید کهنه
وجود دارد
.عناصر کهنه و
نو در کنار هم
وجود دارند . تا
زمانی که نو
به طور کامل
بر کهنه پیروز
شود آنگاه دوره
انتقال خاتمه
می گیرد . مندل
بر این اعتقاد
است که بر
خلاف جوامع
انتقالی
پیشین در
جامعه
انتقالی از
سرمایه داری به
سوسیالیسم
آگاهی نقش
بسیار مهمی در
هدایت جامعه
به سوسیالیسم
ایفا می کند
.یک اختلاف دیگر
این جامعه با
جوامع دیگر انتقالی
در این است که
چون در
سوسیالیسم
طبقات ازبین
می روند
بورژوازی با
شدت و حدت
بیشتری نسبت
به مقاومتی که
فئودال ها در
برابر
بورژوازی کردند
در برابر دولت
کارگری
مقاومت خواهد کرد.اگر
فئودال می
توانست با
تمکین کردن به
دولت بورژوا
به بورژوا
تبدیل شود در
شرائط گذار از
سرمایه داری
به سوسیالیسم
، سرمایه دار
مجبور است بین
کارکن زحمتکش
و تلاش برای
بازگشت
سرمایه داری
یکی را انتخاب
کند .
دیکتاتوری
پرولتاریا
دقیقا در همین
راستا معنی می
دهد . یعنی
عقیم کردن فعالیت
های بورژوازی
در جهت
بازگرداندن
بساط استثمار.
2 – سوسیالیسم
و دمکراسی
هم
دمکراسی و هم
دیکتاتوری
مقولاتی
هستند متعلق
به جامعه
طبقاتی .
بنابر این
صحبت از دمکراسی
در جامعه بی
طبقه
سوسیالیستی
حرف بی ربطی است
. دمکراسی
بورژوایی
اگرچه نسبت به
نظامات قرون
وسطایی یک
پیشرفت عظیم
محسوب می شد
ولی همواره یک
فریب و جعل
کاری بوده است
.این دمکراسی
در خدمت بورژوازی
و بر ضد
کارگران عمل
کرده است . آن
کسانی که از
دمکراسی خالص
و محض سخن می
گویند سعی می کنند
ماهیت طبقاتی
دمکراسی را
مستور کنند .
آن چه در
تاریخ دیده
شده است
دمکراسی
بورژوایی است
که جانشین
فئودالیسم می
شود و دمکراسی
پرولتری است
که در دوران
انتقال
جانشین دمکراسی
بورژوایی می
شود . دمکراسی
کارگری از
طریق شوراهای
کارگری ، دهقانی
و محلات عمل
می کند .
بر
خلاف
پارلمانتاریسم
بورژوایی در
دمکراسی
کارگری
نمایندگان
قابل عزل
هستند.
شوراهای کارگری
بر عملکرد
نمایندگان
خود نظارت می
کند .بدیهی
است آنچه در
دوران
استالین در
شوروی و بعد
به تبع آن در
کشور های بلوک
شرق به نام
حکومت کارگری
عرضه شد هیج ربطی
به دمکراسی
پرولتری
نداشت و در
مقابل آن بود .
در این کشور
ها کادر های
حزب دستور های
رهبری را به
توده ها الغا
می کردند . و نتیجه
آن شد که
دیدیم . جدا
شدن کار یدی
از کار فکری و
ایجاد اقلیتی
که از قبل
ارزش اضافی
تولید شده توسط
کارگران برای
خود و خانواده
شان امکانات
رفاهی فراهم
کردند .یا به
عبارت بهتر
سرمایه داری
را به شکل
دولتی آن احیا
کردند.
رزا
لوکزامبورگ
هنگامی که در
زندان بود
جزوه ای نوشت
به نام "
انقلاب روسیه
". در این جزوه
رزا برخورد
انتقادی می
کند با رهبران
حزب بلشویک یعنی لنین و
ترتسکی . بر
طبق نظر رزا ،
شرایط سخت بین
المللی و فشار
های ارتجاع
داخلی سیاست
هایی را به
حزب بلشویک
تحمیل نموده
است .اجرای
این سیاست ها
نباید به
عنوان جمع بندی
و رهنمود به
کارگران دیگر
کشور ها توصیه
شود .
لوکزامبورگ
ضمن اشاره به
رابطه
دیالکتیکی
دمکراسی و
دیکتاتوری
پرولتری بر
ضرورت دیکتاتوری
پرولتاریا
تاکید می کند . رزا
، بر این مهم
پای می فشرد
که دیکتاتوری
پرولتاریا ،
دیکتاتوری کل
طبقه است و نه
دیکتاتوری یک
حزب یا گروه .
این به معنای
عمومی ترین
شکل حکومت بر
اساس شراکت
فعال و محدود
ناپذیر توده
های مردم است .
این
دیکتاتوری
باید کار یک
طبقه باشد و نه یک
اقلیت کوچک از
رهبرانی که به
نام
طبقه عمل می
کنند . یعنی
باید آنرا قدم
به قدم در
مشارکت فعال
توده ها جستجو
کرد .
این دمکراسی
باید تحت نفوذ
توده ها یاشد
.و از طریق
فعالیت های
کامل عمومی
کنترل
شود . و
درنتیجه
گسترش آموزش
سیاسی در بین
توده های مردم
بدست می آید . (8)
کوتاه
سخن آنکه
همانطور که
لنین گفته بود
این دیکتاتوری
میلیون ها بار
دمکراتیک تر
از دمکراسی
بورژوایی است
.
تز
سوسیالیسم در
یک کشور
بوخارین
و استالین
تدوین
کنندگان تز
سوسیالیسم در
یک کشور بودند
. تا قبل از آن
همه تئوریسین
های برجسته
حزب همچون
لنین ، ترتسکی
، زینویف و
بوخارین بر این
عقیده بوند که
اگرچه امکان
پیروزی
پرولتاریا در
محدوده یک
کشور وجود
دارد ولی دست
یابی به
سوسیالیسم و
ساختمان
موفقیت آمیز
آن بدون
همکاری
پرولتاریای
جهانی میسر نیست
. . سه ماه بعد از
فوت لنین در 1924
استالین در
جزوه ای که
منتشر می کند
به درستی چنین
می گوید :
برای
برانداختن
سلطه
بورژوازی ،
کوشش و تلاش
یک کشور کافی
است . تاریخ
انقلاب ما
گواهی بر این
ادعاست . اما
برای پیروزی
نهایی
سوسیالیسم ،
برای سازمان
دهی
سوسیالیستی
تولید ، کوشش
یک کشور بخصوص
کشوری دهقانی
مثل ما کافی
نیست . برای نیل
به این هدف ما
به تلاش های
پرولتاریای
چندین کشور
پیشرفته
احتیاج
داریم . (9)
استالین
و بوخارین در
همان سال
ناگهان بر خلاف
حرف ها و
اعتقادات
پیشین خود تز "
سوسیالیسم در
یک کشور" را
مطرح کردند .
برای تئوریزه
کردن این تز
آنها پس اشاره
به مشخصات
جغرافیایی
روسیه در بهره
وری از منابع
طبیعی ، انرژی
، و نیروی
انسانی به دو
چیز توسل
جستند . یکی
قانون انکشاف
نابرابر سرمایه
داری و دیگری
مقاله لنین
تحت عنوان "در
باره شعار
ایالات متحده
اروپا" که در
سال 1915 منتشر شده
بود .
نتیجه
گیری صحیح از
قانون انکشاف
نابرابر سرمایه
داری این است
که کشور ها با
آهنگ های
گوناگونی رشد
می کنند ، لذا
در روند این
رشد به هم
وابسته تر می
شوند . انقلاب
سوسیالیستی
تنها می تواند
در رویه ملی
آغاز شود . ولی
ساختن
سوسیالیسم در
یک کشور
ناممکن است .افتصاد
جهانی یا
پیوند دادن
کشور ها و
قاره هایی که
در رویه های
مختلف انکشاف
قرار دارند یک
نظام وابستگی
متقابل بین آنها
ایجاد می کند .این
نظریه که توسط
بوخارین و
استالین و با
تفسیر سفسطه
آمیز از
جملاتی از
لنین وتفسیر
غلط از قانون
انکشاف
نابرابر تهیه
شده بیانگر
نفوذ و منافع
قشر خرده
بورژوازی ای
بود که در دستگاه
دولتی و حزب
بلشویک به طور
روز افزونی
رشد می کرد .
این تئوری دید تنگ
نظرانه و ملی
گرایانه قشری
از جامعه را
منعکس می کرد
که خواستار
وضع موجود بود
و از چشم
انداز جنگ ها
و انقلاب ها
در هراس بود ..
اپوزیسیون
چپ در سال 1926 این
متمم را به پلنوم
کمیته مرکزی
حزب در
رابطه با سوسیالیسم
در یک کشور
پیشنهاد کرد .
اگر
ما فکر کنیم
می توانیم در
محیط سرمایه
داری با آهنگ
دلخواه به سمت
سوسیالیسم
حرکت کنیم
این یک اشتباه
اساسی خواهد
بود .حرکت به
سمت
سوسیالیسم
تنها زمانی
تضمین
خواهد بود که
فاصله ای که بین
صنعت ما و
صنعت دنیای
پیشرفته سرمایه
وجود
دارد مدام
کاهش یابد نه
اینکه افزایش
یابد . (10)
اپوزیسیون
چپ در جزوه ای
که به طور غیر
قانونی در سال
1927 منتشر کرد
همچنین از عقب
ماندگی اتحاد
شوروی در
مقایسه با
کشور های
صنعتی
اظهار
نگرانی می کند
.در این جزوه
به درستی ادعا
می شود که پس
از اتمام این
برنامه های 5
ساله متوالی
دنیای پیشرفته
سرمایه داری
بسیار
از شوروی جلو
تر خواهد بود
.پس از تسلط استالین
بر حزب و غیر
قانونی شدن
اپوزیسیون چپ
اعضای آن مورد
تعقیب قرار
گرفتند . از
جمله مورخ و
اقتصاد جوان و
بسیار با
استعداد
سولنتز که در
مورد قانون
ناموزون
انکشاف
سرمایه داری
از دیدگاه
مارکس مقاله
تحقیقی
نوشته بود .
سولنتز زیر
شکنجه های
بوروکراسی
استالینی به
جرم عضویت در
اپوزیسیون چپ
در زندان کشته
شد . بررسی
مفصل تر این
قانون را برای
فصل بعد می گذارم
. این جا
مختصرا اشاره
کنم که پی آمد
این تئوری
سوسیالیسم در
یک کشور حزب
کمونیست هم در
سیاست داخلی و
هم در سیاست خارجی
هرچه بیشتر به
راست گرائید .
در عرصه داخلی
به جای تکیه
بر شرکت هرچه
وسیع تر
کارگران در
امر تولید و
توزیع بر
بازدهی کار از
طریق ایجاد
رقابت بین
کارگران
اصرار شد . در
همین راستا
استخانویسم (11)
مورد پذیرش
حزب قرار گرفت
.بر طبق این
سیاست پاداش
به کارگران نه
بر اساس ساعات
کار بلکه بر
اساس کار
انجام شده
اختصاص می
یابد . در
سیاست خارجی
کمینترن و
احزاب
کمونیست
تبدیل شدند به
اسلحه کمکی .
از این به بعد
احزاب
کمونیست وظیفه
داشتند
استراتژی و
تاکتیک خود را
نه بر اساس
مصلحت مبارزه
طبقاتی کشور
خود بلکه بر
اساس صلاح و
مصلحت حزب
مادر تعیین
کنند .در فصل
بعد در مورد
نتایج فاجعه
بار این سیاست
در رابطه با
فرقه دمکرات
آذربایجان ،
حزب کمونیست یونان
، حزب کمونیست
چین و جنگ
داخلی در
اسپانیا
توضیح خواهم
داد .
منابع :
1 . مارکس
.نقد برنامه
گوتا
2- پاسخ رفیق
رشید . دسامبر
2006
3-لنین.
درود بر
کارگران
مجارستان .
کلیات صفحه 689
4-لنین .
اقتصاد و
سیاست در عصر
دیکتاتوری
پرولتاریا .
کلیات صفحه 715
5-لنین .
سخنرانی در
کنگره کارگران
حمل و نقل
کشوری . کلیات
صفحه 793 6-لنین .
گزارش به
کمیته اجرایی 7-
لنین .
سخنرانی در
کنگره کمون ها
و آرتل ها.
کلیات صفحه 722
8- رزا
لوکزامبورگ .
انقلاب روسیه
9-استالین
. اصول
لنینیسم
10- ترتسکی
.انقلاب خیانت
شده
11-استخانوفیسم
.تشویق
کارگران برای
افزایش تولید
بر اساس
بازدهی و نه
ساعات کار