نوشته ای از منصور پرستار

 

وقتی که نازیسم و راسیسم تاکتیک خود را عوض می کند

مقدمه:

امروز با دیدن نوشته ای از طرف نوذر نظری در مورد ضرب و شتم یک پناهنده در کشور فنلاند از طرف پلیس، که در سایت آشتی منتشر یافته است مرا شدیدن متاثر کرد و مرا واداشت که مقاله ای را در مورد وضع پناهندگی در سوئد بنویسم. رجوع به این آدرس:

http://www.ashti.nu/okt07/07-10-05l.htm

 

اصل مطلب

در جنگ جهانی دوم تمام کشورهای اروپایی که وارد جنگ شده بودند، دچار ورشکستگی اقتصادی و ویرانی زیادی شده بودند. در این میان کشوری که وارد جنگ  نشد کشور سوئد بود. این بزرگترین پوئنگ را از لحاظ اقتصادی به این کشور داد. بعد از جنگ جهانی دوم کشور سوئد توانست تولیدات صادراتی خود را به شیوه چشم گیری بالا ببرد. کشورهای ویران شده اروپایی به یکی از بزرگترین بازارهای اقتصادی سوئد تبدیل شدند. سوئد تولید می کرد و کشورهای دیگر می خریدند. در این سالها بود که وضع اقتصادی سوئد بهبود یافت. اما کشور سوئد برای این که از پس این همه تقاضا بر بیاید احتیاج به نیروی کار داشت اما نیروی کار سوئدی به شیوه چشم گیری ضعیف بود. برای تکمیل نیروی کار دولت سوئد شروع به وارد کردن نیروی کار از کشورهایی مثل یونان، ایتالیا و غیره، نمود. سالها بعد شکل پناهنده پذیری در کشور سوئد تغیر کرد و از شکل وارد کردن نیروی کار به شکل پناهنده پذیری و جایی امن برای پناهندگان تبدیل شد.

 

امروز کسانی به کشورهای اروپایی رویی می آورند که خطر جنگ، گرسنگی، شکنجه، تبعیض قومی و مذهبی و غیره آنها را تهدید می کند. بعد ها کشورهای ویران اروپایی توانستند از لحاظ اقتصادی رشد کنند و احتیاج آنان به سوئد کمتر شد  و این به معنای پایین آمدن بازار صادرات سوئد بود.  بعد از سالهای 70 میلادی احتیاج به نیروی کار کم و کم تر شد اما مهاجرت به سوئد کم و کم تر نشد.. در سالهای 1960 کشور سوئد کار را به مهاجرین هدیه میداد. اما حالا سوال اینجا است، وضع پناهنده ها سالها بعد به چه شیوه ای در آمده است؟ در حالی که کشور سوئد یا کشور های دیگر پناهنده پذیر نمی توانند یک زندگی مطمئن از طریق دادن کار را، به پناهنده گان عرضه کنند.

 

با گذشت زمان، در سالهای 80 میلادی، تفکرات خارجی ستیزی به شیوه علنی خود را نشان داد. دهه 80 دهه شکوفایی نازیسم در کشور سوئد بود. نازیستها توانستند از طریق مشکلات موجود، در سیایت پناهنده پذیری، قد علم کنند. همزمان با رشد نازیسم در سوئد، در دیگر کشورهای اروپایی این گرایش در حال رشد بود. و برای نیرو گرفتن خود، دنبال یک قربانی جدید بود و این قربانی هم به جز شخص مهاجر کس دیگری نبود. قربانیی که بحران اقتصادی و اجتماعی را به گردن او آویزان کردند. سالها قبل بنیان گذار ایدولوژی نازیسم، همین تاکتیک را برای رشد تشکیلاتی خود به کار برده بود.

 

هیتلر توانست در تاکتیک تبلیغی خود موفق شود و برای جا انداختن افکار خود، بحران اقتصادی دولت سرمایه داری را به گردن یهودی ها و کمونیستها بیاندازد. مثلآ در دلایل خود اظهار می داشت که این تقصیر یهودیان است که بخش درمانی و مراقبت از سالمندان دچار مشکل شده، این تقصیر یهودیان است که بی کاری بیداد می کند و غیره. در دهه های بعد، همین شیوه تبلیغ را شاهد بودیم مثلآ، این مهاجرین هستند که باعث بی کاری، بحران اقتصادی و اجتماعی و غیره هستند. در این اوائل بود که راسیسم و نازیسم توانست تبلیغات خارجی ستیزی خود را وارد سیستم تبلیغی دولتها یعنی میدیا، کند. "پیام" سیستم تبلیغی از طرف دستگاه حاکمه جای خود را بزودی در میان مردم سوئد باز کرد. مناطقی که سالها بود سوئدی ها و مهاجرین با هم زندگی می کردند به مناطق مهاجرین تبدیل شد. سوئدیها از آن مناطق کوچ کردند و خود را از قشر مهاجر جامعه سوئد جدا کردند. با این کار خود "گتو" ها (مناطق فقیر نشین) رابه وجود آوردند. "آنها" یعنی پناهنده ها، در یک طرف و "ما" سوئدی ها، از طرف دیگر، و به این شیوه دیوار جدایی را بین قشر مهاجرین و خودشان کشیدند.

 

روز به روز پناهنده ها تحت عنوانهای مختلف مورد تبعیضهای گوناگون قرار می گرفتند. مناطق "رین کیبی" در استکهلم و "روسن گورد" در مالمو به مناطق کریمینل یا خلاف کارها متهم شدند و سوئدی ها همه مناطقی را که تجمع پناهنده ها در آن بیشتر بود، را تخلیه کردند. سوئدی ها با این کار باعث تمرکز پناهندگی را در بعضی مناطق شدند. بعد جناح راست درون جامعه سوئد مهاجرین را به این متهم کرد و می کند که پناهنده ها با سوئدی ها قاطی نمی شوند و نمی خواهند با فرهنگ سوئدی ادغام پیدا کنند. این در حالی صورت می گیرد که فشار بر پناهندگان در عرصه اقتصادی، سیاسی و اجتماعی روزانه صورت می گیرد. ایرانی هایی هستند که خود کمون (شهرداری) استکهلم آنهارا مجبور به زیستن در منطقه "اکالا" می کردند و می گفتن که باید به اآنجا بروید و زندگی کنید که بعد ها خود همین سیاست مداران، همین مهاجرین را مورد انتقاد قرار می دادند که "آنها" نمی خواهند با "ما ها" قاطی شوند.

 

 پناهنده هایی هستند که سالهای سال در سوئد زندگی می کنند، اما تابحال نتوانسته اند به خانه یک سوئدی راه یابند. یعنی نتوانستند با مردم بومی اینجا ارتباط نزدیک ایجاد کنند. حال چطور می شود این افراد را به این متهم کرد که آنها نمی توانند خود را با فرهنگ سوئدی تطبیق دهند در حالی که آنها برای یک بار هم که شده موفق نشده اند وارد خانه یک سوئدی شوند تا ببیند یک سوئدی چطور زندگی میکند. چطور می شود کسی که فرصت این رابطه را نیافته خود را با فرهنگ سوئدی تطبیق دهد.این بدان معنی است که این شخص در واقع "نمی داند" چطور خود را تطبیق دهد. در اواخر دهه 80 میلادی شاید می شد 4 منطقه فقیر نشین (گئتو) را در سوئد پیدا کرد اما حالا در سال 2007 شاهد صدها گئتو در سراسر سوئد هستیم که مهاجرین ساکنان آنها هستند. این هم یکی از عوارض نظام سرمایداری در مورد مهاجرین و قربانیان جدید این سیستم ناعادلانه، است.

 

سال 1994 نلسون ماندلا، سنبل مبارزه با آپارتاید، رئیس جمهور آفریقای جنوبی شد. در همان سال در بسیاری از مناطق سوئد مردم پرچم سوئد را بر در و دیوارهای خود آویزان کردند و خیلیها گفتند که ما آپارتاید را درست می کنیم. بعضی ها گفتند من تا حالا آفریقا نرفته ام اما وقتی که از "تونل بانا" (مترو) می گذرم فکر می کنم در آفریقا زندگی می کنم. در برخی مناطق مثلآ در یوتوبوری در منطقه "بری خون" حتی دیوار هایی را میان مناطق پناهنده نشین و سوئدی نشین کشیدند. این طرف دیوار، سوئدی ها و طرف دیگر دیوار، سیاها و غیره بودند. با این کار مهاجرین را منزوی کردند. برای اولین بار در سال 1995 بود که نازیستها یک جوان 25 ساله آفریقایی با نام گاراف گبین، را در در یکی از مناطق جنوبی سوئد، سکونه، کشتند. مشکلات مهاجران همچنان به قوه خود باقی می ماند تا سال 2007 در منطقه "آنگه رد" و"روسن گورد" در یوتبوری، در "سودر تالیه" در استکهلم، عداه ای از جوانان این سکوت را می شکنند و با آتش زدن ماشینها، مدارس و خراب کاری های خود میخواهند به جامعه سوئد وضع واقعی مهاجرین را نشان دهند که باید راه حلی برای تبعیض یافت.

 

در منطقه "روسن گورد" بچه های 10-11 ساله به طرف پلیس سنگ پرتاب می کنند و پلیس تپانچه های خود را به سوی کودکان 10-11 ساله نشانه می گیرد که فیلم مستند و گرفته شده آن وجود دارد.

 

در این مقطع زمانی همه سوال این را می کنند که "چه کسی" آتش میزند ولی هیچ کس این سوال را نمی کند که "چرا" میسوزد!

 

 کسی از خود این سوال را نمی کند که این مسله انزوای اجتماعی پناهندگان و تبعیضات اقتصادی و اجتماعی است که جوانها را به خیابان کشیده. جناح راست درون جامعه سوئد می کوشد از این تحولات خوراک تبلیغاتی برای خود تهیه کند و به افکار خارجی ستیزاش گسترش دهد. هیتلر در جنگ جهانی دوم برای اینکه به مردم آلمان بقبولاند که افراد با عقب مانده گیهای ذهنی نوعی ویروس و "مریضی" در نژاد آریایی هستند و باید آنها را "کشت" و نسل آریایی را از انسانهای عقب مانده و تکامل نیافته جسمی و ذهنی پاک کرد، به تلویزیون متوسل شد. حتی دلیل عقب ماندگی ذهنی فرزندان آلمانی را یهودی ها اعلام کرد. هیتلر برای این کار خود به میدیا روی آورد ودوربینهای تلویزیون را به سوی عقب مانده های ذهنی چرخاند. او این اشخاص بی گناه و پاک را در حالی که غذا می خوردند فیلم برداری می کرد. در عین فیلم برداری توضیح این را میداد که به آنها نگاه کنید چطور کاسه هارا می لیسند و ادا و اطوار عجیبشان را ببینید، اینها مستحق کشتن هستند. و با این کار خود، بسیاری از مردم آلمان را به کشتن این انسانهای بی دفاع، که آلمانی هم بودند، متقاعد ساخت.

 

همین کار را در شکلی دیگر، میدیای سوئد در دهه 90 در مورد مهاجران سوئد انجام داد. میدیای سوئد از روزنامه ها گرفته تا تلویزیون و رادیو، یک سوی مشکلات سوئد را نشان داند. یعنی قضاوت یک جانبه نسبت به مساله مهاجرین و همین باعث یکی از دلایل رشد راسیسم در جامعه سوئد شد. نظام بورژوایی سوئد و کشورهای پناهنده پذیر می خواهند مشکلات اجتماعی و اقتصادی را با مهاجرین تداعی کند و آنها را باعث بوجود آورنده این مشکلات معرفی کنند اما واقعیت چیز دیگری است. مشکلات اجتماعی و اقتصادی به اندازه عمر نظام سرمایه داری وجود داشته. یعنی با بوجود آمدن نظام سرمایه داری، مشکلات اجتماعی و اقتصادی در جامعه بشری هم شکل جدیدی به خود گرفت و تا زمانی که این نظام در حال حکمرانی است این مشکلات حل نشدنی هستند. رمز موجودیت وماهیت نظام سرمایه داری این است که تناقض و فاصله ها باید زیاد باشد، اختلافات و تبعیض ها بیشتر باشد تا بتواند حکم رانی خود را ادامه دهد. نظام سرمایه داری "بدون" تبعیض، گرسنگی، بحران، جامعه طبقاتی، سرکوب و نابرابری یعنی جامعه "کمونیستی". پس این همه نابرابری ها کلید بقای نظام بورژوایی را در دست دارد.

 

این تاریخچه کوتاهی است از وضع پناهنده گان سوئد و در شکلی بزرگتر می شود گفت وضع پناهندگان در اروپا. سرزمینی که جریانهای راست و خارجی ستیزش "تاکتیک" خود را نسبت به پناهنده گان تغیر داده اند. افرادی(منظور نازیستها) که به "جای" تراشیدن سر خود  و آویزان کردن صلیب شکسته نازیسم به گردن خود، با کراوات و کت و شلوار در سیستم سیاسی و اقتصادی سوئد خود را جایی گیر کرده اند. در سرزمینی که سیاست مداران همیشه قول این را میدهند که ما باید بهترین کشور دنیا، در قبال سیاست تطبیق مهاجر با کشور سوئد، باشیم.

 

کشوری که "باید" و "مجبورآ" با  "سوئد جدید" خود را سازگار سازد. این نه فقط وظیفه پناهندهگان بلکه وظیفه اصلی سوئدی ها است که خود را با "سوئد جدید" تطبیق دهند. سوئد جدیدی که با 30 -40 سال قبل خیلی فرق می کند. سوئدی که تنها ساکنان آن قوم سوئدی نیست بلکه چند نسل جدید مهاجر نیز در آن زندگی می کنند، که باید هر دو در کنار هم به دیده یکسان به همدیگر نگاه کنند. سیاستی که دولت سوئد در حال اجرای آن است سیاستی نیست که برای سوئد جدید مناسب و تنظیم شده است. این سیاستی است برای سوئد قدیم. اینجا است که وجود و دخالت مهاجرین در عرصه سیاست باعث تغیر و سازگار کردن سیاستهای مناسب برای امر پناهندهگان است. این حتی در مورد بسیاری از کشورهای اروپایی صدق می کند. "اروپای جدید" اروپای سال 60 و 70 میلادی نیست اروپای جدید متشکل از ادغام اقشار گوناگون مردم از قاره ها، فرهنگها و زبانهای مختلف است و اروپاییان "باید" خود را با این اروپای جدید تطبیق دهند.

 

اما امر واقعیت این را بیان می کند که چطور برای مثال مردم سوئد وابسته به مهاجرین هستند. اگر مهاجران نباشند اقتصاد سوئد دچار بحران زیادی می شود. برای مثال اگر مهاجرین نباشند سیستم مراقبتی و پزشکی سالمندان از هم پاشیده می شود. حمل ونقل مسافرین، سیستم پزشکی، مواد غذایی و غیره از جمله نمونه هایی هستند که بدون مهاجرین یک روزه سوئد دچار کلاپس می شود. می گویند چرا مهاجران دور هم جمع می شوند و در "مناطق بخصوص" مهاجرین زندگی می کنند و من هم می گویم پس چرا مناطقی هستند که "فقط" سوئدی ها در آن زندگی می کنند. اگر مناطق "رینکیبی" و "روسئن گورد" مورد انتقاد جناح راست و مردم نا آگاه جامعه است پس چرا در برخی شهر ها یا منطقه ها فقط و فقط سوئدی ها زندگی می کنند چرا آنها قدم در ادغام فرهنگها بر نمی دارند. به نظر من نظام سرمایه داری احتیاج مبرم به این تناقظات برای حل مشکلات و شانه خالی کردن از مسئولیت، دارد. و همچون نظام بحران زده سرمایه داری دهه 20-30 جهانی که یهودیان و کمونیزم را باعث بحران قلمداد کردند حالا هم این نظام ناعادلانه با تاکتیکی جدید مهاجرین را هدف انتقاد گرفته است. و می خواهند شخص مهاجر را مثل عیسی مسیح به صلیب بحران نظام سرمایه داری آویزان کنند.

 

چاره راه برای مهاجران

 

بنا به واقعیات عینی و محسوس در جامعه امروز اروپا، این امر بر هر پناهنده واجب می شود که خود را در سرنوشت امروزه دخیل سازند. با سکوت و جا خالی کردن هیچ کاری درست نمی شود. مهاجرین برای مبارزه با وضع واقعی موجود باید خود را در شرکت در سیاست کشورهای اروپایی سهیم سازند. خالی بودن مهاجرین در صحنه سیاست فقط و فقط جا دادن به افراد خارجی ستیز است. وجود عملی مهاجران در شکل سیاسی موجب تضعیف سیاستهای ضد خارجی است. هر چه بیشتر مهاجران در سیاست خود را دخیل دارند بیشتر می شود با راسیسم و خارجی ستیزی مبارزه کرد. همین که در یک جا یک رای بر ضد سیاست مهاجرین داده شود می توان یک رای مخالف بر ضدش داد. این خود کاریست کارساز و موثمر ثمر.

 

برای مثال در انتخابات آینده سوئد به احتمال خیلی قویی حزب  "سوه ریه دمکراتهای سوئد" (اسم حزب دمکراتهای سوئد:) که یک حزب راسیست تندرو هستند وارد پارلمان سوئد می شوند. و این به معنای وخیم تر شدن وضع مهاجران در سوئد است. و با قوانینی که آنها در پارلمان ارائه می دهند روزانه شاهد ضرب و شتم و واکنشهای فیزیکی و روانی بیشتری خواهیم بود. سر کار آمدن یک "دولت راست" به معنی تحکیم بیشتر و گسترش بیشتر راسیسم و فشار بیشتر بر پناهندگان است. پس این امری مهم است برای پناهندگان که در انتخابات مهر "نه" را به احزاب راست گرا بزنند و سعی کنند که هر چه بیشتر خود را در احزاب چپ سوئد سازمان دهند. و با دخالت خود مانع سر کار آمدن دولت بورژوایی شوند که این دولت به غیر از گرسنگی بیشتر، بیکاری، افزایش راسیسم، افزایش فاصله طبقاتی، ناعدالتی، وضع قوانین تند و ناعادلانه علیه مهاجرین و غیره، چیزی دیگر را برای طبقه پایین جامعه "بخصوص" قشر مهاجر چه فقیر و چه ثروتمند را ندارد. با سر کار آمدن احزاب راست گرا ما شاهد آن خواهیم بود که کشور سوئد بیشتر و بیشتر به سوی سیاستهای دولت دانمارک و فرانسه سوق مییابد. روزانه پناهندهگان در این کشورها چه از لحاظ قانونی و چه از لحاظ مدنی مورد تبعیض قرار می گیرند و ما روزانه شاهد کتک کاری پناهندهگانی مثل این پناهنده فنلاندی خواهیم بود. باید ما پناهندگان به شیوه "عملی" از راه سیاست و قانونی بر علیه این نظام ناعادلانه مبارزه کنیم. مبارزه بر علیه نظامی که به خاطر رنگ پوست و تعلقات قومی و طبقاتی خیلی ها را مورد تبعیض قرار می دهد.

 

سایت جدید صدای آزادی به زودی باز می شود. این سایت در حال برنامه ریزی است.

www.sedaeazadi.se

زنده باد جنبش کارگری در ایران و جهان

 

منصور پرستار- سوئد

mansour_parastar@hotmail.com

 

2007-10-06