کمیته­های ضد جنگ، محتوا و جهت­گیری

 

در زیر متن کامل بحثی را که در اتاق پالتاکی اتحاد سوسیالیست­ها در 16 نوامبر 2007، ارایه کردم ملاحظه می کنید. این جلسه تحت عنوان " تبادل نظر در مورد فعالیت­های ضد جنگ و شکل گیری کمیته­ی ضد جنگ در ایران" با سخنان کن لوچ، ناصر زرافشان، احمد پوری و آذر درخشان برگزار شد. برای شنیدن مجموعه مباحث این جلسه می­توانید به سایت www.etehadesocialistha.com مراجعه کنید.

 

 

 

آذر درخشان

Azar_darakhshan@yahoo.com

 

پیش از هر چیز از فعالیت­های روشنگرانه و مستقل از نیروهای حاکم بر ایران که در ارتباط با خطر جنگ در داخل کشور دامن زده شده است، باید قدردانی کرد. جنبش ضد جنگ، بسیار ضروری است و برای سامان بخشیدن به صدای سوم در داخل کشور از اهمیت زیادی برخوردار است، صدایی که مخالف جدی هر دو طرف این تخاصم باشد و در واقع بخواهد در برابر جنگ ارتجاعی ایستادگی کند و مردم را بر پایه­ی منافع خود متشکل و علیه جمهوری اسلامی و نظم موجود مبارزه کند.

 

برای رسیدن و نزدیک شدن به این هدف بزرگ لازم است که درک­های خویش را از برخی مفاهیم مبارزاتی، در فضایی دوستانه به چالش بکشیم، تا بتوانیم به شکل گرفتن یک اتحاد اصولی و پایدارتر در میان مردم یاری رسانیم و با تکیه به این همبستگی مبارزه کنیم. از این منظر می­خواهم بر چند مسئله در ارتباط با مضمون مبارزه علیه جنگ تاکید کنم.

 

جامعه­ی ما، ناخواسته در حال ورود به گرهگاه بسیار  پیچیده و پرتنشی است. وقتی که انسان با چنین شرایطی که پر از بن­بست­ها و لابیرانت­هاست روبرو می­شود، باید دارای یک قطب نمای قوی نیز باشد. این قطب نما، مسیر کلی یا استراتژی سیاسی ما در این دوران است. بدون داشتن چنین قطب نمایی نمی توانیم  در عرصه­ی پیچیده­ی سیاسی کنونی،  مبارزه­ی طبقاتی را پیش ببریم.

 

نتایج حاصل از این کشاکش، سرنوشت جامعه­ی ما را برای مدت درازی رقم خواهد زد که شامل وضعیت نیروهای انقلابی چپ جامعه نیز هست. فرصت­های بزرگی در مقابل ماست که امکان پرورش یک نسل جدید از عناصر انقلابی کمونیست را در درون جدال­های سیاسی امروز فراهم کرده است، در عین حال خطر اینکه جنبش کمونیستی ایران به جای تولد و خیزشی دوباره، شکستی دوباره را در پیچ و خم­های سیاسی تجربه کند. به همین جهت، بحث و تبادل نظر در مورد قطب نمای ورود ما به این دوره­ی دشوار و پیچیده، مهم­تر از هر بحث دیگری است. قطب نمایی که به شکوفایی فرصت­های انقلابی یاری رساند و قطب نمایی که به پرهیز از خطرها، ریسک­ها و خیانت­ها خدمت کند و سرانجام یک قطب نمای سیاسی شفاف که هر گام و حرکت و کنش ما بر پایه­ی آن تعیین شده و مورد سنجش قرار گیرد.

 

امپریالیسم آمریکا و جمهوری اسلامی دو نظام پوسیده را نمایندگی می کنند که نه مانع الجمع هستند و نه تضادی خصمانه دارند.(1) با این وجود در مقابل هم صف آرایی کرده و روابط سیاسی را پرتنش کرده­اند. سیاست هر دو طرف این است که نیروهای مردمی و انقلابی را میان خود تجزیه کنند. سیاست ما چیست؟ اینان به مردم می­گویند به جز انتخاب میان این دو، چاره­ای نیست. پرسیدنی است که آیا انتخاب دیگری پیش روی ما نیست؟ طبیعی است که با ارایه­ی قطب سوم و تکیه به همه­ی نیروهای انقلابی، ما می­خواهیم این معادله را بر هم زنیم؛ یعنی با تمام قوا می­خواهیم نگذاریم نیروهای مردمی وارد این بن­بست هولناک سیاسی و ایدئولوژیک که از خود جنگ نیز دهشتناک­تر است، بشوند. این تنها راهی است که در این اوضاع پیچیده و حساس می­توان راهی دیگر به سوی جامعه­ای آزاد که بر خاکستر این نظام پوسیده بنا خواهد شد گشود.

 

جوهر قطب سوم­ یا راهی دیگر، مبارزه با  دو نظام پوسیده­ای است که امروز در مقابل یکدیگر صف آرایی کرده­اند؛ دو نظامی که به لحاظ سیاسی، اقتصادی، ایدئولوژیک و فرهنگی از یک جنس­اند و شایسته­ی نابود شدن. دو نظام پوسیده­ای که در یک سو جمهوری اسلامی است و در سوی دیگر امپریالیسم آمریکا. جهت گیری استراتژِیک، همچون راهنما، مغز استخوان و شریان حیاتی قطب سوم است. بدیهی است که همه­ی سیاست­های تاکتیکی ما نیز از جوهر استراتژیک قطب سوم سرچشمه می­گیرد. نمی­توان سخنانی بیان داشت و به کنش­هایی پرداخت که جوهر استراتژیک و دیدگاه کلی را گل آلود و مبهم کند.

  

برای هر چه بهتر پیش بردن این استراتژی، نیاز به سیاست­های تاکتیکی نیز هست. به طورمثال، تاکید مبارزه­ی ما در ایران علیه جمهوری اسلامی است و به موازات آن باید اذهان عمومی را در مورد ماهیت آمریکا و نیروهای متحد آن افشا کرد و خود را برای مقابله با جنگ جنایتکارانه­ی ضد بشری آن و یا دخالت­های سیاسی آن آماده کنیم. جنبش­های ضد جنگ در آمریکا و اروپا نیز باید با اعتراض­های گسترده بر علیه امپریالیسم و سیاست­های جنگ طلبانه­ی آمریکا مبارزه کنند و در عین حال از مبارزات مردم ایران و جنبش­های اجتماعی داخل کشور بر علیه جمهوری اسلامی حمایت کنند.

 

بی شک، پافشاری بر سیاست مستقل قطب سوم، بسی دشوار است. برخی آن را با راه رفتن روی لبه­ی تیغ مقایسه می­کنند. وقتی انسان روی لبه­ی تیغ حرکت می­کند باید بیش از هر زمان هوشیار باشد تا بتواند تعادل خویش را حفظ کند و چشمانش بیش از هر زمان دیگر باز باشد و از همگان نیز بخواهد بدینگونه عمل کنند. پافشاری بر این سیاست آسان نیست چرا که امواج ارتجاعی را نیز با کارهای ساده نمی­توان کنار زد.  دلیل دشوار بودن قطب سوم مشخص است؛ زیرا دو قطب دیگر دارای قدرت مادی و قدرت سیاسی هستند و می­توانند کارزارهای تبلیغاتی روانی، نظامی، امنیتی علیه نیروهای قطب سوم، راه اندازند و برای تجزیه کردن صدای ما فشار بیاورند (چنانکه مدت­هاست این تبلیغات را آغاز کرده­اند). از یک سو جریان­هایی از "اپوزیسیون" تحت لوای "تاکتیک" استفاده از آمریکا برای ضربه زدن به جمهوری اسلامی، تبدیل به مزدوران آمریکا شده­اند وعلیه نیروهای قطب سوم تبلیغ می­کنند. بخش دیگری از "اپوزیسیون" تحت لوای دفاع از "استقلال" یا "هویت ملی" آگاهانه و یا ناآگاهانه تبدیل به لابی جمهوری اسلامی شده­اند و علیه نیروهای قطب سوم جو سازی می­کنند.

 

افزون بر این، یک دلیل دیگر دشوار بودن پافشاری بر قطب سوم، گرایش­های خودبخودی در میان مردم است. مردم در شرایط سخت، به قدرت­های بزرگ­تر گرایش می­یابند. این گرایش خودبخودی را نه تنها در میان مردم، بلکه در میان نیروها و شخصیت­های سیاسی چپ نیز می­توان دید که ناامیدانه سخن از کوچک بودن نیروی قطب سوم می­کنند. به دلیل همین فشارهای پیچیده­ی سیاسی، شاهد گرایش­هایی در جنبش زنان، جنبش کارگری، جنبش دانشجویی هستیم که برخی، گرایش به مماشات با جمهوری اسلامی دارند و برخی هم این توهم را دامن می­زنند که گویا "دمکراسی" و "آزادی سندیکاها و آزادی زنان" ارمغان­هایی است که آمریکا به ایران وارد خواهد کرد. به هر روی، زمانی که تهدیدهای نظامی افزایش می­یابد، تحریم­های اقتصادی جان­ها را به لب می­رساند، به ویژه وقتی که بمب­ها فرو بریزند، برخی از گرایش­های خودبخودی، زیر بال دولت خودی یا قدرت خارجی جلوه خواهد کرد.

 

بنابراین، قطب سوم باید شفاف بودن دیدگاه استراتژیک خود را بیش از پیش نمایان کند تا قادر باشد خلاف جریان­های موجود حرکت کند، خلاف جریان جمهوری اسلامی و آمریکا و همچنین خلاف جریان­های انحرافی اپوزیسیون که به یکی از این دو قدرت متمایل می­شوند.

 

نیروی قطب سوم هنوز بسیارکوچک و پراکنده است، اما این سیاست و جهت گیری تنها سیاست و تنها جهت گیری است که منطبق بر منافع مردم است و آینده­ای را نمایندگی می کند که بستر رهایی بخش مردم خواهد بود. پافشاری مستمر بر سیاست درست، هم در حرف و هم در عمل، نیروهای قطب سوم را از حالت خمودگی و پراکندگی در آورده و صفوف آن را گسترش و متشکل خواهد کرد. در نتیجه از کوچک بودن در لحظه­های حساس امروز نباید هراس داشت. اگر ما بر این سیاست باور داریم و برای تحقق آن از جان فشانی و فداکاری نهراسیم، به یقین می­توان آن را در میان مردم ایران و مردم مترقی جهان تبدیل به یک نیروی مادی کرد.

 

اشتباه تاکتیکی و استراتژیکی بزرگی است اگر تصور کنیم  با کند کردن مواضع رادیکال قطب سوم، می­توان صفوف آن را بزرگ کرد. نمی­توان با خدشه دار کردن مرزهای میان دوست و دشمن، صفوف مردم را متحد کرد. کلید متحد کردن دوستان، همیشه و همیشه مشخص نمودن این پرسش است؛ دوستان و دشمنان مردم کیانند؟ رقیق کردن خط و سیاست به خاطر ایجاد اتحاد بزرگ، در عمل موجب ضعف و تفرقه در صفوف نیروهای انقلابی می­شود. برای ما، کیستی دشمن مشخص است؛ دو دولت و نظام سرمایه­داری آنان؛ امپریالیسم آمریکا و جمهوری اسلامی ایران. همه­ی نیروها و جریان­های سیاسی  که با این دو قطب، اتحاد موقت یا درازمدت دارند و به هر شکلی در برنامه­ها و سیاست­های آنان حضور دارند و با آنها همراهی می­کنند، خارج از قطب سوم قرار دارند.

 

نیروهای قطب سوم در داخل و خارج کشور هر یک در جایگاه خویش می­توانند نقش مهمی در این اوضاع داشته باشند. مفهوم قطب سوم، همان سیاست استراتژیک بر مبنای مبارزه­ی مستمر با هر دو نظام آمریکا و جمهوری اسلامی است که بسیار مهم است. اگر فعالیت­ها و کنش­ها به چندین برابر برسد، اما سیاست کلی درست نباشد، داخل یا خارج کشور بودن مشکلی را حل نخواهد کرد. فعالیت­ها و کنش­های هر چند کوچک، اما جسورانه پیرامون دیدگاه قطب سوم، می­تواند مختصات توازن سیاسی در ایران و جهان را به نفع مردم ایران تغییر دهد. در خارج کشور، اگر عناصر انقلابی، در قالب اعتراض­های پی در پی بتواند دیدگاه قطب سوم را در جنبش جهانی ضد جنگ نهادینه کنند، قادر خواهند بود کیفیت جنبش ضد جنگ را تغییر داده و دستکم  بخشی از آن را تبدیل به یک جنبش انقلابی کنند. در داخل کشور، چنانچه مردم ایران بر مبنای سیاست استراتژیک قطب سوم، با جمهوری اسلامی مبارزه کنند و به موازات آن با تجاوز آمریکا مقابله کنند، می­توان به انسجام جنبش­های اجتماعی موجود امیدوار بود و رشد جنبش نوین کمونیستی و انقلابی، پارامتر بزرگی خواهد بود که تاثیر بسزایی بر آینده­ی جامعه­ی ایران و همچنین بر جنبش­های بین­المللی خواهد گذاشت.

 

در حالی که اگر جنبش چپ در داخل کشور، بر سیاست­های انحرافی مانند اتحاد با این یا آن جناح جمهوری اسلامی یا حمایت از جنگ آمریکا برای به اصطلاح کسب "دمکراسی" و "حق ملی" و ... دربغلطد، شاهد تاثیر منفی آن بر آینده­ی جامعه­ی ایران و همچنین جنبش­های جهانی خواهیم بود. همانگونه که انقلاب سال 1357 ایران، بر روند جنبش­های مترقی جهان تاثیر منفی گذاشت. تحت تاثیر آنچه در ایران رخ داد، حتا جنبش های چپ خاورمیانه تبدیل به جنبش­های آلوده به مذهب شدند. زنان سازمان­های چپ فلسطینی روسری به سر شدند. در واقع بنیادگرایی مذهبی در شکل حزب اللهی یا در شکل سازمان مجاهدینی، دست بالا را در عرصه­ی مبارزه­ی سیاسی گرفت و دین به طور بی سابقه­ای با سیاست مخلوط شد و توده­های محروم و تحت ستم بیش از پیش به پرچم پوسیده­ی دین آویزان شدند.

 

وجود قطب سوم، حتا کوچک در داخل کشور برای تقویت جنبش­های اجتماعی و در خارج به ویژه در آمریکا بسیار مهم است. نبود چنین قطبی در عراق، از نقاط ضعف بسیار جدی جنبش ضد جنگ در جهان بود و از دلایل مهم افول و افت این جنبش شد. برای درک این مسئله، به جنبش ضد جنگ ویتنام در آمریکا بنگریم. در آن زمان وجود نیروهای انقلابی در ویتنام به مردم آمریکا الهام می­بخشید. جنبش ضد جنگ ویتنام در آمریکا، هم خواهان شکست ارتش آمریکا در ویتنام بود و هم خواهان پیروزی نیروهای انقلابی در ویتنام. یعنی روی دو پا راه می رفت. شعار جنبش ضد جنگ ویتنام این بود: هو هو هوشی­مین، ویتنام حتما پیروز می شود. حال تصور کنید که در جنبش ضد جنگ عراق چه می­توانستند بگویند؛ آیا می­توانستند همانطور که ویتنامی­ها از هوشی­مین الهام می­گرفتند و این الهام بر شدت مبارزه و انگیزه­ی آنها می­افزود، در عراق از مقتدا صدر الهام می­گرفتند ویا فردا در ایران از چه نیرویی الهام بگیرند؟! به همین جهت عناصر انقلابی ایران در تقویت نیروهای انقلابی و رادیکال، در درون جنبش ضد جنگ در آمریکا می­توانند نقش مهمی ایفا کنند و این امر را به عنوان یکی از وظایف انترناسیونالیستی خود انجام دهند.

 

ما در مقطعی از تاریخ هستیم که هم در برابر انقلاب آینده­ی ایران و هم در برابر مبارزات مردم جهان وظایفی داریم. کنش امروز ما در ایران، آینده را برای بسیاری از حرکت­های اجتماعی رقم خواهد زد. این وظیفه­­ی هر انسان آگاه و مسئول است و به ما حکم می­کند که آن را جدی بگیریم. دشمنان ما با اینکه دارای قدرت سیاسی ونظامی و امنیتی و تبلیغاتی­اند، اما قادر به حل همه­ی تضادهای درونی خویش نیستند. از طرفی این ضعف آنها را همگان نمی­بینند. برخی با این یا آن قدرت ارتجاعی بودن شتاب دارند که به این نیروهای متزلزل نباید بهایی داد، زیرا فقط در سایه­ی قدرت­ها قادرند حرکت کنند. در حالیکه ما قدرت خویش را با استقلال از هر دو قطب جنگ افروز، صف آرایی می­کنیم.

 

منسجم و متحد نگاه داشتن قطب سوم، اندکی دشوار است. علیرغم فشارهای گوناگون و رنگارنگ، اما این خط مستقل با تکیه برمردم و منافع آنان، قدرت بسیاری دارد زیرا منطبق بر حقیقت است و فقط همین موضوع، آن را جذاب و الهام بخش می­کند. به همین دلیل است که برخی از نیروهای متحد با قطب یک و دو، قطب سوم­های تقلبی راه انداخته­اند و با هدفی موهوم می­خواهند به پراکندگی و منحرف کردن مبارزه­ی اجتماعی و سیاسی در میان مردم، ادامه دهند و در نهایت پایه­های نظام موجود در ایران را حفظ کنند و آمریکا را نیز از باتلاق خاورمیانه نجات دهند. از طیف گنجی و سازگارا تا مجاهدین خلق ایران، همه و همه  کارگاه­های جعل قطب سوم راه انداخته­اند. به همین جهت ضرورت اعلام برنامه­ی قطب سوم به شکل بیانیه­ی حقوق پایه­ای مردم ایران، به شدت احساس می­شود.

 

میان اهداف و روش­های مبارزه­ی ما باید سازگاری­ باشد؛ "بگو با کی متحد می­شوی تا بگویم هدفت چیست؟" درست است که نیروهای چپ و انقلابی در جامعه­ی ما ضعیف­اند. برخی، این ضعف را می­توانند بهانه کنند که چاره­ای جز اتحاد با برخی جناح­های بریده از حاکمیت و یا جریان­های لیبرال ندارند. در حالی که اتفاقا برای گذر از پروسه­ی ضعف به قدرت، لازم است بیش از هر زمان بر هویت سیاسی و کمونیستی و انقلابی خودمان و بر بزرگترین نقطه قوت خویش تاکید کنیم تا بتوانیم چشم اندازی روشن و امید بخش به مردم بدهیم و آنان را یاری رسانیم. نقطه قوت ما دفاع از منافع مردم است و این را باید پایه و شالوده­ی اتحادها و فعالیت­های خویش بدانیم. تفاوت خود را با آلترناتیوهای دیگر برجسته کنیم، طوری که  مردم تمایز ما با دیگران را دریابند.

 

اینجاست که بررسی وبیان ماهیت سیاسی قطبی که می خواهیم ایجاد کنیم، ضرورت دارد. اگر قطبی که ما می خواهیم ایجاد کنیم نشانی از آینده­ای که در پی تحقق آن هستیم را با خود نداشته باشد، به راحتی می­تواند مورد استفاده­ی این یا آن نیروی قدرتمندتری که در عرصه­ی سیاسی است، واقع شود. اگر قطب سوم، می­خواهد صدای مردم باشد باید خواسته­های اساسی و پایه­ای مردم را انعکاس دهد. باید بر مطالبات اساسی مردم انگشت گذارد. می­دانیم که برای رسیدن به درک مشترک از منافع مردم، در سایه­ی مبارزه و در جریان مبارزات اجتماعی است که حاصل می­شود، عناصر انقلابی ناگزیراند تا برای تداوم مبارزه و پیشبرد اهداف خویش این مفاهیم را شفاف­تر سازند. از این منظر باید بر چند جنبه­ی اساسی تکیه کرد، جنبه­هایی که مرزبندی ما را به خوبی با دو سوی این تخاصم ارتجاعی مشخص می­کند.

 

ناگفته پیداست که قطب سوم برای فعالیت علنی در شرایط کنونی ایران به طور مستقیم نمی­تواند شعار سرنگونی جمهوری اسلامی را طرح کند. این مسئله بار مسئولیت فعالان خارج از کشور را بیشتر می­کند. سخنانی را که آنها نمی­توانند در شرایط سرکوب عریان در داخل کشور بیان دارند، ما موظفیم هرچه رساتر و روشن­تر بیان کنیم و اینگونه بر محدودیت­ها فائق آییم. ما نیز این انتظار را از فعالان داخل داریم که تحت هیچ شرایطی با گفتار، رفتار یا کنشی، مرز تمایز قطب سوم را مخدوش نکنند.

شروط پایه­ای استقلال قطب سوم، شرکت نکردن در بازی­های جناح­های مختلف جمهوری اسلامی و کنار نیامدن با نهادهای امپریالیستی طرفدار جنگ طلب آمریکاست. تاکید بر ضرورت جدایی دین از سیاست و کوتاه شدن دست مذهب از زندگی مردم به عنوان یکی از ابتدایی­ترین حقوق مردم، تاکید بر آزادی و برابری واقعی زن و مرد و لغو حجاب اجباری و قوانین ضد زن، تاکید بر حقوق ملل تحت ستم و ترویج اتحاد انترناسیونالیستی داوطلبانه ملل ساکن در ایران، حمایت از مطالبات پایه­ای کارگران و زحمتکشان ایران از شروط اساسی متمایز کردن قطب سوم از دو قطب دیگر است. قطب سوم باید علیه تحریم­های اقتصادی و سیاست های لیبرالیزاسیون اقتصادی که از مختصات گلوبالیزاسیون است موضع بگیرد. قطب سوم باید علیه امپریالیسم آمریکا و جنگ آن در خاورمیانه موضع گرفته و از مبارزات توده­های مردم آمریکا به ویژه سیاهان و مهاجران و کارگران و زنان علیه دولت آمریکا حمایت کند. بدون انگشت گذاشتن بر حقوق پایه­ای انسان­های تحت ستم، قادر نخواهیم بود اتحاد گسترده و رادیکالی را علیه جنگ و هرگونه دخالت امپریالیستی و علیه جمهوری اسلامی دامن زنیم. فراموش نکنیم که در جامعه­ی ایران گسل­های جدی موجود است که هر دو قطب ارتجاعی  به اشکال مختلف از آنها برای دامن زدن به تفرقه میان مردم استفاده می­کنند. خطر اینجاست! تنها راه بازدارندگی سیاست­های حیله­گرانه و منافع طلبی هر دو دشمن، تأکید بر وحدت انقلابی بین مردم و به رسمیت شناختن مطالبات آنان است.

 

متحدان بین­المللی جنبش­های اجتماعی نیز به همان میزان اهمیت دارد. ما باید بتوانیم سیاستی را دنبال کنیم که نیروهای مترقی و انقلابی خاورمیانه و جهان را پیرامون سیاست مترقی ضد امپریالیسم و ضد دول ارتجاعی منطقه­ی خاورمیانه، متحد کنیم. هر گونه تنگ نظری ناسیونالیستی از جانب ما، مانع از اتحاد واقعی با مردم جهان می­شود.  مردم خاورمیانه در برابر ارتجاع و امپریالیسم به اتحاد انترناسیونالیستی نیاز دارند، تا خاورمیانه­ای آزاد و مستقل، روابط اجتماعی انسان­ها را به سوسیالیسم رهنمون سازد.

 

خطر جنگ جدی است اما آمریکا با روش­های دیگر نیز برای به کرسی نشاندن اهداف شوم خویش استفاده می­کند. در هر حالت، مخالفت ما با طرح­ها و برنامه­های تبهکارانه­ی امپریالیسم آمریکا در واقع مخالفت با آینده­ای است که می­خواهد برای ما رقم بزند؛ مخالفت با رژیم سرسپرده­ای است که می­خواهد جایگزین شود، مخالفت با برنامه­ی سیاسی، اقتصادی و اجتماعی است که برای آینده­ی ایران طراحی کرده است.

 

قطب سوم نمی­تواند فقط به شعار "نه به جمهوری اسلامی، نه به جنگ و هرگونه دخالت امپریالیستی" اکتفا کند. در عین حال قطب سوم باید مدعی یک بدیل نوین باشد و در تدارک آن بکوشد. نیروهای انقلابی و کمونیست­ها می­توانند مبتکر ایجاد قطبی شوند که منافع بیشتر مردم را نمایندگی می­کند. برای تحقق این امر نیاز به یک برنامه­ی حداقل و طرحی از جامعه­ی آینده است تا خود را به عنوان یک بدیل در پیشگاه مردم به ثبت برساند و تلاش کند که از سوی توده­های مردم به رسمیت شناخته شود.

 

پا نویس:

1- قطب سوم به این معنا نیست که گویا  دو سر این تخاصم به لحاظ ماهیت طبقاتی متفاوت­اند، این دو قطب هر دو محصول نظام سرمایه داری جهانی هستند وهیچیک منافع مردم را چه در کوتاه مدت و چه در دراز مدت نمایندگی نمی­کنند. اما تضادهایی هم با یکدیگر دارند که به حد خصمانه رسیده است و خارج از آرزوهای هر کس، این تضادها روابط سیاسی را رقم می­زند. در نتیجه، برای اینکه مردم به عنوان ذخیره و ابزاری برای صف آرایی این دو قطب ارتجاعی نشوند، باید بدیل مستقل خود را که موضع سیاسی روشنی در برابر این صف آرایی است، ارایه دهند. نمی­توان بدون توجه به این صف آرایی عینی که بر اوضاع کلی و روند سیاسی طبقاتی  تاثیر گذاشته و آن را شکل می­دهد، مبارزه­ی طبقاتی خود را پیش ببریم.

 

 

23 نوامبر 2007