کمیتههای ضد
جنگ، محتوا و
جهتگیری
در زیر
متن کامل بحثی
را که در اتاق
پالتاکی اتحاد
سوسیالیستها در 16
نوامبر 2007، ارایه
کردم ملاحظه
می کنید. این
جلسه تحت
عنوان " تبادل
نظر در مورد
فعالیتهای ضد
جنگ و شکل
گیری کمیتهی
ضد جنگ در
ایران" با
سخنان کن لوچ،
ناصر زرافشان،
احمد پوری و
آذر درخشان
برگزار شد.
برای شنیدن
مجموعه مباحث
این جلسه میتوانید
به سایت www.etehadesocialistha.com
مراجعه کنید.
آذر
درخشان
پیش
از هر چیز از
فعالیتهای روشنگرانه
و مستقل از
نیروهای حاکم بر
ایران که در ارتباط
با خطر جنگ در
داخل کشور
دامن زده شده
است، باید قدردانی
کرد. جنبش ضد
جنگ، بسیار
ضروری است و
برای سامان بخشیدن
به صدای سوم
در داخل کشور از
اهمیت زیادی
برخوردار است،
صدایی که
مخالف جدی هر
دو طرف این
تخاصم باشد و در
واقع بخواهد در
برابر جنگ
ارتجاعی ایستادگی
کند و مردم را
بر پایهی منافع
خود متشکل و
علیه جمهوری
اسلامی و نظم
موجود مبارزه
کند.
برای
رسیدن و نزدیک
شدن به این هدف
بزرگ لازم است
که درکهای خویش
را از برخی
مفاهیم
مبارزاتی، در
فضایی دوستانه
به چالش
بکشیم، تا
بتوانیم به
شکل گرفتن یک
اتحاد اصولی و
پایدارتر در میان
مردم یاری
رسانیم و با
تکیه به این
همبستگی
مبارزه کنیم.
از این منظر
میخواهم بر
چند مسئله در
ارتباط با
مضمون مبارزه
علیه جنگ
تاکید کنم.
جامعهی
ما، ناخواسته
در حال ورود
به گرهگاه
بسیار
پیچیده و پرتنشی
است. وقتی که
انسان با چنین
شرایطی که پر
از بنبستها و
لابیرانتهاست
روبرو میشود،
باید دارای یک
قطب نمای قوی نیز
باشد. این قطب
نما، مسیر کلی
یا استراتژی
سیاسی ما در
این دوران
است. بدون
داشتن چنین
قطب نمایی نمی
توانیم در عرصهی
پیچیدهی سیاسی
کنونی، مبارزهی
طبقاتی را پیش
ببریم.
نتایج
حاصل از این کشاکش،
سرنوشت جامعهی
ما را برای
مدت درازی رقم
خواهد زد که
شامل وضعیت
نیروهای
انقلابی چپ
جامعه نیز هست.
فرصتهای
بزرگی در
مقابل ماست که
امکان پرورش یک
نسل جدید از عناصر
انقلابی
کمونیست را در
درون جدالهای
سیاسی امروز فراهم
کرده است، در
عین حال خطر
اینکه جنبش
کمونیستی
ایران به جای
تولد و خیزشی
دوباره، شکستی
دوباره را در
پیچ و خمهای
سیاسی تجربه
کند. به همین
جهت، بحث و
تبادل نظر در
مورد قطب نمای
ورود ما به
این دورهی
دشوار و
پیچیده، مهمتر
از هر بحث دیگری
است. قطب نمایی
که به شکوفایی
فرصتهای
انقلابی یاری
رساند و قطب
نمایی که به پرهیز
از خطرها،
ریسکها و
خیانتها خدمت
کند و سرانجام
یک قطب نمای
سیاسی شفاف که
هر گام و حرکت
و کنش ما بر
پایهی آن
تعیین شده و مورد
سنجش قرار گیرد.
امپریالیسم
آمریکا و
جمهوری
اسلامی دو
نظام پوسیده
را نمایندگی
می کنند که نه
مانع الجمع
هستند و نه
تضادی خصمانه
دارند.(1) با این
وجود در مقابل
هم صف آرایی
کرده و روابط
سیاسی را پرتنش
کردهاند. سیاست
هر دو طرف این
است که نیروهای
مردمی و
انقلابی را
میان خود
تجزیه کنند.
سیاست ما
چیست؟ اینان به
مردم میگویند
به جز انتخاب
میان این دو، چارهای
نیست. پرسیدنی
است که آیا
انتخاب دیگری
پیش روی ما نیست؟
طبیعی است که
با ارایهی
قطب سوم و
تکیه به همهی
نیروهای
انقلابی، ما
میخواهیم این
معادله را بر
هم زنیم؛ یعنی
با تمام قوا
میخواهیم
نگذاریم
نیروهای
مردمی وارد
این بنبست
هولناک سیاسی
و ایدئولوژیک
که از خود جنگ
نیز دهشتناکتر
است، بشوند.
این تنها راهی
است که در این
اوضاع پیچیده
و حساس میتوان
راهی دیگر به سوی
جامعهای آزاد
که بر خاکستر
این نظام
پوسیده بنا
خواهد شد گشود.
جوهر
قطب سوم یا
راهی دیگر، مبارزه
با دو
نظام پوسیدهای
است که امروز
در مقابل
یکدیگر صف آرایی
کردهاند؛ دو
نظامی که به
لحاظ سیاسی،
اقتصادی،
ایدئولوژیک و
فرهنگی از یک
جنساند و شایستهی
نابود شدن. دو
نظام پوسیدهای
که در یک سو
جمهوری
اسلامی است و
در سوی دیگر امپریالیسم
آمریکا. جهت
گیری
استراتژِیک، همچون
راهنما، مغز
استخوان و
شریان حیاتی
قطب سوم است.
بدیهی است که
همهی سیاستهای
تاکتیکی ما
نیز از جوهر
استراتژیک
قطب سوم سرچشمه
میگیرد. نمیتوان
سخنانی بیان
داشت و به کنشهایی
پرداخت که جوهر
استراتژیک و
دیدگاه کلی را
گل آلود و
مبهم کند.
برای
هر چه بهتر
پیش بردن این
استراتژی، نیاز
به سیاستهای
تاکتیکی نیز
هست. به طورمثال،
تاکید مبارزهی
ما در ایران علیه
جمهوری
اسلامی است و
به موازات آن
باید اذهان
عمومی را در
مورد ماهیت
آمریکا و
نیروهای متحد
آن افشا کرد و خود
را برای مقابله
با جنگ
جنایتکارانهی
ضد بشری آن و
یا دخالتهای
سیاسی آن آماده
کنیم. جنبشهای
ضد جنگ در
آمریکا و
اروپا نیز
باید با
اعتراضهای
گسترده بر علیه
امپریالیسم و
سیاستهای جنگ
طلبانهی
آمریکا مبارزه
کنند و در عین
حال از مبارزات
مردم ایران و
جنبشهای
اجتماعی داخل
کشور بر علیه
جمهوری
اسلامی حمایت
کنند.
بی شک،
پافشاری بر
سیاست مستقل قطب
سوم، بسی
دشوار است.
برخی آن را با
راه رفتن روی
لبهی تیغ مقایسه
میکنند. وقتی
انسان روی لبهی
تیغ حرکت میکند
باید بیش از
هر زمان هوشیار
باشد تا
بتواند تعادل
خویش را حفظ
کند و چشمانش
بیش از هر
زمان دیگر باز
باشد و از
همگان نیز
بخواهد
بدینگونه عمل
کنند. پافشاری
بر این سیاست آسان
نیست چرا که
امواج
ارتجاعی را نیز
با کارهای
ساده نمیتوان
کنار زد. دلیل
دشوار بودن
قطب سوم مشخص
است؛ زیرا دو
قطب دیگر
دارای قدرت
مادی و قدرت
سیاسی هستند و
میتوانند
کارزارهای
تبلیغاتی
روانی،
نظامی،
امنیتی علیه
نیروهای قطب
سوم، راه
اندازند و
برای تجزیه
کردن صدای ما
فشار بیاورند
(چنانکه مدتهاست
این تبلیغات
را آغاز کردهاند).
از یک سو جریانهایی
از "اپوزیسیون"
تحت لوای
"تاکتیک"
استفاده از
آمریکا برای ضربه
زدن به جمهوری
اسلامی، تبدیل
به مزدوران
آمریکا شدهاند
وعلیه نیروهای
قطب سوم تبلیغ
میکنند. بخش
دیگری از "اپوزیسیون"
تحت لوای دفاع
از "استقلال"
یا "هویت ملی" آگاهانه
و یا ناآگاهانه
تبدیل به لابی
جمهوری
اسلامی شدهاند
و علیه نیروهای
قطب سوم جو
سازی میکنند.
افزون
بر این، یک
دلیل دیگر دشوار
بودن پافشاری
بر قطب سوم،
گرایشهای
خودبخودی در
میان مردم
است. مردم در
شرایط سخت، به
قدرتهای بزرگتر
گرایش مییابند.
این گرایش
خودبخودی را نه
تنها در میان مردم،
بلکه در میان
نیروها و
شخصیتهای
سیاسی چپ نیز
میتوان دید
که ناامیدانه سخن
از کوچک بودن
نیروی قطب سوم
میکنند. به
دلیل همین
فشارهای
پیچیدهی
سیاسی، شاهد
گرایشهایی در
جنبش زنان،
جنبش کارگری،
جنبش دانشجویی
هستیم که برخی،
گرایش به
مماشات با
جمهوری
اسلامی دارند
و برخی هم این توهم
را دامن میزنند
که گویا "دمکراسی"
و "آزادی
سندیکاها و
آزادی زنان" ارمغانهایی
است که آمریکا
به ایران وارد
خواهد کرد. به
هر روی، زمانی
که تهدیدهای
نظامی افزایش
مییابد،
تحریمهای
اقتصادی جانها
را به لب میرساند،
به ویژه وقتی
که بمبها فرو
بریزند، برخی
از گرایشهای خودبخودی،
زیر بال دولت
خودی یا قدرت
خارجی جلوه خواهد
کرد.
بنابراین،
قطب سوم
باید شفاف
بودن دیدگاه
استراتژیک
خود را بیش از
پیش نمایان کند
تا قادر باشد
خلاف جریانهای
موجود حرکت
کند، خلاف
جریان جمهوری
اسلامی و
آمریکا و
همچنین خلاف
جریانهای
انحرافی
اپوزیسیون که
به یکی از این
دو قدرت
متمایل میشوند.
نیروی
قطب سوم هنوز
بسیارکوچک و
پراکنده است،
اما این سیاست
و جهت گیری
تنها سیاست و تنها
جهت گیری است
که منطبق بر
منافع مردم
است و آیندهای
را نمایندگی
می کند که
بستر رهایی
بخش مردم
خواهد بود.
پافشاری مستمر
بر سیاست درست،
هم در حرف و هم
در عمل،
نیروهای قطب
سوم را از
حالت خمودگی و
پراکندگی در
آورده و صفوف
آن را گسترش و
متشکل خواهد کرد.
در نتیجه از
کوچک بودن در
لحظههای حساس
امروز نباید
هراس داشت.
اگر ما بر این
سیاست باور
داریم و برای تحقق
آن از جان
فشانی و
فداکاری
نهراسیم، به
یقین میتوان
آن را در میان
مردم ایران و
مردم مترقی
جهان تبدیل به
یک نیروی مادی
کرد.
اشتباه
تاکتیکی و
استراتژیکی
بزرگی است اگر
تصور کنیم با کند
کردن مواضع
رادیکال قطب
سوم، میتوان صفوف
آن را بزرگ
کرد. نمیتوان
با خدشه دار
کردن مرزهای
میان دوست و
دشمن، صفوف
مردم را متحد
کرد. کلید
متحد کردن
دوستان،
همیشه و همیشه
مشخص نمودن
این پرسش است؛
دوستان و
دشمنان مردم
کیانند؟ رقیق
کردن خط و
سیاست به خاطر
ایجاد اتحاد
بزرگ، در عمل
موجب ضعف و
تفرقه در صفوف
نیروهای
انقلابی میشود.
برای ما، کیستی
دشمن مشخص است؛
دو دولت و
نظام سرمایهداری
آنان؛
امپریالیسم
آمریکا و جمهوری
اسلامی ایران.
همهی نیروها
و جریانهای
سیاسی که با
این دو قطب،
اتحاد موقت یا
درازمدت دارند
و به هر شکلی
در برنامهها
و سیاستهای
آنان حضور
دارند و با
آنها همراهی
میکنند، خارج
از قطب سوم
قرار دارند.
نیروهای
قطب سوم در
داخل و خارج کشور
هر یک در جایگاه
خویش میتوانند
نقش مهمی در
این اوضاع
داشته باشند.
مفهوم قطب
سوم، همان
سیاست
استراتژیک بر
مبنای مبارزهی
مستمر با هر
دو نظام
آمریکا و
جمهوری
اسلامی است که
بسیار مهم است.
اگر فعالیتها
و کنشها به
چندین برابر
برسد، اما
سیاست کلی
درست نباشد، داخل
یا خارج کشور بودن
مشکلی را حل نخواهد
کرد. فعالیتها
و کنشهای هر
چند کوچک، اما
جسورانه پیرامون
دیدگاه قطب
سوم، میتواند
مختصات توازن
سیاسی در
ایران و جهان
را به نفع
مردم ایران
تغییر دهد. در
خارج کشور، اگر
عناصر
انقلابی، در
قالب اعتراضهای
پی در پی
بتواند دیدگاه
قطب سوم را در
جنبش جهانی ضد
جنگ نهادینه
کنند، قادر
خواهند بود کیفیت
جنبش ضد جنگ
را تغییر داده
و دستکم بخشی از
آن را تبدیل
به یک جنبش
انقلابی کنند.
در داخل کشور،
چنانچه مردم
ایران بر
مبنای سیاست
استراتژیک
قطب سوم، با
جمهوری
اسلامی مبارزه
کنند و به
موازات آن با
تجاوز آمریکا مقابله
کنند، میتوان
به انسجام
جنبشهای
اجتماعی
موجود
امیدوار بود و
رشد جنبش نوین
کمونیستی و
انقلابی، پارامتر
بزرگی خواهد
بود که تاثیر
بسزایی بر
آیندهی جامعهی
ایران و
همچنین بر
جنبشهای بینالمللی
خواهد گذاشت.
در
حالی که اگر
جنبش چپ در
داخل کشور، بر
سیاستهای
انحرافی
مانند اتحاد
با این یا آن
جناح جمهوری
اسلامی یا
حمایت از جنگ
آمریکا برای
به اصطلاح کسب
"دمکراسی" و
"حق ملی" و ...
دربغلطد، شاهد
تاثیر منفی آن
بر آیندهی
جامعهی ایران
و همچنین جنبشهای
جهانی خواهیم بود.
همانگونه که انقلاب
سال 1357 ایران، بر
روند جنبشهای
مترقی جهان تاثیر
منفی گذاشت.
تحت تاثیر آنچه
در ایران رخ
داد، حتا جنبش
های چپ
خاورمیانه
تبدیل به جنبشهای
آلوده به مذهب
شدند. زنان
سازمانهای چپ
فلسطینی روسری
به سر شدند. در
واقع
بنیادگرایی
مذهبی در شکل
حزب اللهی یا
در شکل سازمان
مجاهدینی، دست
بالا را در
عرصهی مبارزهی
سیاسی گرفت و
دین به طور بی سابقهای
با سیاست
مخلوط شد و
تودههای
محروم و تحت
ستم بیش از
پیش به پرچم
پوسیدهی دین
آویزان شدند.
وجود
قطب سوم، حتا
کوچک در داخل
کشور برای
تقویت جنبشهای
اجتماعی و در خارج
به ویژه در
آمریکا بسیار
مهم است. نبود
چنین قطبی در
عراق، از نقاط
ضعف بسیار جدی
جنبش ضد جنگ در
جهان بود و از
دلایل مهم
افول و افت
این جنبش شد.
برای درک این
مسئله، به
جنبش ضد جنگ
ویتنام در
آمریکا بنگریم.
در آن زمان
وجود نیروهای
انقلابی در
ویتنام به
مردم آمریکا
الهام میبخشید.
جنبش ضد جنگ
ویتنام در
آمریکا، هم
خواهان شکست
ارتش آمریکا
در ویتنام بود
و هم خواهان
پیروزی نیروهای
انقلابی در
ویتنام. یعنی
روی دو پا راه
می رفت. شعار
جنبش ضد جنگ
ویتنام این
بود: هو هو هوشیمین،
ویتنام حتما
پیروز می شود.
حال تصور کنید
که در جنبش ضد
جنگ عراق چه
میتوانستند
بگویند؛ آیا
میتوانستند
همانطور که ویتنامیها
از هوشیمین
الهام میگرفتند
و این الهام
بر شدت مبارزه
و انگیزهی
آنها میافزود،
در عراق از
مقتدا صدر الهام
میگرفتند ویا
فردا در ایران
از چه نیرویی
الهام
بگیرند؟! به
همین جهت عناصر
انقلابی
ایران در
تقویت
نیروهای انقلابی
و رادیکال، در
درون جنبش ضد
جنگ در آمریکا
میتوانند نقش
مهمی ایفا
کنند و این
امر را به عنوان
یکی از وظایف
انترناسیونالیستی
خود انجام دهند.
ما
در مقطعی از
تاریخ هستیم
که هم در برابر
انقلاب آیندهی
ایران و هم در
برابر
مبارزات مردم
جهان وظایفی
داریم. کنش
امروز ما در
ایران، آینده
را برای بسیاری
از حرکتهای
اجتماعی رقم
خواهد زد. این
وظیفهی هر
انسان آگاه و
مسئول است و
به ما حکم میکند
که آن را جدی
بگیریم.
دشمنان ما با
اینکه دارای
قدرت سیاسی
ونظامی و
امنیتی و تبلیغاتیاند،
اما قادر به
حل همهی
تضادهای
درونی خویش
نیستند. از
طرفی این ضعف
آنها را همگان
نمیبینند.
برخی با این
یا آن قدرت
ارتجاعی بودن
شتاب دارند که
به این
نیروهای متزلزل
نباید بهایی
داد، زیرا فقط
در سایهی
قدرتها
قادرند حرکت
کنند. در
حالیکه ما
قدرت خویش را با
استقلال از هر
دو قطب جنگ
افروز، صف آرایی
میکنیم.
منسجم
و متحد نگاه
داشتن قطب سوم،
اندکی دشوار
است. علیرغم فشارهای
گوناگون و
رنگارنگ، اما
این خط مستقل
با تکیه
برمردم و
منافع آنان، قدرت
بسیاری دارد
زیرا منطبق بر
حقیقت است و فقط
همین موضوع، آن
را جذاب و
الهام بخش میکند.
به همین دلیل است
که برخی از
نیروهای متحد
با قطب یک و
دو، قطب سومهای
تقلبی راه
انداختهاند و
با هدفی موهوم
میخواهند به
پراکندگی و
منحرف کردن
مبارزهی
اجتماعی و
سیاسی در میان
مردم، ادامه
دهند و در
نهایت پایههای
نظام موجود در
ایران را حفظ
کنند و آمریکا
را نیز از
باتلاق
خاورمیانه
نجات دهند. از
طیف گنجی و
سازگارا تا
مجاهدین خلق
ایران، همه و
همه کارگاههای
جعل قطب سوم
راه انداختهاند.
به همین جهت
ضرورت اعلام
برنامهی قطب
سوم به شکل
بیانیهی حقوق
پایهای مردم
ایران، به شدت
احساس میشود.
میان
اهداف و روشهای
مبارزهی ما
باید سازگاری
باشد؛ "بگو با
کی متحد میشوی
تا بگویم هدفت
چیست؟" درست
است که نیروهای
چپ و انقلابی
در جامعهی ما
ضعیفاند.
برخی، این ضعف
را میتوانند
بهانه کنند که
چارهای جز
اتحاد با برخی
جناحهای
بریده از
حاکمیت و یا
جریانهای
لیبرال ندارند.
در حالی که
اتفاقا برای
گذر از پروسهی
ضعف به قدرت، لازم
است بیش از هر
زمان بر هویت
سیاسی و
کمونیستی و
انقلابی
خودمان و بر
بزرگترین
نقطه قوت خویش
تاکید کنیم تا
بتوانیم چشم
اندازی روشن و
امید بخش به
مردم بدهیم و
آنان را یاری
رسانیم. نقطه قوت
ما دفاع از
منافع مردم
است و این را
باید پایه و
شالودهی
اتحادها و
فعالیتهای
خویش بدانیم. تفاوت
خود را با
آلترناتیوهای
دیگر برجسته
کنیم، طوری که
مردم
تمایز ما با
دیگران را
دریابند.
اینجاست
که بررسی
وبیان ماهیت
سیاسی قطبی که
می خواهیم
ایجاد کنیم،
ضرورت دارد.
اگر قطبی که
ما می خواهیم
ایجاد کنیم
نشانی از
آیندهای که
در پی تحقق آن
هستیم را با
خود نداشته
باشد، به راحتی
میتواند مورد
استفادهی این
یا آن نیروی
قدرتمندتری
که در عرصهی
سیاسی است،
واقع شود. اگر
قطب سوم، میخواهد
صدای مردم
باشد باید
خواستههای اساسی
و پایهای
مردم را انعکاس
دهد. باید بر
مطالبات
اساسی مردم
انگشت گذارد.
میدانیم که برای
رسیدن به درک
مشترک از منافع
مردم، در سایهی
مبارزه و در
جریان
مبارزات
اجتماعی است
که حاصل میشود،
عناصر
انقلابی
ناگزیراند تا
برای تداوم
مبارزه و
پیشبرد اهداف
خویش این
مفاهیم را
شفافتر
سازند. از این
منظر باید بر
چند جنبهی
اساسی تکیه
کرد، جنبههایی
که مرزبندی ما
را به خوبی با
دو سوی این
تخاصم
ارتجاعی مشخص میکند.
ناگفته
پیداست
که قطب سوم
برای فعالیت
علنی در شرایط
کنونی ایران
به طور مستقیم
نمیتواند شعار
سرنگونی جمهوری
اسلامی را طرح
کند. این
مسئله بار مسئولیت
فعالان خارج
از کشور را بیشتر
میکند. سخنانی
را که آنها
نمیتوانند در
شرایط سرکوب
عریان در داخل
کشور بیان
دارند، ما
موظفیم هرچه رساتر
و روشنتر
بیان کنیم و
اینگونه بر
محدودیتها
فائق آییم. ما
نیز این
انتظار را از
فعالان داخل
داریم که تحت
هیچ شرایطی با
گفتار، رفتار
یا کنشی، مرز
تمایز قطب سوم
را مخدوش
نکنند.
شروط
پایهای
استقلال قطب
سوم، شرکت
نکردن در بازیهای
جناحهای
مختلف جمهوری
اسلامی و کنار
نیامدن با نهادهای
امپریالیستی
طرفدار جنگ
طلب آمریکاست.
تاکید بر ضرورت
جدایی دین از سیاست
و کوتاه شدن
دست مذهب از
زندگی مردم به
عنوان یکی از ابتداییترین
حقوق مردم،
تاکید بر آزادی
و برابری واقعی
زن و مرد و لغو
حجاب اجباری و
قوانین ضد زن،
تاکید بر حقوق
ملل تحت ستم و ترویج
اتحاد
انترناسیونالیستی
داوطلبانه
ملل ساکن در
ایران، حمایت
از مطالبات
پایهای
کارگران و
زحمتکشان
ایران از شروط
اساسی متمایز
کردن قطب سوم
از دو قطب دیگر
است. قطب سوم
باید علیه تحریمهای
اقتصادی و
سیاست های
لیبرالیزاسیون
اقتصادی که از
مختصات
گلوبالیزاسیون
است موضع بگیرد.
قطب سوم باید
علیه
امپریالیسم
آمریکا و جنگ
آن در خاورمیانه
موضع گرفته و از
مبارزات تودههای
مردم آمریکا به
ویژه سیاهان و
مهاجران و
کارگران و
زنان علیه
دولت آمریکا
حمایت کند.
بدون انگشت
گذاشتن بر
حقوق پایهای انسانهای
تحت ستم، قادر
نخواهیم بود
اتحاد گسترده
و رادیکالی را
علیه جنگ و
هرگونه دخالت
امپریالیستی
و علیه جمهوری
اسلامی دامن
زنیم. فراموش
نکنیم که در
جامعهی ایران
گسلهای جدی
موجود است که
هر دو قطب
ارتجاعی به
اشکال مختلف از
آنها برای
دامن زدن به
تفرقه میان
مردم استفاده میکنند.
خطر اینجاست!
تنها راه
بازدارندگی
سیاستهای
حیلهگرانه و
منافع طلبی هر
دو دشمن،
تأکید بر وحدت
انقلابی بین
مردم و به
رسمیت شناختن مطالبات
آنان است.
متحدان
بینالمللی جنبشهای
اجتماعی نیز
به همان میزان
اهمیت دارد.
ما باید
بتوانیم
سیاستی را دنبال
کنیم که
نیروهای
مترقی و انقلابی
خاورمیانه و
جهان را پیرامون
سیاست مترقی
ضد امپریالیسم
و ضد دول
ارتجاعی
منطقهی
خاورمیانه،
متحد کنیم. هر
گونه تنگ نظری
ناسیونالیستی
از جانب ما،
مانع از اتحاد
واقعی با مردم
جهان میشود. مردم
خاورمیانه در
برابر ارتجاع
و امپریالیسم
به اتحاد
انترناسیونالیستی
نیاز دارند،
تا خاورمیانهای
آزاد و مستقل،
روابط
اجتماعی
انسانها را
به سوسیالیسم
رهنمون سازد.
خطر
جنگ جدی است
اما آمریکا با
روشهای دیگر
نیز برای به
کرسی نشاندن
اهداف شوم خویش
استفاده میکند.
در هر حالت، مخالفت
ما با طرحها و برنامههای
تبهکارانهی
امپریالیسم
آمریکا در
واقع مخالفت
با آیندهای
است که میخواهد
برای ما رقم
بزند؛ مخالفت
با رژیم سرسپردهای
است که میخواهد
جایگزین شود،
مخالفت با
برنامهی
سیاسی،
اقتصادی و
اجتماعی است
که برای آیندهی
ایران طراحی
کرده است.
قطب
سوم نمیتواند
فقط به شعار
"نه به جمهوری
اسلامی، نه به
جنگ و هرگونه
دخالت امپریالیستی"
اکتفا کند. در
عین حال قطب
سوم باید مدعی
یک بدیل نوین
باشد و در
تدارک آن
بکوشد.
نیروهای
انقلابی و
کمونیستها میتوانند
مبتکر ایجاد
قطبی شوند که
منافع بیشتر
مردم را نمایندگی
میکند. برای تحقق
این امر نیاز به
یک برنامهی
حداقل و طرحی
از جامعهی
آینده است تا
خود را به
عنوان یک بدیل
در پیشگاه
مردم به ثبت برساند
و تلاش کند که
از سوی تودههای
مردم به رسمیت
شناخته شود.
پا نویس:
1- قطب
سوم به این
معنا نیست که
گویا دو سر
این تخاصم به
لحاظ ماهیت طبقاتی
متفاوتاند،
این دو قطب هر
دو محصول نظام
سرمایه داری
جهانی هستند وهیچیک
منافع مردم را
چه در کوتاه
مدت و چه در
دراز مدت
نمایندگی نمیکنند.
اما تضادهایی
هم با یکدیگر
دارند که به
حد خصمانه
رسیده است و
خارج از
آرزوهای هر کس،
این تضادها
روابط سیاسی
را رقم میزند.
در نتیجه، برای
اینکه مردم به
عنوان ذخیره و
ابزاری برای
صف آرایی این
دو قطب
ارتجاعی
نشوند، باید بدیل
مستقل خود را
که موضع سیاسی
روشنی در
برابر این صف
آرایی است،
ارایه دهند. نمیتوان
بدون توجه به
این صف آرایی
عینی که بر
اوضاع کلی و
روند سیاسی
طبقاتی
تاثیر
گذاشته و آن
را شکل میدهد،
مبارزهی
طبقاتی خود را
پیش ببریم.
23 نوامبر 2007