جار و جنجال و فریاد ها فروکش می کنند .....

Uri Avnery

برگردان ناهید جعفرپور

رودیارد کیپلینگ در شعر فراموش نشدنی اش بنام " برای اینکه ما آنان را فراموش نکنیم" می نویسد "جاروجنجال و فریاد ها فروکش می کنند و کاپیتان ها و شاهان به خانه برمی گردند...."

پادشاه جرج حتی قبل از فروکش نمودن جارو جنجال گم شد. هلیکوپترش وی را به دوردست آسمان ها برد. درست بمانند اسب وفادارکابوی ای که در پایان فیلم  وی را با خود درغروب آفتاب وارد می کند و محو می شود.

این مسئله سمبل تمامی حوادث کنفرانس آناپولیس است. قطعنامه پایانی کنفرانس می گوید که آمریکا بعنوان داور مجموعه روند مذاکرات را تحت نظر خواهد داشت. در واقع منظور این است که همه چیز به آمریکا بستگی دارد. اگر آنها بخواهند خیلی چیزها اتفاق می افتد و اگر نخواهند هیچ چیزی تغییر نخواهد نمود.

این پیام خوبی نیست و گذشته از عکس های زیبا هیچ نشانه دیگری وجود ندارد که بما ثابت کند که جرج بوش به واقع می خواهد در این مورد حرکت کند تا چیزی را بدست آورد.

آدم هائی وجود دارند که اعتقاد دارند که تمامی این نمایشات تنها به این جهت اجرا شد که کونزلا ریس از این که تلاش هایش بعنوان وزیر امور خارجه به شکست انجامیده است کمی احساس بهتری بنماید.

حتی اگر بوش هم بخواهد کاری کند؟ آیا اصولا در این وضعییت قرار دارد که فشار به اسرائیل بیاورد، با توجه به اپوریسیون قدرتمند طرفدار اسرائیل و از همه مهمتر افکار عمومی مسیحی/یهودی ای که خود وی هم به آن تعلق دارد؟

دوستی برای من تعریف کرد که در زمان اجرای کنفرانس آناپولیس، وی روند آنرا از طریق تلویزیون دنبال نموده بود و میتوانست حرکات بدنی شرکت کنندگان اصلی کنفرانس را زیر نظر داشته باشد، از این طریق به نکات جالبی دست یافت: بوش و المرت بارها همدیگر را لمس کردند اما میان بوش و محمود عباس هیچ گونه تماس بدنی وجود نداشت. همچنین در فاصله کنفرانس فاصله میان بوش و المرت خیلی کمتر از فاصله میان بوش و عباس بود. بسیاری از مواقع بوش و المرت در جلو حرکت می کردند و عباس بدنبال آنها. در واقع این همه داستان بود.

شرلوخ هولمز در یکی از برنامه هایش می گفت که باید با راه حل " حمله استثنائی شبانه سگ ها" حساب نمود و زمانی که به وی اشاره شد که سگها هیچ  رویدادی را به وجود نیاوردند، وی جواب داد که " دقیقا این خودش رویدادی استثنائی است".

هر کسی که بخواهد بداند چه چیزی در آناپولیس گذشته است و یا چه چیزی نگذشته است می تواند راه حل را در این واقعییت ببیند که سگها پارس نمی کردند.

مهاجرین یهودی و دوستانشان رفتاری خاموش داشتند و دست و پارچه و عصبانی نمی شدند و پوستر هائی از المرت در اونیفرم اس اس پخش نمی کردند همانطوری که بعد از اوسلو با عکس رابین کردند. به این مفهوم که عصبی نبودند. آنها می دانستند که هیچ اتفاقی نخواهد افتاد و هیچ پیمانی در باره انحلال حتی یک پست خارجی بی اهمیت هم بسته نخواهد شد و باز هم آنها می دانستند که به پیش گوئی های رهبر مهاجرین یهودی می توان تکیه و اعتماد نمود. اگر حتی کمترین شانسی وجود می داشت که دراین کنفرانس به صلحی رسید در این صورت آنها مطمئنا طرفداران خود را در میان مردم اسرائیل بسیج می نمودند.

جنبش حماس از سوی دیگر اما تظاهرات های گسترده در غزه و در نوار غربی سازماندهی نموده بود و رهبران حماس به واقع عصبی بودند. آن هم نه به این دلیل که آنها ترس داشتند که مبادا این کنفرانس به صلح انجامد بلکه آنها به دلیل خطری دیگر نگران بودند: اینکه تنها هدف واقعی کنفرانس این باشد که حمله نظامی اسرائیلی را به نوار غزه تدارک ببینند.

آمی آیالون یک آدمیرال قدیمی زمانی ادعا کرده بود که مرد صلح می باشد اما اکنون عضو لابور در کابینه دولت است و در فاصله کنفرانس در تلویزیون اسرائیل صریحا گفت که " او از این کنفرانس دفاع می کند زیرا که این کنفرانس عملکرد های آنها را مشروع می سازد".

فکر اصلی این کنفرانس به این صورت است که برای اجرای وظایف " رود مپ" باید محمود عباس زیر ساختار های تروریستی نوار غزه و نوار غربی را منهدم سازد و می دانیم که " تروریسم" اینجا منظور تنها حماس می باشد و از آنجا که عباس در این وضعیت قرار ندارد که نوار غزه را خود فتح کند از این رو این وظیفه را ارتش اسرائیل به نام وی انجام خواهد داد.

البته شاید این امر گران تمام شود اما برای آنها مهم نیست. در ماه های گذشته تعداد بسیار زیادی تسلیحات از مصر از طریق تونل زیر مرز وارد نوار غزه شده است. بسیاری از انسانهای هر دو طرف جان خود را از دست خواهند داد اما چه می شود کرد؟ هیچ آلترناتیوی وجود ندارد. در هرحال حماس بسیار ناآرام است و آنهم نه بدون دلیل.

در حالیکه حماس خود را برای مقابله آماده می کند صدای رهبران حماس در فراخوان هایشان بر علیه این کنفرانسی که به آن دعوت نشده اند گوش خراش تر شده است. آنها می گویند که عباس خیانتکار است و حماس نه اسرائیل را برسمیت می شناسد و نه هیچ پیمان صلحی را با این کشور می پذیرد.

من می توانم در تصورات خودم کنفرانسی از مخالفین صلح را ترسیم کنم. نوعی از " ضد آناپولیس". آنهم نه یک کنفرانس معمولی چون آنچه که محمود احمدی نژاد در تهران طرح ریزی نموده بود و در آن تنها عربها دعوت شده بودند بلکه کنفرانسی شامل ملاقات جمعی تمامی مخالفین صلح از هر دو طرف.

خالد مشال و اسماعیل هانیه در روبروی لیبرمن و افی ایتام و بنی ایلون می نشینند و متحدا سبک سنگین می کنند که چگونه می توان جلوی ایده" راه حل دو دولت" را گرفت.

اگر من هم به این جمع دعوت می شدم که این کنفرانس را بگردانم در این صورت اینطور عمل می کردم: آقایان ( مسلما خانمی در آنجا حضور نداشت) اجازه بدهید تا مسئله را از آنجائی آغاز کنیم که روی آن تفاهم وجود دارد و سپس روی مسائلی صحبت کنیم که روی آن توافقی وجود ندارد. شما همه با هم هم نظرید که سرزمین میان دریای میانه و اردن تنها به یک کشور باید خلاصه شود. ( همه با سر تائید می کنند). شما آقایان فلسطینی هم قبول دارید که یهودی ها هم باید ازمساوات کامل برخوردار باشند (  فلسطینی ها همه با سر تائید می کنند). و شما آقایان اسرائیلی با هم توافق دارید که عربها هم از مساوات کامل باید برخوردار گردند ( اسرائیلی ها هم از آن طرف میزسر تائید تکان می دهند).  و طبیعتا با این مسئله توافق دارید که آزادی کامل در انتخاب مذهب باید برای همه وجود داشته باشد. ( همگی با سر تائید می کنند). خوب اگر این چنین است آقایان تنها پس یک مسئله می ماند که در باره آن توافق وجود ندارد: آیا این کشور باید نامش اسرائیل باشد یا فلسطین؟ آیا نفعی دارد برای یک چنین مشکلی این همه دعوا و خون ریزی نمود؟ خیلی ساده ما می توانیم روی یک اسم توافق کنیم مثل چیزی مثل اسراتین و یا فلائیل".

بر گردیم به تم کاخ سفید: اگر که سه سیاستمدار مسئول در مشاوره سری خود بر سر این مسئله توافق کرده باشند که ارتش اسرائیل باید نوار غزه را باز پس ستاند در این صورت این خود خبری بسیار بد خواهد بود.

خیلی خوب می شد اگر که حماس به این کنفرانس پیوند داده می شد. شاید نه مستقیم بلکه حداقل غیر مستقیم. عدم حضور حماس بستری خسته کننده و خواب آور را در این کنفرانس به وجود آورد. چه نتیجه ای داشت که چهل نماینده از تمامی جهان در آنجا جمع شدند ولی بیش از نیمی از فلسطینی ها در آنجا نمایندگی نمی شدند؟

این مسئله و مسائل دیگری چون بایکوت حماس این سازمان را همچنان به تنگنا کشانده و به آن این جواز را می دهد برای رد این نشست تنها رادیکال تر شود و افکار عمومی فلسطین را بر علیه آن تهیج کند. حماس تنها سازمانی مسلح نیست که تنها در لحظه کنونی بر نوار غزه حکومت می کند. این سازمان با خود جنبشی سیاسی را به همراه دارد که اکثریت آراء مردم فلسطین را در انتخاباتی دمکراتیک برنده شده است. آنهم نه تنها در نوار غزه بلکه همجنین در نوار غربی هم. اگر اسرائیل همین فردا هم نوار غزه را تسخیر کند اما چیزی در این موضوع عوض نمی کند. بر عکس : در این صورت عباس بعنوان خیانتکار در جنگی بر علیه مردم خود مهر خواهد خورد و این باعث می شود که بطور واقعی ریشه حماس در افکار عمومی فلسطینی تقویت شود.

المرت گفته است که در ابتدا باید تمامی ساختار های تروریستی از بین برده شوند و تازه از اینجا می توان در باره مذاکرات صلح پیشرفت هائی نمود". این نشان می دهد که وی در این باره ایده ای ندارد که " ساختار های تروریستی" چه هستند؟ این واقعا تاسف آور است برای شخصی که پدرش یک عضو بالای تروریست های ایرگون بوده است ( درست به مانند پدر سیپی لیوینی). وی هم چنین نشان می دهد که این صلح نیست که در بالای لیست وی قرار دارد. زیرا که این مرد دولتی در راه پیمان صلح مینی خطرناک را می کارد و به طریقی کالسکه را جلوی اسب می بیندد تا عقب آن.

نتیجه عقلانی باید دقیقا بر عکس باشد: در ابتدا ما باید پیمان صلحی را ببندیم  که برای اکثریت فلسطینی ها مورد قبول باشد. این به آن مفهوم است که بستر کشوری فلسطینی را به وجود آوریم. اول اینکه کشوری که مرزهایش خط سبز است ( با معاوضه محدود زمین) و پایتختش اورشلیم شرقی باشد و دوم اینکه مردم فلسطین را فرا خواند که این پیمان را با یک رفراندم مورد رای قرار دهند و سوم اینکه از حماس خواست که اسلحه اش را زمین بگذارد و به سیستم سیاسی کشور جدید بپیوندد. اگر برای این امر ضمانتی وجود داشته باشد که مسائل این چنین پیش روند در این صورت شانسی عاقلانه وجود خواهد داشت که توسط آن همین حالا حماس را قانع نمود که این روند را منهدم نکند و به عباس اجازه داد که این روند را به پیش برد درست همانطوری که حماس در گذشته این کار را نمود.

چرا؟ زیرا که حماس همچون هر جنبش سیاسی دیگر وابسته به پشتیبانی افکار عمومی است. در شرایط کنونی که این اشغال روزبروز بد تر می شود و آنطور که بنظر می رسد تمامی راه های بسوی صلح واقعی بلوکه می شوند، مردم فلسطین بر این اعتقاد هستند که راه حماس و راه مبارزه مسلحانه تنها راهی خواهد بود که حتی کمی امید به آنها می دهد. اگر که مردم فلسطین بر عکس آن متقاعد می شدند که راه سیاسی عباس باروری می دهد و پایان اشغال را با خود خواهد آورد، در این صورت حماس هم مجبور می شد که مسیر سیاست خود را تغییر دهد.

بدبختانه کنفرانس آناپولیس به هیچ شیوه ای کمک نکرد تا یک چنین امید هائی را تقویت کند. افکارعمومی فلسطینی این نشست را درست بمانند افکار عمومی اسرائیلی با مخلوطی از عدم اعتماد و نفرت نگاه نمود. در واقع مجموعه این نشست چون نمایشی بی محتوا بود که از سوی اردکی چلاق ( رئیس جمهور آمریکا) برگزار گردید. کسی که تنها فکر و خیالش این است که در ژست رهبر جهان از وی عکس برداری شود.

و حتی اگر بوش به طور واقع تلاش برای یک قطعنامه دیگر سازمان ملل را می کرد تا بتواند خود را پشت آن پنهان کند اما یک چنین قطعنامه ای که از سوی کسی مورد قبول قرار نگیرد به هیچ وجه چیزی را تغییر نخواهد داد.

این مسئله بخصوص مهم است از این جهت که اگر انسان سخن رسانه های اسرائیلی را قبول کند آنها می نویسند که دولت اسرائیل توسعه گسترده شهرک ها را برنامه ریزی می کند و روئسای ارتش علاقه وافر دارند که جنگی خونین را آغاز کنند آنهم این بار در نوار غزه.

آیا این کنفرانس اصولا جنبه ای مثبت هم داشت و آیا فردا همه چیز بمانند ده ها نشست در گذشته فراموش خواهد شد؟ من مطمئن نیستم که اینطور باشد.

طبیعتا موضوع بر سر تنها یک درازگوئی و لفاظی است. اما در زندگی یک ملت کلمه ها ارزش خود را دارند.

در این کنفرانس تقریبا نمایندگان مجموعه انسانهای جهان وجود داشتند. چین، هندوستان،روسیه،اروپا و تقریبا تمامی دولت های عربی پشتیبانی خود را فرستاده بودند و در این میز گرد بزرگ با سرور تصمیم گرفته شد که صلح میان اسرائیل و دولتی مستقل و قابل زندگی فلسطینی باید بر قرار گردد. بله  این درست است که درباره شروط صحبت نشد اما تمامی شرکت کنندگان می دانستند که این شروط کدام ها هستند.

نمایندگان دولت اسرائیل بظاهر این طور نشان می دادند. شاید هم آنها از روی  افکار ریاکارانه و شاید هم برای گمراه کردن هدفمند و یا حقه و کلک این طور نشان می دادند. اما همانطوری که عقلای ما در گذشته گفته اند: اگر کسی که تورات را بخاطر خواست نفسی مورد قبول قرار ندهد روزی خواهد رسید که وی آنرا بخاطر همان خواست نفسی مورد قبول قرار خواهد داد به این مفهوم که مثلا اگر کسی ایده ای را صرفا از روی محاصبات تاکتیکی مورد قبول قراردهد حتما بعدا مجبور خواهد شد از آن هم دفاع کند و دست آخر تا جائی پیش خواهد رفت که خود را به آن قانع خواهد نمود. آهود المرت در موقع برگشت از کنفرانس گفت که " بدون " راه حل دو دولت " کشور اسرائیل کارش تمام است".

در این رابطه باید مورد توجه قرار گیرد که در میان اعضای کابینه اسرائیل رقابتی در حال وقوع است و این خود نشانه خوبی است. لیونی بیش از ده ها کمیته کارشناسی را به وجود آورده است که هر کدام از آنها باید به منطقی خاص از صلح از تقسیم ذخایرآب گرفته تا جواز کانال های تلویزیونی مشغول سازد. ( برای کسانی که حافظه خوبی دارند: این مسئله در حدود 50 سال بعد از اینکه من پیشنهاد ایجاد چنین کمسیون هائی را داده بودم اتفاق می افتد.)

بله کنفرانس آناپولیس تنها قدمی اندک بود که تحت اجبار شکل گرفت. اما با این وجود قدمی بسیار اندک بود در مسیر درست.

خودآگاهی بخش بزرگی از بشریت تنها در مسیر روندی طولانی و آهسته تغییر می کند. اما همانطور که گالیلئو گالیلای با خودش زمزمه می کرد" و بالاخره تغییر می کند"