عماد
برقعی
شاید
این تصور در ذهن
بسیاری وجود
داشته باشد که
عوامل بروز اقتدار
و سرکوب،
عواملی
بیرونی هستند. یعنی
عواملی که خود
را بر اساس
قدرت نظامی و …
چیره میسازند.
اما با نگاهی
به گذشته
متوجه میشویم
که شدیدترین
دورانهای
سرکوب هم از
پشتوانه
مردمی
برخوردار بودهاند.
بررسی
بزرگترین
دیکتاتوریهای
صد سال اخیر
از هیتلر و
موسولینی تا
طالبان و صدام
و … نشان میدهد
که این نظامها
از پشتوانه و مقبولیت
قابل توجه
مردمی برخوردار
بودهاند. به
عبارت دیگر
اقتدار و
سرکوب نه با
زور سرنیزه،
بلکه در
بسیاری مواقع
با پشتوانه
مردمی حاکم میشود.
آدورنو
و همکارانش
با بهرهگیری
از نظریات
روانکاوی
بیان میکنند
که چگونه
ساختار سلسله مراتبی
خانواده و
رابطه
اقتدارگرایانه
و استثماری
والدین- فرزندان
در نهایت به رفتار،
نگرش و
مناسبات
معطوف به قدرت
در سطوح فردی
و اجتماعی میانجامد.
ساختار اقتداری
آموزش و پرورش
در کنار
محتوای اقتدارپذیر
کننده آن نیز
موجب تقویت
این روند می شود.
شخصیت اقتدارگرا
شخصیتی است
بسیار همنوا،
سازشگر،
تطبیق دهنده
خود با اوضاع
و احوال که از
ارزشها و
قواعد سنتی و
قراردادی
جامعه حمایت
میکند.
برخورد فرد
اقتدارگرا با اقتدار
از یک سو با
ترس و اضطراب
شدید همراه است.
این ترس و
اضطراب در
ناتوانی در مخالفت
با اقتدار،
ناکامی وعجز
وی در قبولاندن
خود به قدرت حاکم
و ناتوانی از
عرض اندام
در برابر
اقتدار خود را
نشان میدهد.
از همین روی
این فرد امنیت
و آرامش را در
وجود یک رهبر
مقتدر و
قدرتمند دیگر
که آن را
قهرمان بزرگ
میداند میبیند.
این روند
باعث به وجود
آمدن
دیکتاتورها
میشود.
ذکر
این مقدمه برای
ورود به بحث
چرایی رکود
فضای سیاسی و
اجتماعی در
ایران لازم مینمود.
چرا که بررسی
روابط
خانوادگی و
ساختار آموزش
و پرورش و
محتوای کتب
درسی در ایران
نشان میدهد
که شرایط برای
شکلگیری
شخصیت
اقتدارگرا در
ایران وجود دارد. درک
این موضوع که لایه
گستردهای از
شخصیت
اقتدارگرا در
جامعه ما وجود
دارد کار
چندان سخت و پیچیدهای
نیست. کافی
است نگاهی
دقیق به
اطرافمان بیندازیم
تا بسیاری از
خصوصیات شخصیت
اقتدارگرا را
در افراد
جامعهمان
مشاهده کنیم.
همه کسانی که
در ایران تلاشهایی
برای تغییر
وضع موجود
انجام میدهند
با این جملات
و یا جملاتی شبیه
آن آشنا
هستند: همه
این کارا رو
کردین، چه
فایدهای
داشت؟ مگه
میشه تو این
مملکت چیزی رو
تغییر داد؟
تکلیف اینجا
رو یکی دیگه
معلوم میکنه!
و …
این
جملات در کنار
بسیاری جملات
و رفتارهای
دیگر حاکی از
سازشگری با
وضعیت موجود و
احساس
ناتوانی در
مقابل آن و
پذیرش یک قدرت
بسیار بزرگ
غیرقابل
مقابله است.
در بسیاری
موارد ممکن است
حتی سرکوب
انجام شده در
نظر کسی که
مستقیما تحت
سرکوب بوده آنقدر
بزرگ به نظر نرسد
که در نظر فرد
اقتدارگرا
بزرگ است.
ویژگی قهرمانپروری
هم که از خصلتهای تاریخی
مردم ایران
است.
بدیهی
است که بخش
مهمی از آنچه
که در ایران
رکود سیاسی
نامیده میشود
به علت وجود
شخصیت اقتدارگرا
در سطوح مختلف
جامعه است.
اما عواملی هم
وجود دارند که
همواره در جهت منافع
خود این شخصیت
را در جامعه
بازتولید میکنند.
بدون شک
صاحبان قدرت
اقتصادی و سیاسی
در جامعه در
بازتولید این
شخصیت نقش موثری
بازی میکنند.
اما این تمام
ماجرا نیست.
به نظر
من گسترش
و مقبولیت
یافتن گروه
اصلاحطلبان
در ایران ناشی
از وجود همین
شخصیت اقتدارگرا
است. این جمله
را بسیار
شنیدهایم که
دوم خرداد را
اکثریت خاموش
مردم ایران
به وجود آوردهاند.
جمعیتی که به
معنای دقیقتر
کلمه گروهی
بودند که در
مقابل وضع
موجود علیرغم
مخالفت سکوت
پیشه کرده بودند.
گروهی که با
اضطراب و ترس
با اقتدار
برخورد کرده بودند
و در برابر
وضع نامطلوب
موجود راه همنوایی
و سازگاری و یا دستکم
سکوت را پیش
گرفته بودند.
تا این که
شخصیت مقتدر و
قدرتمند
(ظاهرا مردم اینگونه
فکر میکردند)
و یا همان
قهرمان
بزرگشان را
یافتند و به
دنبالش به
حرکت درآمدند.
خود
گفتمان اصلاحات
هم بازنمایی
کننده وجوهی
از همین شخصیت
اقتدارگراست.
گروهی که همه
اجزای ساختار
و حجم زیادی
از محتوای وضع
موجود را
پذیرفته بودند.
گروهی که در
طول ۸ سال زمامداریشان
همواره از
وجود قدرتی
نامعلوم حرف میزدند
که هیچ کس را
(حتی با در دست
داشتن دولت،
اکثریت مجلس و
۲۰ میلیون رای)
یارای مقابله
در برابر آن
نیست. گروهی
که حتی سخن از
عبور از رهبر
اصلاحات در آن
با مخالفتهای
فراوان روبهرو شد.
اصلاح
طلبان سوار
بر شخصیت
اقتدارگرا در
جامعه ایران
پا به عرصه
معادلات
سیاسی گذاشتهاند.
در آخرین
مورد هم
بازگشت خاتمی
به دانشگاه با
استقبال جمع
زیادی از
دانشجویان در دانشگاه
مواجه شد. اما
این
دانشجویان آن
دست دانشجویانی
نبودند که
جریان
دانشجویی در
دو سال اخیر
در ایران را
شکل داده باشند.
کسانی که در
دانشگاه
تهران به
استقبال خاتمی
رفتند عموما
از زمره
دانشجویانی
بودند که در
طول دو سال
گذشته و سرکوب
شدید جریان
دانشجویی راه
سکوت و حتی همنوایی
را در پیش
گرفته بودند.
کسانی که در
طول دو سال
گذشته ناظر بر
جریان
دانشجویی در
ایران بودهاند
انصاف خواهند
داد که سهم دانشجویان
اصلاح طلب در
حرکت
دانشجویی اگر
نه هیچ که
بسیار کم بوده است.
داستان
این اتفاق
چندان پیچیده
نیست. گروهی
که با کنار رفتن
قهرمانشان به
سمت رکود رفته
بودند باز هم
با ظهور مجدد
قهرمانشان به
صحنه آمدهاند.
وضعیت بسیار
روشن است.
شخصیت اقتدارگرا
با قهرمانش
حرکت و با
قهرمانش رکود
میکند. اما
نه آن حرکت،
حرکت است و نه
آن رکود،
رکود. یعنی در
واقع هیچگونه
رکود واقعی در
جامعه ایران
جریان نداشته
است. اگر هم
جایی حرفی از
رکود شده است
احتمالا
زمانی است که
مردم دیگر به اصلاحطلبان
رای ندادهاند
و یا به جای
سوت و کف به
انتقادشان کشیدهاند.
جنبشهای واقعی
اجتماعی در
ایران اگر چه
ممکن است در
زمانهایی
کند حرکت کرده
باشند اما
هرگز رو به
رکود نرفتهاند
و به هیچ وجه
نمیتوان
مفهوم رکود را
بر آنان متصور دانست.
میگفتی
ای عزیز:
سترون شدست
خاک!
اینک
ببین برابر
چشم تو
کیستند؟
هر روز
به غارت
طوفان روند و
باز ...
باز
آخرین شقایق
این باغ
نیستند.
منبع: http://www.emadb.com/?p=6