«مانیفست حزب کمونیست»،

سمبل باورهای طبقه بالند 

بمانسبت ١٦٠- مین سال تصویب «مانیفست حزب کمونیست»

آ. گاتوفسکـئی، کاوشگر افتخاری معدن اتحاد شوروی،

شهرپریوزیورسک

برگردان: ا. م. شیزلی

با پایان یافتن سال ٢٠٠٧ و آغاز سال ٢٠٠٨، از زمانی که کارل مارکس و فریدریک انگلس، اولین برنامه علمی کمونیستها-«مانیفست حزب کمونیست»- را نوشته و منتشر کردند،١٦٠سال می گذرد. مانیفست در کنگره اتحادیه کمونیستها تصویب شد.  همانطور که مارکس و انگلس می نویسند، آن زمانها، شبح کمونیسم، بر بالای سر تمام اروپا به پرواز در آمده بود و «همه نیروهای کهنه اروپا برای "مبارزه مقدس" با این شبح، متحد شده بودند». در نقطه مقابل این "مبارزه مقدس"، شعار«کارگران جهان متحد شوید!»، مطرح شد. «مانیفست حزب کمونیست»، همان وقت، پرولتاریا را به علم شکست ناگـزیر مبارزه طبقاتی با سرمایه داری و وقوع انقلابات پرولتری مسلح ساخت، اهداف و وظایف جنبش انقلابی پرولتری را تعیین و مشخص کرد. «ولادیمیر ایلیچ لنین در این باره می نویسد: جهان بینی نوین، شامل تمامی جوانب توالی ماتریالیستی، همه عرصه های زندگی اجتماعی، دیالکتیک به عنوان آموزش همه جانبه و عمیق تئوری مبارزه طبقاتی و نقش جهانی – تاریخی پرولتاریای انقلابی، سازنده جامعه نوین- جامعه کمونیستی- با روشنی و وضوح کامل تدوین شده است».

---------------------------

انگلس، بر پایه «مانیفست...»، «اصول کمونیسم»، یعنی، همان اهداف برنامه استراتژیک حزب کمونیست را بصورت علمی و تئوریک بررسی و تدوین کرد، برای اولین بار، برخی اصول و اقدامات تاکتیکی و استراتژیکی حزب برای تدارک گذار از سرمایه داری به سوسیالیسم را فرمول بندی نمود. انگلس، در مقدمه «مانیفست حزب کمونیست» چاپ سال ١٨٨٣، می نویسد: «فکر اصلی مانیفست حزب کمونیست عبارت از این است که، تولید اقتصادی و جامعه مبتنی بر آن، در تمامی مراحل تکاملی خود بر اساس سیاست و عقلانیت تاریخی آن ساخته می شود که، بر این اساس، (بعد از پایان جوامع اشتراکی اولیه) سراسر تاریخ، تاریخ مبارزه طبقاتی است، مبارزه ای است بین استثمارگر و استثمار شونده، مبارزه بین طبقه تحت فرمان و طبقه فرمانروا در مراحل مختلف تکامل اجتماعی و اینک این مبارزه به مرحله ای رسیده است که، طبقه استثمارشونده و ستمدیده(پرولتاریا)، دیگر نمی تواند بدون آزادی ابدی همه جامعه از استثمار، ستم و مبارزه طبقاتی،-از قید طبقه استثمارگر و ستمگر(بورژوازی) رهائی یابد. این است چکیده اندیشه مارکس».

کارل مارکس، در «نقد اقتصاد سیاسی» یادآور می شود: «... پروسه زندگی اجتماعی، سیاسی و فرهنگی جامعه بر اساس شیوه تولید زندگی مادی شکل می گیرد...تمامی روابط اجتماعی و دولتی، همه سیستم دینی و حقوقی، همه دیدگاههای تئوریکی مطرح شده در تاریخ، بطور کلی همه مسائل روبنائی جامعه در تمام دورانها، بر روی شالوده تولید مادی، یعنی زیر بنا، برپا می گردد».

مارکسیسم در خلاء زاده نشد، آن بعنوان تئوری علمی، با جمع آوری همه تازه ها و پیشروها، با نتیجه گیری انتقادی از تجارب رشد اجتماعی، تاریخی علمی، فلسفی و مبارزه استثمار شوندگان برای دستیابی به ایده های درخشان کمونیسم در خود، شکل گرفت.

ولادیمیر ایلیچ لنین، در «سه منبع و سه جزء مارکسیسم» می نویسد: همه اجزاء تشکیل دهنده مارکسیسم یعنی فلسفه، اقتصاد سیاسی و کمونیسم علمی، ، از تکامل سوسیالیسم تخیلی فرانسه، اقتصاد سیاسی انگلیس و فلسفه کلاسیک آلمان زاده شد.

تکامل اجتماعی پس از «مانیفست حزب کمونیست»، طبعا، باعث تدقیق تئوری مارکسیسم گردید، اما، بنیان نظری آن، اصول و نتیجه گیریهایش بعنوان«سنگ بنا»، امروز هم همچنان تزلزل ناپذیر،حیاتی و دارای اهمیت مبرم می باشد.

جهان بینی علمی مارکسیستی آزمون زمان را تحمل کرده، از زیر «ضربات مقدس» و مداحان بورژوازی، اشکال مختلف تهاجمات ریوزیونیستی، «رادیکالیسم فرانسه» و «پلیس آلمان» سربلند بیرون آمد.

خلاقیت علمی و کارعملی ولادیمیر ایلیچ لنین، نمودعینی بلوغ منطقی و طبیعی، غنا و تکامل مارکسیسم، بود. وی، از موضع خلاق مارکسیسم، قانونمندی و چشم انداز تکامل اجتماعی، غنای تئوری انقلابی، آموزشها در باره حزب و دولت شوروی را توضیح داد. نظریات وی در رابطه با مبارزه دوسیستم متخالف اجتماعی، در باره گذار از سرمایه داری به سوسیالیسم، در باره اصول همزیستی دولتها با ساختارهای اجتماعی متفاوت و بسیاری مسائل دیگر، تنها در سایه آموزه های علمی در باره سازندگی سوسیالیسم و کمونیسم زمینه رشد یافت. بدین جهت، همانطور که در «صفحات تاریخ »، نوشتند، می نویسند و خواهند نوشت: لنینیسم عالیترین مرحله مارکسیسم و مارکسیسم دوران ماست. امروز این شبح کمونیسم نیست که در جهان به جولان درآمده است، بلکه، واقعیتی است که، بیش از یک سوم بشریت جهان، با ایده های مارکیسیسم- لنینیسم زندگی می کند و تکامل می یابد. دور نیست آن روزی که، بجای جامعه طبقاتی فرتوت بورژوازی و تضادهای طبقاتی آن، جامعه تشکیل شود که در آن جامعه، تکامل آزاد هر کس، شرط تکامل همه خواهد بود...»، دیر یا زود آن روز فراخواهد رسید.

... و این است هشدار «مانیفست حزب کمونیست»: «بگذار طبقات حاکم از ایده و عمل سوسیالیسم بر خود بلرزند... »، تا کنون نه تنها ارکان بورژوازی جهانی، حتی مدافعان سرسخت و انواع لیبرالها و  نوکران همنوای آن، تاب تحمل آنرا نداشته اند.

برای درک این اثر گرانبهای مارکس و انگلس، نیازی به تخصص فوق العاده نیست، فقط با خواندن توضیح ساده و  واضح «مانیفست حزب کمونیست»، می توان دریافت که، مفاهیم بسیار ساده و روشن آن، برای هر کسی که از پیش به خود فریبی ایئولوژیک گرفتار نشده باشد، قابل درک است. «مانیفست حزب کمونیست»، نه تنها حاوی تئوری انقلابی، حتی رهنمود عمل می باشد جائی که، در آن، گفته می شود: «نیروهای مولد اجتماعی در مرحله معینی از رشد خود به تقابل با روابط تولیدی موجود می رسند و یا، اینکه روبنای اجتماعی متناسب با نوع مالکیت را، در درون خود رشد می دهد. اشکال تکامل نیروهای مولده، این روابط را به زنجیرهای خود تبدیل می کند». انگلس در سال ١٨٤٧، در رابطه با هستی و شعور نوشت: «این شعور مردم نیست که شیوه زندگی مادی آنها را تعیین می کند، برعکس، شیوه تولید مادی است که شعور سیاسی و فکری آنها را معیین می سازد»...

 

سووتسکایا راسیا»، شماره ١(١٣٠٧٣)،

١٠ ژانویه سال ٢٠٠٨