پاره ای از حقيقت حقيقت نيست! حقيقت چيست؟

جواد قاسم آبادی

 

چند کلامی در بارهء مهارت و ظرافت طبع آقای فريدون احمدی در "کتمان بخش مرکزی حقيقت" به بهانهء پاسخ "تکميلی" به مادران فدائی بيفايده نخواهد بود. آقای نگارنده متن اصلی از نظر من هنرمندی است زبردست که به بهانهء پاسخ به نامهء بخشی از مادران فدائی خلق دست به قلم می برد، چندين صفحه کاغذ و مرکّب، وقت و زندگی خود را "فدا" می کنند تا "همه چيز" را بگويند، الّی يک چيز را! ايشان حتی آن چيزهائی که با امضای جمعی تشکيلاتشان در پاسخ به مادران آمده را نا کافی تلقی نموده است و سعی در تکميل آنها نموده اند. براستی اين همه برای چه؟

 

برای اينکه يک امر سياسی در پيش رو را؛ بدون اينکه حتی "نامش" را ببرد و بحثی از آن نمايد از "ذهن" همهء ما خارج نمايد. ايشان با بيان حواشی "حقيقت" در زمينه های سياسی و بفراموشی سپردن اصل مرکزی "حقيقت" نمی خواهند اين جوهر اصلی حقيقت را در ذهن من و شما محاصره نمايد و بدين طريق من ِنوعی را نيز "استحاله"ی فکری بفرمايند؟

 

آقای "احمدی" همه چيز را در مورد استحالهء نظراتشان؛ در مجمع المحافل "اکثريت" در خارج از کشور (يکم) آنهم پس از تلاشی سوسياليسم واقعا ناموجود (دوم) را فرمودند تا بدون اينکه اسم اعظم ، "موقعيت انقلاب"ی در پيش را بگويند خيلی "علمی"! آنرا با طرح حواشی نامربوط به امروز جامعهء ايران،انکار نمايند. انکار نمايند تا اين برآمد ناگزير اجتماعی در ايران را از دستور کار همهء فعالين اجتماعی کشور خارج نمايند. در سراسر اين اثر تاريخی آقای احمدی بحث راجع به "نفی" همهء اصول اساسی کمونيسم ؛ که عنصر فدائی کماکان عميقا به آن ها باور دارد؛ شده است الّا موقعيت انقلابی. اما براستی چرا؟

 

يک اتفاق ساده. ايشان از نفی سوسياليم، انقلاب، ,ديکتاتوری پرولتری, و نفی بسياری ديگر از مفاهيم کمونيستی سخن بميان آورده است اما نفی "موقعيت انقلاب"ی که در راه است ظاهرا از دستور موضوعات مورد بحث ايشان اساسا خارج گرديده است. آيا مشکل ايشان از آنجائی آغاز نمی شود که بحث موقعيت انقلابي، به ضرورت بحث در بروز ناگزير بودن بروز موقعيت انقلابی در شرايط امروز ايران ختم می شود؟ آيا مشکل ايشان اين نيست که در روند چرخش چرخ غدار و گشترش سرکوب های گسترده و بی سابقه، اعتراضات مردمي، سرکوب های بيرحمانه تر و نهايتا حرکات بی سابقهء توده های مردم به تنگ آمده، بحث در بارهء هر يک از مفاهيم به روز ِ کمونيستي؛ در ذهن خوانندگان بويژه در ايران؛ به عبور از نظام ختم می گردد؟

 

بحث آقای "احمدی" و "نگهدار" نظام اسلامی! (سوم) در يک کلام تنها نفی روند رو به گسترش عبور از اين نظام است. ايشان که تحولات نظری دو دههء گذشتهء خود را در دموکراسی نيم بند کشورهای غربی و در اروپا طی نموده اند، ظاهرا کماکان سوسياليسم را به مثابه يک ساختار اقتصادی اجتماعی می پذيرند اما کوشش در راه استقرار آن از همين امروز؛ در اين دهکدهء کوچک جهاني؛ را "حرام" می دانند و به يک آيندهء نامعلوم حوالت می دهند. ايشان در عمل سياسی خويش نيز؛ آنهم در رابطه با ايران و نه کشور ميزبان خود و نه در کشورهای بورژوازی دموکراسی های نيم بند ِ"پارلمانی" غرب؛ عبور از اين سد استقرار آزادی و دموکراسي، جمهوری اسلامي؛ را که در اسناد خود ظاهرا می پذيرند؛ مجددا به آينده ای نا معلوم حوالت می دهن. ايشان همچون رهبر خود اين نظام کوشش در راستای عبور از "انتخاب ميان بد و بدتر" در صدو اند سالی پس از انقلاب مشروطيت و عبور از اين نظام و رسيدن به انتخاب "خوب" از طرف مردم سراسر کشور را نفی می فرمايند. آقای احمدي، خوانندهء عزيز، امروز هيچ بخشی از حقيقتی کل حقيقت و بويژه حداقل جوهر اين حقيقت را بيان نمی کند تنها اگر به "حق" حاکميت مستقيم و مساوی مردم سراسر ايران بر سرنوشت خويش نپردازد و در راه آن کوشش ننمايد

 

آقايان "احمدی" ها امروز همه چيز را می گويند اما در وحشت از يک برآمد تودهای و احتمال از جاکندن اين نظام؛ که مستقيما در نتيجهء سياست ها خانمان برانداز حاکميت کنونی است؛ هيچ اشاره ای نمی فرمايند. چه از نظر ايشان پرداختن به اين مقوله حتی در نفی آن، در شرايط اعتلا به درک اين مفهوم ياری خواهد رساند. ظاهرا ايشان بقول مادر من را عميقا باور دارند که: "چيزی را که نمی خواهی بسرت بياد نه فکرش را بکن و نه حرفش را بزن"! اين چنين است که حتی در نفی نيز حضرت ايشان ديگر سخنی از برآمد توده ای در آيندهء ايران نمی گويند تا بر سرشان نيايد! اما از طرف ديگر آگاهانه "ولی امر مسلمين جهان" را نصيحت می فرمايند که : , نکنيد اين طور وگرنه نظام در خطر خواهد افتاد" و قس عليهذا

 

اينجا دو نکته برای من ايرانی مطرح می شود. يکم اينکه اين نوع از حقيقت گوئی خود پرده ای می شود بر ضد اين "حق" سراسري؛ "حق حاکميت مستقيم توده ها بر سرنوشت خويش و در سراسر کشور"؛ تنها در جهت پوشاندن اين حق ِعبور از اين نظام. دوم اينکه براستی چرا آقای احمدی با اين همه دانش سياسی و اجتماعی اين روند تاريخی عبور از نظام را نديده می گيرند و بکمک پذيرش يک سوسياليسم ِ"ناممکن" امر انقلاب سياسي، اجتماعی و اقتصادی را چون امام راحل حوالت به "قيام القيامه" می دهند؟

 

"اين دو ملقمه در صورت تلفيق چسبی دو قلوئی را می سازد که انقلاب و سوسياليسم را در "نظر تعطيل و عبور از اين نظام و استقرار آزادی و دموکراسی در ايران بدون "کمک" خارجی را در "سياست" نا ممکن می سازد. آقای فريدون احمدی خود بهتر از من؛ به مثابه مشاور شورای هماهنگی اول "جنبش جمهوريخواهان" می داند که در اسناد هويت "جنبش جمهوريخواهان دموکرات و لائيک ايران"؛ آنهم در اولين بند اشتراکات می خوانيم که:

 

الف. وجوه مشترك:

در كشور ما ايران، تنها با برچيدن جمهوری اسلامی و مبارزه برای استقرار يك جمهوری مبتنی بر انتخابات آزاد، همگانی با رأی مخفي، برابر و مستقيم همهی شهروندان، راه گذار به جمهوري، دموكراسی و تحقق آزاديها و حقوق مصرح در زير هموار ميشود

 

هنگامی که توجه داشته باشيم که اين اسناد چهار سال پيش به تصويب رسيده اند و آقای احمدی نه تنها به آن رای داده اند بلکه سال ها عنوان مشاور شورای هماهنگی اين جنبش را احراز فرموده اند دچار اين تناقض می شوم که اين دوست عزيز من، در دورانی که در سطح جامعهء ايران روز به روز ، امر لزوم عبور از اين نظام برای استقرار آزادي، استقلال و عدالت اجتماعي، اجتماعی تر می شود، چگونه است که اين جوهر حقيقت را نمی بيند. مشکل من از جائی اوج بيشتری می يابد که ايشان به شهادت مصوبات نشست پاريس "جنبش جمهورخواهان دموکرات و لائيک"؛ در سه، چهار و پنج سپتامبر دو هزار و چهار؛ حداقل به "مشترکات" اين اسناد باور داشته اند، خود به آن ها رای داده اند و نقش مشاور اصلی شورای هماهنگی اين تشکل را نيز احراز فرموده اند

 

سوال من از شخص آقای فريدون احمدی هم ميهن عزيز ايراني، اين است که اگر شما چهار سال پيش اين اسناد را باور داشته ايد و نقش سر مشاور شورای هماهنگی آن؛ به مثابه ارگان پيشبرندهء اهداف اين جنبش در ميان دو نشست سراسري؛ انجام وظيفه کرده ايد، به چه تجربهء مشخصی از "پيشبرد" اين اهداف نايل شده ايد که آنچه را که در زير می آيد و خود نيز چهار سال قبل رای داده ايد در صندوق خانهء فراموشی قرار می دهيد؟

 

در همين اسناد چهار ساله می خوانيم:

 

راهبردهای سياسی

خواست ما اين است كه اين نظام بيدادگر به شيوهی مسالمتآميز برچيده شود؛ هرچند كه كارنامهی خشونتبار آن از وجود چنين ظرفيتی حكايت نميكند. ما از شكلهای گوناگون جنبشهای اعتراضی مردم عليه بيدادگری و ستم حمايت ميكنيم و برين باوريم كه در نهايت، شكل گذار را قدرت حاكم به جنبش مردم تحميل ميكند. قيام عليه جباريت حق مردم است

 

 

آيا ايشان در پايان دوران "اصلاحات"؛ و تصويب اسناد اين جنبش؛ واقعا به اين امر باور داشته اند که در ايران "در نهايت شکل گذار را" به "جنبش های اعتراضی مردم عليه بيدادگری و ستم"، قدرت حاکم تحميل می نمايد؟

 

فريدون عزيز آيا روند تطور نظام اسلامی در اين چهار ساله، حقانيت اين نظر که بهار آزادی در راه است و فرارسيدن اين بهار بدون عبور از اين زمستان "اسلامی" ناممکن است را به اثبات نمی رساند؟ تحولات سياسی اجتماعی دوران پس از تصويب اين اسناد، چه در بالای جامعه که شاهد تبعيض، دزدي، فساد، چپاول، ارتشاء، بهدر دادن ثروت های ملی و در راس آن ها حبس، شکنجه، اعدام شريف ترين جوانان، بدترين انواع اعمال خشونت سيستماتيک (قانونمند و مداوم) و استقرار مافيای مسلح در راس حاکميت سياسی هستيم و چه در پائين جامعه که شاهد تورم، گراني، بيکاري، فقر، بدکاري، بی خانماني، فلاکت و عدم امنيت در همهء زمينه ها و حتی از دست دادن عزيزان مان در تصادفات بيشمار رانندگی می باشيم، اين همه برای اثبات لزوم عبور از اين نظام ِپليسی نظامی و بقول شما استقرار "ساختاری نوين" (چهارم) در سراسر ايران کافی نمی باشد؟

 

 

در آرزوی عبور دموکراتيک از اين نظام و استقرار آزادي، استقلال و عدالت جاويد در اين فلات پهناور

 

توضيحات الواضحات

 

يکم: دروغ چرا در دوران حاکميت جهل، جنايت، جنون و جنگ ِجمهوری اسلامی و "خطرات" ارتباط با نزديکان در داخل کشور اينجانب از وضع رفقای بازماندهء فدائی و خانواده هايشان بی اطلاعم. به همين دليل ساده از هر نوع قضاوت سياسی راجع به اين عزيزان قاطعانه خودداری می کنم و مجددا تاکيد می کنم که روی سخن من و سرتيز قلمم با شخص نگارنده، ساير همنظران ايشان و در نهايت تمامی دموکرات ها و کمونيست های ايرانی است

 

دوم: می توانيد بخوانيد "سرمايه داری حزبی - دولتی" که آقای فريدون احمدي، ساير رهبران اکثريت و "حزب" تودهء ايران بمثابه سوسياليسم واقعا موجود در دوران انقلاب بمثابه "سوسياليسم" می خواستند به ملت ايران جا بزنند

 

سوم: رجوع بفرمائيد به نامهء اخير آقای "نگهدار"ِ نظام اسلامی در باب "انتخابات" دور نهم "مجلس قانونگزاری اسلامی"، به شخص مقام ولايت مطلقهء فقيه و راهنمائی ايشان در رعايت مصالح نظام! جلّ المخلوق بنازم به اين همه احساس مسوليت در باب حفظ نظام

 

چهارم: "ساختار نوين" که در اين متن مورد استفادهء من قرار گرفته است همان "فرماسيون سوسياليستی" است که خود آقای احمدی از آن نام برده است و ظاهرا آنرا برای آينده ای نامعلوم پذيرفته است. من از آنجائی که "برای" ايرانيان در جهت آشنائی با بخش ديگری از حقيقت، با ايشان می بحثم! آنرا بفارسی "ساختاری برای استقرار آزادي، استقلال،دموکراسي، مساوات، شکلگيری دولتی مدرن و اجتماعی (مردم سالار و"دين دولت جدا") و کوشش در راه ِعدالت اجتماعی در سراسر ايران" ترجمه می کنم

 

 

جواد قاسم آبادي، حومهء پاريس، چهارشنبه بيست و يکم فروردين ماه هشتاد و شش

 

javad.ghassemabadi@no-log.org