جنبش دانش آموزی ایتالیا

 

نویسنده :چییرا اینگرائو،

 مترجم : صادق تهرانی

6 تیر 1387, بوسيله ى خسرو

 

در سايت ببينيد : دانشجویان سوسیالیست دانشگاههای سراسر ایران

در سوم دسامبر 1968، 40 هزار دانش­آموز مدارس در خیابان­های رم به راهپیمایی پرداختند. هنگامی که آن­ها در نازیونیل ، که یکی از مهم­ترین خیابان­های شهر به شمار می­رفت حرکت می کردند زنان بورژوا در حال خرید و کارمندان اداری ساختمان­های مجاور با تعجب و نگرانی به آن­ها نگاه می­کردند.

این که بچه­ها به جای مدرسه در خیابان بودند چیز غیر عادی نبود و کسی را نگران نمی­کرد، اما این بار مساله به گونه­ای دیگر بود ؛ و تعداد بچه­ها بسیار زیاد بود و آنها احساس بدی نسبت به آنچه انجام می دادند نداشتند . معمولا در چنین مواقعی دانش­آموزان سعی می­کردند در معرض دید معلمان­شان قرار نگیرند اما این بار گویی هیچ ترس و واهمه­ای نداشتند . به نظر می­رسد که آنها به این نتیجه رسیده­اند این امکان وجود دارد که از معلمانشان پیروی نکنند و طبق الگوی آن­ها فکر نکنند و سرکوب و خشونتی که زیر واژه انظباط نهفته است را نپذیرند. دانش­آموزان یک کلمه بزرگ را برای همه­ی این " نه " گفتن­ها مورد استفاده قرار می­دادند "اعتصاب عمومی".

اعتصاب عمومی چه از سوی دانش­آموزان باشد چه از سوی کارگران ، ناگهانی و بدون زمینه اتفاق نمی­افتد. چنین امری به کار طولانی و صبورانه، بحث، میتنگ، اعلامیه، اعتصابات مجزا و غیره احتیاج دارد. این اعتصاب از بالا اتفاق نمی­افتد، مگر آن­که یک تهییج در پایه وجود داشته باشد. تعدادی از دانش آموزان معمولا در میتنگ و در تظاهراتی شرکت می­کردند که از طرف همکاران مسن­ترشان ( دانشجویان ) انجام می­شد و بعد سعی می­کردند اقدام­های مشابهی را در سطح مدرسه­شان انجام دهند. در سال تحصیلی جدید بود که دانشجویان دانشگاه­ها تصمیم گرفتند تا روی مساله دانش­آموزان کار کنند. آن­ها با افراد مختلف در مدارس تماس گرفتند، از تمام کانال­های موجود استفاده کردند، به وسیله اعلامیه، دوستان و خویشاوندان، پیوندهای سیاسی از هر نوع مختلف آن (شاخه­های­حزیی ، جناح چپ کاتولیک، گروه­های مائوئیست، و تروتسکیست غیره) بر قرار می کردند . روز به روز ما با گروه­های دانش­آموزان (که اغلب بیش از 4 تا 5 نفر در هر مدرسه نیستند )کار می­کردیم و سعی می­کردیم به آن­ها در مورد اقدامات­شان در مدرسه پیشنهادهایی ارائه کنیم؛ و در همان حال آگاهی سیاسی­شان را ارتقاء بدهیم. این اقدام بیش از آن چه ما انتظار داشتیم به سرعت گسترش یافت و گهگاه با اعتصابات یک روزه یا دو روزه در مدارس توام بود. سرانجام در یک بعدازظهر، یک مجمع بزرگ دانش­آموزان حرفه­ای و فنی تصمیم گرفت که زمان برای یک اعتصاب بزرگ آماده شده است پس از دو روز دانش­آموزان تربیت معلم و دبیرستان­ها در یک اعتصاب بزرگ به هم ملحق شدند. دانش­آموزان فنی و حرفه­ای می­بایست نخستین گروهی باشند که چنین اعتصابی را اعلام می­دارند این جای تعجب نداشت که از همان ابتدا آن­ها مبارزترین بخش دانش­آموزان بودند. آموزش فنی و حرفه­ای در ایتالیا مثل انگلیس نیست. مرحله تحصیلی کالج فقط برای دوره متوسطه امکان­پذیر است. بنابراین، آن دانش­آموزانی معمولا مدارس حرفه­ای را انتخاب می­کنند (این انتخاب در سن 14 سالگی انجام می­گیرد) که از نظر مالی امکان رفتن به کالج یا دانشگاه را ندارند و می­خواهند پس از یک دوره سریع دیپلم شان را بگیرند. بنابراین آگاهی طبقاتی این بخش از دانش­آموزان بسیار بیش­تر از بخش­های دیگر دانش­آموزی است. آن­ها فرزندان طبقه کارگر استثمار شده هستند و می­دانند به زودی نوبت استثمار شدن آن­ها فرا خواهد رسید و هم­چنین آگاه هستند که میزان زحمتی را که برای دریافت دیپلم کشیده­اند آن­ها را در یافتن کار یاری نخواهد کرد. به طور عینی در مورد این بخش از دانش­آموزان بیش­ترین میزان تبعیض وارد می­شود. بنابراین برای ما خیلی آسان بود که نارضایتی آن­ها را در قالب اصطلاح­های مارکسیستی بیان کنیم، و توضیح دهیم که این تبعیض یک تبعیض طبقاتی است؛ و آن­ها یک جز کوچک از ماشین طبقاتی بزرگی که سرمایه­داری نام دارد که مورد سواستفاده طبقاتی قرار می­گیرند هنگامی که این خطی مشی ما مورد قبول قرار گرفت نارضایتی عمیق آن­ها از نظام مدارس با شدت بسیار عظیمی منفجر شد. "سرنگون باد مدرسه طبقاتی" به شعار مورد علاقه آن­ها تبدیل شد. در مورد دانش­آموزان دبیرستان (لی­چی) مساله کمی متفاوت بود. این دانش­آموزان با مسایل اضطراری مثل دیپلم مواجه نبودند، بنابراین قانع کردن آن­ها در بسیج اقدامات توده­ای دشوار بود. این دسته از دانش­آموزان کمتر در فشار بودند؛ این دسته از دانش­آموزان اغلب از هم آگاهی سیاسی برخوردار بودند اما آن­ها به ندرت موفق میشدند که دانش آموزان را به صورت توده­ای به حرکت در آورند. ما گاهی برای مزاح می­گفتیم دانش آموزان ممکن است خود را پیشرو قلمداد کنند اما توده­ی انقلابی را باید در جای دیگری جستجو کرد. علی­رغم تمام این اختلافات بین رفقای مدارس حرفه­ای و فنی که نسبت به (بچه­های طبقات مرفه) وجود داشت باید این را در نظر گرفت که از آماده­ترین بخش در مدارس در مطرح کردن مسایل سیاسی بودند آن­ها نخستین کسانی بودند که مسله باز کردن مجمع را در مدارس مطرح کردند، که بعدها به مساله اصلی مدارس تبدیل شد. خواست گشایش مجمع از سوی دانش­آموزان مطرح شده بود که از طرف مسولان پاسخ منفی دریافت کرد. اسکاگلیا وزیر آموزش و پرورش تصمیم گرفت نظرش را در مورد مجمع بیان کند نظر او بدین قرار بود:

"- مجمع باید فقط برای یک و یا دو نماینده از هر کلاس باز باشد

- هیچ کس خارج از مدرسه حق شرکت نخواهد داشت

- کنترل کامل توسط معلمان یا رییس انجام خواهد شد که در هر مجمع حاضر خواهد بود و آن­ها تصمیم خواهند گرفت که مجمع اصلا برگزار شود یا نه".

این پیشنهاد موجب خشم دانش­آموزان قرار گرفت. آن­ها مجمعی­ کاملا متفاوت می­خواستند؛ که مشخصات آن به قرار زیر بود:

- مجمع عموی باید تمام دانش­آموزان را دربر گیرد

درِ مجمع باید بر روی دانش­آموزان دیگر مدارس هم باز باشد، و دانشجویان کارگران و مردمی که در همسایگی زندگی می­کنند را هم دربر گیرد.

مجمع باید مثل درخت باشد

تنها در این صورت مجمع می­تواند به عنوان قدرت دموکراتیک و به یک نیروی واقعی و سیاسی دانش­آموزان تبدیل شود

دست رد زدن بر سینه مجلس نمایندگی و اظهار تمایل به مجمعی که آزاد و عمومی باشد یک گام بسیار مهم به جلو در آگاهی سیاسی دانش آموزان به شمار می­رفت. به عبارت ساده­تر این اعلام یک نه به دموکراسی پارلمانی و اظهار علاقه به دموکراسی شورایی بود. بنابر این بسیار مهم است که دانش­آموزان برای آن مبارزه کنند؛ و این وظیفه ماست که این مبارزه را تشویق کنیم، وتمام کمک­های لازم و ممکن را برای کسانی فراهم کنیم که در این مبارزه درگیر هستند. از سوی دیگر ما باید همیشه به خاطر داشته باشیم که مجمع هم­چون اشکال دموکراتیک قدرت، تنها یک وسیله و ابزار است. این اشتباه خواهد بود اگر آن را به عنوان هدف نهایی مبارزه تعیین کنیم. در رابطه با این مسئله، ما در رم چیز­های زیادی آموختیم. ما به این نتیجه رسیدیم که مدارسی که پیرامون مسئله دموکراسی- مجلس (مجمع) کار می­کنند؛ وقتی به این خواست­شان می­رسند نمی­دانند با آن چه کنند، و اغلب در باره توالت­ها که کار نمی کنند و معلم­های بد اخلاق و غیره صحبت می­کنند. در آن دسته از مدارسی که مدیر مدرسه اجازه مجمع را نمی­دهد مبارزه معمولا خشن­تر و سخت­تر و طولانی­تر بود. اغلب بسیار درجه­ی جنگندگی دانش­آموزان در رسیدن به خواست­های­شان اختلاف وجود دارد. آن­ها می­دانند که دموکراسی می­خواهند و مدیر مدرسه مخالف آن است. اما آن­ها مجبورند حول این مسئله تمرکز کنند و مسئله ساختار مدرسه و تبعیض طبقاتی و فرهنگ طبقاتی و غیره را فراموش می­کنند. در دراز مدت عدم صراحت و روشنی درباره اهداف کلی بر رزمندگی دانش­آموزان تاثیر منفی خواهد گذاشت. در موقعیت ایتالیا (و من مطمئن هستم که وضعیت انگلیس زیاد متفاوت نیست) مبارزترین دانش آموزان، آن دسته­ای هستند تحت انواع واقسام شدید­ترین فشارها از سوی معلمان، مدیران و خانواده هستند. من یک دوجین از این مثال­ها دارم. فرزندان از طرف والدین­شان مجبور می شوند به مدرسه بروند، در حالی­که ترجیح می دهند به اعتصاب بپیوندند. معلمان به شاگردان به خاطر فعالیت سیاسی­شان هم­چون افراد نامطلوب مهر می­زنند. آن­ها با والدین در باره بچه­های به زعم آن­ها مشکل­دار به بحث­های طولانی می­پردازند.

والدین، دختر­ان را در خانه محبوس کردند تا به ما نپیوندند. یکی از دختر­ها از پنجره بیرون پرید تا به ما ملحق شود. او می­دانست وقتی به خانه برگردد پدرش او را تنبیه خواهد کرد. بعضی اوقات تنبیه، فیزیکی نیست، بلکه احساسی، روان­شناسانه و اخلاقی است. در این شرایط نوعی شستشوی مغزی به کار برده می­شود. مقاومت در برابر این نوع تنبیه­ ها بسیار دشوار است. هرگاه دانش­ آموز به اندازه کافی آگاهی سیاسی نداشته باشد و نداند که واقعا برای چه مبارزه می­کند و چرا عکس­ العمل مقامات مسئول تا این اندازه قوی است، آنگاه مقاومت در برابر این نوع تنبیه ­ها به انرژی بسیار زیادی نیاز خواهد داشت.

بنابراین ما به این نتیجه می­رسیم که مبارزه برای خواست­های دموکراتیک زمانی پیروز خواهد شد که توسط یک پیشاهنگ سیاسی رهبری شود. پیشاهنگی که مسائل را در ابعاد وسیع­تر سیاسی در نظر بگیرد. البته این پیشاهنگ نمی­تواند توسط یک نیروی خارجی مثل خود نمایندگی شود. صرف نظر از این­که تا چه میزان از مسائل دانش­آموزان مطلع باشیم برای ما این امر غیر ممکن بود که هر روز در داخل مدارس مبارزه کنیم؛ و با توده­ی دانش­آموز رابطه برقرار کنیم. بنابر این هنگامی که ما در حدی با آن­ها تماس برقرار کردیم سعی کردیم در هر مدرسه گروه پایه درست کنیم و قدرت تصمیم­گیری را کاملا به خودشان واگذار کردیم. ما روی این موضوع اصرار کردیم که گروه­های پایه نباید هیچ تصمیم­گیری را بدون مشورت در مجمع اتخاذ کنند و همواره باید با دانش­آموزانی که با علاقه و سخت کار می­کنند در تبادل نظر باشند . مدارسی که در آن­ها گروه پایه قوی وجود داشت؛ تنها مدارسی بودند که توانستند در مقابل سرکوب عمومی مقاومت کنند که به دنبال اعتصاب پیش آمد. این به طور مشخص، در مدارسی اتفاق افتاد که ما مدت­ها بود از گروه پایه برخوردار بودیم، و به کار تبلیغی اکتفا نکرده بودم و اصرار داشتیم مسائل کلی را باید در نظر داشت و به طور مستمر تحلیل از جامعه و رابطه جامعه و مدرسه را همواره در نظر داشت. هم­زمان ما اصرار می­کردیم که کار ایدئولوژیکی درون گروه باید درپیوند با دانش­آموزان به آسان­ترین شیوه و کاربرد ساده­ترین ترم­ها باشد. پیشرفت سیاسی گروه تنها زمانی ممکن است که آگاهی سیاسی دانش­آموزان ارتقا پیدا کند.

برای انجام چنین کاری، می­بایست رابطه بین ساختار مدرسه و جامعه را توضیح می دادیم و این­که چگونه محتوی مواد آموزشی توسط طبقه حاکم تعیین می­شود. ما به طور مشخص روی 4 نکته تاکید داشتیم:

1 . آنچه ما در مدرسه فرا می­گیریم با آنچه ما واقعا هستیم و با موقعیت اجتماعی ما متفاوت است و به هم ربطی ندارند. در حالی که برای فرزندان طبقات بالادست مسئله زیاد مهم نیست، فرزندان طبقات زحمتکش نمی­توانند از برخورد به واقعیات اجتماعی روزانه اجتناب کنند. بنابر این برای آن­ها پذیرش یک فرهنگ مجرد و انتزاعی بسیار دشوارتر است. فرهنگی که از بالا به آن­ها تحمیل می­شود و ربطی به زندگی روزمره­شان ندارد.

2 – فرهنگی که در مدارس آموزش داده می­شود فرهنک طبقات بالا دست است. دهقانان و کارگران هیچگاه وقت، پول و ابزار آن را نداشته­اند تا فرهنگی تولید کنند. بنابر این فرزندان طبقه کارگر مجبور می­شوند تا از عقاید و از زبان­شان دست بشویند. و جذب افکار و عقاید طبقات حاکم بشوند. اکثر اوقات آن­ها در این مسیر ناموفق بوده­اند و هرگاه هم که حرکتی کرده­اند با خشونتی که علیه خود به کار برده­اند آن­ها را به ابزار منفعل در دستان طبقه حاکم تبدیل کرده­اند.

3 – فرهنگ بی طرف، علم بی طرف، تاریخ بی طرف و ادبیات بی طرف وجود ندارد. تاریخی که به ما در مدارس آموزش داده می­شود تاریخ برگزیرگان و نه تاریخ توده­هاست. ادبیاتی که آموزش داده می­شود بر اساس ایدئولوژی طبقه حاکم است. علمی که به ما آموزش داده می­شود تنها اسلحه قدرتمندی برای استثمار کارگران است. گذشته از این از علم برای ساختن بمب اتمی و ناپالم هم استفاده می­شود.

4 – آنچه به عنوان فضیلت در مدارس ما آموزش داده می­شود، فرد­گرایی و جاه طلبی شخصی است. تمام تحسین­ها متوجه کسانی است که بدون در نظر گرفتن رابطه آن­ها با بقیه مردم به مقام­های بالایی در طبقه خود دست یافته باشند. امتحانات همه بر اساس مواجهه بین افراد و چیزهایی است که دانش آموز قرار بوده بیاموزد. بنابراین همه در تلاشند که به نوعی با خود کنار بیایند، همواره احساس جوانی داشته باشند، بسیار خود را مجزا ببینند و خود را کوچک­تر از آن بدانند که قادر باشند دنیای پیرامون را تعییر بدهند. در مقیاس کوچک این انعکاس آن چیزی است که برای افراد مجزا در جامعه سرمایه­داری رخ می­دهد.

اکثر دانش­ آموزان به این مسائل آخری بسیار حساس هستند زیرا مسائل را به طور مستقیم مطرح می­کند. در ابتدا خیلی از دانش­آموزان در مورد این امر مقاومت می­کردند ­که مسائل فردی­شان را به نوعی با مسائل سیاسی مرتبط کنیم. آن­ها می­پنداشتند با انجام چنین کاری آن­ها به نوعی از فردیت­شان محروم می­شوند. اما خیلی از مسائل با پشتکار و فعالیت گروه­های پایه تغییر کرد. مردم به آهستگی در یافتند که شخصیت فردی­شان در محیط آزاد سیاسی رشد و نمو می­کند. یکی از دانش­آموزان در همین زمینه گفت:" من آموختم که مسائل و مشکلات بقیه مردم درست مثل مشکلات من است. باید این مشکلات را با هم به طور سیاسی حل کنیم. حل این مشکلات به طور فردی امکان ندارد".