آقای قاضی من چه جرمی مرتکب شده ام؟

ناهید کشاورز-13 شهریور 1387

 

 

 

مدرسه فمینیستی: دیروز حوالی ظهر دوست وکیلی تلفنی خبر محکومیت من و سه کنشگر دیگر کمپین یک میلیون امضاء را می دهد. هر 4 تای ما به 6 ماه حبس تعزیری محکوم شده ایم. بنا بر حکم صادره هر 4 نفر ما با نوشته هایمان در سایت های زنستان و تغییر برای برابری بر علیه امنیت ملی اقدام کرده ایم       

نوشته های خودم و یارانم در جنبش زنان و کمپین یک میلیون امضاء را در ذهنم مرور می کنم. به راستی ما کدام امنیت را آشفته ایم؟ نوشته های ما علیه کدام قانون تبلیغ کرده است؟ نوشته ها و اعمال ما ذهن چه کسانی را مغشوش کرده است؟

چند روزی از تولد دو سالگی کمپین یک میلیون امضاء می گذرد. این روزها سخت به کمپین می اندیشم و به همه چیزهای خوبی که در عمر کوتاه و پربرکتش به زندگیم افزوده است. به دو سالی که پشت سر گذاشته ایم فکر می کنم. دو سال پر حادثه، پر هیجان، پرچالش و پر از خبر. زندگی روزمره ام رنگ دیگری به خود گرفته است. زندگیم معنا یافته است. دیگر برایم صف نانوایی خسته کننده و کسل کننده نیست. آرایشگاه دیگر برایم مکانی خفه کننده نیست . مکان ها برایم رنگ دیگری گرفته اند. صف های طولانی بانک دیگر عذابم نمی دهند. حتی ترافیک تهران به اندازه سابق آزار دهنده نیست. در زندگیم مکان ها کاربردهای دیگری یافته اند. صف ها به تریبونی برای گفتگو بر سر قوانین تغییر شکل داده اند. معاشرت هایم هم رنگ دیگری یافته اند. با افراد خانواده ام نزدیکی بیشتری پیدا کرده ام. مبارزه برای من و آنان شکل ملموسی به خود گرفته است. دیدارهایمان به گفتگو بر سر زندگی هایی که در تجربه های جمع آوری امضاء کشف کرده ایم می گذرد، به مرور قوانینی که زندگی ها را به بن بست کشانده اند و به گفتگو بر سر راه هایی برای ترویج گفتمان برابرخواهی  

ساعت 10 صبح است. کوله پشتی ام را بر می دارم. دفترچه های قوانین، خانه امن، برگه های امضاء و بروشورهای لایحه ضد خانواده را در کوله ام مرتب می کنم. از خانمی آدرس آرایشگاه را می پرسم. برشور لایحه را به همراه دفترچه تاثیر قوانین بر زندگی زنان ا به او می دهم، در مورد بیانیه کمپین توضیح می دهم و می گویم در صورت امضاء می تواند به صندوق پستی نوشته شده، بیانیه را پست کند  

به آرایشگاه می روم. خانم آرایشگر تنهاست، هنوز همکارش نیامده است. با او در مورد لایحه حمایت از خانواده صحبت می کنم. از این همه تحقیری که در زندگی روزمره و قوانین می بیند عصبانی است. 25 سال است که آرایشگر است. اما هیچ سهمی در خانه اش ندارد. از زندگیش خسته است. دلش آرامش تنهایی می خواهد. اما می داند که حق طلاق یک طرفه است. خیلی ها می گویند مشکل ما تنها قوانین نیست. به نظر من هم نیست اما چه چیز این زن را چنین خسته و دلزده کرده است؟ اگر او هم به مانند شوهرش حق طلاق، حق سرپرستی فرزندانش و ... را داشت آیا این چنین احساس خستگی و استیصال می کرد؟

بیانیه کمپین را امضاء می کند. در اولویت قانونی ابتدا حق طلاق را می نویسد. اما بعدا به یاد می آورد که دخترش چند سال پیش به دلیل دیه نابرابر چه مرارت هایی کشیده است. از من می خواهد که برگه را به او برگردانم. می خواهد اولویتش را دیه بنویسد. او هراس دارد ، هراس از این که امضای بیانیه به اطلاع شوهرش برسد. فکر می کنم تغییر اولویت قانونیش هم ریشه در ترسی بیمار گونه دارد که از شوهرش دارد. ترسی که حتی دور ازشوهر کنترل کننده رفتار و امیال اوست. و من به ساختار نابرابری می اندیشم که بر فرودستی زن و فرادستی مرد استوار است. ساختار نابرابری که با قوانین ناعادلانه قوام یافته است و خانواده را نه بر مبنای برابری و عشق که بر مبنای رابطه ای ارباب و رعیتی بر مبنای ترس و کنترل سازمان داده است

برای خانم آرایشگر و همکارش دفترچه های خشونت و خانه امن را می گذارم . شروط ضمن عقد در پایان دفترچه را به او نشان می دهم و او خوشحال از این که شاید دخترش بتواند رابطه اش را با شوهر آینده اش برابر تر از او آغاز کند، از من تشکر می کند.

بله آقای قاضی جرم من صحبت کردن با زنانی است که قوانینی که شما وضع کرده اید، زندگیشان را به استیصال کشانده است. جرم من گفتگو با زنان برای تبدیل خشمشان به کنشی آگاهانه علیه قوانین و ساختار ستمگری است که نیمه انسان می داندشان. قوانینی که با رسمیت بخشیدن به چند همسری به آن ها یاد آور می شود که وسیله جنسی شوهرانند

به نانوایی می روم. صف نانوایی شلوغ است. این وقت روز مشتریان نانوایی ها بیشتر زنانند. صحبت بر سر عدم رعایت بهداشت در نانوایی هاست. زن جوانی از مشاهداتش می گوید. می خندم و به او می گویم دلت پاک باشد! دمای بالای تنور میکرب ها را می کشد. به آن ها بروشورهای لایحه را می دهم و در مورد لایحه صحبت می کنم. زنی زیبا حدودا 50 ساله و چادری از گرفتن بروشور اکراه دارد. می گوید خانم من الان درگیری بر سر همین موضوع با شوهرم دارم و می ترسم بروشور را ببیند. از او ماجرا را می پرسم. می گوید شوهرش از او خواسته است برایش به خواستگاری زنی جوان که از شاگردان خانم است برود. به او می گویم و شما چه کردید؟ می گوید به او گفتم که اول طلاق مرا بده، حق و حقوقم را هم بده و بعد ازدواج کن و بنشین تا پسرهایت که بالای 30 سال دارند زندگیت را تماشا کنند

از وقاحت شوهرزن سراپا خشمم. زن اما با چشمان درشتش غمگین نگاهم می کند. از پذیرفتن دفترچه های خانه امن ابا دارد چرا که از این که شوهرش آن ها را در بساطش پیدا کند، می ترسد.

زن جوان کناریم به من می گوید شوهر این خانم بد جوری گربه را دم حجله کشته است و من از سر خشم می گویم که شوهر این زن به کمک قانونی که چندهمسری را ترویج می کند، گربه را دم حجله کشته است

بله آقای قاضی جرم من خشمگین شدن از قوانین ناعادلانه ای است که روابط انسان ها را چنین نا سالم ساخته است. جرم من گفتگو با زنانی است که این قوانین را نمی خواهند اما راهی برای فریاد خواسته هایشان ندارند. جرم من نوشتن از زندگی های به بن بست رسیده است. جرم من بازگویی حکایت زنانی است که هر روز با آن ها مواجه می شوم و راهی برای مشکلات زندگی بغرنجشان نمی بینم به جز تلاش برای تغییر قوانینی که در زندگی هیچشان کرده است  

آقای قاضی جرم من و همراهانم تلاش برای گسترش برابری زنان و مردان است. جرم ما ایستادگی بر سر خواسته هایمان است. جرم ما تاکید بر روش های مسالمت آمیز برای تغییرات است. جرم ما نشان دادن روزنه های نور امید در تاریکی نومیدی است. جرم ما شکست تخیلی است که تلاش ما برای ایجاد تغییرات را بیهوده می پندارد.اما حبس چاره کار ما نیست  

به نوشته های کنشگران حقوق زنان که برای تنبیه به زندان فرستاده اید، نگاه کنید. آنان را به جایی می فرستید که قربانیان قوانین نابرابر و ساختار ناسالم مرد سالارانه ای که شما حافظ و نگاهبانش هستید، بی واسطه وجود دارند. زندان مکان آزمون بی عدالتی قوانینی است که ساخته و پرداخته شماست. قوانینی که دیرزمانی است مشروعیت خود را از دست داده اند ، برای زندگی امروز نامناسبند و به همین دلیل فاجعه آفرین. آقای قاضی زمانه عوض شده است. دیگر نمی توان زنان را نفقه بگیر مردان تعریف کرد. دیگر زنان خانه نشین نمی توانند باشند. زنان دیگر نمی خواهند موضوع جنسی مردان باشند. دختر شما هم حتما این قوانین را نمی خواهد. نمی توان با چماق شرعی دانستن این قوانین زنان را به سکوت بکشانید. چرا که مبارزات زنان کشورتان و نیز آشنایی با ضروریات زندگی امروز، آیت الله ها را هم در درستی این قوانین به شک انداخته است و در جستجوی راهی برای ارائه تفسیرهای عادلانه تراز شریعت هستند. اصرار شما بر تغییر ناپذیر دانستن این قوانین برای چیست؟