Le monde-diplomatique, juillet 2008
Enquête sur le virage de la diplomatie française,
Alain Gresh
ناتو،
خاورمیانه،
آفریقا ...
بررسی
چرخش سیاست
خارجی فرانسه
آلن گرش
برگردان:
بهروز عارفی
روز سیزدهم
ژوئیه جاری،
اجلاس تاسیسی
سران « اتحاد
برای
مدیترانه» در پاریس
افتتاح می
شود. این طرح
که در نگاه
بسیاری از
ناظران دارای
اهداف مبهم
است*، از سوی
نیکولا سارکوزی،
رئیس جمهوری
فرانسه، به عنوان
یکی از اهداف
سیاست خارجی
فرانسه معرفی
شده است. در
این حوزه، که همواره یکی از مسئولیت
های انحصاری
زیر نفوذ رئیس
جمهوری تلقی می
شود، وی با
فراموش کردن بیانات
دفاع از حقوق
انسانی که در
مرکز تبلیغات
انتخاباتی وی
قرار داشت، و قاعدتا
می بایست در
بسترانتصاب
برنار کوشنر
به وزارت امور
خارجه تحقق می
یافت**، به
اتخاذ
تصمیمات جدید
اقدام کرده
است. فراتر از اختلالات
ناشی از حکمرانی
یک نفره و
انزوای وزیر
امور خارجه،
سیاست خارجی فرانسه
بر محور بینش
دیپلماتیک
«غربی-آتلانتیست»
(طرفدار سیاست
آمریکا) متکی
بر اتحاد با
ایالات متحده
و مبتنی بر این
برداشت که
تحولات جهان
برای غرب
تهدید آمیز است،
شکل گرفته
است. این بینش،
بر مدیریت
کلیه پرونده
ها، از پیمان
آتلانتیک
شمالی (ناتو)
تا کشمکش
اسرائیل-فلسطین،
از مسئله هسته
ای ایران تا بحران
لبنان احاطه
دارد. اما،
گاهی ، واقعیت
دشوار و منافع
اقتصادی،
برای مثال در
آفریقا ***، رئیس
جمهوری را به
اتخاذ سیاستی
سنتی تر سوق
می دهد.
تا چندی
پیش، سیاست
خارجی فرانسه
امری پیش پا
افتاده و
تقریبا
معمولی بود.
مردم فرانسه
رئیس جمهوری
ای انتخاب می
کردند و یک
سال بعد،
روزنامه
نگاری که
وظیفه اش ارائه
کارنامه
سیاست خارجی
وی بود،
مشاهدات خود
را در یک کلمه
خلاصه می کرد:
تداوم. پس از
آن که ژنرال
دوگل از سال 1958،
خطوط اصلی سیاست
خارجی را
تعیین کرد ،
در این «حوزه ویژه
ریاست
جمهوری»، از
چپ گرفته تا
جناح راست،
همه با هم اتفاق
نظر داشتند.
نه انتخاب یک
نامزد غیر
گلیست در
انتخابات سال
1974، یعنی والری
ژیسکار دستن،
و نه انتخاب
فرانسوا
میتران ، چرخش
قابل ملاحظه
ای پدید نیاورد.
با آن که
میتران به
هواداری از
سیاست خارجی
آمریکا
(اتلانتیسم) و
نزدیکی به
اسرائیل شهره
داشت.
پس از
انتخاب
نیکولا
سارکوزی در
ششم مه 2007، وضع
تغییر کرد. به
علاوه، کاخ
ریاست جمهوری
به آن می نازد.
سیاست خارجی
نیز از اراده
تغییرات رئیس
جمهوری جدید برکنار
نخواهد ماند.
ولی در این
بین، سهم «گسست
از گذشته» و یا
«تداوم»، دو
اصلی که در طول
سال گذشته هزار
بار تکرار شده
اند، به چه
میزانی ست. تا
هنگامی که بر
راس قدرت دولت
اراده گرائی
حاکم است، و
ازآنجا که
حلاجی چرخش ها
دشوار است،
ارائه هر
بیلانی در این
زمینه پر نشیب
و فراز است.
تازه از برخی
فرصت طلبی ها
که از ویژگی های
هر رهبر سیاسی
است، سخنی به
میان نمی
آوریم.
از زمان
برقراری
جمهوری پنجم
فرانسه (1958)،
تصمیم گیری
های حکومتی
هرگز تا این
حد دردستان یک
نفر متمرکز
نبود. مردی که
نه تنها وزارت
امور خارجه بلکه
فراتر از آن،
تمام نهاد ها
و مسائل را به
هیچ می گیرد.
پذیرائی
بسیار جنجالی
از سرهنگ معمر
قذافی در
دسامبر 2007 در
پاریس، مخمصه
های مدیریت تک
نفره را به
نمایش گذاشت. با
این استقبال،
نیکلا
سارکوزی از
مهمان خود به
خاطر آزادی و
تحویل
پرستاران
بلغاری (1) سپاسگزاری
می کرد اما
بهای پرداختی
از کیسه وجهه
فرانسه،
دیپلمات های
فرانسوی را در
وزارت خارجه
مبهوت کرد. گر
چه درست است
که امضای
قرارداد های گوناگون
با گروه های
صنعتی آروا،
ونسی، وئولیا
آنویرونمان،
گاز فرانسه و
فروش بیست
فروند هواپیمای
ارباس و
همچنین
همکاری در
زمینه انرژی
هسته ای غیر
نظامی تا حدی دغدغه
ها را کاهش
داد.
چنین پیداست
که این
«دیپلماسی
هسته ای»
بسیار
سودجویانه در جهت
کشورهای
پیرامون
مدیترانه و
عربی است.
تعداد کسانی
که سیاست
خارجی
فرانسه
را، چه در مورد
آمریکا و چه
در مورد روسیه
هدایت می
کنند، از شمار
انگشتان یک
دست تجاوز نمی
کند. سه کانون که رقیب یک
دیگرند، دور رئیس
جمهوری به
مثابه آخرین
تصمیم گیرنده حلقه
زده اند.
ابتدا،
گروه متعصبی
از
روشنفکران،
روزنامه نگاران
و بازرگانان
طرفدار پر و
پا قرص آمریکا
که در بستر
ملاقات های
غیر رسمی و «دور
میز شام در
محافل خصوصی»
بر روی رئیس
جمهوری تاثیر
می گذارند. گروهی
از «جوانان نظریه
پرداز» که معتقدند
که فرانسه
همچون
اسرائیل به
اردوگاه غرب
وابسته بوده و
با تهدیدات
متعدد از سوی
منابع مختلف
از روسیه
گرفته تا چین
و اسلام مواجه
است، در
نهادهای رسمی
دولتی از آنان
پشتیبانی می
کند. از نگاه
آنان، «سیاست
فرانسه در
قبال جهان
عرب» در
بهترین حالت
خود، فریبی
بیش نبوده و
شاید خیانتی
نسبت به ایده
آل های غرب
بود. آنان به حرکت
ملی اعتقادی
نداشته و بدون
هیچ عذاب وجدانی
حاضرند تا
پژو،
سیتروئن، رنو
و توتال را فدای
پیکار با «مخاطره
پارسی» بکنند.
آن ها دارای
جای پائی در حزب
«اتحاد برای
اکثریت طرفداررئیس
جمهوری- او ام
پ» هستند.
عنوان کتاب
نخست وزیر
پیشین
فرانسه، ادوآر
بالادور که
توجه افکار
عمومی را به
خود جلب نکرد،
به بهترین
وجهی برنامه ایشان
را خلاصه می
کند: «در دفاع
از اتحاد غربی
میان اروپا و
ایالات متحده»
(2) . نفوذ آنان بسیار
فراتر از جناح
راست رفته و
حتا به درون
حزب سوسیالیست
نیز راه یافته
است.
کانون
دوم، میراث
خواران سیاست
سنتی «گلیست»
هستند و به
رغم ارتقاء
هانری گنو
«مشاور ویژه»
رئیس جمهوری، در
موضعی دفاعی
قرار گرفته
اند. آنان که در
وزارت «امورخارجه
و اروپائی»
سنگر گرفته
اند، سخت در
مقابل به
انزوا کشیده
شدن خود
مقاومت می
کنند.
دست آخر،
گروه سوم، که دور
ژان داوید
لویت، مشاور
دیپلماتیک
رئیس جمهوری
گرد آمده اند،
با
پراگماتیسم
پرونده ها را
بررسی و در حد
امکان خود،
بلندپروازی
های مهارنشده
رئیس دولت را
تعدیل می
کنند.
اگر قرار
بود که گفتارها
را بپذیریم،
بنا بر گفته
اوبر ودرین،
وزیر خارجه
پیشین فرانسه
(از حزب
سوسیالیست)،
جریان نخست، یعنی
«طرفدران
غرب-سیاست
آمریکا» مسلط
اند. این
جریان منسجم و
رک، خواهان
گسست با شیوه
گذشته و زبان
دیپلماتیک قالبی و
ناروشن است. ویژگی
آن، دو اصل زیر
است: وابستگی
به اردوگاه
غرب، پیمان
مسئولانه با
ایالات متحده.
یک دیپلمات
اظهار داشت (3)
که «تا کنون،
استفاده از
واژه «غرب» در
یادداشت ها و
گزارش های
رسمی ممنوع
بود، اما پس
از انتخاب سارکوزی
در مه 2007، واژه
ای کلیدی در
گفتمان پیروان
او شده است. دیپلمات
دیگری که با
سارکوزی هم
عقیده است،
توضیح داد: بر
خلاف آن چه شیراک
عادت داشت
بگوید، سارکوزی
تاکید می کند
که ما در
حاشیه بسر
نبرده و به
جهان غرب تعلق
داریم. ما
ارزشهای
یکسان و تاریخ
مشترکی داریم.»
رئیس
جمهوری جدید
فرانسه،
هنگام
سخنرانی در مورد
سیاست خارجی
دولت خویش در
حضور سفیران
فرانسه در روز
27 اوت 2007، هفت
بار از واژه
«غرب» یا «غربی»
استفاده کرد و
از جمله هنگامی
که نسبت به
خطر رویاروئی
با اسلام
هشدار می داد.
این نکته ها بدون
این که
توضیحاتی در
موردشان داده
شود، هیجده
بار در کتاب
سفید مربوط به
دفاع ملی (4) تکرار
شده اند.
چنین
الحاقی به غرب
با تمایل
آشکار بریدن
از آن چه برخی
«تفکر
ضدامریکائی»
می خوانند،
همراه است.
یکی از
تحلیلگران
معتقد است که
«اگر نتوانیم
شیفتگی رئیس
جمهور به
آمریکا را بسنجیم،
از درک افکار
وی ناتوان
خواهیم بود. شیفتگی
وی به ایالات
متحده همه موضعگیری
های رئیس
جمهور را به
او تلقین می
کند و از جمله
تعهدات او
نسبت به
اسرائیل را.
او مطمئن است
که بشرطی
فرانسه می
تواند بر
سیاست بین
المللی
سنگینی کند که
متحد ایالات
متحده باشد. »
آیا در آن
صورت،
سارکوزی «نومحافظه
کاری است با
گذرنامه
فرانسوی»؟ (5)
ابعاد این
چرخش تا چه
اندازه ای
است؟
آیا «سنت
گلیستی» نفوذ
خود را حفظ
کرده است؟
«تضاد»های موجود
در تصمیمات
اتخاذ شده را
چگونه می توان
توجیه کرد؟
برای پاسخ به
این نکته ها
باید پا را
فراتر از حرف
گذاشته و
عملکرد رئیس
جمهوری را
بررسی کرد. در
بین موضوعات
مختلف، چهار
مسئله در
داوری به ما
یاری می
رساند.
بترتیب
رابطه با
سازمان پیمان
آتلانتیک
شمالی (ناتو) و
ایالات
متحده، مسئله
هسته ای
ایران، رابطه
با سوریه و
لبنان و کشمکش
اسرائیل-فلسطین.
ناتو، پیوستگی
در جریان
برگزاری
کنفرانس سفیران
فرانسه،
سارکوزی طرح
پیوستن مجدد به ناتو
را چنین خلاصه
کرد: « شایسته
یادآوری است
که این پیمان
آتلانتیک، متعلق
به خود ماست.
ما آن را پایه
گذاشتیم، و
امروز یکی از
همکاران اصلی
آن هستیم (...) من
امیدوارم که
در ماه های
آینده از رودروئی
به سوی تحکیم
دفاع اروپائی
و نوسازی ناتو
و در نتیجه
تجدید رابطه
آن با فرانسه
پیش برویم.
این دو مکمل
یکدیگرند.
دفاع اروپائی
مستقل و یک
سازمان آتلانتیک
که جای ما
دقیقا در درون
آن است.»
اجلاس
سران کشورهای
عضو ناتو در
رومانی که در آوریل
2008 برگزار شد،
قدم بزرگی در
این جهت
برداشت. به
این صورت که
پرزیدنت بوش ایده
تحکیم یک
سیستم دفاعی
اروپائی را
مورد تایید
قرار داد. بر طبق
پیش بینی کتاب
سفید، مرحله
بعدی با
برگزاری
شصتمین
سالگرد ایجاد
ناتو و بازگشت
فرانسه به
دامان آن به
سر خواهد آمد.
این مراسم بطور
«مشترک» از سوی
فرانسه و
آلمان در
شهرهای
استراسبورگ و
کیل برگزار خواهد
شد. اما، آیا
تا آن هنگام،
بریتانیای
کبیر، آلمان و
فرانسه قادر
خواهند بود که
سیاست دفاعی
مشترکی
تدوین کنند که
با جایگزینی
نیروهای کلاه
آبی سازمان
ملل متحد در
برخی کشمکش
های حاشیه ای
متفاوت باشد ؟
تازه بیست و
چهار رهبر
دیگر کشورهای
اتحادیه
اروپا را کنار
می گذاریم. با
توجه به بحران
ناشی از رای
«نه» مردم ایرلند
[به منشور
مشترک
اروپائی] ،
چنین چیزی
کمتر محتمل
است.
یک کارمند
عالیرتبه
توضیح داد که
«در مورد این
مسائل ما می
توانیم به
بریتانیا
اتکا کنیم.
زمان آن رسیده
است که دیدگاه
اسطوره ای
روابط
فرانسه-آلمان را
فراموش کنیم.
آن گاه که
هلموت کوهل و
میتران
عکس یادگاری
می گرفتند.
گذشته از هر
چیز، جنگ
بپایان رسیده
و آخرین سرباز
بازمانده از
جنگ اول جهانی
نیز درگذشته
است....» و در مورد
کسانی که «چرخش
اتلانتیستی»
[تمایل به
سیاست آمریکا]
و خیانت به
میراث دوگل را
نکوهش می کنند،
- منظور خروج
او از سازمان
نظامی ناتو در
سال 1968 است- او
پاسخ می دهد:
پیشنهاد
بازگشت بالفعل
به سازمان
نظامی ناتو در
سال 1995 از سوی
ژاک شیراک طرح
شده بود. دو
روئی بس است!
هنگام جنگ
کوسوو، یک
اسکادران از
هواپیماهای
فرانسه،
نخستین
بمباران
صربستان را
انجام دادند.
ما سخنان زیبا
بر زبان می
رانیم ولی در
واقعیت، در
عملیات ناتو
شرکت می کنیم،
چه در کوسوو و
چه در
افغانستان.»
برونو
ترتره،
پژوهشگر مرکز
تحقیقات استراتژیکی
که در کمیسیون
تدوین
کتاب سفید
درباره «دفاع
و امنیت ملی»
شرکت کرده، تایید
می کند که «قصد
نیکلا
سارکوزی از
پیوستن مجدد
به فرماندهی
مشترک ناتو از
یک بخش
ایدئولوژیکی
قوی الهام می
گیرد و آن این
است که فرانسه
به خانواده
غرب تعلق
داشته و از
این راه، جای
طبیعی خود را
باز می یابد.
از نگاه او، آن
چه غیر طبیعی
تلقی می شود،
وضع موجود است.»
در سال 1987،
یک دیپلمات
فرانسوی که
بعدها
مسئولیت مهمی
در وزارت
خارجه بدست
آورد، با اسم
مستعار دامین
بوشان نوشت :
«یک «جزمیت»
گلیستی که
ژنرال دوگل
متنفر بود،
امکان دارد
برای توجیه «تحجر»
سیاست خارجی
ما بکار رود :
باید برای وفاداری
به پدر، وی را
کشت (6).» باوجود
این، امکان این
که لباس های
کهنه
روانپزشکانه
متقاعد کند، بسیار
کم است، زیرا آن
ها به عوامل
نمادین
اعتنائی
ندارند.
سخنرانی دوگل
در سال 1966 در پنوم
پن علیه جنگ
آمریکا در
ویتنام، نظیر
سخنرانی دومینیک
دویلپن [وزیر
امورخارجه
وقت فرانسه]
در سال 2003 در نیویورک
علیه تجاوز به
عراق، تنها به
اعتبار
فرانسه نیافزود،
بلکه این دو موضعگیری
از تقسیم ساده
لوحانه جهان
به دو اردوگاه
متخاصم، آن
زمان «سرمایه
داری» و «کمونیستی»
و اکنون «غرب» و
«اسلامی»
جلوگیری کرد،
اردوگاهی که
هر دولتی
مجبور می شد
به عضویت یکی
در آید.
سارکوزی
در 26 مارس 2008 در
لندن امتناع
خود را از
«حکومت جهان قرن
بیست و یکم با
استفاده از
نهادهای قرن
بیستم اعلام
کرد و در این
رهگذر قدرت
های مهم
نوظهور و دو
میلیارد و نیم
جمعیت شان را
کنار گذاشت.». او
با سرپیچی از
توصیه های شخص
خود، کوشید با
اعزام
نیروهای
تقویتی به
افغانستان حسن
نظرش را نسبت
به ناتو به
نمایش گذارد
که نهادی است
متعلق به قرن
گذشته، و آن
هم در لحظاتی
که بخشی از
تحلیل گران
معتقدند که
این، جنگی از
پیش باخته
است. آقای
سارکوزی برای
«خود پوشی»
مدعی شد که شرکت
فرانسه در
ناتو، موجب
تخفیف
استراتژیِ
آمریکا در این
کشور شده و
تقدم را به
نوسازی خواهد
داد؛ تونی بلر
نیز از چنین
استدلالی
برای افزایش نیروهای
بریتانیا در
عراق استفاده
کرد و میزان
موفقیت آن را
همه می دانیم.
شاید امر
نامطلوب این
باشد که رئیس
جمهوری
فرانسه این
کشمکش را در
چارچوب «جدال
تمدن ها» جای داده
است ، اما او
ادعا می کند
که این امر
درست نیست.
سارکوزی در
طول سفرش به
افغانستان در
22 دسامبر 2007 خطاب
به سربازان
فرانسوی گفت:
شما برای
تثبیت اوضاع
جهان تلاش می
کنید زیرا اگر
افغانستان
کشوری
تروریست شود،
همه ما از
جمله در
فرانسه و
اروپا روزی
بهایش را خواهیم
پرداخت (عجب!).»
این گفتار که
با زبان جورج
دبلیو بوش هم
خوانی دارد،
از افغانستان
جبهه پیشروی
«جنگ با تروریسم»
و از ناتو
ابزار «سراسری»
مسئول حفظ نظم
غربی
می سازد.
تدارک
جنگ با ایران
فرانسه در
سال های 2005-2004، سیاست
خود در قبال
ایران را سخت
تر کرد ، در آن
هنگام، بدنبال
پیش آمدن «گسست
[بین آمریکا و
فرانسه] بر سر
عراق»، شیراک در
پی تجدید
برقراری
ارتباط با
جورج بوش بود» (7)
اما، پرزیدنت
شیراک، به رغم
سوء ظن شدید
نسبت به رهبران
انقلاب
اسلامی که
نتیجه
مهربانی وی
نسبت به صدام
حسین و نیز عدم
توفیقش در
مذاکره برای
آزادی گروگان
های فرانسوی
در لبنان در
سال های 1989-1988
بود، نگرانی
خویش را از
خطر رودرروئی
نظامی مخفی
نمی کرد. بدون
تردید، این
امر موجب
«لغزش» او در
ژانویه 2007 شد. بدین
ترتیب که در
یک مصاحبه با
روزنامه
«اینترنشنال
هرالد تریبون»
اعلام کرد که
دسترسی ایران
به یک یا دو
بمب اتمی چندان
خطرناک نیز
نیست. « ایران
این بمب را در
کجا پرتاب
خواهد کرد؟ بر
روی اسرائیل ؟
این بمب هنوز
دویست متر در
آسمان طی
نکرده که تهران
با خاک یکسان
خواهد شد. (8).»
پس از
انتخاب
سارکوزی،
ریاست جمهوری
و وزارت امور
خارجه و در
واقع بخش امور
استراتژیکی،
امنیت و خلع
سلاح این
وزارتخانه که
پرونده هسته
ای ایران را
دنبال می کرد،
دارای موضع مشترک
در این باره
اند. و
مواضعش در
شرایطی سرسخت تر
شده که بقول
کنایه آمیزیک
دیپلمات
فرانسوی ، مقامات
فرانسه با
«هیچ مسئول
ایرانی دیدار
نکرده» اند.
درست پس از
کنفرانس با سفیران
فرانسه، رئیس
جمهور جدید،
وجود یک ایران
دارای سلاح
هسته ای را به
عنوان
«غیرقابل قبول»
نکوهش کرده و
بر «اراده
قاطع فرانسه
در اقدامات
جاری که تحریم
های فزاینده
را با گشایش
تلفیق
می کند ،
بشرطی که
ایران به
تعهداتش
احترام
بگذارد تاکید
کرد. این رویه
تنها راهی است
که به ما
امکان می دهد
از انتخاب راه
فاجعه باری
جلوگیری کنیم:
یعنی بمب
ایرانی یا
بمباران ایران». از
حوادث نادر،
انتقاد تند
نیویورک
تایمز در
سرمقاله
مندرج در
روزنامه
شماره 30 اوت 2007
با عنوان
«زمان تهدید
نیست» بود.
گفتار
رئیس جمهور به
تعهد بیشتر
فرانسه علیه
ایران و اراده
این کشور به
تحمیل تحریم
های اروپائی در
خارج از
چارچوب
مصوبات
سازمان ملل
متحد منجر شد.
شیراک همواره
با چنین
مجازات هائی
مخالفت کرده
بود. این
استراتژی با
شکست روبرو
شد. ایران قطعنامه
های شورای
امنیت را نادیده
گرفته به
برنامه غنی
سازی
اورانیوم
ادامه داده و
کنترل آژانس
بین المللی
انرژِی اتمی
را سست تر
کرده است. فرانسه
و اتحادیه
اروپا با
پیوستن به
تمایلات
آمریکا،
گفتگو با
ایران رابه
تعلیق برنامه
غنی سازی منوط
کرده و از این رو
خود را از
ایفای نقش
مستقل محروم
می سازند. بد
نیست یادآوری شود
که برنامه ایران
با پیمان عدم
گسترش هسته ای
(ان پی تی) منطبق
است.
رویه
دیگری امکان
پذیربود. اتحادیه
اروپا و
فرانسه
میدانستند که
در ماه های
نوامبر
و دسامبر 2003
موفق شده بودند
از طریق گفتگو
ایران را به
پذیرش برنامه
غنی سازی
متقاعد سازند.
و در پی آن،
ایران پروتکل
الحاقی ان تی
پی را امضا
کرد (که
بازرسی بسیار
«نیرومند»
بازرسان
انرژی هسته ای
را امکان پذیر
می سازد).
تهران تا
اوایل 2005 به
تعهداتش
احترام گذاشت
ولی سپس با
اشاره به نتیجه
کمی که نصیب اروپائی
شد که تسلیم
زیاده خواهی
ایالات متحده شده
بود، از آن رویگردان
شد. واشینگتن
همواره ایران
را مظهر شر می
داند.
مدت بیست
سال است که
آمریکا و اسرائیل
پیش بینی می
کنند که ایران
تا دو سال
دیگر صاحب
اسلحه اتمی
خواهد شد. پرزیدنت
بوش در 17 اکتبر
2007 اعلام کرد که
باید از دسترسی
این کشور «به
داشتن ظرفیت
دانش تولید
بمب اتمی»
جلوگیری کرد.
در صورت حمله
بازدارنده
کاخ سفید
واشینگتن به
ایران،
بمنظور جلوگیری
از این «ظرفیت»
و «دانش»،
فرانسه چه
تصمیمی اتخاذ
خواهد کرد؟ در
این میان، چه
کسی مفهوم واژه
های «ظرفیت» و
«دانش» را
تعیین خواهد
کرد؟
حمله
هوائی
اسرائیل علیه
سوریه در
سپتامبر 2007 پیش
درآمدی از آن
چه واکنش
فرانسه می
تواند باشد،
بدست می دهد.
در آوریل 2008،
سازمان سیا با
انتشار اسناد
بسیار متضاد
ادعا کرد که هدف
حمله یک مرکز
هسته ای بود. فرانسه
نسبت به این
عملیات نظامی
که حقوق بین المللی
را نقض می
کرد، سکوت
کرد. فرانسه
با کلماتی
مشابه با
بیانیه وزارت
خارجه آمریکا
«اقدام سوریه
برای روشن
کردن فعالیت
های هسته ای
گذشته و حال
خود» بسیار با
اهمیت تلقی
کرد.».
لبنان،
خودنمائی
ناچیز
سارکوزی
در روز هفتم
ژوئن جاری
همراه با رهبران
همه احزاب
سیاسی و نیز
ده ها روزنامه
نگار برای تهنیت
به میشل
سلیمان رئیس
جمهوری جدید
لبنان، از بیروت
بازدید کرد.
یک بار دیگر،
رسانه ها شتاب
زده به تجلیل
از نقش
سارکوزی
پرداختند در
حالی که روشن
بود که قرار
داد میان
اکثریت و اپوزیسیون
لبنان در غیاب
فرانسه عقد
شده است.
هنگام
تصدی ریاست
جمهوری، سارکوزی
وارث پرونده
پر دردسر
لبنان شد. از
سال 2005 به این سو،
شیراک منافع
کشور خویش را
با منافع
خانواده
حریری عجین
کرده و خود را
با حکومت فوا
سینیوره یکسان
پنداشته بود.
در حالی که
دولت وی تنها
نیمی از لبنان
را نمایندگی
می کرد. البته میدانیم
که آقای شیراک
، پس از پایان
دوران ریاست
جمهوری اش در
یک آپارتمان
مجلل متعلق به
سعد حریری
سکنی گزیده
است، اما پاریس
از این ساخت و
پاخت، سربلند
یبرون نیامد.
سارکوزی
که از اتخاذ
موضع خلاف
رئیس جمهور پیش
از خود، سرحال
است تصمیم
گرفت تا بر
این مر حله خط
بکشد و با
حمایت از
پیشنهاد وزیر
امورخارجه
اش، همه جناح
های لبنان از جمله
حزب الله را
در ژوئیه 2007 در
شهر سل سن کلو
(حومه غربی
پاریس) گرد هم
آورد. او به
انتقاد های آمریکا
و اسرائیل و خرده
گیری های طرفداران
نظریه «غربی –
آتلانتیستی
»، که
سوریه و
متحدان
لبنانی اش را
بخشی از محور
شر می دانند،
اعتنائی نکرد.
سپس، کوشنر
[وزیر امور
خارجه فرانسه]
که روابط
قدیمی با افراد
هر دو اردوگاه
دارد، چندین
بار به آن
کشور سفر کرد.
رئیس جمهوری
فرانسه، با
ناشکیبائی و
متقاعد به حل
مسائل
از طریق «مذاکره
حضوری»، بدون
اطلاع کوشنر،
در چهارم
نوامبر 2007، کلود
گئان، مدیر کل
کاخ الیزه و
لویت، مشاور
دیپلماتیک
خود را به
سوریه روانه کرد.
این ناروشنی
ها معیارها را
بر هم می ریزد.
همچنان که
اغلب در چنین معاملات
سیاسی رخ می
دهد و
استراتژی های
فرقه ای جناح
های رقیب
لبنانی – حالا
طمع کاری آنان
را نادیده می
گیریم- و منافع
خارجی متعدد
(سوری و
اسرائیلی،
امریکائی و
ایرانی،
فرانسوی و
سعودی)، توافق
بر روی انتخاب
رئیس جمهوری،
که در اوایل
دسامبر قریب الوقوع
بنظر می رسید،
بتاخیر افتاد.
آن گاه، پاریس
با خالی
گذاشتن
میدان، زمینه بازی
در اختیار قطر
می گذارد که
میانجگیری را
دنبال کند.
این کشور
نفتی کوچک، که
مهم ترین
پایگاه نظامی
آمریکا در
منطقه در آنجا
قرار دارد،
روابط عالی با
سوریه و ایران
و نیز فرانسه
دارد. اسرائیل
دارای یک
نمایندگی در
این شیخ نشین
است. قطر، در
ضمن دارای
روابط مستدام
با حزب الله (و
حماس) است. آن
چه پاریس بدلیل
عدم پیگیری اش
و رجوع
به قرائتی
ساده باورانه
از
مناقشه،
موفق به
انجامش نشد، قطر
موفق شد. یعنی
تشکیل دولت
وحدت ملی با
دادن حق تعلیق
تصمیمات به
اپوزیسیون.
دلیل عدم
موفقیت
فرانسه
نادیده گرفتن کامل
واقعیت های
محلی و
وابسته کردن آن
به رودرروئی
های منطقه ای
با سوریه و
ایران بود.
سارکوزی
با چرخش
جدیدی، در
بیست و نهم مه
در یک مکالمه
تلفنی با بشار
الاسد، از وی
برای شرکت در
نشست سران
«اتحاد برای
مدیترانه»
دعوت کرده و
دوباره گنو و
لویت را روانه
دمشق کرد. این
حرکت سیاست
خارجی فرانسه
را مغشوش و آن را
در منطقه بی
اعتبار می کرد.
حزب
سوسیالیست
فرانسه، به
بهانه دفاع از
حقوق بشر، از
دعوت رئیس
جمهوری سوریه
انتقاد می کند،
ولی در مورد
حضور اعلام
شده رئیس
جمهوری مصر و
تونس و نخست
وزیر اسرائیل
که قرار بود در
شانزلیزه
حاضر باشند،
هیچ نمی گوید.
(خیابان
شانزلیزه محل
برگزاری
مراسم رژه
نظامی روز ملی
فرانسه 14
ژوئیه بود) ایالات
متحده نیز
دودلی خود را
بیان می کند. از
قرار معلوم،
منافع خود
فرانسه،
پیوستن صاف و
ساده به محور
آمریکا-اسرائیل
را مشکل می
سازد.
آیا این
انتخاب ها از
منطقی منسجم
پیروی می کنند؟
یک دیپلمات
عرب مقیم
بیروت این
پرسش را طرح
می کند که چرا
باید از سوریه
بخاطر ایفای نقشش
دریافتن راه
حلی برای
بحران لبنان سپاسگزاری
کرد ولی در
مورد ایران
کاری نکرد، کشوری
که در مورد
این پرونده
میانه روی
بسیار بخرج داد؟»
هدف اعلام شده
از سوی
سارکوزی سوق
دادن بشار
الاسد به
فاصله گرفتن
از ایران است. این
هدف با توجه
به وضعیت
کنونی منطقه
کاملا غیر
واقع بینانه
است. اما، این
سیاست فرانسه
با یاس تازه و
چرخش های جدید
روبرو خواهد
شد. همان گونه
که ژنرال دوگل
اشاره می کرد،
بهتر است که
به سوی شرق
غامض با ایده
های ساده پرواز
نکرد.
اسرائیل،
فراتر از هر
سوء ظنی
در روز 21
نوامبر 2007،
سخنگوی جوان کاخ
ریاست جمهوری
فرانسه، داوید
مارتینو (که
در این مقام
دیری نپائید)، در
دیداری با
شورای
نمایندگی
نهادهای
یهودی در
فرانسه
(کریف)،از
اتحاد فرانسه
و اسرائیل
تجلیل کرد. او
ابراز داشت که
این پیمان «در
قلب اتحاد
مدیترانه ای»
قرار داشته
وبا شور و شعف
اضافه کرد که
روابط بین دو
کشور به وضعیت
پیش از جنگ 1967
برگشته است ...!
منظور او دوره
ای است که فرانسه
سلاح اتمی در
اختیار
اسرائیل
گذاشت.
روابط
میان پاریس و
تل آویو،
بصورت
چشمگیری در
سال های 2005-2004 گرم
تر شد اما
پایان دوره ریاست
جمهوری شیراک
که به داشتن
حسن نظر نسبت
به اعراب
مظنون بود،
راه را به سوی
یک دوره
ماه-عسل
بازکرد و
طرفین با غرور
اعلام کردند.
یکی از
روزنامه
نگاران
روزنامه
هآرتص از
رسیدن رئیس
جمهوری جدید که
معتقد است
«ایجاد دولت
یهود، «اثر
بارز سیاسی
قرن بیستم (9)»
است و تعهد
کرده که از استقرار
«حماسستان» در
غزه جلوگیری
کند و هرگز
هیچ مصالحه ای
در مورد امنیت
اسرائیل نکند،
اظهار خشنودی
کرد. او می
افزاید که این
امر شاید
بخاطر «ژن های»
یهودی وی باشد
و شاید هم
نباشد (10)، ولی در
هر حال،
نیکولا
سارکوزی از
خود ماست (11)».
شاهد این
مدعا، سفر پر
زرق و برق
رئیس جمهوری
فرانسه از 22 تا 24
ژوئن امسال به
اسرائیل است.
نه تنها گفتار
سارکوزی با
تکرار تاریخ
صهیونیسم
متکی بر
اسطوره
توراتی، نسبت
به اسرائیلی
ها همدردی
نشان می دهد، بلکه
بدون این که
کلمه ای در
مورد رنج
فلسطینی ها بر
زبان آورد، از
اشغال صحبتی
نکرد و بروشنی
گفت که
اسرائیل و
فرانسه در
اردوگاه
واحدی قرار دارند
و آن اردوگاه
دموکراسی است.
بد نبود که او
بیاد می آورد
هنگامی که
فرانسه یا
ایالات متحده
از هندوچین
قربانگاهی
ساخته بودند، هر
دو کشور جزو
دموکراسی
بودند.
سارکوزی برای نرنجاندن
میزبانانش،
حتی فراموش
کرد که جمله
ای از سخنرانی
اش را که به
بازگشت به
مرزهای 1967
اشاره می کرد،
بخواند.
این سفر
همچنین تحکیم
روابط
دوجانبه با
اسرائیل را
مورد تاکید
قرار داد. انگار
که اشغال وجود
خارجی نداشت
یا مستعمره
سازی اصلا
گسترشی نمی
یابد و یا این
که میتوان با
بهانه
تروریسم،
سرکوب
روزافزون را
توجیه کرد. و
هنگامی که در
سال گذشته،
دولت ایهود
اولمرت با
خانم آنگلا
مرکل، رئیس
وقت اتحادیه
اروپا تماس
گرفت تا
همکاری
مستحکم تری با
اتحادیه
اروپا برقرار
کند، فرانسه مساعدترین
واکنش را در
میان دول
اروپا داشت.
هدف، تعمیق
همکاری های
اقتصادی و بویژه
استحکام
مناسبات
سیاسی بود.
مسئولان
اسرائیلی
خواهان
ملاقات
سالیانه با
شورای وزیران
اتحادیه
اروپا شدند.
اشاره شود که
تنها کشورهای
بزرگ نظیر
ایالات
متحده، روسیه
و چین از چنین
امتیازی
برخوردارند.
بدون
بدگمانی، اسرائیلی
ها میخواستند
که اتحادیه
پیش از هر
بیانیه ای در
مورد خاورمیانه،
با آن ها
مشورت کند.
هنگامی که
اولین حکومت
عربی واکنش
نشان داد. کاخ
ریاست جمهوری
فرانسه دچار
سرگیجه شد.
«دوستان»
فرانسه، نشست
سران کشورهای
مدیترانه را که
قرار بود در 13
ژوئیه برگزار
شود، تهدید به
بایکوت کردند.
و روز شانزدهم
ژوئن، همزمان
با تشکیل
شورای همکاری
اتحادیه
اروپا-اسرائیل،
27 کشور اروپائی
عضو، بسیار
مودبانه،
تقاضای خانم
تزیپی لیونی،
وزیر خارجه
اسرائیل را رد
کردند. او پس از
مسکوت گذاشتن
موضوع شرکتش
در جلسه،
سرانجام در آن
حاضر شد و
برای تبدیل
شکست نسبی اش
به پیروزی،
خبرهائی پخش
کرد که نیمی از
واقعیت بودند
و مطبوعات
اروپا و
اسرائیل بدون
تطابق با حقیقت،
آن ها را بازتاب
دادند. (12)
بدین
منوال، اصل
حقیقت همیشه در
پشت ابرها نمی
ماند. در
آوریل گذشته،
کاخ الیزه
(ریاست جمهوری
فرانسه) با
مسافرت ایو
اوبن دولا
سوزی یر به
غزه موافقت
کرد. این مدیر
پیشین بخش
افریقای
شمالی-خاورمیانه
وزارت امورخارجه
ماموریت داشت
با حماس تماس
بگیرد. اما، پس
از برملاشدن این
اقدام،
سخنگوی وزارت
خارجه
فرانسه، آن را
«ابتکار شخصی»
خواند، بدون
این که واقعا این
عمل را نفی
بکند. سارکوزی
در جریان توقف
بسیار کوتاهش
در بیت لحم در 24
ژوئن، بطور روشن
به حماس حمله
کرد: «نمیتوان
با تروریسم
صلح کرد،
نمیتوان با
تروریسم
مذاکره کرد».
آیا همین امر
در مورد دولت
اسرائیل که
سیاست
تروریسم علیه
اهالی فلسطین
رابکار می
بندد، صادق
نیست؟ اگر در
سال های دهه 1970 و
1980، فرانسه از
سیاست امریکا و
اسرائیل که
سازمان آزادی
بخش فلسطین –
ساف- را
«تروریست» می
نامیدند،
دنباله روی می
کرد، می توان
تصور کرد که مذاکره
میان ساف و
اسرائیل در
سال های دهه 1990 ،
هرگزعملی
نمیشد.
آیا با
سیاست گسست
روبروئیم یا
تداوم؟ گاهی این
و گاهی آن، به
رغم مسئله
تبت، پاریس در
پی ادامه
روابط حسنه با
پکن است. در
نشست سران در
بخارست، فرانسه
برای ملاحظه
مسکو، دست کم
بطور موقت، با
الحاق
اوکراین به
ناتو مخالفت
کرد.
سیاست
خارجی مدام تکان
می خورد. گاهی
در خفا و گاهی
آشکارا. بانی
این تغییرات،
شخص رئیس جمهور
است و اغلب با
منشی مغشوس و
با یک جریان
«غربی –آتلانتیستی»
که با «چهره
پوشیده» پیش
می رود، چرا
که ایده های
مورد نظر وی،
غیر محبوبند.
این امر نتیجه
خلاء
روشنفکری است:
کسی نمیداند
که چگونه باید
طرحی منسجم
تدوین کرد.
طرحی که با
دادن تغییرات
در سنتی که
ژنرال دوگل
بانی اش بود،
آن را بکار
بسته و
درجهانی که به
دو نیم تقسیم
نخواهد شد،
عملکرد
مستقیم
فرانسه را میسر
کند.
--------
* به مقاله «بازار
داغ بگو مگو
درباره
مدیترانه»
نوشته ژرژ
کورم در همین
شماره مراجعه
کنید.
** به ضمیمه
همین مقاله با
عنوان «وزارت
خارجه، یعنی
شخص من!»
مراجعه کنید.
*** به مقاله
«نشانه های ضد
و نقیض درباره
قاره سیاه» در
همین شماره
مراجعه کنید.
-----------
پاورقی
ها:
1 – آزادی
این پرستاران
و پزشک
فلسطینی از
مدت ها پیش
تدارک دیده
شده یود. بدون
این مقدمه
چینی ها
اراده گرائی
سارکوزی به
جائی نمی
رسید.
برای
اطلاعات
بیشتر در این
زمینه به کتاب
مارک پی یرینی
Marc Pieriniبا عنوان Le prix de la Liberté, Libye, Les Coulisses d’une
négociation (بهای یک
آزادی، لیبی،
در پشت پرده
یک مذاکره) از
انتشارت «اکت
سود»، آرل، 2008
مراجعه کنید.
2- انتشارت
فایار، پاریس،
2007
3 – بیشتر
مخاطبان ما در
تهیه این
گزارش، مایل
نبودند
نامشان در
مقاله برده
شود.
4 - به اسناد
فرانسه »La Documentation Française از
انتشارات
اودیل ژاکوب Odile
Jacob ،
پاریس، ژوئن 2008
مراجعه کنید .
5 – حزب
سوسیالیست
فرانسه در یک
سند درونی
بنام «گسست
آرام ولی
نگران کننده
نیکولا
سارکوزی»، از این
واژه ها
استفاده کرده
است. این سند
با سرپرستی
اریک بسون
تهیه شده است.
وی اندکی بعد،
به جبهه
سارکوزی
پیوست و به
مقام وزارت
رسید.
6 – به کتاب
دامی ین بوشان
با عنوان La Politique française au Moyen Orient
از انتشارات
«سیاست
خارجی»،
پاریس،
زمستان 1987
مراجعه کنید.
7 – به مقاله
«صدای مغشوش
فرانسه »
نوشته آلن
گرش، ژوئن 2006، موجود
در آرشیو
لوموند
دیپلماتیک (فارسی)
مراجعه کنید.
http://ir.mondediplo.com/article917.html
8 - به
مقاله Chiracet l’Iran. Quand la presse s’emballe (به زبان
فرانسه) در
بلاگ اخبار خاورمیانه
بر روی سایت
لوموند
دیپلماتیک، 2
فوریه 2007
مراجعه کنید. http://blog.mondediplo.net/2007-02-02-Chirac-et-l-Iran-Quand-la-presse-s-emballe
9 – در واقع،
سارکوزی
اظهار داشته
که «ایجاد
اسرائیل، «یک
واقعیت سیاسی
مهم قرن
بیستم» است.
10 ـ اشاره
به این امر
دارد که پدر
بزرگ آقای سارکوزی
یهودی بود.
اگر چنین
مسئله ای را
یک روزنامه
نگار فرانسوی
مطرح کرده
بود، به عنوان
یهودی ستیز
افشا می شد.
11 – روزنامه
هآرتص، سی
دسامبر 2007.
12 – به مقاله
زیر (به زبان
فرانسه)، در
روزنامه لوموند
شماره 17 زوئن 2008
مراجعه کنید:
Thomas Ferenczi,
« L’UE et Israel s’engagent dans un « partanariat renforcé » qui
mécontente les Palestiniens »
ماهنانمه
لوموند
دیپلماتیک،
ژوئیه 2008