آیا مردان می توانند
متحد فمینیسم باشند؟
نویسنده: نیگات
گاندی* / برگردان: نريمان رحيمي-17 آبان 1387
مدرسه فمينيستي: "آری،
می توانند". نیگات گاندی برای این پاسخ
اینطور استدلال می کند: چون فمینیسم فلسفه و جنبشی
است برای پایان دادن به تمام شکل های ستمگری، از جمله آن
ستمگری که ریشه ی جنسیتی دارد. نیگات
گاندی زن فمینیست هندی اضافه می کند که در واقع
مردانی که در مورد مسائل جنسیتی حساس هستند باید
خیلی نسبت به این جنبش احساس نزدیکی کنند.
هدف این مقاله روشن ساختن
این بدفهمی نسبت به فمینیسم است که بر اساس آن
فمینیسم بعنوان یک جنبش ضد ازدواج، ضد خانواده و ضد مرد و
یک جنبش وارداتی غربی تلقی می شود. مردان هم
می توانند فمینیست باشند، زیرا فمینیسم فلسفه
و جنبشی است علیه هرگونه اشکال ستمگری، از جمله ستمگری
جنسیتی. فمینیسم علیه ازدواج و خانواده نیست
بلکه می خواهد این نهادها را از بی عدالتی
هایی که در آنها عجین شده اند پاک کند. مردان از جنبش
فمینیستی رانده نمی شوند؛ در واقع مردانی که نسبت
به مسائل جنسیتی حساس هستند باید خودشان را جزئی از
این جنبش بدانند. ک. باسین (K. Bhasin) و ن.س خان (N.S. Khan)
فمینیسم را در بستر جغرافیایی جنوب آسیا
اینطور تعریف می کنند: "فمینیسم عبارت است از
آگاهی نسبت به ستم بر زنان و بهره کشی از آنان در جامعه، در محل کار و
در درون خانواده؛ و عمل آگاهانه ی زنان و مردان برای
تغییر این وضعیت". بنابراین هر کس که با
این فلسفه احساس اشتراک دارد و از تعهد برای پایان دادن به ستم
جنسیتی حمایت می کند یک فمینیست است. من
می خواهم این تعریف را گسترش بدهم تا ریشه های دیگر
ستم را نیز، مانند ستم طبقاتی، ستم سیستم بسته ی
کاستی، ستم قومیتی و ستم مذهبی در بر بگیرد؛ شکل
های ستم که با ستم جنسیتی در آمیخته هستند. این شکل
های ستم روی زندگی مردان هم تاثیر می گذارند اما نه
به اندازه ی زنان.
"جنسیت"
تنها شامل جنسیت زنان نمی شود. مردان هم موجودات جنسیتی
هستند و به صورتی منفی توسط جنسیت مردانه (masculinity)
که ساخته و پرداخته ی اجتماع است زیر تاثیر قرار می
گیرند. همه ی مردان بطور طبیعی دارای مردانگی
مبالغه آمیز (hypermasculine) بصورت تجاوزگری، رقابت
جویی و بیگانگی با احساسات نیستند. مردان
باید دغدغه ی پایان دادن به ستم بر زنان را داشته باشند چرا که
این می تواند راهی باشد برای اعلام نوعی دیگر
از مردانگی و کم رنگ کردن مرزهای جنسیتی. لزومی
ندارد که مردان و زنان بعنوان دو جنسیت گوناگون، در تقابل با هم قرار داشته
باشند. در یک دنیای هماهنگ و هارمونیک، اضمحلال
جنسیت های دوگانه که برای توصیف مردان و زنان بکار
می روند، می تواند راه را برای دنیایی
برای تکثر جنسیتی هموار کند. دنیایی که در آن
سایه روشن ها و انواع متفاوتی از مردانگی و زنانگی شکوفا
شود و مورد پذیرش قرار بگیرد.
آیا همه ی اینها
غیر طبیعی و مایه ی آشوب و هرج و مرج است؟ به همه
ی اینها بعنوان دوباره تعریف کردن آن چیزی نگاه
کنید که امروز به صورت زیستی و بیولوژیک
طبیعی تلقی می شوند. پذیرش
دنیایی با جنسیت های متکثر موجب داشتن
دنیایی می شود با ثبات بیشتر، صلح آمیز تر و
بهتر در مقایسه با دنیایی که در آن فقط با دو جنسیت
کاملا ثابت و جدا از هم سر و کار داریم. این امر می تواند باعث
شود تا زنان و مردان رها شوند از اجرای نقش های دوگانه ی
جنسیتی که بطور ثابت تعریف شده اند و بی نهایت مخرب
هستند. فمینیسم ساختار جنسیت دوگانه را به چالش می کشد. فمینیسم
تشویق می کند آزادی از محدودیت هایی را که
مردان و زنان بخاطر اجبار در اجرای نقش های جنسیتی شان
دارند. این وضعیت و موقعیت اجتماعی زن و مرد است ، و نه
بیولوژیک و زیست شناختی، که مرد را بعنوان فراهم آورنده
ی زندگی زن و زن را بصورت وابسته به مرد در می آورد.
صرف تایید وجود
نابرابری برای پایان دادن به نابرابری کافی
نیست. تصدیق باید با کنش همراه شود. پائلو فریه (Paulo Freire)
در کتاب اش به نام "پداگوژی ستمدیده" (Pedagogy of the Oppressed)، اتحاد با ستم دیده گان را بصورت کنشی از روی
عشق تعریف می کند. او آنهایی را که در طول تاریخ
نقش ستم گران را داشته اند مخاطب قرار می دهد و می گوید: "خردمندانه
کردن گناهتان از طریق رفتار پدرسالارانه با ستم دیدگان و قراردادن ستم
دیدگان در یک وضعیت عدم استقلال و وابستگی نشانه ی
اتحاد با آنان نیست. ستمگر آن وقتی متحد ستمدیده است که به ستمدیدگان
نه بعنوان یک مقوله ی مجرد بلکه بعنوان افرادی بنگرد که نسبت به
آنها بی عدالتی کرده است – وقتی که او به جای ژست
های خیرخواهانه، احساساتی و فردگرایانه بتواند ریسک
کنش از روی عشق را بپذیرد".
کنش
از روی عشق، نه کنشی منفعلانه بلکه تعهدی مسئولانه و از
روی شوق برای تغییر است. این کافی نیست
که مردان بگویند که آنها شخصا مسئول ستم نسبت زنان نیستند. این
یک کنش منفعلانه است. هر بار که به زنی اجازه ی کسب شخصیت
او داده نشود، هر بار که زنی بخاطر زن بودن اش مورد سوء استفاده و آزار قرار
بگیرد – کتک بخورد، زنده زنده سوزانده شود، مورد تجاوز قرار بگیرد،
دچار نقص عضو شود یا اینکه بخاطر جنین دختر بودن سقط شود- و
مردان خوش نیت از این موضوع ها روی بگردانند، آن مردان خواه نا
خواه در امر ستم بر زنان شرکت داشته اند. چرا که سکوت در مقابل ستم، شکلی از
شرکت در ستمگری است. چرا که بی اهمیت شمردن ستم، شکلی از
شرکت در ستمگری است. و همچنین بی تفاوتی و
لاقیدی نسبت به ستم.
نه سکوت، نه بی تفاوتی و
نه بی اهمیت شمردن هیچکدام کنشی مبتنی بر عشق
نیستند.
تاثیر در جنوب آسیا
سکوت، بی اهمیت شمردن و
بی تفاوتی در برابر ستم به زنان، نشانه هایی از تمایل
به حفظ وضع کنونی و عدم تغییر آن هستند. هنگامی که مردان
ستمدیدگی زنان را بعنوان موضوعی بی اهمیت به
کناری می گذارند، یا وقتی وضعیت زنان را فقط مربوط
به خود زنان می دانند، آنها در واقع از ادامه ی ستمگری
هواداری می کنند بخاطر اینکه درگیر شدن خودشان را در
این موضوع خطری می بینند در جهت از دست دادن موقعیت
ممتازی که اکنون از آن برخوردار هستند. گزارش محبوب الحق «پیشرفت
انسان در جنوب آسیا» (سال 2000) هشدار می دهد که که "پیشرفت
انسان" اگر هنوز جنسیتی نشده باشد، اما بطور جدی در خطر
است". این به آن معنی است که اگر موضوع نابرابری
جنسیتی بصورت یک سیاست فوری و ارجح در نظر گرفته
نشود، آسیای جنوبی همچنان بعنوان یکی از
فقیرترین، ضعیف ترین، بی سوادترین و بی
توجه ترین مناطق به موضوع جنسیت باقی خواهد ماند. موقعیت
فرودست بودن زنان می تواند موجب از میان رفتن پیشرفت
کشورهای جنوب آسیا شود.
مردان بعنوان همراهان
مردان طرفدار فمینیسم
بعنوان همراهان متحد با زنان، برای پیشبرد برابری زنان چه
می توانند بکنند؟ بعنوان متحدان زنان ستمدیده، مردان طرفدار
فمینیسم باید بطور فعال در مسائل سیاسی درگیر
شوند. فمینیست ها معتقدند که تغییرات مهم
سیاسی از خانه آغاز می شوند. بگذارید نگاهی به
موضوع تقسیم کار در خانه بیاندازیم. کار خانگی بعنوان کار
شناخته نشده است چرا که کار خانگی، کاری است بدون مزد که توسط زنان
انجام می شود.
یک
مرد طرفدار فمینیسم نمی تواند انتظار داشته باشد که
مسئولیت خانه داری و نگهداری بچه ها کاملا بر عهده ی زن
باشد. کار خانگی کاری است که باید برای گذران زندگی
خانوادگی انجام شود. این نوع کار، تنها کار زنان نیست. اتحاد
فعال عبارت از این است که مردان طرفدار فمینیسم بطور کامل در
تقسیم کار خانه شرکت کنند. و همچنین این موضوع را بعنوان
یک ایده آل در میان دیگر مردان ترویج دهند. دلسوزی
منفعلانه فقط عبارت است از احساس تاسف برای همسری که بیشتر از
توانایی خودش کار می کند، و یا در بهترین حالت
توصیه به همسرش برای استخدام یک کارگر خانگی.
فرانسیز کندال (Frances Kendall)
در مقاله اش با عنوان "چگونه شخصی با موقعیت ممتاز می
تواند یک متحد باشد"، لیستی از کارهایی که
متحدان ستمدیدگان باید انجام بدهند ارائه می کند. او راه
های ساده ای را ارائه می کند که متحدان می توانند با
استفاده از آن راه ها درباره ی امتیازهای خودشان و اثرات آن
امتیازها روی زندگی کسانی که از آن امتیازها محروم
اند قضاوت کنند. یک متحد این سوال را مطرح می کند که
زندگی او چه تفاوتی با اکنون داشت اگر جنسیت او مرد نبود؟ چگونه
امتیازهای مردانه ی او مانند سپری در برابر بی
عدالتی ها عمل می کنند؟ چگونه نبود آن امتیازها فرصت ها و
امکانات را برای پیشرفت زنان از آنها می گیرد؟ چگونه او
بعنوان یک متحد می تواند خودش را در جهت مسائل زنان قرار دهد؟
این به معنی شکستن سکوت
وفادارانه ی او نسبت به مردان دیگر است. کندال اصرار دارد که شکستن
پیمان های متحدانه با دیگر اعضای گروه خود (مردان) مهم
است چرا که "این برای کسانی که خودت را در جهت خواسته
های آنان قرار داده ای پرفایده ترین است". متحدان
مرد طرفدار فمینیسم چه بسا مجبور هستند در موقعیت
هایی که زنان توسط مردان به کناری رانده یا تحقیر
می شوند، بی پرده سخن بگویند ، حتی اگر چنین
بی پرده سخن گفتنی به سود آنها هم نباشد؛ مثلا موقعی که مردان
به شوخی درباره ی زنان می پردازند و از زن بصورت قالبی و
کلیشه ای استفاده می کنند. سرانجام یک متحد مرد طرفدار
فمینیسم می داند که او برای زنان خدمتی انجام
نمی دهد. او کاملا آگاهی دارد که او متحد و همراهی است
برای بنا کردن دنیایی عادلانه تر.
بگذارید نوشته ام را با نقل
قولی از نویسنده، فعال اجتماعی و فمینیست بل هوکس (Bell Hooks)
خاتمه بدهم: "وقتی زنان و مردان درک کنند که کار برای ریشه
کن کردن سلطه ی پدرسالارانه، مبارزه ای است که ریشه ی آن
آرزوی ساختن جهانی است که در آن هر کسی بتواند بطور کامل و آزادانه
زندگی کند، آنوقت خواهیم دانست که کار ما کنشی از روی عشق
است. بگذارید از این عشق بعنوان منبعی برای بالا بردن
آگاهی مان استفاده کنیم، برای ژرف تر کردن دلسوزی ها و
رحم و شفقت مان و برای قوی تر کردن تعهدات مان". چنین عشق
متعهدانه ای است که همراهان مرد ما باید از طریق آن اتحاد
خودشان را با فمینیسم ابراز کنند.
*
نیگات گاندی فعال فمینیست و ونویسنده ی
هندی است.