وظیفه اوباما وانتظارت فرودستان

 

هادی ستار زاده                            

با برداشتی آزاد از اسلاوی ژیژک

 

اوباما باقدم  گذاشتن بر فرش توهم مردم به کاخ سفید رفت . در میان یکی از تاریخی ترین تجمع توده ای آمریکا، وبا تداببر شدید امنیتی و  لبخند و شادمانی دو جانبه . در دورانی ساخت، با مشکلات بسیار،که جامعه امریکا با آن روبروست .

نباید « هیچ توهمی »  به او داشت.که پا را  از گلیم خود فراترنهد و از حوزه نظام حاکم  مسلط  بگذارد، اما متحمل است که اقدامات و اصلاحاتی صورت خواهد  دهد. چه در ساستهای داخلی مانند " آموزش" و" بیمه اجتماعی" و یا تغییر در در رابطه با قوانین " اتحادیه ها کارگری"  و نگاه به " طبقات فرودست" امامهم ترین وظیفه ی او سرمامان بخشی به " بحران مالی" است که گربیان گیرکل سیستم سرمایه در یکی از محوری ترین کشورهای سرمایه داری جهان که دچار گریپ شده و هر عطسه او می تواند.طوفان را به به پرت ترین جزایر این دنیای خاکی برساند. و در سیاست خارجی بر آوردن انتظاراتی که شرکای بازار، از او در مورد همکاری های دوجانبه و نوعی " هماهنگی" پدید آورد.  قابل درک است  که جهان پر آشوب را نمی توان به تنهائی و تنها بر پایه بخشی از سرمایه حل نمودا ولین روز کاریش بعد از ورزش دستور تحولاتی را در بخش حقوقی و طرح بستن زندان گوانتارا را امر نمودند.که بعد ازاین بازجوئی به شیوه سبک امریکایی در زیر نطر ارتش امریکا صورت می گیرد.و آنگاه دخترانش را برای رفتن به مدرسه بدرقه کرد.اما آنچه در تمامی سخرانی های انتخابی و در آستانه ورود به کاخ سفید بیان داشته است تعهد او به زندگی به شیوه آمیکائی است و این در واقع ارزش های نظام مسلط را استحکام بخشیدن است. وهمین نگاه و قرا داشتن در رأس هرم نظام و محاط شده در ساختار قدرت و وابستگی و تعهد اتش نمی تواند در زمانی کوتاه فاصله چندانی از سیاست  بوش دوری کند.تمام سعی او تلاش برای نشان دادن " تداوم سیاست بوش با  وجهه ی انسانی" است. و تعویض ریل را نمی توان به معنی توقف قطار سیاست دانست.و تنها به نیازمند، ژستی دمکرات مابانه است تا سیمای" خدشه دار شده امریکا" را دوباره بازسازی کند.

اما: پیروزی او برای همگان می تواند شادی آور باشد. تعجب می کنند! حق به جانب شماست.چرا که ما در پیروزی او آزاد بودیم، که در آزادی عمومی شرکت داشته باشیم. که این یک پیشرفت بود. اگر به پیشرفت در تاریخ اعتقاد داشته باشیم.و پیروزی اوباما   نشانه اثبات این پیشرفت است، و ممکن بودن بودن آن قلمداد نمود. برای اینکه روشن سخن گفته باشیم به یکی دو نمونه اشاره می کینم،انقلاب فرانسه رخدادی بود در خیابان های پاریس 1789 .که نشانه و مهر آزادی و برابری را در پرچم خود داشت، و یاکمون پاریس نشانه ای از حاکمیت خلق بر اعمال اراده آن حاکمیت ، اثر گذاری این دو رویداد در جهان بدون هیچ شک و ابهامی و تریدی انکار ناپذیراست.مثلا الغا ی برده داری نشأت گرفته از انقلات 4 ژوئیه و بیشرفت آن یعنی اینکه می توان برده نبود ، به خوبی روشن است، انقلاب فرانسه بود که جنبش ضد برده داری را دامن زد .و همجنین کمون پایس براترسیم سیستمی غیر از نظام مسلط را راه اندازی کرد.

پیروزی اوباما  بیانگر تاریخی معنای سه گانه کانت است.نشانه اثبات کننده، نشانه یاد آورنده ، نشانه بیشرفت در آینده  ،که می شود از آنها  به شکل - خاطره، رخداد ، و امید – تلقی داشت انقلاب 57 تجلی خاطره تاریخی از ستم حکومتی ها شاهی و اسبتداد  بود و تلاش برای  برچیدن بساط تاج و تخت که نشانه اثبات کننده بیشرفت،و و یاد آوری تمام خیزش های  که مردم برای آزادی  کرده بودند  و نشانه اثبات امید  به این مفهوم که " ما می توانیم" .،و اکنون یاد آورنده امید به آزادی.و این جنبش عمومی   تمامی شک و تردید های را در مورد وضعیت ثبات و وتداومی بودن سیستم سلطنتی در هم پیچید. اگر چه انقلاب بهمن  مرده به دنیا آمد. اما اصل تغییر را از موقعیت ثبات رابه موضع  امکان پذیری مبدل بالا آورد .و این جنبش کنونی در ایران از آن" امید" سرچشمه می گیرد، .

 اگر به بیشرفت اعتقاد نداشته باشیم به کلبی مسلکی می غلیدیم درواقع آنچه کلبی مسلکی نمی بیند ساده اندیشی و خام اندیش خرد کلبی اش است که قدرت توهمات را نادیده می گیرد.

پیروزی اوباما اثبات ممکن بودن ، یه امکان وقوع چنین اتفاقاتی در تاریخ است. بهتر از حودمان حرف بزنیم ،هیچ چپ گرای سفت و سختی باورنداشت که با وجود آگاه بودن به افتضاحاتی که  در بلوک شرق موجود بود،رژیم های آن یک شبه دود شوند و هوا بروند. و آن هم به بدان سرعت ! فرو پاشی دیوار برلین نشانه ای از این فروپاشی بود.که تردید ها را پس زد.و آن چپ هم دچار کلبی مسلکی خاص خود بود بنابراین پیروزی اوباما را باید به عنوان یک شگفتی تلقی کرد و اشتیاق جهانی امری بی مورد نیست.

دلایل پیروزی اوباما

بعد از پایکوبی  شادمانه بر ویرانه های دیوار برلین،و رواج تئوری لبیرال دمکراسی که در زیر خاکستر های برج های دوقلو دفن گردید. و لرزیدن زمین زیر بنیاد های مالی در مانهایم در 2008 دو رخدادی که زندگی به سبک آمریکائی را مورد  تهدید قرار داد( سخنرانی های  بوش) بعد از هر کدام از اتفاقات در مورد اول برای حفظ ارزشهای امریکائی یعنی دفاع از آزادی  درست در همان زمان آزادیهای فردی  مورد تهاجم قرار گرفت و جنگ با تروریسم تا ابدیت را بشارت داده شد و جنگ افغانستان و عراق رابا توهمات واهی راه اندازی شد و محور شرارت را مشخص نمود.

 در مورد دوم( هزینه گزاف 700 میلیارد دلاری ) را با قاطعیت و بدون تلف نمودن زمان بر سربانکهای با چتر نجات فرو ریخت.این مهمتر از مورد اول تلقی شد. چرا که اتوپیای لیبرال دمکراسی و اتوپیای اقتصادی کاپیتالیسم بازار جهانی به آخر خط رسیده ،که از تاثیر این واقع بی خبر بود.

اگر چه هنوز بحران فرو کش نکرده است. لازم دارد برای رفع بیماری زمین گیر خود درمان های عقلانی را در پیش روی خود قرار بدهد.ومسیر ها خطرناک را ترک کند. آن هم با درک ارزش زمان . که بیمار نیاز به جراحی فوری دارد.ممکن است ما برای رفع گرسنگی، آلوده گی زیست محیطی، و یا موضوع گاز های گلخانه ای، زمان موضوع  بیش پا افتاده ای باشد.و فوریت حل آنها را در نظر نگیریم. اما در مورد « پول در خطرافتاده» چاره اندیشی به دقیقه ها بستگی دارد. تب بورس دائما رو به افزایش است.و دیگر خیال پردازی جایی از اعراب  ندارد.و پای محاسبه به میان کشیده شده است رقابت ها و چانه زنی ها دور و دراز و کینه ورزی و دشمنی را باید در پشت اطاق های دربسته گذاشت و روبری حساب رسان و برجستگان قدرت های مالی نشست و به حرف آنها گوش داد.مانند نجات گونه ای ازپلنگ های نادر. باید به جای نجات نهنگ های به سروقت بانک ها رفت.نباید شگفتی  آور باشد که دوحزب جمهوریخواه و دمکرات حرفشان یک کاسه میشود. دید بازید ها بدون تعیین وقت قبلی صورت می گیرد. سیستم و کارائی سرمایه در معرض حطر قرار گرفته است. هزینه باید کرد نه در راه "واقعی" بلکه درراه باز سازی "اعتماد به نفس سرمایه"، در بازار ها که تقاضاهایش ازخواستهای طبیعی مردم بالاتر است.

برای اثبات این ارججیت توجه داشته باشیم که این 700 مسلیارد دلار جرنیگی به بانکها واریز شد. مانند اکسیژن .وضعیت اوژانسی  فوریت را طلب می کند. در مقابل از مبلغ 22 میلیادری که برای کمک به مردم در حال مرگ از گرسنگی در نظر گرفته شده تنها ، 2/2 میلیارد پرداخت شده  که آن هم  در تونل های فساد، و رنانت خواری آب شده  ومردم همان کشورها خانه ویران و بیکار،راه مهاجرت در بیش گرفته که یا به دام گرسگان دیگر می افتند و قتل عام می شوند و یا در دریا ها با تور ممانعت از مهاجرت غیر قانونی تصویری غم انگیز بر صفحه رسانه ها به نمایش گذاشته می شوند.

و یا بی توجهی به «مرگ بار ترین جنگ در جهان» در گنگوکه تنها در طول یک دهه اخیر 4 میلیون نفرکشته شده اند ، توجه ما را به کشته شدن یک زن در فلان ایالت و مرگ یک کودک اسرائیلی اهمیت فوری می بابد و چاره اندیشی می کنند.که چظور می توان با بمب های فسفری، موشک پرانی نیروی تاریک اندیش حماس را چاره کرد.  توجه عمومی را  به این گنگو یهای بی نام نشان را عقب انداخت. که دچار درگیری های قومی و قبایل هستند و شرکت های غارت گر در آنها داخلتی ندارند . اما مطرح کردن این موضوع شک و تردید را آدمی برمی انگیزند . مگر گنگو سرزمین طلا، اورنیوم، مس نیست؟و با این سایه انداختن است ،که می توان ریل حرکت سیاست دلخواه را ساخت تا قطار نظم موجود ( سرمایه) به حرکت خود ادامه دهد.

ساز و برگ ایدئولوژی دولت در تمام سطوح بعد از بحران فعال شد،در یک جنگ تمام عیار برعلیه تهدید ها و گفتار های خطرناک بر علیه نظام.

مثلا آقای سورمن اقتصاد دان فرانسوی و نئولبیرالیسم ،چکیده حرف دلش را زد و رهنمود های خود بیان کرد: " این بحران به اندازه کافی کوتاه است"  این پایه گذاری یک تئوری است. "عادی سازی مجدد وضعیت"، " کنار گذاشتن بی وفقه سیستم قدیم و جانشین نمودن سیستم های جدید که از ابداعت تکنیکی و کار آفرینی و سرمایه گذاری حاصل می شود،که خود ناشی از سیاست های موفق اقتصادی است. رونق و شک.فائقه ارمغان میاورد.با این حال آنها که توسط فرایند جاری بیکار شده اند و کارشان زائد به حساب میاید باید این حق  را داشته ، می توانند اعتراض کنند. "  این چیزی نیست مگر فراهم نمودن فضای عمومی برای اینکه برنامه های ایدئولوژی مسلط را  پذیرا کند. و سیاست سرمایه راطبیعی و در خور تفکر قلمداد کنیم.و سیاست های ناعادلانه و دیکته شده .

آقای سورمن وضعیت بحران را به خود ما بر می گردند، چطور؟ اجازه بدهید ادامه دهد:

"بازار انباشته از رفتار های غیر عقلانی ست، اما با این وجود این خیلی احمقانه است که برای توجیه باز سازی، نظرات دولتی افراطی  از اقصاد رفتارگرایانه  را استفاده کنیم، بالاتر از همه، دولت دیگر یک نهاد عقلانی نیست چه رسد به نهاد فردی ( زمینه های امکان  قدرت اوباما  روشن می شود) که  اقدامات اش می تواند پیامد های به شدت مخربی را در پی داشته باشد".

وی در ادامه فرمایش می کند" یکی از وظایف اساسی حکومت های دمکراتیک و نظریه پردازان در مواجهه با چرخه اقتصادی و فضای سیاسی این است که از سیستمی که به این خوبی به بشریت خدمت کرده ، حمایت و حفاظت کنند.و به بهانه نقض ها و کمبود ها هایش از چاله به چاه نیفتد و آن را با سیستمی بدتر عوض نکنند.و بی گمان ترجمه این نکته که افکار عمومی آنرا بپذیردهمچنان یکی از سخت ترین کارهاست. در حقیقت بهترین نظام اقتصادی ممکن در دنیا هم نقض و کمبود هایی دارد. حقایقی که علم اقتصاد آنرا آشکار می کند. هرچه می خواهد باشد. نهایتأ بازار آزاد صرفأ بازتاب سرشت انسانی است . سرشتی که خود کمتر ممکن است کامل و یا بی عیب باشد."

بسیار روشن می گوید سورمن ،واضح، صریح،و عیان در دفاع از سیستم و جلوه دادن طبیعی در مقابل هر گونه نقدی جدی .

پس می بینیم که موضوع بحران چقدر عمیق است،با وجود این امکان بسیار است که سیستم به دلیل ظرفیت هایی که دارد به  باز تولید، از این بحران  سر به سلامت ببرد. اما اکنون نمی شود سیستم را به این حال نزار رها کرد.باید به دنبال تئوری سورمن برویم

اما یک اصل را اثبات می کند و آن اینکه ما در واقعیت جهان سرمایه و کاپیتالیسم بسرمی بریم . و باید روی تحمیل ایدئولوژیکی و نماد پردازی آن را متمرکز شد و و آنرا تفسیرکرد . مثلا گناه کبیره و که اختلال در سیستم است ناشی از فساد شرکت های مالی در ضد و بند  ، بی قیدو  بند بازی آنهاست! بنابراین باید راه راه  برای مردم باز کرد و تعیین نمود و سئوال نمود از چه مسیری می توانیم  به ریشه های بحران رسید؟، ( اما قبلا ساز و برگ ادئولوژی دولتی پاسخهای مناسب  را به شیوه گوناگون به خورد مردم داده است) "آنچه را  تعین می کنیم ، فهم عمومی بایستی در آن جهت بیش برود. و زمانیکه فهم مردم را جهت داده شد، انگاه می توان پرسید چه راه حلی را پیشنهاد میدهید؟و آنها پاسخ خواهند " من حاضرم به افغنسان بروم و بجنگیم تا زندگی به سبک امریکائی تهدید نشود" ما در عراق برای برای آزادی مردم عراق خون زیادی داده ایم" و یا اینکه بازار سرمایه را سامان بدهید.و بانک را نجات بدهید و خون ما را در رک های آن وارد کنید.و زنده باد رئیس محبوب ما آقای بوش.که  اوباما از او به خاطر خدمتاتش قدر دانی کرد!

بنابراین روایت غالب از بحران و فروپاشی اقتصادی روایتی نیست که ما را از رویای امریکائی بودن بیدار می کند. بلکه روایتی را به خورد ما می دهند که خواب مار ا سنگین تر می کند  به این مفهوم " راحت بخواب" .

 از این روست که سرمایه داری یک نهاد عقلانی میشود و دولت و فرد عقلانی نیست و قدرت و خواست و تمایل فردی در سایه آن آب می شود.و قدرت اوباما  فردی و توهمات او در چرخ دنده سیستم عقلانی سرمایه  کارائی ندارد . با وجود  پیروزی اوباما  مسیر گردش خورشید تغییر نخواهد کرد. اما این پیروزی آزادی ما را بیشتر کرد و در نتیجه گستره فرصت تصمیم کیری مردم را،و این نشانه ی از "امید" برای زمان تاریک،و دوران یأس و نومیدی مردم خواهد ماند. مهم نیست که اوباما چه در سر دارد،مهم امکان بیشرفت برای تصیمیم گیری مردم است.