مواضع اعلام نشده ما و مواضع جدید و ابهام برانگیز

 

اخیرا کمیته مرکزی سازمان اعلامیه ای بمناسبت 22 بهمن منتشر کرده است  که با مواضع تا کنونی سازمان تفاوتهایی دارد. در این نوشته قصد دارم به نکاتی از آن بپردازم.

 

در این اعلامیه گفته شده است که:

"اشتباهات سازمان فدائی که قدرتمندترین و بزرگترین نیروی چپ خاورمیانه  بود، در پا گرفتن قدرت روحانیت نقش زیادی داشت"

این تحلیل اصلا صحت ندارد. روحانیت در زد و بند با جبهه ملی و برخی سران ارتش و حمایت (ناآگاهانه) مردم در 22 بهمن  قدرت را تصاحب کرد. در 22 بهمن نه تنها سازمان چریکها بلکه تمامی اعضای سازمانهای چپ نیرویی نداشتند که قابل طرح باشد. سازمان چریکهای فدایی خلق و بخصوص بخش اکثریت آن, زمانی به دفاع از حکومت پرداخت که انقلاب فرهنگی رژیم به پایان رسیده بود و دفاتر پیشگام هم جمع شده بودند. سازمان چریکها حتی نتوانست از بقاء دفتر مرکزی خود دفاع کند چه برسد که این سازمان را نیرویی بدانیم که "، در پا گرفتن قدرت روحانیت نقش زیادی داشت."  اگر در رابطه با اکثریت بخواهیم بگوییم باید بگوییم که این سازمان با سوق دادن امکانات و نیروی خود به خدمت رژیم درآمد و به جبهه ارتجاع  پیوست.

 

نکته اشتباه دیگر این است که اعلامیه سازمان فدائی را بزرگترین نیروی چپ خاورمیانه میخواند که این هم درست نیست. مشخص نیست از فدائیان کدام سال  سخن گفته میشود. آیا منظور اعضای این سازمان است یا کل سازمان فدائی با طیف هوادارانش. واقعیت این است که اکثریت طرفداران سازمان فدائی سازمان نیافته بودند  و پس از انشعاب ها و سرکوب سال 60 بسیاری از هواداران این سازمان نیز منزوی شدند. اعلام این که این سازمان بزرگترین سازمان چپ خاورمیانه بود آنهم از سوی ما نه ضرورت دارد و نه میتواند درست باشد. این لقب بیشتر تبلیغی به نظر می آید.

 

در اینجا همچنین معتقدم بکار بردن کلمه "اشتباه" در رابطه با رهبری اکثریت درست نیست. سران این سازمان به جبهه دشمن مردم و ارتجاع پیوستند. آستان بوسی خمینی را نمی توان تنها "اشتباه" خواند. موضع حزب توده و اکثریت در انقلاب ایران را نمی توان بدون پرداختن به دیپلماسی خارجی شوروی ارزیابی کرد. اکثریت و حزب توده به مثابه بازوی سیاست خارجه و بازرگانی شوروی وظیفه خود میدانستند به هر قیمتی امریکا و امپریالیسم را از ایران برانند حتی اگر این به قیمت پابوسی آستان رژیم اسلامی باشد یا به بهای موضعگیری بر علیه جنبشهای مردمی در ایران. این را نمیتوان فقط "اشتباه" نامید. سازمان ما در اسناد زیادی به این مسئله پرداخته است. نمی دانم چرا به ناگهان اعلامیه ما, ، آنهم اعلامیه کمیته مرکزی حافظه تاریخی خود را از دست داده است.

 

همچنین مطرح شده است که  "  کشاندن این نیروی توده ای چپ که از نفوذ گسترده ای در میان کارگران، زحمتکشان، خلق های تحت ستم ، جوانان؛ زنان و روشنفکران برخوردار بود به سوی سیاست های آشتی طلبانه حزب توده و سپس آستان بوسی خمینی، کمر جنبش چپ را در هم شکست."

در این مورد هم باورم چنین است که سازمان فدائی چه اکثریتش و چه اقلیتش هیچگاه نفوذ گسترده ای در  میان کارگران نداشته اند. البته "نفوذ گسترده"   نسبی است اما نفوذ این سازمان در میان کارگران در مقابل نفوذ مذهب و روحانیت قابل قیاس نبود. نفوذ این سازمان بیش از آنکه در میان کارگران باشد در روشنفکران بود. در رابطه با جنبشهای ملی هم حقیقت این است که این جنبشها از پرچم فدائی استفاده میکردند و این سازمان نقش بسزائی در سازمان دهی این جنبشها نداشت. نام فدائی بسیار بزرگتر از جثه واقعی این سازمان بود.

این که کشیده شدن سازمان فدائی به سوی رژیم اسلامی کمر چپ را شکسته باشد هم جای تامل دارد.فکر میکنم آنچه کمر چپ را در ایران شکست اساسا سه عامل بود:

اول سرکوب و کشتار نیروهای چپ توسط رژیم اسلامی,

 دوم تصور و باور "ضد امپریالیستی" در خدمت اردوگاه شوروی

-                                      ومهمتر از همه عدم پرداختن چپ ایران به منافع بلاواسطه و روزمره کارگران

 بخش دیگر اعلامیه هم که میگوید " در این میان سازمان ها و تشکل های کوچکتر چپ هم به دلیل فرقه گرائی، نقش مفیدی برای جلوگیری از این سقوط دردناک بزرگترین نیروی چپ بازی نکردند " هم بی معنا است و هم غلط. اگر دقت کنیم سازمان ما, پیکار, رزمندگان, سربداران ...." همه با یک چوب رانده شده اند که گویا فرقه گرا بودند و.... نتوانستند کاری برای جلوگیری از سقوط فدائیان بدامن جمهوری اسلامی بکنند. آنچه یک آدم منطقی از این اعلامیه میفهمد این است که مثلا اگر سازمانهای خرد و ریز آنموقع فرقه گرا نبودند (شاید) میتوانستند از سقوط جنبش فدائی به دامن حکومت جلوگیری کنند. این تحلیل نه تنها رویایی است بلکه اساسا غلط است. چه سازمانی و چه کسی میتوانست جلوی پیوستن فدائیان به جمهوری اسلامی را بگیرد؟ پیوستن این نیرو به جمهوری اسلامی بنا بر باور و درک ایدئولوژیک بود. تازه نمی فهمم چگونه این نیروهای "فرقه گرا" که از سوی سازمان فدائی و حزب توده  "چپ آمریکایی" و ضد انقلاب نامیده میشدند, میتوانستند بیایند و سازمان فدائی را از "سقوط دردناک" نجات دهند؟ اصلا چرا بقیه را باید چوب زد که فلانی سقوط کرد و شما کاری نکردید؟

 

همچنین در این اعلامیه  از مسئله  ویژه زنان و محرومیت قانونی زنان از حقوق برابر سخنی بمیان نیامده است. سازمان ما بعنوان یک سازمان فمینیستی می بایست در برخورد به انقلاب به نقش زنان و حقوق پایمال شده زنان اشاره کند, اما اعلامیه تنها به ذکر کلمه زنان در کنار دانشجویان و زحمتکشان بسنده کرده است.

 

حمید موسوی پوراصل

9 فوریه 2009