نیروی کار ، ایمنی
و
مناسبات اجتماعی واپس گرا
ناصر آغاجری
نظامهای اقتصادی سیاسی فردگراکه دنبالهرو برنامههای اقتصادی نهادهای امپریالیستی، چون صندوق بینالمللی پول بانک جهانی و تجارت جهانی هستند، تنها گزینهشان برای مناسبات اجتماعی یک دیکتاتوری دریده و عوامفریب است. با فرهنگ واپسگرا وخرافهپرستی که درنهایت فرد پرستی را تروج میکند و از نظر اقتصادی تنها معیار ارزشهایشان دلالی و واسطهگری میباشد. ولی درسیاست ماسکهای متضادی را به کار میگیرند. گاهی در پشت ماسک الهی و به نمایندگی از طرف او بر مردم ستم میکنند و زمانی دیگر چکمههای نظامیان جنایتکار را به پا میکنند. در هر حال در پشت همهی ماسکها سرشتی یگانه وجود دارد. سرشتی که برای جان و زندگی نیروی کار وکارگران صنعتی هیچ ارزشی قائل نیستند و به گونهای عمل میکنند که گویی وجود یا عدم وجود این طبقه مولد، در روند زندگی اقتصادی – سیاسی هیچ تاثیری ندارد. ولی دم خروس دروغ و ریاکاری آنها زمانی آشکار میشود که ما به مطالعه عملکرد اقتصادی اربابان این نظامهای واپسگرا و نهادهای جهانی امپریالیستی بپردازیم در آن صورت واقعیت را عریانتر و مشخصتر خواهیم دید. به رغم پیشرفتهای فوق مدرن تکنولوژی هنوز هم درآمد سود، ارزش اضافی تنها از یک منبع امکانپذیر است. ارزش که همهی سرمایهداران در جستوجوی آن تن به هر جنایتی میدهند، تنها از یک طریق در کالا متبلور میشود. حقیقتی گریزناپذیر، استثمار.
هیچ فکر کردهاید چرا شرکتهای چندملیتی برای کسب دلارهای بیشتر، کارخانههایشان را از کشورهای مادر(غرب) خارج میکنند و با سرمایههای کلان راهی کشورهای عقب رانده شده میشوند و ظاهرا با خود تولید و کار و رونق اقتصادی را هم میبرند. آنها تنها یک هدف را دنبال میکنند و آن کسب سود بیشتر است. ولی از کدام راه؟ در کشورهایی که بدون چون و چرا، سیاستهای اقتصادی نولیبرالیسم را پذیرفته و قدرت نظامیشان را در خدمت دلالهای و سرمایه دارها،علیه مردم به کار گرفته باشند، سرمایهگذاری آغاز میشود. با خرید ارزان کار و بهره گیری از ساعات طولانیتر کار، این تنها منبع بیپایان ارزش اضافی را مالک میشوند.
کارگر، نیروی کار که در باور واسطهها (بخوانید انگلیها) بیارزش است و به حساب نمیآید، تنها امکان کسب ثروت و سرمایه است. تکنولوژیهای فوق مدرن ، سرمایه و منابع بزرگ انرژی و معادن بدون نیروی کار بدون وجود نیروی کار تنها بخشهایی مرده اند. تنها کار است که به اشیاء جان میبخشد. کارگر نیروی حیاتی خود را در کالا متبلور میکند و ارزش را تولید میکند. ولی مناسبات نولیبرالیستی و نظامهای دیکتاتوری وابسته برایشان اهمیت ندارد که کارگر چگونه با حداقلهای،نیروی حیاتی خود را بازتولید میکند؟ با از پای در آمدن کارگر فرد آسیب دیده را اخراج میکنند و با استخدام دیگری جای خالی او را پر میکنند. با این نوع نگرش کارگر و نیروی کار یک کالای یک بار مصرف بیشتر نیست. در حقیقت وحشیانهترین استثمار که از دورانهای برده داری هم ستمگرانهتر است، اعمال میگردد.
عوارض این مناسبات واپس گرا با دولت سردار سازندگی به ایران وارد شد. تعدیل ساختاری و تضعیف نقش دولت دراقتصاد بهانهای بود برای سپردن سرنوشت اقتصادی ایران به دست بازاریان سنتی تهران که مرده ریگ بازرگانان ماقبل قرون وسطا هستند. حذف تدریجی حقوق کار، در دولت اصلاحات با معاف کردن کارگاههای زیرده نفر از قانون کار، و با اوجگیری خصوصیسازی " دولت مهرورز" و وارونه کردن اصل 44 قانون اساسی، فروش صنایع بزرگ تولیدی به بازاریان و نوکیسهها شدت گرفت. خریداران صنایع به جای مدرنیزه کردن و ادامهی تولید، کارخانه را تعطیل کارگران را اخراج واقدام به فروش زمینهای آن تا متری یک میلیون تومان نمودند. (لامپسازی رشت) در آوانگان اراک هم تولید متوقف گردید و کارگران اخراج شدند و خریدار در انتظار فرصتی است برای تفکیک زمین و فروش آن . بدین شیوه صنایعی نابود شدند که با منابع ملی ساخته شده بودند. معمولا هدف خصوصیسازی واگذاری صنعت برای مدرن کردن وتولید کالایی با کیفیت قابل رقابت با کالای مشابه خارجی است. نه ترور صنعت ملی. مقایسه کوچکی از انقلاب 57 روزانه کار کارگر 8 ساعت و در صورت تمایل کارگر اضافه کاری غیر اجباری با صد چهل در صد اضافی برای کارگر محاسبه میشد. در پروژههای صنعتی نفتی علاوه بر حقوق بالا چون 24 ساعت در محیط کار بودند) 14 روز کار میکردند و 14 روز استراحت. ولی امروزه ساعات کار در کارگاههای کوچک ازخروس خوان تا شغال خوان است. کارگر با کوچکترین انتقادی اخراج میشود(بند ز) بیمهشان مرتب پرداخت نمیشود و ساعات کار روزانه در کارگاههای بزرگ حداقل 12 ساعت است. و در اضافه کاری اجباری هم هیچ درصدی (صدی چهل قانون) به کارگر پرداخت نمیشود. در پروژههای بزرگ صنعتی– نفتی حداقل روزانه کار 12 ساعت است و هر 23 روز کارکرد در کارگاه تنها 7 روز حق استراحت دارد که از این هفت روز دو روز آن در رفت و برگشت به پروژه صرف میشود. ولی تیر خلاص به قانون کار را مجمع تشخیص مصلحت نظام به رهبری سردارسازندگی با بند ز شلیک نمودند و بدین صورت کارفرماها حاکمان مطلقه ی پروژهها شدند و اخراج کارگران قانونی و بدون هیچ مانعی صورت میگیرد.
هر روز بخشی از قانون کار به دور ریخته میشود تا واسطههای انگل ثروتمندتر گردند ، کارگران ازهستی ساقط و سرمایهدار صنعتی به دلال تبدیل گردد. با سرو و دم بریدن قانون کار( که بیشتر در جهت منافع کارفرماها بود تا کارگر) رعایت اصول ایمنی در کارگاهها به یک شوخی تبدیل میشود. در حالی که کار بدون رعایت اصول ایمنی، هر لحظه با خطرهای مرگبارش هستی و جان نیروی کار رابه چالش میگیرد. از این رو بررسی ایمنی در تکنیکیترین و حیاتیترین صنایع ایران، صنایع تولید پالایشگاههای و پتروشیمیها به یک ضرورت تبدیل میگردد.(مشاهدات عینی)
سال 82 -83 جزیره خارک مخزن شماره 12 در حال بازسازی بود. ناظر پروژه برای حفظ استانداردهای ایمنی کار از پیمانکار مخزن که شرکتی دولتی نظامی بود میخواهد با شروع کارهای فلزی کف مخزن ارت مخزن را برای پیشگیری از برق گرفتگی کارگران نصب کند. ولی مدیران شرکت که بیشتر نظامی بودند تا صنعتگر، با بیاعتنایی از این کار خودداری کردند . چند ماه بعد در ساعت 11 و نیم صبح یک کارگر جوان اهل گناوه دراثر برقگرفتگی جان باخت. با مرگ این کارگر جوان که تازه از سربازی آمده بود، مسولان اقدام به نصب ارت نمودند. درمخزن 13 همین شرکت رانتخوار پیمانکار دست چندم ... برای سرعت بخشیدن به کار ، یک موتور کوچک روی دیواره مخزن قرار داد تا بوگی را به جلو بکشد( بوگی وسیلهای است که جوشکار در آن قرار میگیرد و درارتفاع 16 متری مخزن را جوشکاری میکند) با کار افتادن موتور بوگی که از نظر ساخت اشکالات ایمنی داشت، از جایگاه خود خارج شد و سقوط کرد. جوشکار جوان که اهل روستاهای ایذه بود، در دم فوت کرد و از کمر به پایین فلج شد. دهها نفر ازمسولان، کارفرما، پیمانکار و مقامات ایمنی جزیره در محل حادثه حضوریافتند وعکس و فیلم گرفتند... مقرر گردید از این به بعد اصول ایمنی با دقت بیشتری به کار گرفته شود. همین !!! کارگر کشته شده خواهرزاده سرپرست ایمنی جزیره بود.
در پروژههای صنعتی تولیدی علاوه بر همه ی ستمها و بی داد و بی قانونیها، کارگران همیشه باعدم پرداخت به موقع حقوق مواجه هستند. گاهی این عدم پرداخت تا 7 ماه به درازا میکشد( هم اینک در بخش مخازن این پروژه فعال ... کارگران مخزن ساز تا به امروز (22 مرداد 88) حقوق اسفند ماه خود را دریافت نکردهاند. چرا؟ آیا ماهها بدون حقوق کار کردن افسردگی وبیماری روحی برای کارگر و خانواده اش ایجاد نمی کند؟ آیا این همه ، باعث بی دقتی درمحیط کار و حادثه نمی شود؟ آیا درکارگاهها به ایمنی روانی در باتلاق خرافات و جهل به حداقلهای ایمنی برای حفظ جان نیروی کار صنعتی توجهی ندارند. در این پروژه .... شبکه ی وسیع و پیچیده و تودرتویی از کانالها برای عبور لولههای زیر زمینی حفر شده است. کیلومترهای کانال با عمقهایی از 3 الی 8 متر و با عرضهایی از یک متر تا چند متر که در اعماق آنها لولههایی با قطرهای 52 ، 12،8،2اینچ کشیده شده است. برای عبور از روی این کانالها که کار روزانه ی ماست و باید به دفعات در روز تکرار شود، پیمانکار میتواند یک پل با لوله داربست بصورت موقت بسازد تا روند کار بدون خطر طی شود. ولی عملا تا قبل از وقوع حادثه زیر این عمل صورت نگرفت. نیروی کار چه با ابزار و چه بدون آن برای عبور از این کانالها باید از روی یک تخته شکسته ضایعاتی با عرض 30 سانتی متر و یا از روی یک قوطی بلند پروفیلی با عرض 7 سانتی متر آن هم بدون مهار عبور کند. درصورت خستگی وعدم دقت و یا چرخیدن پروفیل و یا در اثر گشتن تخته، سقوط روی لولهها غیر قابل اجتناب است. در آن پایین مرگ و یا نقص عضو در انتظار قربانیان است.
مهندس ساسان که از ساعت 7 بامداد بیشتر گوشته وکنار سایت بزرگ را با عبور از دهها کانال برای بازرسی کار جوشکاران سرکشی کرده بود ولی 30 دقیقه مانده به ساعت نهار مجبور شد به یونیت 31 برای بازرسی کار پیمانکار برود. از تنها امکان عبور از کانال که یک قوطی پروفیل 7 سانتی و بدون مهار بود با احتیاط به آن سوی کانال رفت. پیمانکار دست دوم و سوم که یکی از راههای پولسازیشان حذف کیفیت و ندیده گرفتن استانداردهاست با تقلبهای متعدد مهندس جوان را به شدت عصبانی کردند . در راه بازگشت استرس، خستگی ساعات نهایی درنیم روز دقت او را از بین برد وبا گامها شتابزده وعصبانی به کانال بزرگ نزدیک شد و پای بر پروفیل باعرض 7 سانتی متر گذاشت.ولی درگام دوم پروفیل که مهاری نداشت چرخید . سقوط از ارتفاع سه متری بر روی ردیف لولهها صورت گرفت. سر و گردن ساسان به دیواره ی کانال برخورد کرد. وبا کتف روی لولهها افتاد. کتف مهندس مو برداشت وگردنش آسیب جدی دید. کمرش که بر اثر کارهای ساختن پروژههای دارای دیسک شده بود، بدتر شد. با تلاشی دردناک توانست با موبایلش حادثه را خبر دهد . همکاران نگران به جستوجوی او پرداختند و او را لابه لای لولهها یافتند .
زمان نهار بود و همه ی کارگران محل کار را ترک کرده بودند. پس از حادثه مسوول ایمنی آن قسمت محل حادثه را مورد بررسی قرار داد تاعلل سقوط ومجرم حادثه را شناسایی و گزارش کند. محل کار من هم در آن محدوده بود. هر روز از کنار این کانالهای بدون پل عبور میکردم. فردای حادثه پیمانکار از اول بامداد با سرعت سه پل با لوله داربست و دو تخته بلند با عرض 30 سانتی متر روی کانالها قرار داد. مسوول ایمنی کار در فردای حادثه گزارش مفصلی تهیه کرد مبنی بر این که در محل حادثه چندین پل ایمنی برای عبور وجود داشته ولی نیروی کار از محل غیر ایمن عبور کرده و حادثه رخ داده است. ولی اعلام نکرد که چرا ایشان که مسوول ایمنی محل بودند دستور نداده اند محل عبور غیر ایمن برچیده شود؟! در گزارش، پیمانکار بی گناه و نیروی کار مقصر شناخته شد. عکس پلها به پیوست است) مسولان ایمنی به دفعات در روز از کنار این پلها ی غیر ایمن عبور میکنند و بدون هیچ اقدامی عملی برای جمعآوری آنها بدون اخطار به پیمانکاران برای نصب یک پل موقت ایمن.
شایعاتی که در میان کارگران دهان به دهان میگردد حاکی از دادن 2 بطر ویسکی اصلی و ناب چاپ سیاه اصل از جانب پیمانکار محترم به گزارشگر ایمنی است.
امروز مهندس ساسان با کتف شکسته و گردن اسیب دیده و با کمری دیسک شده خسته و غمگین در کنار دخترش، قربانی خوش شانس پروژه است. زیرا امکان ادامه زندگی را دارد . همین ماه قبل از این حادثه یک کارگر داربست بلند در اثر سقوط از داربست بلند به حال اغما افتاد. در گزارش ایمنی کارگر به دلیل استفاده نکردن از کمربند ایمنی مقصر شناخته شد. ولی آقای ایمنی در گزارشش ذکر نکرده بود وقتی کارگر داربستبند باید تا ارتفاع گاهی حتا بیش از 30متر لوله با قطر 4 سانتی متر را تا سقف آسمان بالا ببرد و تکیهگاهشان همان لوله باریک داربست است و اجبارا باید برای نصب لولهها دربالاترین نقطه ی داربست قرار گیرد، چگونه از کمربند ایمنی استفاده کند. آیا کمر بند را باید زیر پایشان ببندند؟ یا در آسمان حلقهای وجود دارد که کارگر میباید کمربندش را به آن پیوند دهد؟ کارگر در حال اغما بود پیمانکار دست چندم یک آمبولانس برای انتقال بیمار به بیمارستان نداشت. کارفرما هم حاضر نشد تنها آمبولانس سایت را در اختیار پیمانکار قرار دهد. پیمانکار پس از وقت تلف کردنهای بسیار بدن خرد شده ی کارگر را پشت یک وانت انداخت و به روانه بیمارستان کرد. وانت تنها یک جسد به بیمارستان تحویل داد و خانواده کارگر کشته شده که در انتظار چندرغاز ماهانه او بودند جسدش را تحویل گرفتند.
شرکتهای رانتخوار واسطهگر، کار را با رابطه به دست میآورند و خود آن را اجرا نمی کنند. بلکه پس از برداشت درصد بالایی از مبلغ قرار داد آن را به شرکتهای دست دوم واگذار میکنند و دست دومیها به دست سومیها و الی آخر... این شرکتها برای دریافت مدارک استاندارد بین الملی در رابطه با کار مشترک با شرکتهای خارجی بخشی به نام ایمنی دایر میکنند ولی افراد آن در قبال روند کار قادر نیستند اقدامی جدی انجام دهند تنها شکلی بدون درون مایه هستند.
ناصر آغاجری 24 مرداد 88 اراک