به فرخندگی نوروز

شکوفه برشاخه های تگرگ زده می شکفد!

 

تـقویـم خورشیدی دیگر بار در میانه ی فصلی ناتمام ورق می خورد و در کشاکش یکی از برزخی تــرین دوران های تاریخ ایران سالی دیگر آغاز می شود. نوروز و بهار نو در هنگامه ای فرا می رسد که سرنوشت رعد آسا بدر می کوبد و آینده ی مردم ما و سرزمین آنان را رقابت و کشمکش میان دو قدرت بیدادگر و فلاکت گستر تهدید می کند. آنانی که سالیان دراز چشم در راه برپایی جامعه ای انسانی و عادلانه اند به شرایطی پا می نهند که جز در مسیر رویارویی همزمان با این قدرت ها نخواهند توانست مداربسته ی نکبت ، قیمومت و بربریت را فرو بشکنند.

در یک سوی آنان رژیمی است که از وحشت مرگ، به خودکشی روی آورده است. یک استبداد دینی که در آستانه ی سقوط وظیفه ی نجاتش را به خشک اندیش ترین و هارترین باندهای درون خود سپرده است. یک نظام سیاسی که به آخرین دژ قدرت در پادگان ها عقب نشسته و در هیأت یک استبداد مطلقه ی نظامی – مذهبی خود را باز می سازد. مصمم است جز به برق سر نیزه اعتماد نکند و از فضای حرکت و اقدام مردم هر آنچه باقی است را مسدود سازد.  برایش تفاوتی نمی کند، آلونک های ملاشیه و لشکرآباد در اهواز باشد، یا کوچه پس کوچه های مهاباد و پیرانشهر. پارک دانشجو باشد، یا دانشگاه صنعتی شریف، یا مسجد صوفیان، همه و هر جا می تواند جولانگاه قمه کشان و آدم خوران بسیج و سپاه باشد.  استیصال و در ماندگی توده ی بی شکل هم منبعی فرض میشودکه از آن میتوان سوخت ماشین نظامی-امنیتی را تامین کرد. با این امید که بتواند بار دیگر بر امواج تهیدستی و نارضایی مردم محروم سوار شود،  ابائی ندارد که دوباره عبای کهنه ی پوپولیستی در بر کند و از مهارت و استعداد در توهم آفرینی و مردم فریبی،هر چه در آستین دارد را به میدان آورد. در رویارویی با تهدیدهای بیرونی هم ، بیش از هر زمان دیگری، به اندیشه های مالیخولیائی و کردارهای ماجراجویانه پناه برده ومیکوشد به اتکاء  سیاست فرار به جلو راه نجاتی برای خود بجوید. مصمم است نابودی خود را به نابودی هر آنچه در دسترس خود دارد گره بزند. بر این پندار است که هر اندازه هزینه  سقوط خور را سنگین تر کند بر شانس بقأ خود افزوده است. درست به همین سبب، در همان حال که با لفاظی های ضد آمریکایی حنجره میدرد و برای برانگیختن احساسات ملی گرایانه عرق می ریزد، چشم به راه فرصتی است که در برابر دریافت امان نامه از پنتاگون هست و نیست مردم ایران را پیش کش کند.

 در سوی دیگر امپریالیسم سلطه گر و جهانخوار آمریکاست. در این سومردم با  قدرتی رو در رویند که از درون ویران گرترین گرایشات سرمایه ی جهانی سربرداشته و در صدد است از طریق یک جراحی بزرگ جغرافیای سیاسی جهان و ساختار فرمانروایی آن را دگرگون سازد. از خاورمیانه آغاز کرده است و بعد از افغانستان و عراق میکوشد در سومین گام به "مساله ی ایران" خاتمه دهد و آن را به طور کامل در قلمرو تحت فرمان خود ادغام کند. برایش چندان تفاوتی ندارد که این کشور را یکجا ببلعد و یا ابتدا تکه تکه کرده و بعد کلونیزه کند. فرق زیادی هم برایش ندارد که حق تعین سرنوشت مردم ایران را به نام"دموکراسی" زیر پا نهد و یا به نام" آزادی"؛ نخستین گام را به نام جنگ علیه تروریسم بردارد یا مقابله با گسترش سلاح های کشتار جمعی ؛ و بالاخره بر بستری از بمب های نوترونی پیشروی کند و یابر فرشی از گلهای یک انقلاب مخملی. آنچه اهمیت دارد نتیجه است، که در همه حال باید یکسان باشد؛ نه تنها سند مالکیت همه ی ثروت های کشور به نام کورپوراسیون های فراملی بازنویسی شود، بلکه، نیروی کار همه مردم ایران نیز برای سالهای دراز در ازاء هزینه های استقرار "دموکراسی و آزادی"  از هم اکنون پیش فروش شود. دره ی عمیقی که حکومت را از مردم جدا ساخته و بحران های تشدید شونده ی فرهنگی و اجتماعی بی شک مشوق مهمی است که واشنگتن را نسیت به امکان مداخله مستقیم در ایران امیدوار می سازد و اجازه میدهد نو- محافظه کاران کاخ سفید با قاطعیت و بی پروای بیشتری بر ضرورت مداخله ی فوری در ایران تاکید کنند. وجود چنین زمینه هایی است که سبب شده تدارکات عملی برای پیاده کردن طرح هایی برای تحریم اقتصادی، بمباران هدف های نظامی و صنعتی ، اشغال مناطق نفتی و سازمان دهی حرکت های جدایی خواهانه با شتابی حیرت آور آغاز شود و یا مقدمات لازم برای بلوکه کردن دارایی های خارجی و بستن گلوگاههای کشور تکمیل شوند.

در رویایی با چنین چالش هایی و هنگامی  که به نوروز و بهار سلام می گویند،  مردم ایران در برابر آزمون هایی بس  دشوار قرار گرفته اند:  آیا آن ظرفیت را خواهند داشت که در ستیز با بیداد و نکبت حاکم به سلطه گری و تاراج جهانخواران میدان ندهند، یا درکارزار مقاومت برابر مداخله جویی قدرت های امپریالیستی به حاشیه ی امن حکمرانان اسلامی تبدیل نشوند؟ و مهم تر اینکه، آیا آنقدر استحکام خواهند داشت که در آتشی که بحران جاری شعله ور ساخته ذوب نشوند ویا زیر فشار سنگین قطب های مقابل از پا درنیآیند و تجزیه نشوند؟

بعد اینکه ، آیا مردمی که فشار فقر و محرومیت آن ها به مرز استیصال و درماندگی کشانده خواهند توانست در همان حال که برای بقاء خود می جنگد،  معماری یک جامعه ی انسانی تر و بهتررا نیز آغاز کنند؟ کمتر از این، آیا توان آن را خواهند داشت در حالیکه گوناگونی های فرهنگی و اجتماعی را به رسمیت می شناسند بر برتری جویی های ملی قومی و مذهبی مهار زنند و شانس آن را بیابند که همدستی و همبستگی اقوام و ملیت های گوناگون را ضامن برپایی جامعه ای آزاد و برابر سازند؟

و بالاخره، آیا مردمی که کوله باری از تلاش های ناکام بر شانه و انبوهی از تجربه های تلخ در خاطر دارند خواهند توانست ریسک جدی بودن در این موقعیت تاریخی را بپذیرند و به قدرت عظیم  امید باور بیاورند؟ اجازه ندهند یخبندان نیست گرایی و یاس آنان را از پای در آورد و یا سیلاب های عوام زدگی ریشه های آنان را از خاک بیرون کشد؟

سالی که گذشت جایی برای تردید نگذاشت که هنوز در سرزمین ما شکوفه بر شاخه های تگرگ زده می شکفد،  نیلوفر در رگبار قد می کشد و روشنایی در اعماق ظلمت شعله می گیرد. زنان هم چنان فاتحان جنگ علیه ظلمت ، خشونت و نابرابری اند وآنان اند که جسارت را مفهومی تازه می بخشند. دانشجویان در بلوغ فکری تازه  ای خود را باز می یابند و به میراث  سرخ خویش بار دیگر تکیه می زنند. زندانیان قصیده سرایان شوریده آزادی اند و امید را با عطری تازه می پراکنند.  قیام های کرد و عرب و خیزش های بلوچ و ترک و ترکمن اعتراض علیه نابرابری و ستم ملی و قومی را به یک تکلیف سراسری تبدیل می کند. تهیدستان سر آن ندارند که خاموش بمانند و می روند تاهمه جا بی عدالتی و محرومیت را به بال آتش دهند. و بالاخره ، کارگران با صلابت به جلوی صحنه می آیند و بر تقویم همبستگی ، پایداری و سازمان یابی برگ های درخشان دیگری می افزایند.

در چنین هنگامه هایی است که سالی نو فرا میرسد و این امید بوجود میاید که بپاخاستگان بر برزخ کنونی نقطه پایان نهند و سرنوشت را به دست گیرند. و چنین است که تهیدستان از ملاشیه تا یافت آباد و قلعه حسن خان می روند تا با کارگران از شرکت واحد تا فولاد و نفت، با دانشجویان از دانشگاه صنعتی شریف تا اصفهان و شیراز و تبریز، وبا  زنان در خیزشهای زنجیره ای علیه نابرابری وستم جنسی همدست شوند.  جویبارها یکدیگر را می جویند، رودخانه بی قرار است و خروش آن می رود که تا اعماق سالی پر نوروزطنین بیافکند. مبارک باد. 

 

 

کمیته مرکزی سازمان کارگران انقلابی ایران (راه کارگر)

29 اسفند ماه 1384